تظاهرات امروز در برلین با جمعیتی بیش از هشتادهزار نفر از ایرانیان طرفدار تحولات مدرن و مخالف دیکتاتوری و جمهوری اسلامی، در واقع تظاهرات و کُنش جمعی بسیار تاثیرگذاری بود. او نماد و تبلوری تازه و تاثیرگذار از «ذایقه، دیسکورس و اسم دال اقای» نوینی بود که با تظاهرات مدنی در ایران و خارج از کشور پس از قتل «ژینا» آغاز شد و با تمامی خشونتها و قتلهای بعدی هرچه بیشتر گسترده شد و فضای خانه و خیابان و روح جمعی را تغییر داده و می دهد. ما ازین ببعد شاهد تاثیرات مهم این تظاهرات برلین و تظاهرات قبلی در پی فراخوان حامد اسماعیلیون خواهیم بود و وقتی که «رویای مشترک» هر چه بیشتر در داخل و خارج فریاد زده می شود، بسان سوژّه ها و بدنهای اجتماعی به هم گره می خورند و خواستهای مدنی خویش را مطرح می کنند. یا بسان نسل رنسانس و ملتی واحد و رنگارنگ به «وحدت در کثرتی مدرن» و حول خواستهای مدنی و شهروندی و نفی جمهوری اسلامی و دیکتاتوری دست می یابند. تظاهرات امروز در برلین و با فراخوان «حامد اسماعیلیون» و به همراهش تظاهرات همپیوند در ایران و در خارج از ایران، نماد حضور و رشد زبان و ذایقه ی جدیدی است که در تناقض بنیادین با دیسکورس و زبان جمهوری اسلامی و فرهنگ دیکتاتورافرینش قرار دارد. زیرا این فضا و زبان نو از حقوق بدیهی انسانی و از لذت و کامجویی دنیوی و از قبول فردیت و رنگارنگی حالات بشری حرکت کرده و می کند. از شعار «زن/زندگی/آزادی» حرکت کرده و «مرگ بر دیکتاتور» می گوید. یا بجای شعارهای سیاسی و ابستراکت و ارمانی از خواستهای واقعی و تنانه و روزمره چون خواست دورانداختن حجاب اجباری و گشت ارشاد و ولایت فقیه سخن می گوید، از تمنا و خواست خویش بدنبال ازادکردن بدنها و جنس ها و جنسیت ها سخن می گوید و همزمان خواستهای مدنی دیگر از خواستهای برحق قومی و حق ازادی بیان و غیره را مطرح می کند و از آنها دفاع می کند. پس چه عجب که شعار محوری این جنبش یعنی شعار «زن/زندگی/آزادی» از زبان یک قوم تحت ستم ایرانی یعنی از زبان کُردی می اید و با قتل یک زن جوان و یک کُرد ایرانی (یا یک ایرانی کُرد) چون ژینا به شعار کل ایران تبدیل می شود، با خون زنان و دختران و پسران دیگر در کل ایران از نیکا تا حدیث و غیره پیوند می خورد و با خویش همیستگی نوینی میان ایرانیان از هر جنس و جنسیت و عقیده ایی بوجود می اورد. زیرا اکنون تمنا و رویای مشترکی در جان و روان جمعی برانگیخته می شود که در عرض چندهفته همه ی ایران و خارج را در بر می گیرد و با خویش دهها ترانه و سرود چون ترانه ی «برای» بوجود آورده و می آورد. تظاهرات امروز برلین چه با حضور عظیم و بی سابقه ی ایرانیان از شهرها و کشورهای مختلف اروپا و امریکا و چه در رنگارنگی فکری و نظری و جنسی یا جنسیتی اش، چه در نوع اجرا و برنامه گذاریش یک تظاهرات مدرن و بی سابقه ی ایرانی بود. چه سخنرانی حامد اسماعیلیون و بیان «رویای مشترک» و چه سخنرانی افرادی دیگر از اقشار و گروهها و اقلیتهای مدنی دیگر، چه از اقلیتهای قومی و یا چه از اقلیتهای جنسی و جنسیتی یا از ترانس ها، و حضور همه ی اینها در کنار یکدیگر، حکایت از رنسانسی نو در ایران می کند و اینکه ما هرچه بیشتر تبدیل به ملتی مدرن و بسان کشور و ملتی واحد و رنگارنگ شده و می شویم. بنابراین حقمان هست که دولتی مدرن و دموکراتیک داشته باشیم. بنابراین بایستی دیکتاتور و سیستم دیکتاتوری برچیده بشود. زیرا دیگر امتی در میان نیست تا دیکتاتوری لازم باشد. زیرا ملت مدرن دولت مدرن و دموکراسی می خواهد و اینها لازم و ملزوم یکدیگرند. در این تظاهرات بی نظیر به همان اندازه جالب و مهم بود که سخنران زنی از بلوچستان ایران به نام خانم «فریبا بلوچ» سخنرانی خویش را با شعار «از زاهدان تا تهران، جانم فدای ایران» شروع کرد و وقتی اقوام ایرانی اتحاد و پیوندشان را با هویت و تاریخ و جغرافیای مشترکشان را نشان می دهند و همزمان از ستم قومی و دردهای خویش سخن می گویند که باید شنیده و برچیده بشوند . شعاری که هموطنان زاهدانی در حین تظاهراتی مطرح کردند که توسط حکومت جبار به خشونت و قتل شهروندان بلوچ ما کشیده و منتهی شد و در حینی که حاکمیت در پی تولید این تفرقه ی قومی و جنگ با یکدیگر هست تا ادامه حیات بیابد. یا بخش پایانی این تظاهرات به همان اندازه نو و مدرن بود، وقتی بیانیه جمع برنامه گذار توسط دو جوانی خوانده شد که یکیشان یک «ترانس» بود. یا اینکه در تظاهرات جای خاصی برای برخی گروههای سنی و مسن یا معلول ایجاد کرده بودند. برنامه و اجرای تظاهرات با قدرت هرچه تمامتر انجام گرفت. در واقع این تظاهرات رنگ و دموکراتیک نشان داد که جامعه ی ما هر چه بیشتر به یک بلوغ مدنی و مدرن دست یافته است و اینکه یکایک ما پذیرفته ایم به حقوق مدنی و شهروندی یکدیگر و به تفاوتهایمان احترام بگذاریم و اهمیت این رنگارنگی و وحدت در رنگارنگی را می دانیم. اینکه ما پذیرفته ایم سعادت و ازادی خویش در گرو قبول ازادی و سعادت دگراندیش و نیروهای متفاوت از ما هست. زیرا هویت مدرن به معنای تفاوت است. به معنای قبول فردیت جنسی و جنسیتی خویش و دیگری و قبول تفاوتهای قومی و فکری و دینی خویش و دیگری بر بستر رواداری مدرن و دیالوگ مدرن است. اینکه قبول می کنیم یکایک ما و هر گروه و ساختار سیاسی و حکومتی ما در واقع «وحدت در کثرتی» قادر به تحول از طریق چالش و دیالوگ مدنی هست. زیرا ساختار دموکراتیک و جامعه ی مدرن و نو تنها از مسیر قبول دموکراسی و حقوق برابر شهروندی، به خصوص با قبول برابری جنسیتی، حقوق زنان و گروههای آسیب پذیرتر مانند اقلیتهای جنسی و جنسیتی، اقوام، دگراندیشان و دگرباوران عقیدتی و سیاسی تحقق می یابد. ازینرو مثلا جای تاسف بود که چرا از اقلیتهای مذهبی تحت ستم چون بهاییان و دراویش و غیره سخنرانی در جمع سخنرانان حضور نداشت و باید در تظاهرات بعدی خواهان حضورشان شد. زیرا ما بایستی از تاریخ معاصرمان این درس و تجربه ی دردناک را یادگرفته باشم که مرگ یکی مرگ دیگری است و وقتی در برابر سرکوب حق همسایه و دگراندیش سکوت می کنی، شباهنگام به سراغ خودت می ایند.

