صفحات پایانی سلطهٔ مردانه که در چاپ ایران حذف شده است. برای اطلاع بیشتر ابتدا لینک زیر را بخوانید:

نقدی بر واقعیتی که به داستان می‌ماند

بخش سانسور شده:

جنبش گ و لزبیین ، به خاطر وجود عملکرد نمادینش بطور ضمنی ، و به دلیل گفتمانها و تئوریهائی که تولید میکند و در آنها منعکس میشود به نحوی روشن ، سئوالاتی را مطرح میکند که ازمهمترین در قلمرو علوم اجتماعی و بعضی شان کاملا نو به حساب می آیند ۱ . این جنبش طغیانی در برابر شکل خاصی ازخشونت سمبلیک (نمادین)، گذشته از اینکه موضوعات نوی برای تحلیل طرح میکند ، نظم سمبلیک موجود را زیر سئوال میبرد و بطور ریشه ای مسالهً پایه های این نظم وشرائط یک بسیج موفق بمنظور بر هم زدن این نظم را پیش پا می گذارد .

 شکل خاصی از سلطه سمبلیک که همجنسگرایان قربانی آنند ، و متاثر از سرزنشی که بر خلاف رنگ پوست و یا زنانگی ، میتواند پنهان ( یا آشکار ) باشد ، در خلال اعمال جمعی قشر بندی ، به ادامهً تفاوتهای معنی دار ، با مشخصه های منفی و نتیجتا به گروه ها ورده های اجتماعی مورد سرزنش کمک میکند . مانند برخی از انواع نژادپرستی ، در این مورد به صورت انکار وجود در انظار عمومی در می آید . آزار همانند « نامرئی کردن » در نپذیرفتن هستی مشروع و عمومی ، یعنی شناخته شده بمفهوم حقوقی آن آشکار میشود ونیز درسرزنشی که هرگز به روشنی یروز نمی کند مگرزمانیکه جنبش خواستش در عیان بودن است . به جنبش وضوحا یادآوری میشود که« تودار » باشد واجبارا متظاهر.وقتی از سلطه یا خشونت نمادین سخن می گوئیم بدین معنی است که ، جز در مورد شورش بخاطر بنیان کنی که به وارونه شدن مقولات درک و داوری منتهی میشود ، شخص زیر سلطه میکوشد تا نقطه نظر شخص مسلط را متعلق به خود بداند : مخصوصا در پی تاثیر تقدیر ناشی از رده بندی جریحه ساز و هتاکی واقعی یا بالقوه ، بدین ترتیب میتواند با زور واجبار به راه پذیرش مقولات درک راست ( که در برابر کج به مفهوم دید مدیتریته ای قرار دارد ) کشانده شود وبه گذراندن شرم تجربه جنسیتی  که از دید رده های مسلط ، او رادرنوسان بین ترس از بی نقابی  ،و هوس شناخته شدن  درمیان دیگر همجنسگرایان می یابند   .

ویژگی این رابطه تسلط نمادین اینست که به نشانه های جنسی آشکار ربطی ندارد بلکه به عمل جنسی . تعریف غالب در مورد شکل مشروع این عمل مانند رابطهً سلطه عنصر مذکر ( کننده ، دخول کننده ) روی عنصر موًنث ( شونده ، مورد دخول ) متضمن منع(تابو) زن صفت کردن مردانگی است که ناپاک شمرده میشود ، یعنی زن صفت کردن عنصر مسلط که در رابطه همجنسگرائی وجود دارد . به عنوان گواهی جهان  شمولی بودن سپاس در حق اسطوره مرد محوری ، همجنسگرایان ، هرچند که با زنان جزء اولین قربانیان آنند ، اصول مسلط راغالبا در مورد خودشان نیزبکار می برند : مانند زنان همجنسگرا ، مردان در درون زوج هائی که تشکیل میدهند اغلب تقسیم نقش مرد وزن را کم وبیش برای نزدیک کردنشان به فمینیست ها بازتولید میکنند ( فمینیست هائی که به همدستی با نوع مردانیکه حتی ازسوی همنوعانشان سرزنش میشوند ، بدگمان اند ) ، و گاهی تاًکید مرد بودن را در شکل کاملا مشترکش ، بی شک چون عکس العملی دربرابر سبک « زنانه شده » ، سابقا مسلط ، به بالاترین حد میرسانند. .

