تقریبا در در تمام مطالبم، عامدا نام رسمی “جمهوری اسلامی” و کسانی که مدعی وجود “نظام جمهوری اسلامی” می‌گویند را حکومت ج.ا گفتم، برخلاف تصور برخی امثالهم منکر واقعیت نیستیم، یعنی واقعیت که حاکمیتی در ایران است خودش را “نظام جمهوری اسلامی” می‌خواند و اصرار به این اسم تقریبا مانند سایر موارد مشابه همچون شعارهایش، نماد ایدئولوژیک پیدا کرده است.

دلیل اصلی عدم بکار بردن این اصطلاح “نظام جمهوری اسلامی” این انتقاد به خود حکومتیان ج.ا است، که حکومتشان فاقد یک ساختار واقعی مبتنی بر عقلانیت حکمرانی درست و خوب نیست، و چیزی که در جهان بعنوان “رژیم” از آن یاد می‌شود.
رژیم که سامانه بزرگ کشورداری است، اگر بخواهیم تشبیهی کنیم، مانند نرم‌افزار است در قبال سخت‌افزار یک سیستم کامیپوتری.

ایران در حقیقت یک سخت‌افزار بالقوه قدرت‌مند و مستعد و غنی است برای توسعه و سعادت همگانی مردم ایران و حتی بقیه جهان و علاوه انتفاع بالای حاکمان- اعم از اینکه حکومتشان استبدادی (دیکتاتوری) باشد یا مردمی (سکولاردموکراسی)- دارا می‌باشد.

حکومت ج.ا می‌تواند حکومت ایدئولوژیک در اسارت حرافی نامید، در اسارت گزاره‌هایی اغلب نابخردانه که بعلاوه ضد منافع ملی ایران بوده، بلکه اغلب ضد منافع خود حاکمان و طرفدارنش نیز بوده است.

این اشتباه را کنیم که حکومت ج.ا از پول زیاد درآوردن از راه تجارت با جهان بدش می‌آید بر خلاف بدیهیات عقلی است، اتفاقا این حکومت ج.ا هر سال و هر دهه که گذشته از عمرش بیشتر و بیشتر در منجلاب فساد مافیایی فرو می‌رود، بیشتر مادی‌گرا شده است، منتهی نوع مادی‌گرایی ج.ا حاصل فرو رفتن در منجلاب اقلیت بسیار کوچکی از افراد و خاندان‌های مافیایی است، ویژگی مافیایی فاسد ترجیح افراطی منافع شخصی به دیگران و سود حداکثری و تا حد امکان حذف رقبا است، و عدم مشارکت دادن مردم، اقتصاد مافیایی تفاوت‌های راهبردی مهمی با اقتصاد بازار آزاد رقابتی است.

صلح حقیان: اهریمن مافیا، می‌خواهد دلار ۴۰ هزار تومان کند حتی به بهای نابودی ج.ا و کشور و ملت ایران و …

 

اگر در غرب مانند امریکا قوانینی مانند ضد تراست (ضد مافیایی) ایجاد می‌شود و سعی می‌کند حتی قوانینی مانند کپی‌رایت را مهار کند تا منجر به انحصار و مافیا (تراست یا کارتل) نشود، دلیلش نفی برخی مزایای قانون کپی‌رایت نیست، در عمل اثبات شده افراط در کپی‎رایت می‌تواند به شدت به اقتصاد بازار آزاد رقباتی ضربه بزند، از طرفی نمونه‌های مانند کپی‌لفت و انواع پروتکل‌های تجاری و انتفاعی و حتی به ظاهر غیرانتفاعی نیز، نشان داده می‌تواند بستر درـمدزایی خوبی باشد، مفهوم نفع غیر مستقیم (مانند نفع از تبلیغات) موجب شده بسیاری از شرکت‌ها اقدام به ارائه خدمات به ظاهر رایگان کنند، نمونه آشکار و مشهورش، سرویس‌های نرم‌افزاری آنلاین و آفلاین رایگان است، شرکت‌های بزرگی ماند آلفابت (گوگل)، متا (فیسبوک) و انواع شبکه‌های اجتماهی و حتی ارائه دهندگان سیستم عامل‌های رایگانی مانند لینوکس و مشتقاتش که امروزه تقریبا همه دستگاه‌های هوشمند از گوشی تلفن موبایل تا تلویزیون و ستاپ‌باکس چندرسانه‌ای و کنسول‌های بازی و غیره در برگرفته، همگی از راه غیر مستقیم ارائه خدمات پولی و کسب تبلیغ در بستر سیستم عامل و یا پلت‌فرم‌های رایگان سودهای کلانی برده اند، حتی برای تشویق، اقدام به سهیم کردند مردم مشارکت کننده (تولید محتوا) درصدی (پورسانت) در سود تبلیغات می‌کنند، این‌ها همگی می‌تواند درس بزرگی باشد که جهان تمدن جدید جهانی (که به اشتباه آن را غربی می‌نامند)، دیگر مفاهیم قدیمی قدرت-ثروت دگرگون کرده است.