در واقع آنچه حامد اسماعیلیون به سان «رویای مشترک» خواند، رویای همه ی ما نیروهای مدرن و خواهان تحول است و دقیقا حضور این رویا و برای اینکه بدنبال تحقق خواستهای بدیهی و روزمره و برحق انسانی است، به جای انکه بدنبال تحقق ارزوها و ارمانهای بزرگ باشد، نشان می دهد که جنبش مدرنیت ایران به بلوغ نهایی خویش در حال رسیدن است و اکنون فینال دگردیسی و پوست اندازی مدرن ایران و پایان دیکتاتوری فرارسیده است. به این دلیل نیز فضای خانه و جان و جهان ما تغییر کرده است و ما به هم پیوندی نو و تمنامند خورده ایم و از طرف دیگر دیکتاتور هرچه بیشتر خنزرپنزری و توخالی شده و می شود و بیشتر ریزش درونی می کند. زیرا برای اولین در تاریخ ایران معاصر صحنه ی نبرد تغییر کرده است و بجای جدال هیستریک و سیاه/سفیدی قهرمان/دیکتاتور که در نهایت چیزی جز دیکتاتوری نو بوجود نمی اورد، اکنون دیکتاتور و سیستم دیکتاتوی در برابر ملتی واحد و رنگارنگ و با ذایقه و زبانی نو قرار گرفته است که از زندگی و زنانگی و ازادی و حقوق مدنی سخن می گوید. یا به این خاطر حالش از فرهنگ تعزیه و امر به معروف و نهی از منکر بهم می خورد و ازادی و امنیت و رفاه مدرن می خواهد. حکومت جمهوری اسلامی نمی تواند در این فضای نو و مدنی خوب حرکت و مانور بکند، زیرا او برای بدست گرفتن صحنه احتیاج به فضای جنگی و تعزیه وار و سیاه/سفیدی دارد، اما دچار استیصال و هراس می شود، وقتی جلوی جوانانی قرار می گیرند که می خواهند خودشان باشند، شاد و زیبا زندگی بکنند و با پوشش ازاد و مدرن در خیابان حضور بیابند و از تفاوتهای جنسی و جنسیتی خویش لذت ببرند و از جوانی خویش.

