و نمونه ای از آن در مثنوی گلشن راز

(بخش پنجم) 

در نوشتار پیشین آمد که هروی از شیخ محمود شبستری پرسیده بود 

چه جوید از رخ و زلف و خط و خال

کسی کاندر مقامات است و احوال ؟

و اینک پاسخ شیخ : (بر گزیدۀ ابیات)

(اشاره به خط)

رخ اینجا مظهر ِ حُسن ِ خدایی ست

مراد از خطّ، جَناب ِ کبریایی ست ۱

رُخش خطّی کشید اندر نکویی

که بیرون نیست از ما خوبرویی ۲

خط آمد سبزه زار ِ عالم ِ جان

از آن کردند نامش دار ِ حیوان ۳

خِضِروار از مقام ِ بی نشانی

بخور چون خطّش آب ِ زندگانی ۴

اگر روی و خطش بینی ، تو بی شک

بدانی کَثرت از وحدت یَکایَک ۵

(تفسیر اجمالی ابیات)

بیت نخست : در نگاه عارفانه، رخ زیبا ،محل تجلی ِ زیبایی الهی ست . رخ زیبا پرتوی ست از حسن او.

منظور از خط،درگاه ِ عظمت ِخداوندی ست.در عرفان نظری عالم ارواح مجرد از ماده است،عالم ملکوت.

خط به معنی نشانه و علامت، به موی تازه روییده بر رخسار، مخصوصا دراطراف بناگوش و پشت لب نو

جوانان اشاره دارد . خط  را به چمن تازه روییده نیز تشبیه می کنند. چنانکه سعدی می سراید:

جز خطّ ِ دلاویز تو بر طرف ِ بناگوش

سبزه نشنیدم که دمد بر گُل ِ سوری

بیت دوم: تو گویی معشوق ،گرد بر گرد ِ رخسار خویش خطی ترسیم کرد، به این معنی که زیبایی تنها

در همینجا جمع شده ست و بس! 

بیت سوم : خط،سبزه زاری ست از عالم جان یعنی از جهان ملکوت اعلی، برای همین آن را خانۀ زندگی

نامیده اند. منظور آن که اصل جهان کثرت از عالم ارواح است و این خط،آیینه دار ِ آن عالم است. در عرفان

نظری، هستی ِ مادی، آخرین مرتبۀ نزول نفسِ است که در قالب اجسام قرار می گیرد.

بیت چهارم: اشاره به خضر وجاودانگیش دارد. هنگامی که همچون خضر از جهان تعینات گذشتی و به مقام

بی نشانی رسیدی،یعنی به ادراک ذات حق رسیدی، آن وقت می توانی همانند خطّ ِ او جاودان و سرسبزگردی

در واقع یک اغراق شاعرانه است یعنی وقتی در زیبایی خط محبوب، فانی شوی ،بقاء جاودانه یابی 

بیت پنجم : بنا بر این اگر همزمان هم روی زیبای معشوق را که نشان از وحدت حق می دهد درک کنی و 

هم کثرات را در تک به تک کرک های خطش تشخیص دهی ، آن وقت به معنای کثرت در وحدت و وحدت در

کثرت اشراف پیدا می کنی . یعنی در می یابی سِرّ ِ  وحدت وجود چیست 

(دراشاره به خال)

خالی که بصورت طبیعی برگونه و لب و چانۀ بعضی زیبا رویان  از مرد و زن می روید،مضمون عارفانۀ ظریفی

در ادبیات صوفیه دارد . چنین تعابیری ارتباطی چندان با تعالیم افلاطونی ندارد و به معیارهای زیبا پسندی در

 فرهنگ جوامع شرقی بر می گردد .از این رو می بینیم در کنار خال طبیعی، خالی را که اکثرا زنان بر صورت

خویش می نهاده اند، نیز همین احساس عاشقانه را در زیبا پسندان از عارف و عامی بیدار می کرده است. .

(برگزیدۀ ابیات)

بر آن رخ نقطۀ خالش بسیط است

که اصل و مرکز ِ دور ِ محیط است ۱

از او شد خطّ ِ دور ِ هر دو عالم

از او شد خطّ ِ نفس و قلب ِ آدم  ۲

از آن حال ِدل ِ پر خون تبا ه ست

که عکس ِ نقطۀ خال ِ سیاه ست  ۳

ز خالش ، حال دل جز خون شدن نیست

کز آن منزل، ره ِ بیرون شدن نیست ۴

(تفسیر اجمالی ابیات)

بیت اول: بر رخ آن ماهرو که نشان تجلی زیبایی های خداوندی ست، خال، یکدست و ساده

می نماید؛زیرا که [نشان دهندۀ] اصل و ذات الهی و مرکز دایرۀ جهان هستی ست . منظور از

دور محیط ،دایرۀ هستی ست،که در اندیشۀ شاعر شامل هر دو جهان مادی ومعنوی ست.

بیت دوم : خطّ ِ گردش هر دو جهان غیب و شهادت از یک منبع است. [خط به همان معنای موی

تازه رسته بر صورت معشوق که تجلیات جهان کثرت را نمایندگی می کند] . همچنین خطّ ِنفس

و قلب انسان از همان منبع می باشد .یعنی نفسانیات ما از نیک و بد، و آنچه بر دلها مان گذر

می کند از عشق و محبت یا نفرت ، از تجلیات و تصرفات او ست در جهان درون آدمی.

بیت سوم: از آنجا دل غمدیده از عشقِ خال ِمعشوق زیبا رو خراب و پریشان است که عکس و

سایه ای ست از آن خال سیاه. توضیح آن که سیاهی، تجلی جلال حق است و گرفتار جلال او

گشتن دوری و دربدری و مجنون وارگی می آورد 

بیت چهارم : این بیت هم در تایید معنایی ست که در بالا آمد .

پس از آن شیخ شبستری حال دل عاشق بر زیبا رخان را در میان تجلیات جمالی و جلالی حق

در نوسان دیده و اظهار می دارد که سالک راه عرفان در این راه 

گهی برتر شود از هفتم افلاک 

گهی افتد به زیر ِ تودۀ خاک … 

و در نهایت امر:

پس از زهد و وَرَع گردد دگر بار 

شراب و شمع و شاهد را طلبکار 

 

ادامه دارد…

۸۵

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)