جنبش مدنی و اعتراضی ایران که در شکل نوینش از هفتاد هشتاد روز پیش و با قتل دردناک «ژینا» شروع شد و با رشد اعتراضات همگانی و بویژه با اعتراضات مدنی نسلهای جوان و نوجوان حول شعار در اصل کُردی «زن/زندگی/آزادی» هرچه بیشتر گسترده شد و یک همبستگی و هویت ملی نوین و رنگارنگ میان ایرانیان حول مباحث محوری دموکراسی خواهی، تحقق حقوق مدنی و نفی دیکتاتور بوجود اورد، در واقع تبلور یک «انقلاب مدنی و ساختاری نو و یک رنسانس نوین ایرانیان» است. زیرا جدال اصلی در واقع جدال میان دو ذایقه و دو دیسکورس با یکدیگر است. اینجا جدال میان ضرورت و ساختار و ذایقه تحول مدرن ایران و به شکل کشور و ملتی واحد و رنگارنگ در مقابله با زبان و ذایقه و ساختار دیکتاتورمنشانه و سیاه/سفیدی است. ازینرو نیز مهم بود که این جنبش نو با خویش «بدن و روح جمعی نو»، رویاهای مشترک نو، شعارهای نو، زیبایی شناسی نو و تاکتیکهای نوین از نافرمانی و مبارزه و با شادی و رقص نو بیاورد و در مقابل خشونت و دیکتاتورمنشی حکومت و تعزیه خوانی و پارانوییای آنها بگذارد و بگوید که ما این را می خواهیم و انها باید تغییر بکنند یا کنار بروند. در واقع بایستی این ذایقه و شعار نو، این «بدن و روح جمعی نو» و رنگارنگ و شاد که در کُنشهای جمعی چون دورانداختن روسریها و عمامه پرانی و در شعارهای ایجابی و خواهان حقوق مدنی چون حق پوشش ازاد و نفی گشت ارشاد و ولایت ققیه تبلور می یافت و از طرف دیگر شعارهای قوی سلبی چون مرگ بر دیکتاتوری را مطرح می کرد، هرچه بیشتر رشد بکند و رنگارنگ و گستاخ تر و گسترده بشود تا تیر خلاص را به سیستم پوسیده و فرسوده ی حکومتی و با زیرمتن «رستگاری طلبی وسواسی/هیستریک» بزند. زیرا انچه در خیابانها و در جدال میان معترضین مدنی با حکومت خشن و پلیس و لباس شخصی هایش رخ می دهد، در واقع «جدال دو ساختار و دو دیسکورس» است. جدال میان ضرورت تحقق ساختار مدنی با میل حفظ دیکتاتوری و زبان سیاه/سفیدی و نفی رنگارنگی است. یا بخاطر رشد این دیسکورس و زبان نو در سنگرهای مدنی از خانه و خیابان و دانشگاه و مدرسه و در داخل و خارج است که حکومت کنونی اینگونه مستاصل شده است. زیرا اکنون مجبور است در صحنه ی مدنی بجنگد که به آن عادت ندارد. یا بایستی جنبش مدنی فقط این زبان و دایقه ی نو را با کمپین های نو چون کمپین پیشنهادی من «بوسه پرانی و بوسه بازی» و غیره، و سپس با رشد تحصن ها و اعتصابات سراسری در شرکت نفت و بازار پیش ببرد، تا حکومت دیکتاتوری و خنزرپنزری شکست خورده هر چه بیشتر دچار ریزش درونی و بیرونی بکند و فروبریزد. یا باید دید که چگونه جامعه و بدن و روح جمعی مرتب اشکال جدیدی می یابد تا نمادهای حکومتی را «رمززدایی» و ساختارشکنی بکند و به انها معانی جدید و رادیکال بدهد، چه وقتی که دختری بر روی منبر می نشیند و عکس می گیرد و یا وقتی کسی با نوار بهداشتی «نگاه کنترل گر دوربین مترو و بیگ برادر» را کورد می کند (در باب نشانه شناسی این حرکات به این استاتوس من مراجعه بکنید). یا چه عجب که خود خیابان به اندیشه ی بوسیدن نیز افتاد. چون خیابان در لحظه ی تحول مدنی می تپد و می اندیشد. جزوی از بدن جمعی است و باید خواست او برای رنگارنگ شدن را دید و تحقق بخشید)

اما اکنون ما شاهد رشد یک خطر نو و در حال رشد در مسیر این جنبش نو و مدنی و رنگارنگ هستیم. اینکه این جنبش مدرن و رنگارنگ در شرایط کنونی و تحت تاثیر خشونت حکومتی و قتل نوجوانان و کودکان، تحت تاثیر جوانی یا نوجوانی جنبش و عدم انتقال تجارب ما نسل قدیمی تر رنسانس و قطع بودن گفتگوی نسلها، هرچه بیشتر قدرت و ذایقه رنگارنگ و جسارت مدنی همراه با طنز و شادی خویش را از دست می دهد و به سمت زبان و ذایقه سیاه/سفیدی، خودی/غیر خودی گرایش پیدا می کند، یعنی مرتب بیشتر دچار حالات هیستریک می شود، و مطلق گرایانه از «خودی/غیر خودی» و اینکه «وسطی» وجود ندارد سخن می گوید و شرایط را جنگی می کند، همان چیزی که در نهایت حکومت می خواهد و به زبانش بهتر اشنایی دارد. اینکه حتی این جنبش جوان اکنون با مطلق گرایی و خشم به هر عمل و رفتار یک سلبریتی یا ورزشکاری برخورد می کند و از آنها می خواهد «یا این باشی یا آن» و یا وقتی در کُردستان کُشته می دهند، حق نداری از پیروزی تیم ملی ات خوشحال بشوی و نمی بینند که این رفتار سیاه/سفیدی فقط به خودشان و به قدرت رنگارنگ جنبش مدنی ضربه می زند و دوباره به صحنه ی جدال سیاه/سفیدی مورد علاقه ی حکومت باز می گردند. در حالیکه جنبش مدنی قوی و مدرن دقیقا این نگاه انتاگونیستی و بنیادگرایانه را پشت سر می گذارد و برای تحقق خواستش هزار رنگ و هزار رگه می شود، «هم این و هم آن و بیشتر از هر دو» می شود و اینگونه در خویش هزار رنگ و در رقیب هزار گسست بوجود می اورد و همه شان را به اسم غیر خودی و دشمن لعنت نمی کند، تا هرچه بیشتر از ترس جنبش به هم وصل بشوند. جنبش مدرن و قوی بقول «ماکیاولی بزرگ» طوری شعار می دهد که با شعارش قویترین اتحاد در میان نیروهای خودی و بیشترین تفرقه در میان نیروهای حریف را ایجاد بکند. یعنی پارادوکس عمل می کند و شعار می دهد و نه انکه سیاه/سفیدی عمل بکند و تف سر به بالا بکند.

