با به پایان رسیدن سده ی چهاردهم هجری شمسی در تاریخ ایران پا به قرن پانزدهم می گذاریم. ۱۴۰۰ خورشیدی بسیاری از ویژگی های ۱۳۰۰ خورشیدی را با خود یدک می کشد: کشور هنوز اسیر استبداد، فقر، هرج و مرج، بیسوادی، بیماری و آینده ای نامطمئن است. اگر در همین بازه ی صد ساله به سرنوشت برخی دیگر از کشورها، مانند ممالک اروپای غربی یا برخی از کشورهای جنوب شرقی آسیا را بنگریم می بینیم که این صد سال برای آن ها به چه میزان پیشرفت و ترقی با خود به همراه داشته است و برای ما، تا چه حد ایستایی و در جا زدن را.

به این ترتیب باید از خود بپرسیم که آیا گذر زمان، بدون یک حرکت ارادی فکر شده، می تواند آینده ی بهتری برای ما تدارک بیند؟ پاسخ به طور قطع منفی است. «جبر تاریخ»، خیالی بیش نیست، آن چه واقعی‌تر است عقل انسان ها و تلاش مشخص و برنامه ریزی شده ی آنها برای تحقق خواست هایشان است. اما این جا، پرسشی که مطرح می شود این است که خواست ایرانیان در آستانه ی ورود به سده ی جدید چیست؟ به راستی به دنبال چه هستند؟ آزادی؟ دمکراسی؟ لائیسیته؟ توسعه؟ اگر بلی، کجاست آن شور و شوق و همت جمعی برای تحقق این ها؟ اشاره ی من به آن یک هزارم درصدی که در زندان ها هستند و برای همین اهداف در حال پوسیدن و زجر کشیدن می باشند نیست؛ منظورم حضور میلیونی مردمی است که حاضر باشند مانند مردم به خاک و خون کشیده شده ی میانمار، در مقابل حکومت ستمگر، بایستند و برای آزادی و کرامت خویش با پرداخت هزینه ای سنگین مبارزه کنند.
نگارنده براین باور است که در ادامه ی صد سال خطا و سستی، در قرنی که پشت سر گذاشتیم، ملت ایران می تواند آماده ی صد سال دیگر دست و پا زدن و پَسروی تاریخی دیگر باشد. چرا که باید واقع بین باشیم و با ذهنی‌بافی‌های خویش، خط تاریخی منحرف دیگری را ترسیم نکنیم؛ این بار آن چه را که هست معیار قرار دهیم: آن چه هست، غارت و تخریب منظم منابع و ثروت‌ها، تخلیه ی منظم جامعه از نخبگان خویش در قالب فرار مغزها و عادت کردن آنها که می مانند، به تهیدستی مادی، فقر فرهنگی، انحطاط اجتماعی و فروریزش اخلاقی است.
اگر چنین روندی به این صورت ادامه یابد، آینده ی روشنی در انتظار ایرانمان نیست و با توجه به عمق فاجعه ی وارد شده به کشور، از حیث اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زیست محیطی، در چهل و دو سال گذشته، بسیار بعید خواهد بود که در سال ۱۵۰۰ خورشیدی چیزی به اسم ایران در نقشه ی جهان آن موقع باقی مانده باشد.
این سرنوشت محتمل ایران است، اگر تغییری بنیادین در آن به وقوع نپیوندد و تغییرات بنیادین نیز به طور جبری و خودبه‌خودی رخ نمی دهند. پس، دو گزینه ترسیم می شود: ترس و تنبلی و تسلیم و محو و نابودی ایران و یا شجاعت و کار و مقاومت و نجات و سربلندی ایران.
گذر از رویکرد نخستین به دومی چیزی نیست که بتواند از جانب نیروی خارجی برای مردم ایران صورت گیرد؛ رهایی، نیابتی نیست. بخش قابل توجهی از نیروهایی که فرانسه ی تحت اشغال نازی ها را آزاد کردند، فرانسوی بودند و این یعنی هیچ ملتی، آزادسازی خویش را نمی تواند، تمام و کمال، به دیگران واگذار کند و خود دست روی دست بگذارد و به تماشا بنشیند.