اما همزمان این «رویای مشترک» هنوز در خطر این است که به کابوسی نو تبدیل بشود، اگر که ما از تاریخ معاصر و فاجعه بارمان درسهای لازم را نگیریم و اینکه قصد ما فقط انداختن دیکتاتور و جمهوری اسلامی نیست بلکه قصد اول ما خواست تحول مدرن ایران و تحقق رویاهای مدرن ما هست. یعنی همینجا است که باید دمی مکث کرد و در سخنان و استعاره های قوی حامد اسماعیلیون در باب «رویای مشترک» نکات قوی یا خیالبافانه اش را دید. هم قدرت و شور مشترکی را دید که اکنون در حال بوجود امدن هست و ما را به هم پیوند داده و امکان تحقق نهایی رنسانس ایران و دگردیسی مدرن ایران را بوجود اورده است. همزمان آن خطری را دید که او گویی نمی خواهد ببیند. اینکه بخاطر حضور خشم و میل انتقام در قربانیان دهها سال زجر و خشونت فردی و جمعی توسط حکومت جبار (در کنار میل دادخواهی مدرن و قانونی)، بخاطر شکل نگرفتن بهتر زبان و دیسکورس مدرن در نیروها و احزاب مدرن و یا در اقشار مدنی ما، این خطر وجود دارد که این رویای مشترک تبدیل به کابوسی نو بشود، اگر که این رویا جلوتر نرود و زبان و ذایقه ی نوینش قویتر نشود، یا اگر این رویاهای مشترک به اجماع جمعی حول دموکراسی و دنیویت و قانون اساسی مدرن تبدیل نشود. پس چه عجب که برخی گروههای افراطی یا چپ افراطی این تظاهرات را بایکوت کردند. یا مثل سازمان مجاهدین خواستند طوری در ان شرکت بکنند که بنوعی همه چیز را به نفع خویش تمام بکنند و خود را بزرگ نشان بدهند. یا نمی توانند در عین قبول رنگارنگی به یک پرجم واحد و مشترک بسان نماد این ملت واحد و رنگارنگ هنوز دست بیابند و هنوز اختلاف نظرهای شدید در باب این مباحث و در همین جمع حضور دارد. اختلاف نظرهایی که صلا هم بد نیست، بشرطی که حضورش و خطراتش را هم ببینیم و نمایان بسازیم. بشرطی که وفاق جمعی بر روی مفاهیم مدرن و چالش مدرن و رواداری مدرن هرچه بیشتر جا بیافتد و اینکه بپذیریم مرگ یکی مرگ دیگری است و ما به هم محتاجیم.