یا این لحن و زبان مطلق گرایانه و طلبکارانه ایی که در جنبش ما در حال رشد است، می خواهد اراده گرایانه و سریعتر این تحول نهایی و شکست نهایی دیکتاتور را ممکن بسازد و به بهایش هرچه بیشتر بناچار تلفات می دهد. یا به این خاطر مرتب اعلامیه می دهند که این هفته «قیام سراسری» است و بعد هفته ی بعد همان اعلامیه را با تاریخ جدید می زنند و از طرف دیگر برای رشد جنگ و اتش افروزی در کُردستان و زاهدان هورا می کشند و در حینی که این جوانان ما آنجا هر چه بیشتر تلفات می دهند و وقتی دشمن با سلاح سنگین به انها حمله می کند و قیام سراسری رخ نمی دهد که انها قرار است با خون خویش آن را جرقه بزنند. چون انقلاب مدنی با اراده گرایی و تعیین اداره گرایانه و خطرناک روز قیام توسط ادمهایی خشمگین یا هیستریک رخ نمی دهد. زیرا تحول مدنی «زمان منطقی تحول خویش» و مراحل خویش را دارد و بی انکه این مراحل کاملا مشخص و قابل رویت باشد. اما با «دانش قوی مدنی و با توانایی لمس تناسب قوا و تحولات مدنی و سیاسی» براحتی می توان دید که ایا ما فعلا در مرحله ی قیام سراسری هستیم و یا اینکه با چنین شعارهایی و با تعویق مداوم انها هرچه بیشتر تلفات عزیزان خویش را به جان می خریم. از طرف دیگر انگاه سوگواری هیستریک می کنیم و می گوییم چون فرزندان ما به قتل می رسند، پس هیچکس حق شادی با تیم ملی خویش را ندارد و همه باید سوگوار باشند. در حالیکه جنبش مدنی قوی سیاه/سفیدی حرکت نمی کند بلکه پارادوکس حرکت و عمل می کند. یعنی هم برای شادی پیروزی تیم ملیش به خیابان می ریزد و هم در حین شادی خشم خویش به حکومت و برای قتل یاران خویش در شهرهای دیگر را فریاد می زند و خواهان به پایان رسیدن خشونت به انها می شود. اینکه حکومت ضد مردم و تیم ملی عمل می کند، وقتی در روز شادی ملی هموطنانش را در زاهدان بقتل می رساند و خواستهای مدنی ملت و تیم ملی و هر ورزشکار دیگر را برسمیت نمی شناسد. همانطور که یک جنبش مدنی قوی و با «قلبی گرم و مغزی سرد» از خویش و از یارانش نمی خواهد که خودشان را «قربانی اهداف بزرگ و افراطی» بکنند تا جرقه ایی بزنند. زیرا این تکرار سیاست خطرناک «هرچه بدتر بهتر» است که دشمن جنبش مدنی و انقلاب مدنی است و در واقع انگاه یک «قیام بردگان و مظلومانی» است که بناچار فردا ظالمان خشن تر می شوند، مثل سرنوشت انقلاب بهمن ایران و این چهل و اندی سال اخیر حکومت مستضعفان خشن و کین توز. یا اکنون جنبش مدنی و دیسکورس نوین ما بخاطر رشد این حالات هیستریک و سیاه/سفیدی هرچه بیشتر خشن و دچار حالات پارانوییک و با لحن مستضعفی و طلبکارانه ی حکومتی نسبت به یکدیگر می شوند و بناچار در میان خویش تفرقه می اندازند و یا «فرصتهای طلایی» را نمی بینند که از دست می دهند. این خطر بویژه بخاطر جوان بودن نسل جدید مبارز، بخاطر نبود گفتگوی میان نسلها، بخاطر عدم حضور گسترده و رسانه ایی «زبان و ذایقه ی ما نسل رنسانس و مهاجران چندفرهنگی» که بیش از همه قادر به «لمس و حس این مباحث و مفاهیم مدنی و راههای تحققش» بوده و هستیم، و از همه مهمتر به خاطر وجود اپوزیسیون به همان اندازه هیستریک چون مسیح علینژاد و غیره که فقط بدنبال سیاست «هرچه بدتر، بهتر» هستند، اخیرا مرتب در حال رشد است. یا این جنبش بخاطر رشد حالات هیستریک و افراط/تفریطیش در خطر این است که گول حکومت را بخورد، وارد جدال سیاه/سفیدی بشود و قدرت خویش را هرچه بیشتر از دست بدهد و یا حتی اگر پیروز بشود، این پیروزی چنان خونین باشد که فردایش بناچار فقط خشونت نو میان قهرمانان ناموسی وطنی یا قومی می تواند رخ بدهد و انچه خطر ساختاری این دوران ما هست که در استاتوسی در باب «بحث تجزیه و برخی نظرات افراطی رعنا رحیم پور» قبلا به آن اشاره کرده ام، که همان «خطر بازگشت به خویشتن قومی» پس از بازگشت به خویشتن ناسیونالیستی و اسلامی است.

ما دو نمونه از این بازگشت یا رجعت به زبان و ذایقه سیاه/سفیدی و تلاش برای اراده گرایی خطرناک و با بهای سنگین برای جنبش مدنی و مبارزان مدنی جوانمان را در این دو موضوع ذیل می بینیم.