باید تصمیم بگیریم که افق ایران در سال ۱۵۰۰ را چگونه می خواهیم و این صد سال پیش رو را به فرصتی برای تحقق آن تبدیل کنیم. اگر از همین حالا بگوییم که مقصد ما برای سال ۱۵۰۰ خورشیدی، ایرانی آزاد، آباد، پیشرفته و قدرتمند است، آن گاه در طول سال ها و دهه هایی که در پیش رو داریم، مسیر مناسب را می شناسیم. در این صورت، دیگر وقت و انرژی و امکانات خود را در کوره راه های پرپیچ و خم شبه انقلاب های از بیرون هدایت شده (مانند ۱۳۵۷) و یا قیام های بدون فردا و شورش های مبتنی بر احساس  و امثال آن هدر نمی دهیم، بلکه بر عکس، سعی می کنیم که از هر روز و هفته و ماه و سال، برای طی طریق به سوی رهایی و سازندگی و پیشرفت میهن بهره ببریم. اما چگونه؟
چنین حرکت یک قرنه ای نمی تواند بدون یک پایه ی نظری مستحکم صورت پذیرد. در این زمینه، نخست به یک نگاه خاص بر انسان و جامعه و جهان نیاز داریم: نگاهی که به زندگی معنایی متفاوت از زنده بودن دهد، نگاهی که علاقه ی به میهن را نه بر شور که بر شعور مستقر سازد؛ نگاهی که سرافکندگی ایرانی را با سربلندی او در جهان تعویض و سرانجام، نگاهی که حیات بدون آزادی را به مثابه بردگی مطلق پذیرا نباشد. در یک کلام، برای تبدیل قرن پیش رو به یک قرن سرنوشت ساز نیاز داریم به این که از آن چه بودیم و هستیم به آن چه باید باشیم تبدیل شویم.
گذر از «بودن» به «شدن» یک درک فلسفی است که در دل خود، پویایی و جهش و دگرگونی را دارد و از ما به جای افرادی حداقل گرا و محافظه‌کار انسان هایی تحول طلب و پویا و کنشگر می سازد که در مقابل جهل و فقر و ستم آرام نمی نشینند. این نگرش فلسفی، تصور زیستن در استبداد و عقب افتادگی را ناممکن می سازد و از هر یک از ما  انسان هایی رزمنده و رزمندگانی انسان دوست می سازد؛ این آن کیفیت شخصیتی است که نیروی تغییرطلب در کشورمان باید به آن مجهز باشد: فکر رسیدن به آزادی و رفتار مناسب برای کسب و استقرار آن؛ فکر ساختن کشوری شایسته ی کرامت انسان ایرانی.
با یک چنین زیربنای فکری و فلسفی می توان به سوی تغییری زیربنایی و تحولی هدفمند حرکت کرد. از این جا به بعد به یک «پروژه ی» دگرگون سازی نیاز داریم. پروژه ای که به مثابه نقشه ی راه، مرحله به مرحله، کاری را که باید انجام شود برایمان تعریف و تعیین کند. به طور بدیهی این پروژه شامل مراحل زیر خواهد بود: ۱) کنار گذاشتن حاکمیت استبدادی کهنه‌گرا از طریقی که زمینه را برای استقرار حاکمیت غیر استبدادی آماده کند. ۲) برپایی حاکمیت غیر استبدادی به طور ماندگار، قانون سالار و نهادینه. ۳) بازسازی عمیق و گسترده ی کشور در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زیست محیطی.
بعد از طراحی این پروژه باید در تدارک عناصر و عوامل مورد نیاز برای اجرای آن بود: الف) نیروی انسانی لازم ب) امکانات مادی و مالی مورد نیاز. ما امروز برای این منظور در میان ایرانیان هر آن چه را که در این راستا نیازست، به طور بالقوه، داریم: نیروی انسانی ماهر و متخصص، منابع طبیعی، ثروت های مالی و مادیی که البته هنوز در سر جای درست خود نیستند و از همه مهم‌تر، یک جهان بینی مبتنی بر درکِ قدرتِ رشدِ بی نهایت انسان.
اما آن چه طراحی این پروژه، آماده سازی تدارکات اجرایی و سپس، پیاده کردن آن را ممکن و موفق خواهد ساخت یک قدرتِ مدیریت سازمان یافته، توانا و ایران دوست است. مدیریتی که از یک سو به کیفیت بالای حرفه ای برای این کار عظیم مجهز باشد و از سوی دیگر، علاقه ی عمیق و خدشه ناپذیر به چرایی ضرورت سربلندی ایران به عنوان میراث دار عشق به انسانیت و طبیعت. در این راه الگوهای ارزشمندی چون زنده یاد دکتر محمد مصدق را داریم که نشان داد برای عزت ملت خویش پذیرای هر خطری است.
آوردن ایران به یک مدار تاریخی جدید و همه ی این کارها شدنی است. راهکارهای پیاده کردن این ایده و طرح های اجرایی مرتبط با آن بی شمار و شانس موفقیت ما ایراندوستان انسان مدار در این زمینه، بسیار بالاست. این باوریست عمیق که نظریه ی «بی نهایت گرایی» آن را این گونه فرموله می کند: ترکیبِ بی نهایتِ جهان مادی و بی نهایتِ قدرت انسانی مساوی است با بی نهایتِ امکانات برای تغییر، تولید و پیشرفت. پس، اگر من و تو ایرانی نیز این توان بی نهایت خویش را با بی نهایت منابع مادی موجود در کشورمان ترکیب کنیم می توانیم پیشرفته ترین، زیباترین و آزادترین مملکت روی زمین را داشته باشیم و حتی الگویی شویم برای همه ی ملت های جهان. الگویی براساس پندار بزرگ اندیش، گفتار مهرپرور و کردار سازنده.
