چند یادآوری ازمترجم

 

برگردان  « سلطه مردانه »به فارسی از متفکری استثنائی ، در این دوران که جامعه ایرانی در گیر تغییرات وتحولات کم وبیش نافرجام دهه های گذشته است ، برایم  دو انگیزهً مهمتر از دیگر توجیهات شخصیم  داشت : اولی، اهمیت موضوع است ، که مدعیانی  در« عرصه های اجتماعی » گوناگون ، با انگیزه های گوناگون دارد ؛ دومی شناساندن جامعه شناس ـ انسانشناس فیلسوف آزار دهنده فرانسوی ، صاحب بیش از سی اثر بزرگ ، نوشتارفراوان در رسانه ها  ،  ومهمتر از همه مکتب ویژه اش است ، که میتوان از آن به استروکتورالیسم ژنتیک ویاهم انتقادی (متفاوت با استروکتورالیزم لوی  اشتروس )  یاد کرد .                                                                                             

بوردیو (۲۰۰۲ ــ ۱۹۳۰ ) که به ترتیب بین سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۰ در دانشکه ادبیات الجزیره ، از ۶۱ تا ۶۴ در دانشکذه ادبیات لیل و از ۱۹۶۴ به بعد در مدر سهً عالی مطالعات در علوم اجتماعی تدریس کرده ، در ۱۹۸۱ صاحب کرسی استادی جامعه شناسی در کلژ دو فرانس  میشود ، ولی  همچنان به عنوان پروفسور و مدیر پژوهش در مدرسه عالی مطالعات درعلوم اجتماعی به کارش ادامه میدهد . ضمن ریاست مرکز جامعه شناسی اروپائی ، گاهنامه” رسالات پژوهش در علوم اجتماعی ” را که در ۱۹۷۵ پایه ریزی کرده ،  اداره میکرده است .                                          

بوردیو مثل امیل دورکیم به امکان شناخت علمی دنیای اجتماعی بیشتر بر اساس ویژگی روش تا ویژگی موضوع شناخت نظر دارد ، و مانند مارکس معتقد است که جامعه طبقاتی است و اختلاف طبقاتی در مبارزه برای تصاحب سرمایه های گوناگون ، و متناسب با توازن قدرت و جهت مبارزه یا به دوام نظم اجتماعی ویا هم به ناپایداری آن پیش میرود  ؛ ولی با  برداشت کاملا  ماتریالیستی مارکس از  طبقه همنوا نیست ، زیرا برخلاف  مارکس  که به  طبقهٔ عینی  ( ابژکتیو)  و آ فریده شده روی کاغذ بوسیله پژوهشگر  معتقد است ، او به طبقه بسیج شده  و « حاضر درخیابان»   که« واقعیت ذهنی دنیای اجتماعی » در آن دخیل است پایبند می باشد ؛ وگذار طبقه عینی به بسیج شده آنطور که در تحلیل مارکسیستی دیده میشود ، در روندی خود بخودی ( اتوماتیک ) انجام نمیشود . و باز مثل ماکس وبر میپندارد که باید به نمادها ومفاهیمی که افراد برای معنی بخشیدن به واقعیت اجتماعی بروز میدهند اهمیت داد . بنا براین باید از رودرروئی بین سوبژکتیویسم/ ابژکتیویسم(ذهنیت گرائی/عینیت گرائی) ، نمادین / مادی ، تئوری/ تجربی گذشت وبه شیوه ای که بوردیو از آن به استروکتورالیسم ژنتیک یا هم کنستروکتیویسم( پیوستگی عینی وذهنی) یاد میکند رسید.                                                             