نمونه ی اولش کلک حکومت به جنبش مدنی با انتشار عکسها و ویدیوهایی از دیدار تیم ملی با رئیسی و سپس فشار شدید بر تیم ملی برای جلوگیری از هرگونه همدردی توییتری و غیره با جنبش مدنی بود. با انکه اکثر انها در شروع این جنبش همدردیشان را بیان کردند و حتی قبل از بازی اول با انگلیس کاپیتان تیم همدردیش را با مردم بیان کرد و تیم ملی سرود جمهوری اسلامی را نخواند. اما مردم چنان گول عکسهای حکومتی را خوردند و زیر فشار خشونت معاصر چنان به سمت حالات سیاه/سفیدی و «حداکثرطلبی» گرایش پیدا کرده بودند که نفهمیدند چرا جمهوری اسلامی کابوس جام جهانی را دارد و اینکه نکند تیم ملی بازی خوب بکند و مردم بعد از بازی به خیابان بریزند و هم شادی بکنند و هم شعار ضد حکومت بدهند. متاسفانه بخشی از جنبش مدنی نتوانست متوجه ی این کلک و رودست حکومتی به خویش بشود و تیم خویش را هو کرد. ( در این باب به مقالات اخیر من چون این مقاله اخیر مراجعه بکنید). در حالیکه جنبش مدنی قدرتش در این است که همه سنگرهای مدنی را از خانه و دانشگاه و ورزشگاه و مسجد و رسانه و شهرها. و دهات را می گیرد و سرانجام حتی مجلس و دولت را چندپاره می کند و وادارشان می کند که یا کنار بروند و یا با کمترین تلفات سقوط بکنند. اما وقتی دوباره به زبان سیاه/سفیدی و هیستریک انها بازگردی، آنگاه زبانت طلبکار و حداکثری می شود و اجازه نمی دهی که در یک جنبش رنگارنگ هر کسی در حد توان خویش و بنا به موقعیت خویش اعتراض بکند و اعتراض بشخصه هزار رنگ بشود، بلکه می خواهی تعیین بکنی چه چیزی اعتراض هست یا نیست. یا نمی بینی که چرا رزیم جبار بعد از بازی موفق دیروز ایران مقابل ولز سریع عکس پلیسهای شاد در خیابان را می زند و حتی می گذارد که مثل عکس ذیل زنان بی حجاب بر موتور پلیس سوار بشوند تا کابوسش رخ ندهد که جنبش مدنی به خیابان بیاید و هم از پیروزی تیمش شاد باشد و هم به قتل هموطنانش در زاهدان و کردستان اعتراض بکند و هم با رندی مدرن این صحنه را ساختارشکنی بکند و بگوید حتی خودتان هم قبول کردید که پوشش ازاد خوب است پس از فردا همه حق دارند پوشش ازاد داشته باشند. زیرا جنبش مدنی قوی از زبان سیاه/سفیدی و جنگی حدر می کند که برایش سمی و خطرناک است و در عوض زبان مدنی و هزار رنگ و رندش را مطرح می کند و از موقعیتها برای پیش برد دیسکورس خویش و شکاندن دیسکورس حریف استفاده می کند. ( در باب راه مدرن و رندانه ی استفاده از چنین حرکات حکومتی و. برای تضعیف حکومت و تعمیق زبان و لحن ضد حجاب اجباری و ضد ولایت فقیه به این استاتوس کوتاه مراجعه بکنید).

یا ما خطر رجعت بازگشت این زبان سیاه/سفیدی را در اعلامیه های «قیام سراسری» می بینیم که مرتب قول می دهند امروز یا فردا همه قیام می کنند و در انتظار این هستند که جنبش خونین مهاباد و بوکان و غیره که توسط ماشین جنگی حکومتی بشدت سرکوب می شود، سرانجام جرقه ایی به کل ایران بزند. اما این شیوه حرکت بشدت اراده گرایانه و بدون دیدن منطق تحولات مدنی است و اینکه نمی توان اینجا از روی پله های تکامل یک جنبش پرید. زیرا هنوز زمان قیام سراسری نرسیده است و حتی این جنبش هنوز جنبش اعتراضات میلیونی و اعتصابات سراسری نشده است. در چنین شرایطی قول قیامی سراسری که نمی اید و از طرف دیگر بی توجهی به جان هموطنان کرد و بلوچ ما که این وسط جانشان را از دست می دهند، بشدت دردناک و همزمان خطرناک است. یا اینکه چرا احزاب قومی چون «حزب دموکرات کردستان» که لااقل باید بدانند که فعلا قیام سراسری نمی تواند به کمک این جوانان غیور کرد بیاید، به دفاع از جان انها نمی پردازند و به انها نمی گویند هنوز وارد جدال نظامی و جنگ خیابانی با حکومت نشوند. این سوالی است که باید از انها کرد و از خویش. زیرا جنبش مدنی بایستی اول از جان فرزندانش دفاع بکند و برای یک هدف انقلابی از جان انها براحتی نگذرد. یا باید اینجا خطر «فیک نیوزهای خطرناک» فیگورهای هولناک و مشکوکی چون «علی جوانمردی» را دید و برملا کرد که قصدش فقط به اتش کشیدن ایران و کردستان و به هر قیمتی است.

طرف سوم این خطر بازگشت به زبان سیاه/سفیدی در واقع در خارج از کشور و توسط کسانی چون مسیح علینژاد و حال حتی حامد اسماعیلیون هست که به نشست امنیتی هالیفیکس می روند که موضوعش دقیقا مباحثی مثل امکان حمله ی نظامی به ایران و یا محاصره ی نظامی ایران و مسلح کردن نیروهای ضد حکومتی است و انجا در همین مصاحبه ی مسیح علینژاد می بینید که او چگونه بزبان بیزبانی از حمله ی نظامی دفاع می کند و می خواهد با انها دولت در تبعید تشکیل بدهد. یا حامد اسماعیلیونی که می گفت کار او فقط مدنی است و سیاسی نیست، حال در جایی حضور می یابد که موضوعش مبارزه ی مدنی نیست بلکه حمله ی نظامی یا تشکیل دولت در تبعید و موضوعی سیاسی است. اینکه مسیح علینژاد مثل یک صحفه ی تکراری از زمان ترامپ و پمپئو باز می گوید که باید حکومت ایران را منزوی کرد و سفارتهای ایران را بست و هیچ مذاکره ایی با حکومت نکرد و بی انکه به این سوال جواب بدهد که چطور می خواهی یک حکومت را به عقب نشینی وادار بکنی، وقتی حتی جای مداکره و گفتگو در کنار فشار دیپلماتیک نمی گذاری. اینکه نمی فهمد چرا سیاست مدرن نمی تواند اینگونه سیاه/سفیدی مثل او و خواست پوپولیستهای مدرن عمل بکند. همانطور که ما نمونه ی این سیاست مدرن را اکنون در «تحریمهای هدفمند» کشور المان و اروپا و در تصویب شدن «ایجاد کمیسیون حقیقت یابی» در سازمان ملل بر اساس درخواست کشورهایی چون المان و دیگر کشورهای اروپایی می بینیم. ازینرو در بیانیه انها هم بحق از ضرورت توجه به حقوق بشر در ایران و جستجوی میزان کشتارهای کنونی گفته می شود و هم به حکومت ایران پیشنهاد مذاکره می کند. زیرا چگونه می خواهد کمیسیون حقیقت یاب به ایران بفرستد بدون انکه حکومت همراهی بکند. همانطور که این سیاست مدرن آنها در درون دولت و حکومت ایران تنش و تفرقه برای نوع جواب دادن بوجود می اورد. زیرا صحنه را سیاه/سفیدی نمی کند و اینکه بدست خودش انها را بر علیه خویش و بر علیه مردمش متحد بکند. کاری که مسیح علینژادها و نشست هالیفیکس می خواهد انجام بدهد. یا اینجا بایستی از حامد اسماعیلیون همان سوالهایی را کرد که من در مقاله ام پس از تظاهرات بی نظیر برلین از او مطرح کردم و او به جای جواب دادن سکوت و تقیه کرد و بهایش این است که حال جایی بشیند که جای او به عنوان نیروی مدنی نیست و همه ی اینها بخاطر میل قدرت طلبی و از طرف دیگر بخاطر اینکه او حتی با تراومای قتل فرزند و کودک خویش خوب روبرو نشده است. زیرا اگر جمهوری اسلامی مسئول اصلی این جنایت هولناک و سقوط هواپیمای اوکرایینی بود، اما اتش بیار معرکه و همکارانش برای به قتل رساندن هموطنان ما و زن و فرزند او و دیگران کسی جز سیاست جنگ افروزانه ی ترامپ و پمپئو نبود که بوقهای تبلیغاتیش در میان ایرانیان کسانی چون مسیح علینژاد و مهدی خلجی بودند. حامد اسماعیلیون یکبار جرات نکرد که به نقش امریکا و ترامپ در تولید ان شرایط جنگی و هولناکی اشاره بکند که به سقوط هواپیمای خودی توسط دیکتاتور حکومتی انجامید. حاصل این دروغ گفتن به خویش و سرکوب چنین حقیقت مهمی این می شود که حال در نشست امنیتی هالیفییکس شرکت می کند که می خواهد راه فشار حداکثری و محاصره ی نظامی ترامپ و ننانیاهو را ادامه بدهد. اینجاست که حقیقت برملا می شود. زیرا هیچکس نمی تواند به زندگی کلک بزند. (در این باب به این استاتوس من و همراه با لینک مصاحبه ی مسیح علینژاد در کنفرانس هالیفکس مراجعه بکنید.)