این اشتباه عمدی یا سهوی که تمدن جدید جهانی امروز را تمدن غربی می‌گویند برخی، که مقصر اولش خود غربیان بودند که بر اثر خودخواهی است، که شروع و ادامه و توسعه تمدن جدید امروزی عمدتا به خودشان نسبت می‌دهند، این نگارنده و دیگران بارها گفته ایم، که اساسا اگر غرب (اروپا و امریکای-استرالیا و…) از قرن پانزدهم شروع کردند، امثال مشرقیانی چون ایران‌زمین از قرن‌های نهم و دهم میلادی یعنی بیش از پانصدسال زودتر این رنسانس علمی-فرهنگی-اجتماعی-سیاسی و پروتستانیزم دینی را شروع شد، تحت عنوان شیعه اصلاحگر در مقابل سلفی‌گری سنی و برخی قرائت‌های سلفی شیعی شروع کردند. شیعه امامیه‌ای که ما از هزار سال پیش مطالعه می‌کنیم با چند عنصر ذاتا سکولاریزه به سمت جدایی نهاد حاکمیت از دین و باز کردن فضای جوامع برای رنسانس علمی و فرهنگی و سیاسی است. برخلاف چیزی که خمینی‌ایست‌ها و جانشینان او و طرفدرانش در این حدود۴ سال پیشه کردند!

یکی از دلایل این عقب ماندگی، حمله مغول و سه قرنی تاخیر افتادگی بود و با کمابیش از دوره صفویه سعی در باز ادامه گیری این نوزایی و رنسانس ایرانی شد.

اقدام حکومتیان ج.ا، ضمن اینکه ضربه مهلکی به شیعه اصلاحگر و فرصت-نسل‌سوزی کرده اند، عملا هم حکومت خود و هم موجودیت کشور ایران در معرض نابود قرار داده اند و متاسفانه علی رغم هشدار منتقدان، با انواع بدگمانی و تهمت به منتقدان، لجاجت و اصرار جاهلانه و ابلهانه بر ادامه این مسیر خطرناک دارند!

برگردیم به اسیرکُشی “محسن شکاری”، من یکی از نقدهای خوبی که متوجه شدم، نقد  ا.د و همکارانش بر کشتن آقای محسن شکاری است، بخوبی و دقیق نحوه بی‌عدالتی درباره کشتن آقای مجسن شکاری توسط سیستم قضایی ج.ا را نشان داد، اشارات خوب و درست او بر طبقاتی بودن و ضعیف‌کُشی ، مهر تاییدی بود بر نقدهای من بر حکومت ج.ا که چرا این حکومت را ظالم و فاسد و جنایتکار می‌نامم، اینکه آیا رئوس حکومتی و سران نظامی نیز خواهان هستند و یا آنها نیز تحت هک یا نقوذ مافیایی‌های شده اند، کاملا نمی‌شود گفت، آنچه مسلم است حکومت ج.ا اکنون به شدت توسط مافیای فاسد اقتصادی کنترل می‎شود، تصمیماتی که می‌گیرد بر بسیاری و شاید در اغلب موارد بر خلاف منافع و موجودیت خود حکومت ج.ا است!

