نمونه ای از آن در مثنوی گلشن راز

(بخش سوم )

در نوشته پیشین چنین آمد که هروی از شیخ شبستری می پرسد :

چه خواهد مرد ِ معنی ز آن عبارت 

که دارد سوی چشم و لب اشارت؟ 

چه جوید از رخ و زلف و خط و خال

کسی کاندر مقامات است و احوال؟

شیخ ابتدا با ذکر مقدمه ای سخن را آغاز می کند ، که در بخش قبل آمد و اینک ادامۀ سخنان : (بر گزیده ای از ابیات)

اشارت به چشم و ابرو :

نگر در چشم شاهد چیست پیدا

رعایت کن لوازم را بدانجا (۱)

زچشمش خاست بیداری و مستی

ز لعلش گشت پیدا عین هستی ۲

به چشمش گرچه عالم در نیاید

لبش هر ساعتی لطفی نماید ۳

چو از چشم و لبش جویی کناری 

مر این گوید که نه، آن گوید آری ۴

چه از چشم و لبش اندیشه کردند 

جهانی می پرستی پیشه کردند ۵

تفسیر ابیات 

“شاهد” به معنای لغوی مشاهده گر، در زبان صوفیه مفاهیم متفاوتی را نمایندگی می کند. بنابر سنت ادبی به مرد نوجوان اطلاق می شد، ولی بعدها به هر زن یا مرد زیبا رخسار هم گفته می شد،چنان که شمس به نوسالکان می گفت:” شاهدی بجوی تا عاشق شوی ..جمال های لطیف زیر چادر بسیارست”

شاهد به معنای معشوق هم آمده و نیز هرچه دردل آدمی حضور دائمی داشته باشد، از آن جمله خداوند که صوفیه همواره خود را در حضورش احساس می کنند .در این ابیات نیز شاعر همین ایهام ظریف را بکار می برد که لفظ شاهد را به هر دو معنی معشوق زیبا رخسار و حضرت حق می آورد . از این روست که در  بیت نخست می گوید رعایت کن لوازم را در آنجا. یعنی متوجه هماهنگی چهره زیبا و حضرت حق باش و آن زیبایی را نتیجه تجلی جمالی و جلالی الهی بدان . اگر چنین کاری کردی بدان که بیداری دین ورزی و سُکر عشق از چشم معشوق است و هستی نیز از لب لعلش پیدا گشت .[ اشاره دارد به بخشی از آیۀ ۷۲ از سورۀ ص که خداوند از روح خو یش در گل آدم دمید . تو گویی معشوقی زیبا رو بوسه برلب عاشقی نهاد .

بیت سوم : استغنای حضرت حق را به زبان می آورد که درست مانند معشوقی مغرور به زیبایی خویش، نیم نگاهی هم به این جهان پر درد ورنج نمی اندازد.با وجود این، لبش هر لحظه لطفی می کند و زندگی

جدیدی ایجاد می گردد .[اشاره دارد به تجلی مدام حق درایجاد و انهدام دائم هستی  ]

بیت چهارم : کنار به معنی آغوش است . و کنار جستن یعنی در پی وصال معشوق بودن . می فرماید  وقتی که از وی انتظار وصال داشته باشی ،چشمش به غمزه تو را دور می دارد و لبش می گوید بیا ! اشاره ای ست به صفات جلالی و جمالی حق . واقعیتی ست که مکاشفات عارفانه غالبا نمی توانند  در قالب زبان در آیند جرا که فراتر از مرزهای کلماتند.پس عارف و هنرمند با بیانی مجازی به تصویر سازی و تمثیل دست می زند و شنوندۀ سخن هم در حد استعداد خویش آن را می فهمد. بیان هماغوشی الهی برای کسی که تجربۀ عرفانی ندارد و یا معتقد به آن نیست ، یک نوع بازی با کلمات است و اگر  مومنی شریعت زده باشد، نوعی کفر و سرکشی و بی ادبی به درگاه خداوندی ست . البته اینطور هم نیست که هر جا در ادب کهن و زبان صوفیه به بیانی عشق آلود رسیدیم پای تعبیری روحانی در میان باشد . بسا  غزلیات سعدی و حافظ و مولانا و دیگر مشاهیر ادب و عرفان توصیف عشق زمینی ست .

بیت پنجم : از آن جا که در این صفات جلالی وجمالی حق تآمل کرده به پاسخی قانع کننده نرسیدند و متفکران خود را هم زمان گرفتار قهر و مهر معشوق دیدند،دنیایی در مستی حاصله از شهود وی غرقه شدند . به دیگر سخن مفهوم شعر معروف سهراب سپهری به خاطر می آید که :

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است 

که در افسون گل سرخ شناور باشیم.

 

ادامه دارد

 

 زیر نویس 

 البته شرح بزرگ ترین مفسر مثنوی گلشن راز ، شیخ محمد لاهیجی (وفات ۹۱۲ ه. قمری) 

در تفسیر این بیت بر طریق دیگری ست . بطور کلی شرح وی براصول عرفان نظری قرار دارد

و شاید برای خوانندگان نا آشنا با زبان خاص شارحان ابن عربی صقیل جلوه کند . برای نمونه 

تفسیر همین بیت را از کتاب “مفاتیح الاعجازفی شرح گلشن راز” ص ۵۷۴ می آوریم :

چه از چشم و لبش اندیشه کردند

جهانی می پرستی پیشه کردند

“یعنی از مستی محبت شهود تفصیلی که در تجلّی اوّل به حکم”فاحببت ان اعرف”از مقتضیات 

ذاتی ست و شراب ِ هستی ی حقیقی ِ وجوبی که ساقی ِ ” فخلقت الخلق”در جام نیستی

ریخته است، چون اندیشه و تفکر کردند، به حسب تاثیر آن مستی در موجودات عینی، جهانی

می پرستی پیشه کردند … “

نوشته شده توسط محمد بینش (م ــ زیبا روز) 
 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)