برخی سرِ نترسی دارند، اما شجاع نیستند. برای کسی که اصلن نترسد خطر وجود ندارد و زندگی معمول است. شجاعت ارتشی در محاصرهى دشمن است. کسی که سرِ نترس دارد دشمن ندارد، خطر نمیکند. هادی کاردی سرِ نترسی داشت، میرفت به قهوه خانه و کاسه کوزهها را به هم میریخت، با همه دعوا میکرد. او شجاع نبود، از سرِ بیکاری میزد به سرش، اینجوری تفریح میکرد. به تخمش هم نبود که زندان برود، حبس بکشد، او آزاد نبود، همیشه زندانی بود. آزادی؛ بودن است، اگر نباشی نمیشوی؛ از دست میرود ولی به دست نمیآید، باید باشی چون اگر به دستش بیاوری زودی از دست میدهی؛ اگر نباشد آزادی، یک جای مغز و تمام دلت خالی میشود؛ باید دلش را داشته باشی، آن را در دلت داشته باشی وگرنه خطر نمیکنی. برخی برای معدهى خالی میجنگند، میخواهند پُرش کنند و نمیدانند که مستراحِ فردا خالیاش میکند. فردا که از خانه زدی بیرون، به خیابانهای ایران خوب نگاه کن! گرسنگی سرِ نترسی دارد اما شجاع نیست.
متن شماره ی پنجاه و پنج از کتاب دیل گپ
شنبه, ۶ام آبان, ۱۳۹۶
منبع این مطلب کتاب دیل گپ
نویسنده مطلب: علی عبدالرضاییمطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.