نکته: این خیلی کار ارزشمندی است که ا.د علنا با شجاعت اعتراف به برخی اشتباهاتش می‌کند در حمایت شدید حکومت ج.ا، ضمن اینکه او به درستی- بویژه در این شرایط حساس- بر تمامیت ارضی و منافع ملی و مخالف با حمله خارجی تاکید دارد، همگان اندکی منصف باشند در مطالبم، خواهند دید من نوعی، در بسیاری موارد مهم از جمله نوع اعتقاد به حکومت ج.ا و پادشاهی و رابطه با توهم ضددیت دائمی با محور غربی-عبری-عربی تفاوت آشکار موضع داریم. من اصلا اعتقادی ندارم بایست چنین جنگ تمدنی بین ایران با هیج کشور و یا گروهی از کشورها باشد، اساسا قائل شدن به وجود محور ضد ایرانی “غربی-عبری-عربی” خودش احتمالا یک گزاره ضد ایرانی ساز و باز نوعی برساختن دشمن علیه موجودیت و منافع ملی ایران است!

ما باید با ایجاد رابطه فوری با همین محور بویژه کشورسران این محور مانند امریکا، اساس این محور دشمن خودساخته محو کنمی در ذهن و توهماتمان!

این شجاعت در خوداصلاحی در همه فعالات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و غیره باید باشد، در اکبر گنجی مشاهده کردیم، باید در اپوزیسیون و حتی تجزیه طلبان (به قول خودشان جدایی طلبان و استقلال طلبان!) نیز مشاهده شود، راه اشتباه چند دهه گذشته نباید ادامه دهند، وقتی تجربیات شکست و پرخسارتش هم بر ضد خود و هم بر صد منافع ملی ایران دیده اند.
من می‌توانم کتابی صدها صفحه ای بنویسم که ایده کردستان بزرگ یا اذربایجان بزرگ و لرستان بزرگ و حتی حکومت اهوازی و بلوچستان حتی به زیان مردمی است که آنها ادعای نمایندگی منافشان دارد، من می‌توانم با دلایل بسیار (که به برخی‌شان اشاره کردم) مطرح کنم، هم چنینی کشورهایی در عمل قابل تاسیس نیستند و اگر تاسیس بشوند، تبدیل به واحدهای ضعیف و پر از عناصر خودنابود کننده هستند، و در نهایت جز  ویرانی برای خود این سرزمین‌ها و ایران و یک سری جنگ‌های طولانی ده‌ها ساله و میلیون کشته و معلول و ده‌ها میلیون آواره و نابودی زیرساخت‌ها و از بین رفتن همین اندک شانس توسعه و رسیدن به درجات بالای موقعیت اقتصادی و معنوی جهانی از دست همه ایرانیان خارج می‌شود و حتی به زیان کشورهای همسایه و سایر جهانیان. اما متاسفانه ما با معضل و مانع بزرگی مانند حکومت ج.ا با شرایط فعلی‌اش مواجهیم و ما را در منگنه گذاشته است!

اسیرکُشی این چنین ظالمانه، در واقع به قول ا.د، دیگر مرزهای داعشی‌ها را رد کرد!، و باز به درستی ا.د، این را نشانه ضعف نشان دادن حکومت ج.ا می‌گوید، اما این احتمال می‌دهم این‌گونه ظلم‌های بلاهت‌آمیز (از نظر راهبرد حکومتی)، این است حکومت ج.ا به دلیل ریزش نخبگانی و فرو رفتن بیشتر در باتلاق جمود ایدئولوژیک از یک طرف و نفوذ عانصر دشمنان خارجی (خودساخته ج.ا!) و مافیایی داخلی، دچار فروپاشی هوشمندی شده است.

اینها برمی‌گردد به تشکیلتی حکومتی که بایست می‌خواست یک ساختارمندی و رژیم باشد، اما از بنیاد اشتباه پی‌ریزی شده در حکمرانی عقلانی و اخلاقی و مردمی بودن.
حکومت‌ها یکی از پایه‌های اساسی‌شان اینست به هر روی همیشه بایست منافع ملی و منافع عمومی کشورشان در ترجیح اول قرار دهند، حتی اگر دنیاپرست و مادی‌گرا هم باشند و بخواهند مال‌اندوزی کنند، نبایست تبدیل به انگل شوند، انگل شدن حکومتیان، در نهایت میزبان (کشورملت) را ضعیف و نابود می‌کند و در عاقبت انگل (حکومت این چنینی) را هم نابود می‌کند!