این خط حرکت تاریخی برای ملت ایران معادل بناسازی یک «تمدن نوین ایرانی» است.
در این تمدن :
              –   ایران از آزادی برخوردار خواهد بود،
              –   ایران با نظام مردم‌سالاری (دمکراسی) اداره خواهد شد،
              –   فاصله ی طبقاتی به حداقل و عدالت اجتماعی به حداکثر خواهد رسید،
              –   ایران ما با دارای نظام «دین جداگری» (لائیسیته) خواهد بود،
          –   قدرت اجتماعی، در قالب قدرت سازمان یافته ی شهروندان، به شکل وسیع و نهادینه ی خود در کشور مستقر خواهد بود،
              –   ایران دارای اقتصادی پیشرفته، تولیدی و پیرو الگوی توسعه ی پایدار خواهد بود،
           –   محیط زیست ایران از بهترین مدیریت و حفاظت و سیاست های بهینه سازی و ترمیم برخوردار می شود،
              –   در آن ایران، حقوق برابر زن و مرد در تمامی عرصه ها به چشم خواهد خورد،
          –   ایران، شاهد زندگی شاد و صلح آمیز، همبسته و برادرانه ی ملتی متشکل از اقوام، فرهنگ ها، زبان ها و مذاهب مختلف خواهد بود،
            –   ایران در صلح و دوستی و همزیستی و همکاری با تمام کشورهای همسایه و روابطی عادلانه و محترمانه با همه ی کشورهای جهان در راستای اعتلای بشریت خواهد بود،
            –   ایران ما کشوری در حمایت از همه ی مظلومین، ستمدیدگان و محرومین از آزادی در جهان خواهد بود، آری، درد انسان، درد ایرانی انسان‌دوست خواهد بود،
            –   ایرانی قدرتمند در عرصه های سیاسی، دیپلماتیک، دفاعی و ایفاگر نقش صلح و دوستی و همیاری میان ملت ها در سراسر جهان،
            –   ایرانی با طرح های بزرگ منطقه ای و جهانی در عرصه های تولید اقتصادی، فن آوری، تجارت، توسعه ی پایدار و حفاظت از زیست بوم انسان در کره ی زمین،
            – ایرانی با پروژه های عظیم و هدفمند در همکاری با کشورهای دیگر برای اکتشافات و اختراعات کلان علمی در زمین و همکاری برای پروژه ها و اکتشافات فضایی،
         –   ایرانی با هنرِ شکوفا و فرهنگِ پویا که تولیدگر محتوای غنی و انسانی برای گسترش آگاهی و عشق و شادی در سراسر جهان خواهد بود،
            –   ملتی سالم، شاد، باسواد، بشردوست و مترقی که با صلح و صفا با سایر ملت ها مراوده و روابط خواهد داشت،
            –   ایرانی که پذیرای میلیون ها گردشگر در کشور خواهد بود که برای کشف تاریخ و فرهنگ ایران و مشاهده ی پایه های قدرتمند خوشبختی ملت سرافراز ایران به کشورمان خواهد آمد.
    –   ایرانی قوی و فعال در عرصه های ورزشی و تفریحی و مروج روح دوستی میان ملت ها از طریق برگزاری بزرگترین جشنواره ها و مسابقات ورزشی و هنری و فرهنگی،
آری این است ایرانی که می توانیم در سده ی پیش رو بسازیم. ایرانی رها شده از اعتیاد، کودکان خیابانی، کودکان کار، گورخوابان، زنان تن فروش، مردان کلیه فروش، خانواده های دخترفروش و حاکمان وطن فروش. شدنی است؟ تردیدی نیست. از کجا مطمئن هستیم؟ چرا که امکان ها و فرصت های رشد و پیشرفت و توسعه، برای هر ملتی که اراده کند شرایط تاریخی خویش را تغییر دهد بی شمار و بی نهایت هستند.
این گونه است «ایران به سوی تمدن نوین». ایرانی توانا و انسان محور.
من می دانم که، به سهم خود، بسیار دورتر از پایان این سده به انتهای عمر خود رسیده ام، اما تردید نمی کنم که برای دستیابی میهنم به آن نقطه ی درخشانِ تاریخِ بشری، تا آخرین نفس از تلاش دست بر نخواهم داشت. یگانه آرزویم این که، باشد که فرزندان ایران زمین، در ایرانی آزاد و آباد زیست کنند. بیایید ایران را به مرکزِ جهانی بهتر تبدیل کنیم. بیایید محوری باشیم برای حرکت به سوی بی نهایتِ خوشبختی ایران و انسان.#

کورش عرفانی، ۱ فروردین ۱۴۰۰

برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)