بوردیو متاثر از مفهوم مشروعیت  که  ماکس وبربه آن پرداخته ، درکتابی که میحوانید  نشان میدهد که افراد  سلطه پذیر  از طریق چه مکانیزمهائی تن به پذیرش هر شکلی از سلطه میدهند.  . کاربرد مشروعیت  در روند اجتماعی شدن افراد جامعه ، در مراحل گوناگون زندگی و بویژه درکردارهای یک گروه ،  مانند  طرز بیان ، ادب و حتی درحرکات ، از طریق ابزار منتقل کننده ارزشها و نرمها ، قابل ملاحظه است.   شخصیت اجتماعی مورد نظر بوردیو( واژه فرانسوی  آنHabitus)نتیجهً موقعیت اجتماعی و مسیر زندگی ، از کودکی تا آخرین مرحله رشد ، هر فرد است ، و سلطه مردانه یکی از موثرترین عوامل در شکل گیری شخصیت اجتماعی زن  بشمار  می‌آید.                                                                                                                                        

و اما در مورد سبک نوشتاری  نویسنده  توضیحی کوتاه لازم میدانم : به نظر میرسد که بوردیو فیلسوف ومتفکر ومهمتر از همه جامعه شناس پر کار، با پرهیز از به درازا کشاندن گفتار، جمله هایش اغلب مرکب اند و سنگین . در کاربرد واژه های لاتین ، یونانی و حتی آلمانی و انگلیسی و بخصوص زبان بربر های کابیلی الجزایر کوتاهی نمی کند . هریک از مفاهیم بکار رفته موضوع بحثی علمی در یکی از آثارش میباشد . بنا براین باید برای فهم کامل و موشکافانهٔ آثارش به سایر کتابهای او رجوع کرد .  در برگردان پیش رو کوششم بر این بوده که در جاهائی که با ( * ) نشانه گذاری شده  توضیحاتی در زیرنویسی ها بیفزایم . و باز لازم میدانم بگویم که با وفاداری تمام  به خاطر سنگین بودن نثر فرانسوی چندین بار بر این شدم که کارم را در نیمه راه رهاکنم  . البته در سال ۱۳۸۱ یکی از مقالات بوردیو  را با عنوان « تکوین اوتوپی استثمار بی حد ، جوهر نئولیبرالیسم »  به فارسی برگرداندم که در شمارهً ۲۱ ماهنامهً آفتاب منتشر شد.                                         

اگر گزافه گوئی نکرده باشم ، انتشار این اثر می تواند در ایران مورد توجه صاحبنظران ، به ویژه زنان  ایرانی قرار گیرد(ّ*) .  بیفزایم که پس از چهل وهفت سال دوری از میهن و محرومیت از کار پژوهش در ایران ، این گام کوچک برایم عنیمتی است .                                               

گرفتاری با کرونا «سبب خیر»شد :توانستم برگردان ده سال پیش را با دشواری هایی از اینجا و ازآنجا  گرد آورم وبا اندک امکانات فنی(نرم افزار فارسی کار آمد)به ویراستاری آن بپردازم. نسخه ای ،باویراستاری ناقص، در اوایل سال ۲۰۲۱ در فرانسه چاپ شد. نسخهٔ حاضر با وارسی دوباره اینک آمادهٔ انتشار است.  

مجوز ترجمه این اثر که یازده سال پیش به زبان فرانسه صادر شده همراه اجازهٔ ژروم بوردیو وارث پییر بوردیو ، در پایان این اثر گنجانده شده است.                             

 

 (*)ـ  در سال ۲۰۱۱ این برگردان را به ناشری در تهران سپردم، که او نتوانست پروانهٔ انتشار را دریافت کند. اما چندی پیش دریافتم که جوانی دانشگاهی سه سال پیش همین اثر رااز زبان انگلیسی به فارسی برگردانده و ناشراو نیزنتوانسته به هدف برسد! ولی ….در نظم گردان نباید انگشت به دندان پنداشت «کارنشد ندارد» . چه بسا که «من و توها»  با ابزار قدرت سر وسّری نداشته باشیم، وباشند رندانی که کلید معما را می یابند وچون دزدی با چراغ به سراغ دسترنجت می آیند وآن را ازقوه به فعل میآورند: همین سال ۱۴۰۰ خودمانی  جوانی که برگردان از انگلیسی را در جائی«یافته»، با تغییر عنوان از «سلطهٔ مردانه» به «سلطهٔ مذکر»  آن را بی کم وکسر(بی سانسور) منتشر میکند. با خواندن دیباچه به قلم «مترجم»آن پی بردم که این جوان این کاره نیست، و همانطور که مترجم اصلی به من گفته صفحات پایانی اصل فرانسوی و انگلیسی از قلم افتاده. و نیز به دلیل پیجیدگی و سنگینی مفاهیم بحث، اصل وفاداری به اثربوردیو رعایت نشده است.  

