کیتی رونی – هفتهنامهی تامیز – ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۷ میلادی
تایم: شما چگونه به چنین تئوری رسیدید و آن را به این کتاب تبدیل کردید؟
کلاین: من برای یک سال کامل به عراق سفر کرده بود و در مورد ارتباط مسالهی شوک و وحشت از هجوم آمریکا تحقیق میکردم و اینکه چگونه فعالیت گسترده و روانشناسانهی پائول بِرِمر (فرستادهی بوش در عراق) در همان تابستان اول جنگ، در جابهجای کشور، خودش را نشان میداد. هر جا که سرک میکشید، اثری از فعالیتهای بِرِمر را میدیدم. آنها از شوک درمانی در پسزمینهی جنگ استفاده میکردند. منظورم از شوک درمانی، سیاستهای اقتصادی است که در چشم بسیاری از عراقیان، نتیجهی مستقیم جنگ بود. مثلاً بیکاری گستردهی سازمانهای دولتی، نابودی ارتش و بیکاری نظامیان، باز شدن بیحد و مرز کشور به روی اقتصاد آزاد. برای عراقیان، این روشی کاملاً غیرعادلانه بود تا وارد بازار آزاد شوند و کل ماجرا یک جور یغما بود.
خب، این ایده برایم جالب شد که چه اتفاقی برای ما میافتد، وقتی ذهنمان وارد وضعیت شوک میشود و چرا شوک، استعارهای قدرتمند از معماری نظامی و اقتصادی جنگی ما را شکل میدهد. اما هنوز نمیدانستم که این ماجرا به ورای مرزهای عراق کشیده خواهد شد. اولین بار که از عبارت «سرمایهداری فاجعه» استفاده کردم، وقتی بود که فهمیدم بعد از سونامی در آسیا، مشابه اتفاق عراق، در سریلانکا افتاده است و دولت توانسته بوده سیاست تبلیغاتی منفوری را به اجرا بگذارد و چیزی که توسط رای دهندگان کشور رد شده بود را هشت ماه بعد از سونامی اجرا کند و آب و برق کشور را خصوصیسازی کند.
تایم: در طول تحقیقاتتان متوجه شدید که اولین نفری هستید که به تئوری سرمایهداری فاجعه رسیده است؟
کلاین: مردم خودانگیخته از عبارت «سرمایهداری فاجعه» برای توصیف رویدادهایی استفاده میکردند که در اطراف خودشان مشاهده میکردند، چون برایشان آشکارا واضح بود که این فاجعه توسط دیدگاه رادیکالی تشدید میشود که کلاً متعلق به بازارهای آزاد و بیمرز است. و خود جورج بوش هم چندان این مساله را پنهان نمیکرد. او در برنامههای بازسازی سواحل خلیجفارس، اعلام کرد که میخواهد این سواحل را به منطقهی بیمالیات و کاملاً آزاد تبدیل کند.
کار جدیدی که کتابم انجام داد، این بود که سرمایهداری معاصر در کشورهای مختلف را کنار هم جمع کرده و ارتباطی بین آنان یافت و هر کسی میتوانست عین همین ماجرا را در عراق یا ایالت نیو اورلئان ببیند و این کشف خاصی نبود که جورج بوش در کاخ سفید انجام داده باشد. این داستان، عینِ تاریخ جهان بود. هر مرتبهای که سرزمینی جهشی قابلتوجه انجام داده و این جهش در برنامههای سرمایهداری پیشبینی نشده بود، این سرزمین را برای نوعی شوکدرمانی آماده کرده بودند.
تایم: شما در کتابتان، مکرر منشاء ایدهی «سرمایهداری فاجعه» را به میلتون فریدمن بر میگردانید. آیا همهی اینها، اشتباه او بوده؟
کلاین: میلتون فریدمن بهراستی پیر و مرشدِ بازار مدرن کرهی زمین است. اما دیدگاه شخصی من دربارهی فریدمن میگوید که از نظر من، اشتباه او نبوده که خودش را در این جایگاه دیده و به رسالتاش عمل کرده است، بلکه میگویم تاریخ و نیروهایی قدرتمندتر از او بودهاند تا همینها را توسط او دیکته کردهاند. بهنظر من او انسانی توانمند بوده که توانسته این ایده را بین سرمایهداران محبوب سازد و آن را بین پیروان خویش، گسترش دهد و این یکی از دلایلی است که دانشگاه شیکاگو این چنین محبوب وال استریت است و به همین دلیل، شرکتهای عمده، گسترده از طرحهای این دانشگاه حمایت میکنند.