تقابلهای موازی ، که نشانه های آن به شکل تقسیمات نهادی شده در ذهنیت ، و در بدنها به شکل یک رابطه سرزنش شده( که خیانت به خویش در شرمساری است  ) و سازنده این اسطوره بشمار میروند ، دریافت از بدن رابه معنای حقیقی و استفاده های  بخصوص جنسی ، که ازآن میشود میسازند ، یعنی همزمان تقسیم کار بر اساس جنس و تقسیم کار جنسی . شاید که تحلیل هم جنس گرائی بتواند به سیاستی ( یا هم یک آرمانشهر ) مربوط به جنسیت بینجامد که هدفش اساسا متفاوت نشان دادن رابطه جنسی از رابطه قدرت است ، زیرا ، به نحوی کاملا رسا، پیوندی را به یاد می آورد که جنسیت و قدرت رابه هم می پیوندد و نتیجتا به سیاست ( مثلا یاد آوری خصلت هیولائی و« برخلاف طبیعت » در بسیاری از جوامع مربوط به همجنس گرائی منفعل با شخص زیر سلطه ).

ولی اگر نخواهیم ونتوانیم در پی یک چنین بنیان کنی ریشه ای ساختارهای اجتماعی وشناختی باشیم که میبایستی تمام قربانیان یک تبعیض بر اساس جنس ( وکلا تمام سرزنش شده ها ) را بسیج کند، خو د را به محبوس کردن در یکی از شوم ترین تناقضات سلطه نمادین  محکوم کرده ایم : چگونه در برابرشومترین قشر بندی اجتماعا تحمیلی باید شورید اگرنه به صورت سازماندهی در گروه ساخته شده ایست بر حسب این قشربندی ، وکمک به ادامه طبقه بندی ها و محدودیتهائی که این قشربندی بوسیله آنها در نظر دارد مقاومت کند ( بجای مبارزه مثلا برای یک نظم نوین جنسی که در آن تمایز بین وضعیت های جنسی مختلف بی تفاوت خواهدبود ) ؟ جنبشی که باور دارد که موقعیت گ یا لزبیین همانند خانواده ، منطقه ، ملت یا هر گونه واحد جمعی ، چیزی نیست جز یک ساختمان اجتماعی مبتنی بر اعتقاد ، آیا میتواند به انقلابی نمادین  قادر به آشکار نمودن و شناساندن این ساختمان بسنده کند و به آن موجودیتی تام وکامل در حد یک گروه ساخته وپرداخته بدهد وسرزنش را وارونه و از آن نشان سمبلیک بسازد ــ به گونهً گ پراید(غرورهمجنس گرا) که به منزلهً تظاهرات عمومی ، بجا و فوق العاده وجود جمعی گروه ناپیداست ؟ وحال آنکه ، با نمایان ساختن موقعیت « گ » یا « لزبیین » به منزلهً یک ساختمان اجتماعی ، یک تصور جمعی ازنظم « وابسته » ، که تاحدودی علیه همجنس گرا ساخته شده ، و با یادآوری تنوع بی اندازه تمام اعضاء این گروه ساخته شده ، جنبش در واقع قدم در راه نابودی (تضادی دیگر ) پایه های اجتماعی خویش می نهد ، پایه هائی که برای موجودیتش به عنوان نیروی اجتماعی قادر به واژگون ساختن نظم سمبلیک مسلط و نیرو بخشیدن به خواستهای خودش میباید بسازد .

آیا باید حرکت حق طلبانه اش ( و تضادش ) را تا پایان به پیش ببرد ، و از دولت بخواهد که گروه سرزنش شده را به رسمیت طولانی وعادی بشناسد واز موقعیت عمومی و ثبت شده در سند احوال شخصی برخوردار شود ؟ در واقع درست است که حرکت بنیان کنی سمبلیک ، اگر بخواهد واقع بین باشد ، نمیتواند به برید گیهای نمادین بها بدهد ــ حتی اگر مانند برخی تحریکات زیبا ، این بریدگیها برای معوق کردن بدیهیات موثر باشند . برای تغییر پایدار نمادها ، حرکت باید تغییر شکل پردوام مقولات نهادی شده ای ( طرح واره هائی از تفکر )را عملی و تحمیل کند که در خلال آموزش به گروههای اجتماعی که نماد ها ایجاد میکنند ، موقعیتی چون واقعیت روشن ، لازم ، بحث نشدنی ، طبیعی در حدود قلمرو اعتبارشان ببخشند . حرکت باید از قانون( که بنا به معنی کلمه جزاً به straight«قانون» ربط دارد) پذیرش ویژگی را که متضمن ابطالش نیز هست بخواهد : در واقع چنین میشود که انگار همجنس گرایان که برای گذار از نا مرئی بودن به مرئی بودن ، برای پایان دادن به طردشان باید مبارزه میکردند ، هدفشان این بوده که دوباره نامرئی و در وافع با پیروی از قواعد مسلط ، خنثی شوند۲ . کافیست به تمام تضادهائی که مفهوم « پشتیبانی خانواده » ، وقتی در مورد یکی از اعضاء زوج همجنسگرا مصداق پیدا میکند، بیندیشیم ، تا بفهمیم با نگاه واقع بینانه به ” قرارداد وصلت مدنی* قیمت پرداختی برای « هماهنگی با نظم » و بدست آوردن حق مرئی بودن نامرئی ، سرباز خوب ، شهروند خوب یا همسر خوب ، و نیزبرای حد اقلی از حقوق داده شده به تمام اعضاء جمعیت ( مانند حق ارث ) ، به زحمت میتواند گذشت در برابر نظم سمبلیک که این چنین قراردادی را به عنوان اصل مسلم موقعیت وضعییت وابسته به یکی از زوج ها بکار میگیرد، برای بسیاری از همجنسگرایان کاملا توجیه کند . ( شایان توجه است که بخاطر کوچک جلوه دادن بی منطقی ناشی از حفظ تفاوت ، و حتی سلسله مراتب ، در داخل زوج زادهٔ تخطی فضاحت بار از مرز مقدس بین مرد وزن ، انجمنهای همجنسگرای کشورهای شمال اروپا که توانسته اند وصلت مدنی همجنسگرایان رابه رسمیت یشناسانند ، آنطور که آنیک پریور۳ مشاهده کرده ، تصمیم میگیرند که زوجهای تقریبا دوقلوی بی هیچگونه نشانه ای که یادآوراین تقسیم و تقابل بین فعال / منفعل باشد ، مطرح کنند ) .