بیشتر بخوانید:           

نقدی بر واقعیتی که به داستان می‌ماند

 رحیم هاشمی
دکترای جامعه شناسی
استراسبورگ. 
 سپتامبر ۲۰۲۲

 

پیش گفتار*                                   

 

تنها منطق پژوهشم میتوانست مرا در برابر موضوعی ،بی شک ، بدین دشواری یاری رساند. در واقع  پیوسته در برابر آنچه که میتوان   ضد ونقیض عقیده( Paradoxe Doxa)  نامید، در شگرف مانده ام :مصداقش اینست که نظم جهانی ، با این همه یکطرفه  و ورود ممنوع ها ، بمعنای حقیقی یا مجازی آن ، اجبارات و مجازات هایش  ، کم وبیش رعایت شده ، واینکه بیش ازین  تخلف وتخریب ، جرم و “جنون” بوقوع نمی پیوندد(کافیست در مورد ۵ دقیقه رفت و آمد اتومبیل ها در میدان باستیل یا کنکورد پاریس ، به انطباق خارق العاده  هزاران مقرررات – یا اراده- بیندیشیم)  ؛ یا شگفت  آور اینکه،  نظم مقرر ، با روابط حاکمش  ، حقوق  امتیازات و بی عدالتی هایش ،باستثنای چند اتفاق تاریخی  ، به سادگی تداوم  می یابد، و  شرایط زندگی بی اندازه طاقت فرسا ، اغلب قابل قبول و طبیعی جلوه می کند . در زمینه اقتدار مردانه  وچگونگی تحمیل و تحملش، نمونه بارز این انقیاد متناقض را دیده ام ، که نتیجهٔ چیزی است که من آن را خشونت سمبلیک) نمادین)، خشونت نرم، غیر محسوس  نا مرئی برای قربانیانش  می نامم .  اعمال  این خشونت از طریق  ارتباطات و آشنایی یا ، روشنتر بگویم ، نا آگاهی ،تأیید  و در نهایت  مغلوب احساسات شدن آ نهم بصورت سمبلیک  میباشد. این رابطهً  اجتماعی فوق العاده معمولی فرصت مناسبی است برای فهم منطق إعمال اقتدار (سلطه) تحت عناوین : یک اصل  سمبلیک  قابل     قبول نزد غالب ومغلوب ،زبان (یاهم نحوهٔ تلفظ) ، شیوهٔ زندگی(نحوهٔ تفکر ، گفتار یا عمل) و، بطور کلی ، یک خصوصیت  بارز که مؤثرترین آن به صورتی سمبلیک  ویژگی مربوط به بدن کاملا  ارادی، ونه مشهود مثل رنگ پوست ،نشانه یا داغ برجسته آنست.

 