نقد ذیل در واقع هم اهمیت این تظاهرات بسان «اسم دال اقا» و تاثیرگذار را نشان می دهد و اینکه می تواند این تظاهرات موفق و تاثیرات بعدیش هرچه بیشتر این وحدت در کثرت مدرن و مدنی ما را تحقق بخشد، هم بخطری اشاره می کند که حتی گویی حامد اسماعیلیون خوب آن را نمی بیند و انجا که باید نشان بدهیم از تاریخ و دردهای معاصر فردی و جمعی درسهای لازم را گرفته ایم. پس چه عجب که این جملات محوری حامد اسماعیلیون هم رویای مشترک ما و امکان تحقق آن و هم خطری را دربر دارد که می تواند این رویا را به کابوسی نو تبدیل بکند و او گویی آن را خوب نمی بیند. وقتی که هنوز همگی در این خیال باطل بمانیم که با رفتن جمهوری اسلامی همه رویاهای ما تحقق می یابد. زیرا هنوز رویا می تواند به کابوس تبدیل بشود اگر دیسکورس و ذایقه ی نو و حول شعار زن/ زندگی و آزادی و برای تحقق ساختار دموکراتیک و حقوق شهروندی هرچه بیشتر به دیسکورس حاکم بر درون و برون ما تبدیل نشود. در سخنان حامد اسماعیلیون در باب «رویاهای مشترک ما»، هم شوق و امکان واقعی تحقق رویای ما نمایان می شود و هم انچه گویی او نیز از آن فرار می کند که خطرش را ببیند و با ان مقابله بکند. نقد ذیل موضوعش پرداختن به این مباحث مهم است و همزمان هُشداری به حامد اسماعیلیون و به یکایک ما نیروهای مدرنی است که این رویای مشترک ذیل را چون حامد داریم. وقتی او امروز در سخنرانی خود برای حاضرین و رسانه ها گفت یا سرود:

«همه ما رویایی داریم. در این رویا زندانیان در سه دقیقه محاکمه و سپس اعدام نمی شوند، دراین رویا دژخیمان تسمه به گردن نویسنده و شاعر نمی اندازند. دراین رویا کسی جرات نمی کند اقلیت‌ها را سرکوب کند، کسی جرات نمی کند کارگری را به جرم نوشتن یا اعتصاب زندانی کند و زیر شکنجه بکشد. دراین رویا معلمان و کارگران و سینماگران و فعالان مدنی در زندان نیستند. در این رویا کسی را یارای آن نیست که به هواپیمای مسافربری شلیک کند، خبرنگاری را بدزدد یا هزاران هزار نفر را در خیابان به گلوله ببندد. دراین رویا باد در گیسوان زنان خواهد وزید. در این رویا کودکان ایدئولوژی‌های قرون وسطایی نمی آموزند. در این رویا کسی به مدارس دخترانه حمله نمی کند. کسی بچه های مردم را از بلندی پرت نمی کند، سرشان را به جدول نمی زند، از پشت به آنها شلیک نمی کند. در این رویا کشورهای همسایه روی آرامش می بینند. در سوریه و لبنان و عراق مدام بلوا و آشوب نیست. کسی به پوتین اسلحه نمی دهد تا اوکراینی ها را بکشد. و در این رویا نفت نه مصیبت که نعمت است. ایرانی بودن نه مایه اندوه که غنیمت است و دراین رویا خون؛ دریای خون، بین آدم ها جاری نیست.»