 

آیا میشود تضادی را از طریق انتخابی عقلائی به آلترناتیوی  مهارشدنی تبدیل کرد ؟ نیروی قاطعیت (چون وحی منزل ) یعنی عقاید مبهم راستی که هر گونه سلطهً سمبلیک ( سفید ، مردانه ، بورژوا ) را تحمیل میکند ، ویژگیهائی دارد که نتیجهً تبعیض تاریخی اند ، به صورت ابزار نهادی شده و پوشیده ازتمام علائم طبیعی : این ابزار ، اغلب عمیقا منطبق با تنگناهای عینی و نتیجه شان که متضمن شکلی از قبول ضمنی این تنگناها ( مثلا با گتو(حصار دوراقلیت ها) سازی بمنزلهً « عشق گتو» ) بایستی در دو موقعیت آشکار شوند ، خواه وقتیکه به اشخاص مسلط به عنوان صفات غیربرجسته ، خنثی ، جهانشمول ، یعنی هم قابل دیدن و برجسته ، و هم نامشهود و غیر برجسته ،« طبیعی » ( « برجستگی طبیعی ») وابسته اند و خواه زمانیکه مربوط اند به اشخاص زیر سلطه، به مثابه « تفاوتها » ، یعنی مشخصه های منفی ، کمبودها ، و حتی سرزنشها که توجیه میطلبند. نیروی یاد شده به تمام استراتژیهای ریاکاری جهانشمول ضمن وارونه کردن مسئولیتها ، مبنای عینی و اثرگداری باورنکردنی می بخشد ، و هرگونه حق طلبی برای دسترسی زیر سلطه ها را به حقوق و سرنوشت مشترک ، به عنوان بریدن خصلت گرا یا جمع گرا از قراردادی که جهانشمول است افشاء میکند: در واقع برعکس ، زمانی که اشخاص زیر سلطه برای درخواست حقوق همگانی که معمولا از آنها منع شده اند یسیچ میشوند، اعضاء اقلیتهای سمبلیک را به رعایت نظم جهانشمول فر امیخوانند: هیچوقت به این شدت خصلت گرائی و« جمع گرائی » بودن جنبش گ و لزبیین محکوم نشده مگر زمانیکه با قرار داد وصلت اجتماعی یا مدنی (*)میخواهد که قانون مشترک در مورد گ ها و لزبیین ها کاربرد داشته باشد ( لزبیین ها دوچندان زیر سلطه اند ، حتی در داخل جنبش که ترکیبش ۹۰% گ ، و ۱۰% لزبیین است و سنت شدید مردانگی برجسته ) . پس چگونه میتوان دربرابر همگانی بودن عوام فریبانه ایستاد بی آنکه خصلت گرائی را همگانی کرد ؟ به بیانی واقع بینانه تر ، یعنی صراحتا سیاسی ، چگونه از اینکه دستآ وردهای جنبش به نوعی گتو سازی منتهی نشود میشود جلو گیری کرد؟ به این خاطر که جنبش گ و لزبیین بر ویژگی رفتار ی استوار است که ضرورتا مواجه با ناتوانی اقتصادی و اجتماعی نیست ، افرادی را گرد هم می آورد که ، هرچند که مورد سرزنش اند ، اما نسبتا برتریهائی دارند وبویژه سرمایهً فرهنگی که برای مبارزات سمبلیک برگ برندهً مهمی شمرده میشود . بنا بر این ، هدف هر جنبش بنیان کن سمبلیکی ، پیش بردن کار تخریب وساختن سمبلیک است که در پی القاء مقوله های جدید برداشت و ارزیابی است ، و به ویران کردن اصل تقسیم ، که بر اساس آن گروههای مورد سرزنش و گروههای سرزنش گر بوجود می آیند ، نظر دارد. برای این کار، همجنس گرایان کاملا مسلح اند ومیتوانند امتیازات مرتبط به خصلت گرائی را در مبارزات بنیان کنی در خدمت همه گرائی بیاورند .

