نقدی بر واقعیتی که به داستان می‌ماند

درجستجوی واژه ای بودم که ره گم کرده ای را به آن بیارایم، ره گم کرده ای که در وادی فرهنگ و شعور به دنبال نان ونام، در بی مایگی و درماندگی، طعمه ای می یابد بی آنکه شحنه ای براو خرده گیرد وحقی اگربتوان یافت« به حقدار» رسد . اما چه میشود که درین بلبشو و بازارمکّاره هرآنچه خواهی توانی ،  و به گفتهٔ مسئولان امر «بداخلاقی» ها چپاولها خشونتها صدافزون .و کیست که نداند چرا چنین روزگاری بر جامعه تحمیل شده!