اما در آن سوی دیگر یک مسالهی بسیار مهم دیگر وجود دارد: اینکه چگونه دانشگاه شیکاگو ابزاری برای سیاست خارجی ایالات متحده شده است. برای همین من تمرکز زیادی بر فریدمن و دانشگاه شیکاگو نشان دادم چون در دهههای پنجاه و شصت میلادی، یک استراتژی معین در وزارت داخلهی آمریکا اجرا میشد و آن تلاش برای مقابله با رشد ناسیونالیسم اقتصادی در کشورهای در حال توسعه بود و تمرکز این سیاست، بر کشورهای آمریکای لاتین بود. گسترش ایدههای چپگرایانه در کشورهای آمریکای لاتین مثل آرژانتین، بشدت علایق شرکتهای چندملیتی آمریکایی را تهدید میکرد و برای همین صدها دانشجوی آرژانتینی با بورس دولت آمریکا به دانشگاه شیکاگو امدند و زیرنظر فریدمن و همکاراناش، آموزشهای اقتصادی لازم را دیدند. وقتی جنگ صلحبار ایده در آمریکای لاتین، نتوانست ایدههای چپگرایانه را شکست بدهد، دستههای نظامی به این سرزمینها فرستاده شدند. سرکوبها اغلب توسط سیا نظارت میشد و این پسرهای آموزش دیده در شیکاگو – اسمی که در آمریکای لاتین بر آنها نهاده شده – به مقامات بالای دولتی رسیدند – وزرای اقتصادی کابینهها یا ریاست بانکها را برعهده گرفتند – و شوکدرمانی برای کنترل این کشورها آغاز شد، سرکوبها گسترش یافت و در این راه، مکرر از شکنجه استفاده شد.
تایم: شما به انبوعی از مواردی اشاره کردهاید که «سرمایهداری فاجعه» نقشی جدید در آنان بازی کرده است اما کدام مثال کتابتان، میتواند بهتر از همه، دیدگاههای شما را به خواننده منتقل کند؟
کلاین: خب، من تازه از نیور اورلئان برگشته بودم و تحتتاثیر پروژههای گستردهی خانهسازی در این ایالت بودم. برایم واضح بود که این چیزی نیست که فقط یک بازسازی ساده باشد. تراژدی این بود که برای مدت ۲۵ سال، فضای عمومی جامعه را نادیده گرفته بودند، فرهنگ مردم را نادیده گرفته بودند و اجازه داده بودند تا سطوح مختلف جامعه با هم مخلوط شوند. اجازه داده بودند تا نظام حملونقل عمومی به آن نقطه برسد که نتواند فاجعه را مهار کند، اجازه داده بودند مقاطعهکارها فعالیتها را بدست بگیرند و کسی نمیتوانست در آن روزها، راهحلی مناسبی برای فاجعه پیدا کند. حالا من فاجعهای را میدیدم که در سرزمین خالق همین ایدئولوژی اتفاق میافتاد. بعد یکباره میلیاردها دلار به نام قربانیان این فاجعه جمعآوری شد تا برای بخشی از فقیرترین مردمان آمریکا خرج شود. مردمی که آشکارا دولت آمریکا به آنان خیانت کرده بود. قرار بود تا سیستمی مناسب خواستههای آنان ساخته شود. پروژههای خانهسازی شروع شود که مردم همیشه میخواستند. قرار بود تا با این سیستم بازسازی، مرهمی بر زخم مردم گذاشته شود. درعوض، توموری پاره شده بود و در حقیقت، مردم از خانوادههایشان جدا افتاده و در سرتاسر کشور پخش شده بودند. درحقیقت، مردم از ریشهها و از جامعهی خودشان دور افتاده بودند. سرمایهداری از این فرصت سود برد و در چشم آنان، نیو اورلئان، بشقابی آماده بود تا ایدههای آمادهی اتاقهای فکر، در آن عملی شود.
تایم: تقریباً ۶۰ صفحه از کتاب شما به یادداشتها و نقلقولها اختصاص یافته است. میتوانید بگویید که پروژهی نوشتن کتاب، شامل چه حجمی از تحقیق شده بود؟
کلاین: کتاب ترکیبی از گزارشهای روزنامهنگاری من از عراق پس از جنگ و سریلانکا بعد از سونامی، نیو اورلئان بعد از توفان و آرژانتین بعد از سقوط اقتصادی سال ۲۰۰۱ میلادی میشد. گزارش از منطقههای فاجعه دیده، همراه با مطالعات گستردهی تاریخی میشد که کلیدهایی به من میدادند تا بتوانم به کنکاش ایدئولوژی سرمایهداری در این منطقهها مشغول باشم: نیمهی جنوبی آمریکای جنوبی در دههی هفتاد، بولیوا در دههی هشتاد، بریتانیای مارگارت تاچر در طول دوران جنگ فالکنر، روسیه در میانهی دههی نود (زمان ریاستجمهوری لتسین) و کشتار میدان تینامِن در پکن.