باید گفت مشکل اساسی برای جنبشی با این خصوصیت ، که مثل جنبش قمینیست ، گرد آوردن اشخاص برخوردار از سرمایهً فرهنگی نیرومند است ، به صورت فوق العاده مبهمی با مسالهً نمایندگی و سخن گو ، قادر به تشکیل گروهی که تجسم و بیان آنست روبروست و مثل برخی جنبشهای چپ افراطی ، به فرقه های ریزی در گیر مبارزات برای انحصاری کردن ابراز وجود گروه در وجه عمومی آن کشانده میشود . به حدی که میتوان از خود پرسید آیا برای این چنین جنبشی تنها راه فرار از گتو سازی (محلهٔ خاص یک جمعییت) و فرقه گرائی که متقابلا تقویت میشوند ، به خدمت درآوردن از سوی تمامیت جنبش اجتماعی ، توانا ئی های خاصی است که جنبش مدیون ترکیب شاید غیر محتمل یک نظم بنیان کن قوی مربوط به موقعیت شخص مورد سرزنش، و نیز یک سرمایه فرهنگی قوی است ؛ یا برای یک لحظه پرداختن به  موقعیتی رؤیائی ، لا اقل از نظر تئوریک و کنش نمادین ( که بعضی گروه های همجنس گرا استاد شده اند ) جنبشهای سیاسی و علمی بنیان کن را پیش قراول دانسته وبدین ترتیب امتیازات خاص را که همجنس گرایان را از سایر گروههای مورد سرزنش متمایز میکند ،به خدمت همگانی بگیریم .

 

———————————————–

۱-درین متن که طرحی ازآنرا در ملاقاتی به مناسبت پژوهش ها روی گ ها ولزبیین (Gay &Lesbiennes)معرفی کردم، تنها از «جنبش» سخن گفته ام، بی آنکه در مورد رابطهٔ خیلی پیچیدهٔ گروه های مختلف، جمعییت ها وانجمن هائی که جنبش را باهمکاری یا بی همکاری جمعییت(ها)- اقشاری ونه کل  جمعییت همگون لزبیین یا گ ، (که به دشواری قابل تعریف اند)   اداره می کنند چیزی گفته باشم .(آیا باید ضابطهٔ روابط جنسی را در نطر داشت- ولی آشکار و پنهان، واقعی یا بالفعل- رفت و آمد به برخی جا ها، یا سبکی از زندگی؟).

۲- تضاد ساختاری که جنبشهای گروه های سلطه پذیرو جریحه داران در نوسان بین پنهان ونهان ، بین حذف وستایش تفاوت ها را محکوم میکند، نتیجه اش این میشود که مانند جنبش برابری حقوق مدنی در آمریکای پیش از ۱۹۶۴ یا جنبش فمینیستی ، بنا به موقعییت ، ساختار سازمانها و دسترسی به سیاست و اشکال تقابل که در پیش روست ، این یا آن استراتژی را اختیارمیکنند.(M. Bernstein, « Celebration and Suression :the strategic Uses of Identity by the Lesbien and Gay Movment », American journal of sociology, 103, november 1997,P.531-565)                                                                                                                                         

۳- Annick Prieur, R.S. Halvorden : « داشتن حق بی تفاوتی : ازدواج همجنس گرا» رساله های پژوهش در علوم اجتماعی ، ۱۱۳، سال ۱۹۹۶، ص ۱۵-۶

*-  Pacte Civil de la Solidarité(PACS) در ژانویه ۱۹۹۷ لایحهٔ قانونی پیمان مدنی همبستگی شامل ۱۷ ماده به مجمع ملی فرانسه(پارلمان) پیشنهاد شد که طبق ان دو شخص بابستن قراردادی ثبت شده در شهرداری محل زندگی، میتوانستند بی ازدواج پروژهٔ زندگی مشترکی داشته باشند. در سال ۱۹۹۹ دولت سوسیالیست فرانسه ( به نخست وزیری لئونل جُسپَن) ، با تصویب «پیمان مدنی همبستگی» Contrat d’Union Sociale به جای لایحهٔ سال۱۹۹۷  ، زندگی مشترک کسانی را که نخواهند ازدواج رسمی کنند (چه مرد و چه زن) قانونی کرد. (توضیح ار مترجم).

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)