«همه ما رویایی داریم و این رویا فقط با سقوط جمهوری اسلامی تحقق می یابد. این رویا با سرنگونی امپراطوری ترس و جنایت علی خامنه‌ای تعبیر می شود.»

«قبل از شروع بحث اصلی بایستی همین جا از کار جمعی گروه جوان فمینیستی تشکر فراوان کرد که این تظاهرات بزرگ را تدارک و سامان دادند، یا از تلاش آن چندصد نفر داوطلب جوانی تشکر کرد که در سازماندهی و اجرای این تظاهرات بیادماندنی شریک بودند. زیرا درست است که فراخوان از حامد اسماعیلیون هست اما تدارک و اجرایش یک کار جمعی منحصربفرد و قوی توسط نسلی عمدتا جوان و زنانی جوان و فمینیست می باشد. هر تحولی نتیجه کار و عمل جمعی است. ناشی از یک بدن جمعی مشترک است که به نوای و رویای مشترکی جواب می دهد و در نقشها و اندامهای مختلف یک ارگانیسم واحد و تمنامند. حتی اگر برخی اسامی مثل اسم حامد اسماعیلیون در شرایطی بیشتر مطرح بشوند و سر یا نماد جنبش مدنی و رادیکال بشوند اما یک جنبش اصیل مرتب سرها و امکانات نو می افریند و عملا هزارسر هست. زیرا حتی اندیشیدن عملی جمعی است و بدن جمعی وحدت در کثرتی قدرتمند و قابل تحول هست.»

داریوش برادری، کارشناس ارشد روانشناسی/ روان درمانگر

اهمیت تظاهرات برلین و هُشداری به حامد اسماعیلیون و ما در باب «رویای مشترک»!

یا چرا گام بعدی یک گام نمادین و سرنوشت ساز است!

برلین امروز توسط ایرانیان مدرن و خواهان تحول و رنسانس کشورمان رنگارنگ و به یادماندنی شد. همانطور که حضور اقشار و اقلیتهای مدنی دیگر، سازمانها و احزاب مختلف ایرانی در این تظاهرات و یا سخنرانی افرادی از جنبشهای قومی و جنسیتی یا جنسی ایرانی و بیان خواستهای دیگر جنبش مدنی بسیار مهم بود. اینکه در عین وحدت و اتحاد همزمان تفاوتها و خواستهای مختلف یکدیگر را بپذیرند و چرا به هم نیاز دارند. تظاهرات فراوان دیگری در داخل و خارج با آن همراهی کردند و نشان داد که این همبستگی ملی نو و رنگارنگ در پی خواستهای مدنی و سقوط دیکتاتور در حال اوج گیری است و هرچه فضا بیشتر باز بشود و دیکتاتور عقب نشینی بکند، انگاه شاهد تظاهرات میلیونی در ایران و خارج خواهیم بود..

با این تظاهرات بی نظیر و با این جواب جمعی به فراخوان حامد اسماعیلیون قدم دوم و مهم در جهت تولید یک «وحدت در کثرت مدرن» ایرانی و برای سقوط دیکتاتوری برداشته شد. امیدوارم که حامد اسماعیلیون گیر وسوسه ی کسانی نیافتد که می خواهند او را به رهبر سیاسی تبدیل بکنند و روی سخن درستش بماند که او یک فعال مدنی و این جنبش او و ما یک جنبش مدنی است. قدرت این جنبش و قدرت فراخوان او در این است که یک جنبش مدنی و با خواستهای بدیهی و روزمره ی انسانهای مدرن هست و چون دقیقا روی اینها تاکید می کند و دیکتاتور نمی خواهد، به این خاطر رادیکالتر و سیاسی تر از هر جنبش سیاسی برای تغییر دیکتاتور است. همانطور که در مصاحبه ایی خودش نیز تاکید کرد. امیدوارم اما که حامد اسماعیلیون و بقیه شرکت کنندگان این وحدت در کثرت رنگارنگ و حول شعار «زن/زندگی/آزادی» را به این شکل هرچه بیشتر رادیکال بکنند که مشخص بگویند مرز ما با جمهوری اسلامی و با هر مخالف سنتی حکومت در این است که ما خواهان تحقق حقوق مدنی و شهروندی در جامعه و فرهنگمان هستیم و بنابراین قانون اساسی مدرن و سکولار می خواهیم. ما باید هرچه بیشتر مشخص بکنیم که چرا خواستهای بدیهی و مدنی، چرا خواست دادخواهانه و خشمگین ما بدنبال پایان دیکتاتوری و خامنه ایی، بدون نهادینه شدن ساختار و قانون اساسی مدرن غیرقابل تحقق است. ساختاری که اصول بنیادینش جهان شمول است و براحتی قابل مسخ شدن نیست. زیرا گفتمان مدرن به معنای حضور همزمان «دولت مدرن/ملت مدرن/فرد مدرن» در چهارچوب قانون اساسی مدرن و شهروندی و بسان وحدت در کثرتی دنیوی و درون و برون و ساختاری است.