دو جستار ذیل قبل از هر چیز می خواهند به سوال مهم خطر اراده گرایی برای جنبش مدنی بپردازند و به نقش خطرناک این تفکرات هیستریک و یا نقش خطرناک «فیک نیوزهای» کسانی چون علی جوانمردی را برملا بسازند و از طرف دیگر این سوال را مطرح بکنند که چرا حتی احزاب کرد مثل حزب دموکرات این خطر قیام زودرس را نمی بینند و از جان جوانان کرد و هموطن خویش دفاع نمی کنند و می گذارند انها را راحت تر قربانی خشونت جدید حکومتی بشوند.

خطر رشد «اراده گرایی» در جنبش مدنی و خطر قربانی شدن هموطنان کُرد و بلوچ ما!

داریوش برادری، روانشناس/ روان درمانگر

جستار اول:
سخنی در باب قیام مهاباد و انچه باید ببینیم و انجام بدهیم، اگر واقعا نگران جان عزیزان و هموطنان کُرد خویش هستیم!

وقتی عکسها و اخبار کردستان و مهاباد و مبارزه ی کردستان ایران را علیه حکومت جبار می بینم و می خوانم و اینکه حکومت جبار با چه خشونت بی رحمانه و جنگی به قتل هموطنهای کُرد و جوان ما دست می زند، هم وجودم مالامال از خشم و نفرت از این قاتلان می شود، هم از شهامت و شجاعت این هموطنان غیور و شجاعم مالامال از غرور می شوم. مهمتر از همه اما به عنوان نیروی مدرن و خواهان رنسانس این کشور، نیروی خواهان تحقق دموکراسی ساختاری و رنسانس ملتی واحد و رنگارنگ ایرانیان، از طرف دیگر سوال می کنم که چکار باید کرد که از جان یکایک این هموطنان خویش در برابر چنین خشونت جنگی دفاع کرد و چرا به عنوان یک نیروی مدرن باید به این باور داشته باشم که هیچ ارمانی و حتی ارمان تحقق یک رنسانس ارزش این را ندارد که بخاطر ان انسانها و فرزندان ما کشته بشوند. زیرا ارمانها برای تحقق خوشبختی و سعادت بشری بوجود امده اند و نه انکه ما در خدمت انها باشیم و برایشان بمیریم. زیرا بقول نیچه «حقیقتی که شاهدش خون باشد یک دروغ خطرناک» است. یک حقیقت مستضعفی و کین جویانه است. ازینرو همه ی جان باختگان ما از ژینا تا نیکا و خدانور و مهرشاد و تا جوانان دختر و پسر و زن و مرد مهاباد و زاهدان و غیره، نمی خواستند بمیرند بلکه خواهان زندگی و شادی و حقوق بدیهی خویش به سان انسان و ملت مدرن بودند و این حکومت خشن و جبار بود که ارزوهای زیبای آنها را به قتل رساند و هرچه بیشتر نشان داد که چرا انها باید بروند و رفتنی هستند.