من در نقاط مختلفی کارم بر روی کتاب، از کمک هفت دستیار تحقیق سود میبردم. ما مدلی از یک موسسهی تحقیقاتی برای کارمان درست کرده بودیم و تحقیقها را در دورههای زمانی کوتاه به سرانجام میرساندیم. نوشتن کتاب چهار سال طول کشید اما زمینههای مطرح شده در کتاب، نیازمند تیمی خارقالعاده از مردمان خلاق بود. ما چهار وکیل هم داشتیم که نوشتهها را از زاویههای مختلف بررسی میکردند تا جلوی شکایتهای احتمالی از کتاب، گرفته شود.
تایم: و احتمال میدادید که کتاب شاهد چه عکسالعملی باشد؟
کلاین: تحقیقات و آنالیزهای گستردهای برای هر کدام از بخشهای کلیدی کتاب من انجام شد و من در نتیجهی این فعالیتها، نتایج خودم را گرفتم. شما در مورد تحقیقات من پرسیدید و باید بگویم، وقتی اولین دستنویس کتاب از لحاظ تاریخی آمادهی نوشتن شده بود، نظر ژورنالیستهای مختلفی را خواسته بودیم و کتاب شامل نظرات گوناگونی بود که چهرههای مختلف، در دورههای مختلف زمانی، ارائه داده بودند. مثلاً اینکه بوریس یلتسین وقتی تانکها را جلوی مجلس کشاند، این کار را در دفاع از دموکراسی انجام داده بود و غیره. بعد از یک دهه، شما بدنهای از نوشتهها در مورد هر کدام از این مناطق جغرافیایی دارید – آمریکای لاتین، روسیه، لهستان، چین – و بعد دومین دستنویس کتاب از لحاظ تاریخی نمایان میشود. من از این متنها استفاده کردم و به آنها اشاره کردم و این متون، اغلب متون آکادمیک بودند. کار من در کتاب، مرتبط کردن این نقاط به هم بود و یکی از هدفهای من در تحقیق این بود که موقعیت جغرافیایی خاصی را انتخاب کنم و ایدئولوژی موردنظرم را در آن منطقه به خواننده نشان بدهم. هدفی بلندپروازانه و مضحک بهنظر میرسید.
من هرچه بیشتر در مورد تاکتیکهای شوک فرا میگرفتم، بیشتر در مورد شوک میآموختم. ما اطلاعات بیشتری در مورد شوک بهدست میآوردیم و هر لحظه بیشتر از قبل، مبهوت باقی میماندیم. تاکتیکهای شوک، وابسته به بهت است. فاصلهای بین رویداد معینی وجود داشت و اطلاعاتی که ما از آن رویداد داشتیم. یکی از دلایل اصلی که من کتاب را نوشتم این بود که باور داشتم وقتی شما این تاکتیکها را فرا گرفتیم، ما بیشتر درگیر مقاومتِ شوک میشویم. بهتر بود شوک را از طریق مقاومتهایی بررسی کنیم، که در اولین ضربات شوک، در مقابلاش بلند شده بودند.با توجه به حجم گستردهی اطلاعاتی که کتاب نمایان میسازد، من امیدوارم که تاثیری قدرتمند و نمایان در سطح جامعه بگذارد.
تایم: شما کتاب را در سطح کرهی زمین نوشتهاید. فکر میکنید مخاطب کتاب که باشد؟
کلاین: کتاب بعد از انتشار، مخاطب اصلی خویش را بین خوانندگان عام کتاب پیدا میکند. کتاب، اثری پرفروش خواهد بود و همین الان کتاب شمارهی یک پرفروش در کانادا است. کتاب را اول در کانادا منتشر کردم، چون اهل این کشور هستم. میتوانم بگویم که کتاب حداقل در کشور خودم به دست کسانی رسیده که زمانی «هری پاتر» میخواندند. چرا باید را محدود به خوانندهی خاصی کنیم؟ چه کسی را میشناسید که نمیخواهد بداند ما چگونه به این جایگاه رفاه رسیدهایم؟ با تلاشهایی که کتاب کرده، دلیلی نمیبینم که مخاطب آن را مردمانی تحصیل کرده بدانیم که عادت به خوانش کتابهای قطور سیاسی دارند.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.