ملاحظه میشود که در این موارد قبل از هر چیز نظر بر اینست که   ضمن تبین روندهایی که منشاء تحریف وتبدیل تاریخ  به طبیعت و استبداد فرهنگی به امری   طبیعی میشوند، سرشت   پارادوکسال  (متناقض)عقیده رابه آن برگردانیم . وبدین منظورسعی براین است که در قلمرو جهان بینی خود دیدگاه انسان شناس قادر در آن واحد به« درک اصل تفاوت میان مذکر و مؤنث»،,( آنچنانکه ما به خصلت مستبدانه و محتمل  آن واقف نیستیم) و« ضرورت منطق اجتماعی» را اختیار کنیم . تصادفی نیست  اگر  ویرژینیا  وُلف آنچه را که وی به طرزی زیبا «  قدرت هیپنوتیک (خواب مصنوعی)سلطه» مینامد، معوق میگذارد وبه  قیاس مربوط به نوعی  قوم نگاری که تبعیض زنان را به نحوی ژنتیک به آیین کهن ارتباط میدهد ،متوسل میشود : « ما جامعه را  ، به نحوی اجتناب نا پذیر ، محل توطـئه میپنداریم  :     برادری را که بسیاری از ما بدلایلی در زندگی خصوصی محترم میشمریم می بلعد ، بجای او موجود نر دهشتناکی با صدایی رعدآسا ،مشتی سخت گره کرده ،  تحمیل می کند ؛ جامعه ای که به گونه ای بچه گانه ، با گچ نشاته هائی بر زمین مینویسد؛ این  خطوط  مرزبندی عارفانه موجودات انسانی را به نحوی شکننده تصنعی و ثابت، از یکدیگر جدا می کنند.  در این جوامع این موجود نر، آراسته به زر وبا رنگی ارغوانی وآراسته به پر بسان یک وحشی ، مناسک عارفانه اش را بجا می آورد و لذایذ مشکوک قدرت و نیز سلطه را دنبال میکند، حال آنکه ما زنا«نش» در خانهٔ خانواده محبوسیم بی آنکه به شرکت در یکی از جوامعی که جامعهٔ او را میسازند مجاز باشیم۱ ». «حد و مرزهای عارفانه»، « مناسک عارفانه»: این زبان ـ زبان استحالهٔ جادویی وتبدیل نمادین ، نتیجهٔ تقدیس آئینی، اساس تولدی نوـ مشوق ما دریافتن دیدگاهی قادر به فهم بعد مشخصا نمادین(سمبلیک) سلطهٔ مردانه میشود.  بنا بر این میبایستی از تحلیل ماتریالیستی اقتصاد اموال سمبولیک، راههای فرار از الترناتیو میان «مادی » و« معنوی »  یا «ایدآلیستی » که خانمان برانداز است جستجو کرد( این الترناتیوجاودانه میشود، دلیل آن تقابل میان مطالعات  باصطلاح ماتریالیستی است که عدم توازن میان دو جنس زن ومرد را در شرایط تولید تشریح میکند، و نیز مطالعات باصطلاح «نمادین» (symbolique) ــ غالبا شایان توجه ولی نیمه کاره ) .   ولی  ظاهرا ، تنها توسل به قوم شناسی اجازه می دهد طرحی را که ویرژینیا ولف القا میکند عملی کنیم ، وکار دقیقا عرفانی را ( که تقسیم انسان به جنس آن طورکه ما می شناسیم  نتیجه آنست ) عینی سازیم ، و یا به بیانی دیگر جامعه‌ای را که جزء به جزء آن براساس قاعدهٔ مردمحوری ( سنت قوم کابیل در الجزایر ) همچون باستان شناسی  عینی ناخودآگاهمان ، یعنی نظیر ابزار واقعی تحلیل جامعه، سازمان یافته است ، تجزیه وتحلیل کنیم(۲).