از طرف دیگر تاسف می خورم که چرا نگذاشتند که اندیشه ها و نظرات ما نسل رنسانس در این سالها حتی در خارج از کشور مورد بحث و چالش قرار بگیرد تا حال جنبش مدنی و رنگارنگ بتواند با «قلبی گرم و مغزی سرد» حرکت بکند و از جان فرزندان خویش دفاع بکند. اینکه چرا گفتگوی نسلهای رخ نداد، تا حال نسلهای جوانتر و در وسط صحنه بتوانند از «دانش رنسانس» ما نخستزادان نسل رنسانس استفاده بکنند که هم انقلاب بهمن و خشونت ناب و بیرحم بعد از استحکام جمهوری اسلامی را چشیده اند، هم «جبهه های جنگ» را چشیده اند و هم تبعید و سرانجام بحرانهای مدرن را چشیده اند و در این مسیر هرچه بیشتر تبدیل به «مهاجران چندفرهنگی» شده اند و به ایرانیانی متفاوت که می دانند «اندیشیدن عملی جمعی» است و اینکه «هر تحول اصیل یک تحول ساختاری و با تولید ذایقه و دیسکوسی نوین یا مدرن» هست. اینکه برای تحقق رنسانس کنونی ایران باید یک «وحدت در کثرتی درونی و برونی و ساختاری» و بسان «یک بدن و روح جمعی نو و رنگارنگ» هرچه بیشتر بوجود اورد،‌ این همبستگی نوین میان ما ایرانیان را عمیقتر و چندجانبه ساخت و از همه طرف و با هزار شیوه حاکمیت جبار را مورد شلیک «نافرمانی مدنی و اعتراضات و خواستهای ایجابی یا سلبی و خندان و اغواگر» ما قرار داد. به جای اینکه حکومت با خشونت بیشتر کاری بکند که این جنبش نو و رنگارنگ هرچه بیشتر خیال بکند که هیچکس موقعیت جنگی و دردش را نمی فهمد،‌ هیستریک بشود و بخواهد بیشتر به سیم اخر بزند و در عمل هرچه بیشتر کُشته بدهد. یا خشونت دو طرفه به حدی برسد که کشور منفجر بشود و چیزی که بعدش می اید، حتی ممکن است بدتر بشود. زیرا انکه خشونت می کارد، کین توزی و خودکشی فردی و جمعی را درو می کند. فقط به رشد زبان خشن نسبت به یکدیگر و رشد تهمت زدن به یکدیگر توجه بکنید تا متوجه ی رشد این خطر بشوید. زیرا وقتی شما حاضر باشید برای زودتر رسیدن به هدف جان عزیزان خویش در خیابان و یا جان عزیزان کُرد و زاهدانی و غیره ما را با امیدهای واهی و با فیک نیوز به خطر بیاندازی، آنگاه در عمل کاری جز «فزرندکُشی» برای ایمانی کور نمی کنی، مثل پدر جبار و حاکم. یعنی باز هم موضوع «ذبح اسماعیل یا اسحاق» در میان است.

زیرا انهایی که اکنون مرتب می گویند، مهاباد در جنگ است و بقیه ایران به کمکش بشتابند، یا مرتب صحبت از قیام ملی می کنند که قرار بود دیروز و پریروز یا فردا و پس فردا صورت بگیرد و نمی گیرد، ایا متوجه نیستند که بشدت احساسی و هیستریک واکنش نشان می دهند و متوجه نیستند که در حال افتادن در دام حریف و حکومت هستند. یا انهایی که مثل فیگور علی جوانمردی با «فیک نیوزهای خطرناک» هر روز تهییج میکنند که امروز بریزید بیرون، چون خامنه ایی مُرده است، یا چون همه بیرون و در حال قیام میلیونی هستند (فیگوری که هیچ بویی از مسئولیت خبرنگاری و از جوانمردی نبرده است و جان مردم برایش مهم نیست و به احتمال زیاد برای منافع اربابی در منطقه این حرفها و دروغهای تهییجی را می زند و تولید فیک نیوز در سایتش منبع درامدش هست.).

زیرا اگر به شرایط کنونی درست توجه بکنید، زیرا اگر «دانش مدرن و مدنی قوی» داشته باشید، می دانید و می بینید که هنوز انقلاب مدنی ایران به آن حدی نرسیده است که «جرقه ی انقلاب در مهاباد» یکدفعه به همه جای ایران سرایت بکند. زیرا گامهای میانی دیگری باید صورت بگیرد که رخ نداده است، مثل رشد اعتصابات سراسری و فلج کردن هرچه بیشتر حکومت توسط این روح جمعی و بدن جمعی و رنگارنگ درونی که آنگاه از همه جا، از خانه و خیابان و دانشگاه و ورزشگاه و مسجد و رسانه ها نمایان می شود و حتی در مجلس و سپاه و دولت انها تزلزل و گسست ایجاد کرده است.

ازینرو انچه در حال رخ دادن است، فشار بیشتر بر مردم کردستان و رشد تلفات این هموطن های ماست و می دانید وقتی این تلفات رشد بکند و بقیه ایران نتواند بخوبی همراهی بکند و در همه جای ایران اعتصابات و تظاهرات رنگارنگ و سراسری راه بیاندازد، آنگاه چه می شود؟ انگاه خشم و استیصال جوانان کرد و یا غیره تبدیل به بدگمانی به چه کسانی می شود؟ یا انگاه فردا همین گروههای افراطی قومی و حتی چون «حزب دموکرات» که اکنون هشدار به حکومت جمهوری اسلامی برای کشتار مردم مهاباد می دهند، بعد به مردم کردستان می گویند که دیدید ما شهید دادیم و بقیه ایران ما را تنها گذاشت. زیرا رشد وحدت در کثرت نو و همبستگی نوین ما ایرانیان تنها حکومت را به درد نیاورده است. یا حکومت سعی می کند دقیقا مناطقی چون زاهدان و کردستان را زیر ضربه و خشونت شدید ببرد و اینگونه همزمان «دوپارگی و چندپارگی در وحدت در رنگارنگی» کنونی را بوجود بیاورد. چون هرچه تعداد کشته ها بیشتر بشود، به همان اندازه مردم عصبانی تر می شوند و وقتی از پس حکومت مرکزی بر نیایند، انگاه در یکدیگر بدنبال مقصر می جویند. یا وقتی می بینند که بقیه کشور قیام نمی کنند.

زیرا تمامی تلاش جمهوری اسلامی الان این است که این «وحدت در کثرت ایرانی» نوین و رنگارنگ را بشکند و در میان ما تفرقه ایجاد بکند، همان تفرقه ایی که میان تیم ملی و مردمش نیز ایجاد کرد. زیرا جمهوری اسلامی با تمامی حماقتش می داند که هرچه این جنبش به این رنگارنگی و وحدت کنونی و مدرن بیشتر دست بیابد و بیشتر خواستهای مدرن چون دورانداختن روسری و حقوق مدنی و قومی و حق زندگی بهتر را تقاضا بکند و ذایقه و شعار «زن/زندگی/آزادی» بیشتر حاکم بشود و اینها از هزار طرف و از هر سنگر مدنی انها را زیر فشار بگذارند، انگاه زودتر فرو می ریزد. چون می داند که بشدت توخالی شده است و جهان خارج و بویٰٰژه اروپا با «تحریمهای هدفمند و دفاع از حقوق بشر مردم ایران» سرانجام با جنبش همراهی میکنند. بجای اینکه مثل ترامپ با شوک جنگی و محاصره ی اقتصادی و بانکی بخواهند حکومت را به تسلیم و امتیازدهی وادارند و براحتی مردم را قربانی خواستهای خویش بکنند، مثل حکومت جبار.