اینکه وقتی حامد اسماعیلیون بزیبایی از «رویاهای مشترک ما» چون مارتین لوتر کینگ سخن گفت و اینکه کسی زندان و شکنجه ی غیر قانونی را نمی خواهد، یا حجاب اجباری و قربانی ساختن شهروندان توسط حکومت برای خواستهای خویش را نمی خواهد، پس باید حال گام بعدی را برداریم و بگوییم که این رویای ما فقط در چهارچوب یک حکومت دموکراتیک و دنیوی (سکولار یا لاییک) و بر اساس حقوق شهروندی تحقق پذیر می شود و نه انکه فقط دیکتاتوری جمهوری اسلامی فروریزد. اینکه ما همه این ساختار مدرن و مدنی را می خواهیم و حاضریم بهایش را بپردازیم و تن به قانون مدرن و به رواداری مدرن و به وحدت در کثرت مدرن بدهیم و به این خاطر دیکتاتور ضد قانون مدرن و ضد مردمش باید برود. یعنی او باید تاکید می کرد که بهای رویاهای ما این است که ما به اجماع جمعی حول «دموکراسی و قانون اساسی مدرن و شهروندی» دست بیابیم. چیزی که محتوای کلام او و سخنان سخنرانان دیگر و یا خواست اکثر تظاهرکنندگان هست، یا حالت برگداری تظاهرات دقیقا با احترام و اهمیت به این تنوع قومی و جنسی و جنسیتی همراه است، اما این حقوق مدنی و اینکه چگونه این خواستها و تغییر قوانین و قانون اساسی را هرچه بیشتر در کشور خویش مطرح بکنیم و به امر روزمره و عادی تبدیل بکنیم، هنوز به شکل درست و کارساز مطرح نمی شود. اینکه چطور بتوان با گسترش این جنبش مدرنی رنگارنگ در داخل و خارج کاری کرد که این خواستهای مدنی و حاملشان هرچه بیشتر بخشی از فضای روزمره بشوند و تغییر قوانین را زمینه سازی بکنند و خشونت و خشم حکومتی را هر چه بیشتر به شکست وادارند، یعنی به همان شیوه ایی که حضور دختران و زنان با پوشش ازاد و مدرن هرچه بیشتر در خانه و خیابان ایران عادی می شود و استیصال حکومت را بیشتر کرده است. در واقع نگاه و سمت و سوی سخن حامد و تظاهرات عمدتا به سمت خارج و دول مدرن است و اینکه چگونه دولت جمهوری اسلامی را هرچه بیشتر منزوی بکنند تا سقوط بکند. بهایش این است که انگاه نمی توانند بهتر مرزهای درونی و بیرونی این جنبش نو و رنگارنگ را بوجود بیاورند.. اینکه چرا اکنون مهم هست هرچه بیشتر خواستهای مدنی دیگر چون حقوق بشر و حقوق ابتدایی انسانی چون حق کار و امنیت و تحصیل، پوشش ازاد و یا حقوق شهروندی جنسی/جنسیتی/قومی و غیره مطرح بشود و یا بحث تغییر قوانین نابرابر و تحقق یک قانون اساسی مدرن مطرح بشود تا این جنبش و خواستها و گروهها و اقلیتهای مدنی مختلفش هرچه بیشتر در این اتحاد نو به هم پیوند بخورند و سراسری بشوند.