برای درهم شکستن  رابطه خویشاوندی فریبنده که مارا به سنت مان پیوندمی زند ، این تغییر جهت به سمت سنت مان اجتناب ناپذیر است. ظواهر بیولوژیکی وآثار واقعی آن در بدن و مغز که نتیجهٔ  کار طولانی دسته جمعی(مرور زمان)بمنظور اجتماعی کردن جنبهٔ بیولوژیک و بیولوژیکی کردن اجتماعی است ، موجب وارونه کردن رابطهٔ بین علت و معلول شده  و  بروز  برساخت اجتماعی طبیعی جلوه داده شده(«انواع» به منزلهٔ شخصیّت اجتماعی(عادت واره)*بر اساس جنس”نر یا ماده”)بمنزلهٔ زیر بنای طبیعی تقسیم مستبدانه را باعث می‌شوند، که این خود قاعده  ونماد واقعیّتی است که گهگاهی بر خود  تحقیق تحمیل میشود(۳).ولی این استفادهٔ تقریبا تحلیلی از قوم نگاری آنچه را که در نظم اجتماعی  کاملا طبیعی بنظر میرسد،تقسیم انسان براساس جنس،  با مدد تاریخ از طبیعتش خارج میکند؛ سئوال اینست که  استفادهٔ ابزاری از این فن آیا موجب وضوح ثابت ها ومتغییر ها ـخصلت اثر گذاری اجتماعی تحلیلی قوم نگاری ــنمیشود؟ ودر نتیجه آیابا تاَیید آن موجب جاودانی شدنش  بعنوان نمادی محافظه کار از رابطه بین جنسهانخواهیم شد؟ در اینجاست که باید با پارادوکس نوی مواجه شد، پارادوکسی مساعدبرای یک انقلاب کامل در شیوهَ طرح آنچه را که  می خواستیم تحت عنوان «تاریخ زنان» بررسی کنیم: عوامل ثابتی که طی تغییرات آشکار شرایط زن ودر خلال روابط سلطه میان هردو جنس ملاحظه میشود، آیا ناگزیر نمیکنند  که مکانیزم ها و نهادهای تاریخیی ارجحیِّت یابند که در طول تاریخ مدام در صددبوده اند  عوامل ثابت   را از تاریخ بیرون بکشند.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                            

این انقلاب در شناخت ، بر عمل و بخصوص بر شکل گیری  استراتژ یهای درپیش گرفته   برای تغییرشکل  وضغ فعلی رابطهٔ نیروی مادی ونمادین بین دو جنس ، بی تأثیر نخواهد بود . اگر درست است که اصل جاودانه شدن این رابطهٔ  سلطه واقعا  واصولا به جا ئی که  بیش از همه مشهود است ، یعنی واحد خانوادگی که برخی مباحث فمینیستی تمام نگاه ها را روی آن متمرکز کرده ،اختصاص ندارد  ، ولی در  نهادها یی چون  مدرسه و دولت ، که محل تدوین و تحمیل اصول سلطه گری است که  در دنیای  کاملا خصوصی انسانها صورت میگیرد ،  میدان کارزار وسیعی  برای مبارزات فمینیستی گشوده میشود ، مبارزاتیکه  در میان سایر مبازات سیاسی علیه تمام اشکال سلطه  گری  جای ویژه ای دارند .

نوشته :  Pierre Bourdieu

برگردان :  رحیم هاشمی دکترای جامعه شناسی  ازدانشگاه ستراسبورگ  

فصل اول در پی دی اف زیر:

برای دریافت روی این تصویر کلیک کنید.

درباره مترجم:

رحیم هاشمی

رحیم هاشمی زاده (علی) زادهٔ ۸ بهمن ۱۳۲۱، کاخک خراسان

آموزش ابتدائی و دبیرستانی: کاخک، گناباد و مشهد

تحصیلات دانشگاهی در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران روزنامه نگاری و جامعه شناسی.

اشتغال: ازسال ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۰ آموزگاری در حومه مشهد الیگودرز ودبیر دبیرستان‌های ورامین ازشهریور ۱۳۵۰ با سمت دستیار دبیر در خبر رادیوتلویزیون شاهنشاهی.

ازدواج در مرداد ۱۳۵۱

ویژگی‌های رفتاری: از خرد سالی شوخ طبعی و گریز از تنهائی برایم ابزاری برای نزدیکی به اطرافیانم بوده، و شرایط محیط تربیتی برایم فرصتی برای «خودسازی» و اتکاء به نفس. از خطر نهراسیده‌ام و در برابر بی عدامتی ایستاده‌ام. نافرمانی را پاسخی به اقتدار میدانسته‌ام و نتایجش را به جان خریده‌ام. بار اول دربرابر دائی‌ام و بار دوم در برابر رئیسم دررادیو، تورج فرازمند، که این آخری در سرنوشتم تأثیر به سزائی داشت، و به ترک ایران برای من وهمسرم در شهریور ۱۳۵۴ انجامید. ویژگی رفتاری‌ام که نتیجهٔ شرایط زیستم (خانه، مدرسه و جامعه) است، همانی است که بوردیو در ازآن به آبیتوس Habitus، یعنی عادات اجین شده به شخصیت اجتماعی یاد می‌کند.

