عشق افلاطونی 

و نمونه ای از آن در مثنوی گلشن راز

(بخش هشتم )

منظور از بت پرستی چیست ؟

سخن شبخ شبستری با آنجا رسید که بر زهد ورزی  خشک و نیز  آیین خانقاه های رسمی زمانه اش خرده گرفته بود و “هروی” ِ پرسنده را با ایهامی ظریف و دقیق مواجه ساخت :

چه شیخیّ و مریدی این چه قید است؟

چه جای زهد وتقوی ؟ این چه شید است؟

اگر روی تو باشد در کِه و مِه

بت و زنّار و ترسایی تو را به !  

ایهام به معنی ِ در گمان انداختن است و در صنعت ادبی به سخنی با دومعنی نزدیک به ذهن و دور از آن گفته می شود . مثلا در همین بیت بالا شبستری می گوید اگر در سلوک ِ خویش به هر کوچک و بزرگی ــ راهرو و رهبری ــ نظر امیدی داشته باشی ، همان بهتر که بت پرستی پیشه کنی و زنار بر میان بندی . هروی هم ابتدا ذهنش متوجه همین معانی ضد شرعی شده می پرسد:

بت و زنّار و ترسایی در این کوی

همه کفر است ، ورنه ، چیست ؟ بر گوی !

و شیخ، آن  معنای دور از ذهن را در این مفاهیم پیش می کشد . ( برگزیدۀ ابیات )

بت اینجا مظهر عشق است و وحدت 

بُوَد زنّار بستن، عقد ِ خدمت ۱

چه (چو) کفر و دین بوَد قائم به هستی ،

شود توحید، عین ِ بت پرستی ۲

چو اشیا هست هستی را مظاهر

از آن جمله یکی بت باشد آخر ۳

بدان کایزد تعالی خالق اوست 

ز نیکو، هر چه “صادر” گشت نیکوست ۴

مسلمان گر بدانستی که بت چیست

بدانستی که دین در بت پرستی ست ۵

وگر مشرک ز بت آگاه گشتی

کجا در دین خود گمراه گشتی ؟ ۶

تو هم گر زو نبینی حقّ ِ پنهان 

به شرع اندر ، نخوانندت مسلمان ۷

بدان خوبی رخ بت را که آراست؟

که گشتی بت پرست، ار حق نمی خواست ۸

هم او کرد و هم او گفت و هم او بود 

نکو کرد و نکو گفت و نکو بود ۹

یکی بین و یکی گوی و یکی دان 

بدین ختم آمد اصل و فرع ِ ایمان ۱۰ 

(تفسیر اجمالی ابیات)

 پیش از تفسیر ابیات لازم به تذکر ست، شاعر بنا بر مشرب فلسفی وحدت وجود که در عرفان نظری  زیر پوشش افکار ابن عربی ست پاسخ سوالات را می دهد؛و البته در مقام مقایسه، تفاوتها و همسویی هایی با عرفان عملیِ صوفیان اهل دل چون مولانا و عطار و بایزید و امثال آنان دارد. 

بیت اول : در طریقت ، بت و بطور کلی زیبا رویان محل ظهور مفهوم عشق و یگانگی می باشند. و زنار بستن نیز در واقع، اقرار به بندگی الهی ست . 

بیت دوم : از آنجا که ناگرویدن به حق و یا گرویدن به او دو امر متضادند که وجودشان از هستی مطلق برمی خیزد،بنا بر این یکتاگرایی و بت پرستی فرقی با یکدیگر ندارند . توضیح آن که در فلسفه وحدت  وجود، تنها حقیقت مطلق ، واحدی ست که هر آنچه در وجود آید، ــ  شیطان یافرشته ــ  از اوست .

ابیات سوم وچهارم : از آنجا که جهان مادی محل ظهور و تجلی هستی مطلق است ، بنا بر این بت نیز ــ معشوق مورد پرستش هم ــ از جملۀ آن مظاهر است . حال که خالق وی خداست، بدان که از نیکی مطلق هر چه صادر شود از همان جنسیت است و نیک است .[ توضیح آن که شاعر میان خلق از هیچ و صدور از منبعی فیاض، همانندی برقرار کرده است و فلسفۀ وحدت وجود را از ادیان ابراهیمی که بر دوگانگی خداو مخلوقاتش تاکید دارد متفاوت نمی داند . در ابیات بعدی همچنان از منظر وحدت 

وجود به تبیین هستی پرداخته و می گوید اگر در زیبا رخساران نشانی از زیبایی حق را نبینی تو نیز مانند بت پرستان به هوای نفسانی خود پرداخته ای ،حال آن که :

بدان خوبی رخ بت را که آراست ؟

که گشتی بت پرست ار حق نمی خواست ؟ 

و مساله جبر محض و تاثیر  ارادۀ خداوندی در سرنوشت آدمیان را پیش می کشد . در واقع نوعی همسویی با عرفای اهل دل بر قرار می گردد، چنانکه برای مثال در دیوان شمس هم مولانا می سراید:

به میان دل خیال مه دلگشا در آمد

چو نه راه بود و نی در عجب از کجا در آمد 

بت و بت پرست ومومن همه در سجود رفتند 

چو بدان جمال و خوبی بت خوش لقا در آمد 

ادامه دارد 

 

نوشته شده توسط محمد بینش (م ــ زیبا روز)

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)