صلح حقیان: تورم لجام گسیخته بالا چگونه ثروتمندان را ثروت‌مندتر و فقرا را فقیرتر می‌کند؟!

 

جکومتی حتی در پروسه‌های مهی چون جان انسان‌ها این قدر تعارض و تضاد و ظلم آشکار و توحش نشان می‌دهد، به شدت در معرض خطر جدی است، وقتی حکومت و قوه قضاییه‌اش چنینی تضاد آراء و تبعیض دارد، شانس بقایش بسیار کم است و اگر به همین روال بر فرض چند سال دیگر عمر کند موجب خسارات سنگیین می‌شود.

اما امثالهم معتقدم، تا زمانی همچنان حکومت در دستان اینهاست، شانس رهایی خود و در تبعش ایران دارند، منتهی هر چه قدر تعلل کند و دیرتر در صدد اصلاح خودش برود، میزان شانس بقای خود و حتی کشور را کمتر می‌کند.

بارها در مطالب قبلی، تعریف و تلقی خودم را مفهوم رزیم سکولاردمکراسی گفتم، یعنی حکمرانی مردمی بر اساس نظارت و تقنیی انجمن نخبگان و شایستگان باتجربه در سلامت عقلی و دارای عرق ملی و حقوق بشردوستی برگزیده که به صورت دوره‌ای از سوی اکثریت مردم انتخباب می‌شوند، آنها سردولت اتخاب مکی‌کنند و او و یا چند نفر شایسته به مردم به‌گزینی و برای رای نهایی به مردم معرفی ‌می‌کنند (اسمش هر چی می‌تواند و اسم اینجا اهمیت چندانی ندارد و من سردولت می‌گویم، حالا اسمش پیشوا، رهبر، پادشاه،رئیس جمهور،نخست وزیر، صدراعظم و غیره باشد)، تفاوت این نوع حکمرانی مردمی (سکولاردمکراسی) با حکومت ج.ا که ادعای کذب و پرتقاض و پراشتباه و پرخسارتی به نام “نظام جمهوری اسلامی” دارد آشکار است، مانند:

۱- تاکید بر جدایی نهادهای حاکمیت از نهاد دینی و افرادی که بنابر دین و مذهب و هر نوع عقیده ای دیگر از جمله کمونیستی بودن، برای خودشان حق مخصوص و ویژه دائمی برای حکمرانی می‌خواهند و در برابر اصل جهان‌شمولی تغییر مقاومت می‌کنند.
بدیهی است، اینجا حکمرانی مردمی (سکولاردمکراسی) تفاوت آشکار با دیکتاتوری سکولار دارد، دیکتاتوری سکولار ممکن است بر انکار و حذف نهاد دینی و افراد خداباور کند و به سمت ناباوری و آته‌ئیست برود، در حالی حکمرانی مردمی، چنین نمی‌کند، بلکه در صورتی نهادهای دینی و مذهبی و خداباوری با اصول و حکمرانی مردمی تضاد و دشمنی نداشته بادش مانعی برایش نمی‌شود. برعکس اگر نهادهای دنی و مذهبی و افراد خداباور مایل باشند کمک کنند در بهبود و تعالی معنوی و اخلاقی مردم، حتی از آنها حمایت کند، منتهی به هیچ وجه فعالیت این نهادها و افراد تحت عنوان دینی یا خداباوری به سمت سیاسی نشود که نقض قرض فرمانروایی مردمی شود، یعنی تک تک این افراد دین یا خداباور حق دارند بعنوان یک شهروند (تبعه) عادی در انتخابات شرکت کنند و حتی مقام سردولتی برسند، اما نه بعنوان و بهانه دینی و خداباوری، بلکه به عنوانش شخصی سیاسی و خواهان ادامه حکمرانی مردمی. اینجا عقاید دینی و مذهبی یا خداباوری اش دخیل نمی‌کند، همین مورد درباره افراد آته‌ئیست و ناباور به خدا و دین و مذهب هم شامل می‌شود، آنها نیز نباید عقاید شخصی یا گروهی‌شان تحیل کنند بر حکمرانی مردی.