ازینرو ما باید دقیقا به فکر هموطنانمان در کردستان و مهاباد باشیم و از انها بخواهیم که گیر تاکتیک جمهوری اسلامی برای تولید شرایط جنگی و خشونت جنگی در انجا نیافتند. اینکه انها باید بدانند که هنوز شرایط برای قیام نهایی اماده نیست و نباید جانشان را زیاد به خطر بیاندازند. چون ما به انها احتیاج داریم. چون جان یکی از انها بیشتر از هر ارمانی ارزش دارد و برای ما مهمتر است. زیرا شعار «از زاهدان تا تهران و کردستان جانم فدای ایران» به یک معنای نمادین است و نه اینکه مام وطن بخواهد جوانان ما خودشان را فدای او بکنند. چون انموقع یک مام وطن خونخوارن و ضحاکی نو است.

باری دوستان جوان و پرشور! از دانش و تجربه ی مدرن و متفاوت ما استفاده بکنید که مباحث مدنی را با گوشت و پوست حس می کنیم، زیرا در انها زیسته و می زییم و دیکتاتوری را هم خوب چشیده ایم. اکنون وقت قربانی کردن خویش نیست و اینکه خیال بکنید الان وقت ان است که بگویید مرگ یکبار شیون یکبار. زیرا انگاه این جنبش بشدت خونین می شود و اگر هم موفق بشود بخاطر این همه قتل تراوماتیک بشدت کین جو و ضد مدنی عمل می کند و یا به جان هم می افتند.

جان یکایک شما مهمتر از هر ارمان و ایده ایی است و کشور و اینده و رنسانس کشورتان به یکایک شما احتیاج دارد. پس با «قلبی گرم و مغزی سرد» عمل بکنید. حکومت می خواهد این شرایط داخلی را به خشونت بیشتر بکشاند، چون قدرت رادیکال و خندان این وحدت در کثرت رادیکال و تمناهای دنیوی شما را می بیند و تا اعماق وجودش به لرزه افتاده است. ازین می ترسد که فردا با رقص عمامه هایشان را بدور بیاندازید و با بوسه های عاشقانه و زمینی تان تمامی ارمان جبار و وسواسی شان را نابود بکنید. پس می خواهند کاری بکنند که دوباره جو سیاه/سفیدی و جنگی بازگردد. تلاشی که با حمله به شاهچراغ شروع شد و ان موقع با هشیاری مردم و جوانان شکست خورد. حال سعی به خشونت موضعی به مردم کرد و بلوج و غیره می کنند وبه امید اینکه میان شما تفرقه ایجاد بکنند و اخر شما را به جان یکدیگر بیاندازند. به امید اینکه کاری بکنند که شما به جای هزار رنگ بودن حال فقط به یک شیوه مبارزه بکنید و قابل محاسبه باشید. نگذارید این اتفاق بیافتد. شهرها و دهات و همه جا را مالامال از شور زمینی و عاشقانه و خندان ما نسل رنسانس بکنید، لباسهای نو و مورد علاقه تان ر ابپوشید و به خیابان بروید و به گونه ایی که همزمان متکثر و پراکنده عمل بکنید و پلیس را کلافه بکنید. اعتصابات و تحصن های سراسری را رشد بدهید و کاری بکنید که ببینند همه چیز را از دست داده اند. زیرا واقعیت این است که دیکتاتوری خنزرپنزری شکست خورده است و فقط باید حال با شناخت تاکتیک سیاه/سفیدی او و با رشد قدرت خویش و هزار رنگ کردن مبارزه ی خویش، کاری بکنید که حکومت جبار و خامنه ایی خویش را از هر طرف در محاصره ی مدنی احساس بکند و مرتب بیشتر ریزش درونی و بیرونی بکند. زیرا همین الان هم حتی در مجلس و سپاه و ارتش خودشان درگیری میان بخشهای بالایی و پایینی در حال رشد است و انهایی که می گویند باید به خواستهای مدنی مردم تن داد تا بدتر نشود. بنابراین باید چنان از همه طرف انها را محاصره و فلج بکنیم که مجبور بشوند جایشان را به این بخشهای در حد انها عاقلتر بدهند و اینگونه دولت دوران گذار برای تحول نهایی و رنسانس نهایی بوجود بیاید و با کمترین تلفات و انگاه که ما جویبار و امتیاز انها برای راضی کردن جنبش و مردم را به دریا و امواج رنسانس تبدیل می کنیم و اصطبل اوژیاس را با خنده پاک می کنیم.

هرچه شما الان بخواهید زودتر قیام بکنید و جانتان را بخطر بیاندازید و یا اقوام ایرانی بر سر مرز چون کردستان و زاهدان جانشان را به خطر بیاندازند، انگاه هم تلفات بیشتری می دهید و هم هرچه بیشتر ضربه پذیر و هیستریک و کین جو می شوید و یا فردا به جان هم می افتید، چون انگاه کردستان و زاهدان احساس می کنند که بقیه تنهایشان گذاشتند و فقط شعار دادند. در حالیکه اینطور نیست و همه دلشان پیش انهاست. همانطور که همین الان این جو و زبان هیستریک و طلبکار از یکدیگر در حال رشد است و در جریان هوکشیدن تیم ملی خود را نشان داد و وقتی هم حکومت و هم بخشی از ملت به انها لعنت فرستادند و از هر دو طرف ضربه ی روحی خوردند. این مواقع باید مکث بکنید و بهتر نگاه و بررسی بکنید و سعی نکنید از روی مراحل منطقی جنبش بپرید. زیرا انگاه زودتر زمین می خورید.

زیرا تحول فردی یا جمعی دارای «زمان منطقی» رشد و تحقق خویش است. زیرا جنبش مدنی و علیه دیکتاتوری باوجود ویژگی های هر جامعه ایی، دارای منطق و مراحل تحول است و ما هنوز در مرحله ی قیام نهایی نیستیم و انگاه که حکومت چنان فلج شده باشد و جنبش مدنی چنان میلیونی و سراسری شده باشد که وقتی مهاباد قیام می کند و دولت به انجا ماشین جنگی اش را می فرستد، انگاه از همه جای ایران با اعتراض و حمله ی مدنی روبرو بشود و سریعتر فرو بریزد. هنوز چند قدم تا این گام نهایی فاصله است و نگذارید که «فروشندگان هیستریک ازادی» که به فکر منافع خویشند، یا «فیک نیوز سازندگان معرکه گیر» با شعارهای افراطی شما را به فرهنگ شهید افرینی و قهرمانی ناموسی بازگردانند و دوباره این رنسانس و تحول نهایی را مسخ و محکوم به دور باطلی نو بسازند و یا شما و این جنبش مدنی و رنگارنگ را فدای منافع خویش و اربابان جدیدشان بسازند.