به این خاطر وقتی حامد در انتهای بیان رویاهای جمعی به این نتیجه می رسد که «رویاهای همه ی ما با سقوط جمهوری اسلامی تحقق می یابد»، انگاه نشان می دهد که هنوز از تجربه ی دردناک انقلاب بهمن و این چهل و اندی سال گویی درس لازم را نگرفته است. زیرا رویاهای ما وقتی با سقوط جمهوری اسلامی تحقق می یابد که ما لااقل جامعه ی مدنی، رنگارنگ و وفادار به ساختار مدرن و دموکراتیک شده باشیم. تحولی مهم که در حال بوجود امدن هست اما هنوز شکل نهایی و ساختاری خویش را نگرفته است و اینکه ما همه بسان یک «اجماع جمعی»، بسان یک هویت جمعی و مشترک بدانیم و بپذیریم چه می خواهیم، چرا دموکراسی و حقوق شهروندی می خواهیم و بهایش چیست. اینکه دقیقا بدانیم چه باید بیاید تا دیکتاوری واقعا برود و به شکل پدر جبارتری بازنگردد و یا به شکل جنگ همه علیه همه بازنگردد. احتمالا هم منظور حامد این است که با سقوط جمهوری اسلامی باید دموکراسی و حقوق شهروندی نهادینه بشود. اما انگاه باید بگوید که خواست ما تحقق دموکراسی و حقوق شهروندی است تا رویایمان تحقق بیاید و جمهوری اسلامی و فرهنگ و سیاست دیکتاتورافرین برای همیشه برود. بویژه وقتی که در همان زمان کمی دورتر سازمانی مثل سازمان مجاهدین هم برای سقوط حکومت شعار می دهد ولی خودش به بسیاری از حقوق شهروندی افرادش اهمیت نمی دهد و باید دانست اگر حکومت بعدی دست چنین نیروهایی بیافتد، چه بلایی سر حقوق شهروندی و یا حقوق بشر افراد می اید. یا وقتی می دانیم که در همین تظاهرات مشترک و در همین وحدت در رنگارنگی فکری و قومی و جنسی و جنسیتی همزمان نقاط اختلاف شدیدی روی مفاهیم اساسی مدرن وجود دارد که نمی گذارد پرچم مشترکی هنوز بوجود بیاید و بی انکه حضور پرچمهای مختلف و رنگهای مختلفش را نفی بکند.

یا مگر می توان حتی در همین جمع بزرگ و بی نظیری از افراد و احزاب و سازمانهای مختلف قومی یا ملی و چپ یا راست، در همین رنگارنگی بی نظیر همزمان نقاط اختلاف شدیدی در درک از مفاهیم مدرن و از خواستهای خویش را ندید که گاه از همین حالا خطر جنگ قومی و برادرکُشی در اینده را در بر دارد. یا این خطر در پرجمهای متفاوتشان، در ناتوانیشان بر روی اجماع بر پرجمی مشترک و یا به حالت خطر رشد حالات ناسیونالیسم افراطی نو و نفی رنگارنگی حضور پیدا می کند. یعنی ندید که این وحدت در کثرت نو و بسان ملتی واحد و رنگارنگ هنوز شکننده است و باید با تحکیم و نهادینه شدن مباحث مدنی، با تولید قویتر یک «وفاق جمعی» نو حول دموکراسی و سکولاریسم قویتر بشود، وگرنه این اتحاد موقتی می تواند با اولین اختلافات بشکند. یا وقتی این اتحاد نو بخواهد عمدتا بر روی یک پا بایستد و خوشباورانه باور بکند که مشکل فقط شیطان بزرگ و ادامه ی حاکمیت جمهوری اسلامی است. مگر می توان حضور نکات منفی ارثیه ی فرهنگی مشترک و خطر افتادن در دام حالات نوین سیاه/سفیدی یا نیمه سنتی را کامل فراموش کرد که نمادهایش در همین اپوزیسیون و در مردم و یکایک ما اندک نیست و خیال کرد که با سقوط جمهوری اسلامی دوباره ایران بهشت می شود و همه به رویایشان دست می یابد. اینکه او نمی بیند دقیقا اکنون و وقتی این «روح همبستگی جمعی» جدید و حس «وحدت در کثرت مدرن» نویی بروز می کند که چنین تظاهرات بزرگی می افریند، همان روح و شوق نوین جمعی و جدیدی که تحت تاثیر رخدادها و جنایات بر بدنهای جوانان ما بیدار شده است و کاری می کند که بتوانیم اکنون در کنار هم بایستیم، پس بایستی این روح نوین جمعی را جلوتر بُرد، پس باید این بدن نوین جمعی و بسان ملتی واحد و رنگارنگ را هرچه بیشتر افرید، بجای اینکه بگوییم که همه چیز خوب است و فقط جمهوری اسلامی باید برود تا رویای ما تحقق بیابد. تا «لویاتان نوین» و با ویژگی های فرهنگی ما نیز چه بسان ملتی واحد و رنگارنگ و یا بسان دولیی جدید و دموکراتیک و تکثراگرا بوجود بیاید که اصل موضوع برای دگردیسی ساختاری و نهایی هست خواه حاکمیت بعدی به انتخاب اکثریت به شکل یک حکومت جمهوری پارلمانی مدرن و یا به حالت یک سلطنت مشروطه ی مدرن باشد. (منظور «لویاتان» از فیلسوف انگلیسی هوبز هست که سمبل دولت مدرن و ملت مدرن هست.)