۲- بنیان حکمرانی مردمی (سکولار دمکراسی)، بر اصل تغییر است و هیچ چیز غیر قبال تغییر نمی‌تواند باشد بنا بر بدیهات عقلانی و اخلاقی، بجز خود اصل تغییرپذیری.

۳- مسئولیت‌پذیریو پاسخ‌گو بودن از نبیادن‌های حکمرانی مردمی است. در نتیجه در صورت قصور عمدی یا سهوی حکمرانان و عاملان، باید فورا عذرخواهی کرده، بنا بر فراخور خطایشان از برکناری تا مجازت عادلانه شوند.

۴- ترجیح منافع ملی و عموم مردم برهرگونه ترجیح فردی ای گروه اقلیت است در خقیقت باید افراد و گروه‌ها منافعشان طوری تعریف کنند که در همراهی با منافع عمومیف منافع شخصی یا گروهی‌شان تامین شود، البته مگر در استثنائاتی گه با بدیهات عقلانی و تجربه تاریخی زندگی اجتماعی ملت‌ها در تضاد باشد، مانند اینکه مردم تحت تاثیر هجانات و احساسات و یا انحطاطا بخواهند تصمیاتی نامعقول و ضد حقوق بشری بگیرند، از اینکه مثلا بخواهند بهز یان جان و سلامت عمومی تصمیمی بیگرند یا بخواهند یک گروه آشکار و شبه پنهان استبدادی مانند دمکراسی ناقص که منجر به ظهور نازیسم شد. اینکه اکثریت نسبی از طریق نقص دمکراسی پارلمانی بتوانند وارد حکومت و سپس سه قبضه کردن قدرت کشور بگیرند و یک تراژدی عظیمی چون دوره آلمان نازی را بوجود بیاورند!

۵- در پی چهار بند قبلی، نتیجتا به این می‌رسیم که برای چنین حکمرانی مردمی، حتما بایست حکمرانی مردمی یک کشورملت، با همسایگان و همه کشورهای جهان، راه روابط دوستی و تعاملات اقتصادی و غیره در پیش بیگرد، هرگز نباید ضدیت با موجودیت سایر کشورملت‌ها داشته باشد، بویژه اگر در نهادی مانند سازمان ملل عضو است، از اصول بدیهی سازمان ملل یعنی تهدید موجودیت یک عضو دیگر پرهیز کند، حال چه برسد نفع موجودیت کثیری از قدر‌ت‌مندترین اعضای سازمکان ملل!، این دیگر نهایت نابخردی یک حکومت است و نشان می‌دهد این حکومت اساسا فاقد یا ضعیف شدید در عناصر چهار مورد قبلی حکمرانی مردمی است.

هیچ حکومتی بویژه از نوع حکمرانی مردی (سکولار دمکراسی)، نباید در هیچ یک قوانی اساسی یا عادی اش، وظیفه و رسالتی جهانی بر خلاف بدیهات منافع ملی اش تعریف کند، متاسفانه ما در قانون اساسی ج.ا تعداد مهمی از این قوانی و بندها مشاهده می‌کنیم و در تفسیر و رویکرد نیز باز در حکومتیان به مراتب افراطی‌تر در این مسیر مشاهده می‌کنیم!، یعنی حتی از اندک موارد قانونی یا فراقانونی یا قانون‌شکنی‌های مانند حکم حکومتی یا اقدامات نهادهای فاقد مشروعیت قانونی همچون شوراهای انقلابی و افراد و رئوس حکومتی، بجای آن‌که سعی کنند این نقص‌ها و اشکال(باگ‌)‌های قانون اساسی‌شان به گونه اصلاح کنند، در صددد تشدید مشکل برآمده اند!

اینها نشان می‌دهد، صرفا نابخردی نیست، بلکه نفوذ عناصر متخاصم خارجی و مافیایی است، که حتی حکومتیان به سمت خودزنی و خودکشی سیاسی و ضد منافع (قدرت و ثروت) خویش کشانده است!