یا ازین منظر است که انگاه ان کسانی که اینگونه خشمگین به تیم ملیشان فحش می دادند، باید اکنون این «فرصت طلایی از دست رفته» را به یاد بیاورند که راستی اگر این تیم ملی با حمایت ملتش حداقل به یک بازی خوب و یا به یک مساوی با انگلیس دست می اورد و انگاه مردم در ایران به خیابان می ریختند و شادی می کردند و شعار «زن/زندگی/آزادی» و مرگ بر دیکتاتوری می دادند و از مهاباد دفاع می کردند، ایا حکومت می توانست اینگونه علیه انها دست به خشونت بزند؟ یا همان شب سکته ی ناقص را می زد؟

اگر با خودتان صادق باشید و اگر واقعا حس و دانشتان و تن و روح شما مدرن شده باشد، می دانید که نمی توانست و بشدت ضربه می خورد و در داخل و خارج هرچه بیشتر ایزوله و فلج می شد. زیرا ترس حکومت دقیقا از همین است که این شور نو و رادیکال و «روح و رویای جمعی و مشترک» حال خانه و خیابان و دانشگاه و ورزشگاه و داخل و خارج را هرچه بیشتر در بر بگیرد و انگاه به مجلس و سپاه و ارتش و سازمان نفت و بازار نیز سرایت بکند و با مرگ و سقوط نهایی خویش روبرو بشود و وقتی که باید دنبال سوراخ موش بگردد یا از ملت تقاضای بخشش بکند و یا در برود.

ما در این لحظات مهم قرار داریم. پس یک بار هم شده بجای فداکردن خویش برای «اهداف خیر/شری و هیستریک»،‌ بجای گوشت دم توپ شدن، تن به دانش مدرن و متفاوت ما بدهید. دانش رنسانس و قدرت فرزانه و رند و تمنامندی که اگر با خودتان صادق باشید، می بینید که هم از جان و تمناهای مدرن یکایک شما دفاع می کند و هم به شکل رادیکال و بنیادین انقلاب مدنی را ممکن می سازد. به جای انکه مثل این براندازان افراطی و سیاه/سفیدی جان شما را فدای معرکه گیری و خواستهای خویش بکنند و یا مرتب فیک نیوز پخش بکنند که فردا حکومت رفتنی است و تعداد بیشتری از شما عزیزان ما قربانی دروغ و خودمداری انها بشوند. زیرا این افراطیون فرزندان همین حکومتند و فقط به فکر شاه شدن و رهبر شدن بعدی برای ملت ایران یا برای اقوام خویش و در «بازگشت به خویشتن نهایی قومی» هستند. خواه اسمش مسیح علینژاد و فرشگردی باشد و یا کنگره ی افراطی «هفت ملیت» باشد. یا فیک نیوزهای امثال «جوانمردی» باشد.

اینکه در واقع حزب دموکرات باید اکنون از جان کُردهای ایرانی دفاع بکند و به انها بگوید که هنوز زمان قیام نهایی نرسیده است و الکی کُشته ی زیادی ندهند. لااقل آنها به عنوان پیشمرگه اینهمه تجربه ی جنگی که دارند و باید بدانند که هنوز زمانش فرانرسیده است. اما چرا چیزی نمی گویند؟. همانطور که ما بایستی این جنبش را هزار رنگ و به اشکال مختلف بکنیم و همه سنگرهای مدنی را بگیریم، اگر واقعا به فکر مهاباد و به فکر تحقق انقلابمان هستیم. اگر تبدیل به خشم کوری نشده ایم که حال یا طلبکار است، یا مثل راوی مالیخولیایی بوف کور خیال می کند «درد و زخمی را دارد که هیچکس ندارد» و نمی بیند که آن زخمی که بقول خودش مثل خوره به جانش افتاده است، چیزی جز یک زخم چرکین و کین توزانه یا هیستریک بیش نیست و در نهایت او را مثل راوی بوف کور به «پیرمرد خنزرپنزری بعدی و دیکتاتور بعدی» تبدیل می کند. زیرا این پدر و فرزندان هر دو خیال می کنند زخمی چرکین و خوره وار دارند که هیچکس ندارد و حال خوره وار و خشن به جان دیگران می افتند و راز «خوره وار بودن زخمشان» را نمی فهمند. اینکه نمی فهمند چرا نیچه می گوید:« انکه نیش می خورد، نیش زدن می اموزد». یا برخی از انها در خارج از کشور لم داده است و به داخلیها می گوید لنگش بکن.

لااقل الان و در این لحظه ی تاریخی مهم باید ببینی که چه کسانی واقعا دلشان برای شما می تپد و می خواهد هم شما زنده بمانید و هم سرانجام دیکتاتوری واقعا بشکند و رنسانس رخ بدهد. یا به شما صادقانه نشان می دهد که دیکتاتوری عملا شکسته است و رفتنی است. پس خودتان را به خطر جانی نیاندازید. فقط فضای شهر و خانه و خیابان را با شور خنده و با پرفورمانسهای مدرن خویش پر بکنید، بوسه های خندان شما باید خیابانها را پُر بکند تا حکومت کمتر بتواند شما را با تیر بزند و با انکه ارزویی جز این ندارد. همانطور که با خشونت و کودک کُشی شان در این شصت هفتاد روزه دیدیم. اما انها هر روز بیشتر تو خالی می شوند و می بینید که اروپا و امریکا این بار به شکل درست پشت ما هستند و حتی اکنون خواهان کمیسیون ارسالی برای رسیدن به وضعیت حقوق بشر در ایران شده اند، در کنار تحریمهای هدفمند و خوب و بدون انکه مثل اسراییل و پروپاگاندیستهای ایرانیش چون مسیح علینژاد بخواهند جلوی هر گفتگویی را بگیرند و بدنبال روش «هرچه بدتر بهتر» باشند و سپس نوحه خوانی در باب قربانیانی بکنند که توسط حکومت جبار و به همراه کمک انها به عنوان اتش بیار معرکه به قتل رسیده اند.

بگذارید این بار قلب گرم شما و مغز سرد ما نسل رنسانس به هم پیوند بخورد و گفتگوی نسلها رخ بدهد و یک بار برای همیشه بساط دیکتاتوری را برچینیم. زیرا انها شکست خورده اند و ما پیروز شده ایم. فقط باید حال وادارشان بکنیم که با حقیقت مرگ خویش روبرو بشوند و وقتی که خیابان و خانه و ورزشگاه و همه شهرها رنگارنگ و زیبا می شوند و خواستهای مدنی دارند و به ریش هر عمامه و اقابالاسری می خندند، زیرا دموکراسی می خواهند و ملتی واحد و رنگارنگ حول شعار «زن/زندگی/ازادی» و یا ژن/ژیان/آزادی شده اند. زیرا این وحدت در کثرت و رنگارنگی و رندی ما در مبارزه ی مدنی قدرت اصلی و رادیکال ما و بلای جان دیکتاتور کنونی است.