آغاز مهاجرت به فرانسه در شهریور ۱۳۵۴

درساالهای رونق اقتصادی که شاه به «دروازه‌های تمدن بزرگ» نزدیک میشد، خصلت پدرزادی‌اش بر آزادی می‌چربید. نشانه‌های ترس را در آب روان خیابان‌های تهران می‌شد دید: کتاب روان در آب؛ و آنرا که همت و اندک مایه‌ای بود به ترک میهن میخواند.

پس انداز و فروش بساطی که داشتیم برابر دو سال هزینهٔ زندگی در استراسبورگ و نه در پاریس بود، که چنین کردیم. تنها انگیزه برای ماندنمان شروع دوبارهٔ زندگی دانشجوئی می‌توانست باشد. من در فوق لیسانس جامعه شناسی و همسرم در آموزش زبان فرانسه ثبت نام کردیم. دغدقهٔ پولی و سختی درس وکلاس برای من آزار دهنده بود و نه برای همسرم که مست هوای آزاد وزندگی بدور از هیاهو ودنگ وفنگ تهران بود، و در ضمن منتظر نوزاد!

در سال بعد من در پیش دکترا Diplôme d’Études Approfondies و همسرم در پیش دکترای حقوق بین الملل نام نوشتیم. با جوانان فعال «دانشجو» ئی رفت و آمدی داشتیم، که بر حق ایران را نمی‌شناختند. آرتباط مان با محیط دانشگاهی دو چندان سایر ایرانیان بود، زیرا که کلوب همسران اساتید به عنوان پلی مارا به خانواده‌های دانشگاهی نزدیک می‌کرد.

موضوع تز دکترا: مطالعهٔ جامعه شناختی مهاجرت روستائی در ایران، مورد خاص آذربایجان شرقی. پژوهش میدانی به مدت یک ماه در روستاهای آذربایجان شرقی و حاشیه نشینان تبریز مایهٔ اصلی رسالهٔ دکترانم بود.

از دی ماه ۱۳۵۸ تا خرداد ۱۳۵۹ در یکی از دانشکده‌های تهران موقتا تدریس کردم، اما دیگر از دانش و داشگاه خبری نبود.

در بازگشتم به استراسبورگ سن (۳۸ سالگی) وموقعیت خانواده سه نفره به من فرصتی که برای جوان ۲۸ ساله فراهم است نمیداد. نتیجه این که توانستم در پروژه‌های تحقیقاتی دو سال مشغول شوم. و پس ازآن دو سال به «کارگل» (نوسازی ساختمانی) مشغول بودم و اینک از برکت آن و چندل قاز باز نشستگی همسر وخودم زندگی را میگذرانیم.

اشتغالات عام المنفعه

عضویت فعال در انجمن‌های مدافع پناهندگان، کمک به راه اندازی اولین انجمن فرهنگی ایرانیان در استراسبورگ و رباست آن در سه سال اول.

غیر از ترجمهٔ «سلطهٔ مردانه»، دو سال پیش سر نوشت خودم را در بستر زمان شاه و جمهوری اسلامی به زبان فرانسه به صورت کتابی منتشر کرده‌ام. نسخهٔ تجدید نظر شده‌اش به زودی در انتشارات هارماتان پاریس منتشر خواهد شد.

 

در همین زمینه:

سلطه مردانه – نوشته پیر بوردیو (فصل دوم)

چند سئوال در مورد جنبش همجنسگرائی مرد و زن (Gay & Lesbiennes)

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)