به دلیل جلوگیری از سوءتفاهم و باز ایراد اتهامات از سوی موافقان و مخالفان سکولار دمکراسی، من یک معادل فارسی قرار دادم (فرمانروایی مردمی یا حکمرانی مردمی) که دربرگیرنده تعریف و تلقی امثالهم از انواع مختلف سکولار دمکراسی نیز باشد.

هر چند بارها تاکید کردم، اسامی در نهایت باید بار معنایی و محتوایی داشته باشند و نه بازی با کلمات یا فریب دیگران، مانند اصطلاح متناقض “جمهوری اسلامی” و امثال این اصطلاحات، مانند جمهوری دموکراتیک و خلقی در رژیم‌ها و حکومت دیکتاتوری به اسم کمونیسم تا کاپیتالیسم در جهان بوده یا هستند، که مشخصا اثر چندانی از جمهوریت و دمکراسی و مردمی بودن در آنها نبوده است و بلکه برعکس بوده اند!

بروزرسانی کاربردی رهایی ایران: آرمانیۀ نوین براندازی، فهرست نکاتی، چرا اعدام و قتل عمد و ترور ممنوع باید باشد؟، کودتای ملی، راه حل‍‍ها و…

بروزرسانی کاربردی رهایی ایران: آرمانیۀ نوین براندازی، فهرست نکاتی، چرا اعدام و قتل عمد و ترور ممنوع باید باشد؟، کودتای ملی، راه حل‍‍‌ها و…

صلح حقیان: چگونگی پارادوکس حق اللهی با حق الناسی؟!، انحطاط اخلاقی_اجتماعی سیاسی‌بازان در بین احتمالا بیش از اکثریت قاطع در ایران و جهان!

 

بار دیگر به خوانش و تعمق همگان به مطالب مهم قبلی را دعوت می‌کنم:

برای روشن اندیشی درباره سری مطالب جنگ های اباطیلی بایگانی را مرور کنید

https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/korooshbotshekane

نمونه دیگر نوشتارهای مشابه

https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/botshekan

 

پ.ن: درباره اشتباهات تایپی قبلا توضیحاتی داده‌ام در مطلب کسیتی‌ام، اما یک اشتباه در کاربرد (احواز=اهواز)، در حقیقت لزوما هر کلمه‌ای فارسی تهرانی امروز، می‌تواند به رسم معمول نوشتارش تغییر و اصلاخاتی شود مانند طهران به تهران، اما  برخی نیز از لحاظ دستوری یا ابهام و سوءاستفاده بنا بر اکثریت فارسی زبانان و ملی گرایان فعلا مجاز نمی‌دانند، اینکه کُردستان کوردستان بنویسند یا آذربایجان را آزربایجان، مسئله سیاسی و سوءاستفاده با اغراض تجزیه‌طلبانه است، البته امروزه شش حرف صدادار در فارسی تهرانی است، اما در پارسی کهن‌تر و گویش‌های قدمی و محلی فارسی، گاه تا دوازده مصوت است، یعنی بین حروف صدادار کوتاه و بلند، میانشان نیز هست یا قبلا بوده، بنظرم تا دوازده مصوت داریم، برخی حروف غیر مصوت مانند “ذ” و “ح” نیز هنوز در فارسی محلی و گویش‌های پارسی-ایرانی نیز هست، اما تجزیه‌طلبان پان‌عربیسم سوءاستفاده می‌کنند از کلمه الاحواز!، احواز و اهواز هر دو دو صورت حوز،هوز، معادلی از خوز هستند که نام قومی ایرانی هم‌خوانده پارسیان در خوزستان بوده و نام خوزستان هم به همین دلیل است، این قدر جریان تجزیه‌طلب پان‌عرب سست عنصر و جعلی است، که بعد از اینکه اسم عربستان نتوانست بکار بگیرد به دلیل پسوند فارسی “ستان” متوسل به تغییر تلفظ اهواز شد! اما باز هم تیرش به سنگ خورد، اهواز صوری از هوز و خوز است که نام مردمانی ایرانی و هم‌خانواده پارسی هستند!

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)