جستار دوم:

خطر «فیک نیوزهای تهیییجی و با امیدهای واهی» از جنس اخبار «علی جوانمردی» برای جنبش مدنی و برای جان جوانان و معترضان ما!

یک جنبش مدنی و مدرن باید خطر «فیک نیوز و شعارهای تهییجی و افراطی» کسانی چون علی جوانمردی را بشناسد و به دامش نیافتد. یک جنبش مدنی و مدرن باید مواظب جان فعالان و عزیزانش باشد و شعارهای افراطی و ناممکن ندهد. زیرا انگاه هم تعداد کُشته ها بیشتر می شود و هم از طرف دیگر تفرقه و خشم میان مردم و اقوام مختلف بوجود می اید. یعنی همان چیزی که دولت و حکومت ارزویش را دارد و یا برخی گروههای افراطی قومی که همه از رشد این «همبستگی نوین ایرانی و رنگارنگ» در عذابند و می خواهند به شرایط سیاه/سفیدی و جنگی قبلی بازگردند.

به این خاطر غلط و خطرناک است که وقتی شرایط جنبش مدنی هنوز به آن حد نرسیده است و هنوز چندگام دیگر لازم دارد تا بتواند قیام ملی بکند، انگاه هی بنویسید که امروز قیام ملی می کنیم و فردا قیام ملی می کنیم و هی شرایط را برای خویش بیشتر جنگی بکنید و بیشتر قربانی بدهید. چون حکومت می خواهد که شرایط جنگی بشود و بویژه با اقوام مرزی چون کردها و بلوچها با خشونت جنگی برخورد بکند و هم به جنبش ضربه بزند و هم تفرقه بیاندازد. وظیفه ی اول جنبش مدنی دفاع از جان عزیزانش است و دوم اینکه با رنگارنگ کردن نافرمانی مدنی و با هزار رنگ کردن آن حکومت را از همه طرف زیر فشار قرار بدهد و نه انکه بگوید مردم مهاباد قیام کردند و بقیه هم باید ازش هواداری بکنند و اینکه جدال را فقط در یک نقطه متمرکز بکنند و انهم با امیدهای افراطی و خطرناک. چون هنوز لحظه ی قیام ملی نرسیده است و باید ابتدا این جنبش رنگارنگ قویتر و سراسری و میلیونی بشود و اعتصابات گسترده ی شرکت نفت و بازار و غیره بیاید. بویژه وقتی که از خارج هم اروپا با طرح «کمیسیون حقیقت یابی» در سازمان ملل به شیوه ی درست از ما دفاع می کند و در حینی که برخی دیگر با شیوه های نظامی و جنگی می خواهند به این جنبش مدنی ضربه بزنند و ان را خشنتر بکنند، مثل حضور مسیح علینژاد و حامد اسماعیلیون در «نشست امنیتی هالیفاکس» و نفی هر گونه مذاکره با جمهوری اسلامی است، بجای اینکه کنار اروپا و بقیه خواهان پیش برد «تحریمهای هدفمند و تحقق امدن کمیسیون حقوق بشر به ایران» تحت فشار سازمان ملل باشند. چون چطور می خواهی کمیسیون حقوق بشر به ایران بفرستی بدون اینکه با دولتش مذاکره بکنی. مگر اینکه منظورت تولید شرایط جنگی در ایران و کردستان و دادن طرحهایی چون طرح منطقه ی ممنوعه ی هوایی در کردستان عراق و سپس در کردستان ایران باشد. یعنی می بینید که در جهان مدرن نیز ما با دو خط مشی مدرن اروپایی و پوپولیستی و خطرناک از جنس نشست هالیفیکس و از جنس ترامپ و نتانیاهو روبروییم و باید خواهان رشد ذایقه و شیوه ی مدرن در داخل و خارج باشیم.

یا وقتی شما هی شعار می دهید که هفته گذشته سه شنبه یا چهارشنبه و پنج شنبه و یا دیروز جمعه قیام ملی به حمایت از کردستان شروع می شود و می بینیم که شروع نشده و الان اصلا نمی تواند به شکل میلیونی شروع بشود، چون در جنبش مدنی «اراده گرایی» چیزی جز خشونت و شکستی بدتر به بار نمی اورد، حال می خواهید چه بگویید وقتی این اتفاق نیافتد و در این وسط تعداد بیشتری از جوانان عزیز هموطن ما در کردستان توسط ماشین جنگی حکومتی به قتل می رسند؟

یک جنبش مدنی قوی باید بداند کجا و چگونه به هزار رنگ و گاه متمرکز و گاه متکثر حمله بکند و کجا به موقع عقب نشینی بکند تا از جان عزیزانش دفاع بکند و انها را گوشت دم توپ نسازد. یا فردا وقتی انها به حرف گروههای افراطی قومی گوش دادند که بهشان می گویند دیدی بقیه ایران تنهایتان گذاشت، انگاه چه خواهید کرد؟

جنبش مدنی و مدرن یعنی «قلبی گرم و مغزی سرد» و جسارت مدنی، نافرمانی مدنی و بدون هیچ تلاشی برای شهیدافرینی و قهرمان گرایی ناموسی. زیرا جنبش مدنی احتیاج به جسارت مدنی و نو و طرفدار زندگی چون شعار «زن/زندگی/ازادی» دارد و نه انکه بخواهد با تعداد بیشتر جان باختگانش از حقیقت خود سخن بگوید. زیرا بقول نیچه «حقیقتی که شاهدش خون باشد، یک دروغ خطرناک است.» یک قیام بردگان و مستضعفان و مظلومانی است که بناچار فردا به ظالمان نو تبدیل می شوند و انتقام می گیرند.

چرا نمی بینید که حکومت خنزرپنزری و دیکتاتوری شکست خورده است و الان لازم است بجای قهرمان گرایی و فداکردن قدرتها و عزیزان خویش، این جنبش مدنی را هزار رنگ و خندان و شاد بسازیم تا تیر خلاص به این حکومت پوسیده زده بشود و فرو بریزد و بجای اینکه به دام خشونت جنگی او بیافتیم و اینکه بخواهد دوباره جدال را سیاه/سفیدی بکند و تفرقه در میان ما ایجاد بکند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)