یا بجای اینکه به قول او نیروی اصلیمان را حال روی این بگذاریم که سفیران حکومت ایران از همه جا اخراج بشوند، باید به شکلی قویتر و باهوشتر عمل بکنیم. یعنی ما باید پشتیبانی جهانی برای رشد این جنبش مدنی را بخواهیم، تحریمهای هدفمند روی رهبران حکومت و خانواده شان را بخواهیم، بی انکه روی مردم فشار اقتصادی و غیره بیاورند، یا بی انکه بخواهیم بدنبال این باشیم یک فضا و محاصره ی جهانی و جنگی حول جمهوری اسلامی درست بکنیم. اما منزوی کردن و ایزوله کردن کامل حکومت و قطع روابط دیپلماتیک با آنها توسط دولتهای مدرن خواه ناخواه هرچه ییشتر این فضای جنگی و بحران را بوجود می اورد و اینکه بخواهی طرف مقابل را کامل وادار به تسلیم بکنی. چیزی که هیچگاه به این شکل رخ نمی دهد. ازینرو دیپلماسی مدرن در شکل فشاراورش نیز هیچگاه با شیوه ی بزانواوردن کامل حریف عمل نمی کند، بلکه با سیاست «چماق و هویج» کار می کند، یا با سیاست «وین/وین»، تا از فشار استفاده بکند تا راههای نو بگشاید و انسدادها و فضای جنگی یا سیاه/سفیدی را بشکند. زیرا تجربه و دانش مدرن و بویژه تجریه ی فشار حداکثری ترامپ و اسراییل باید به یکایک ما نشان داده باشد که دیکتاتوری که از هر طرف زیرفشار قرار می گیرد، مثل گرگ گرسنه برای حفظ قدرتش دست به هر کاری می زند. یا وقتی همه درها را رویش ببندی، انگاه بیشتر به جلو و به مردمش حمله می کند و خون می ریزد یا جنگی حیدری/نعمتی راه می اندازد. یا اینکه حتی مردمش را مثل سقوط فاجعه بار هواپیمای اوکراینی قربانی می کند، خواه به عمد یا به سهو انجام داده باشد.چون در شرایط جنگی و فشار حداکثری مردم و پروسه ی دموکراسی خواهی مثل مرغی چه در عروسی و چه در عزا قربانی می شوند، همانطور که دیدیم.

یعنی دقیقا الان بایستی نشان بدهیم که از فاجعه های هولناکی چون سقوط هواپیمای اوکراینی با شلیک سپاه و از کشتارهای خیزش ایرانیان در دوران روحانی و از طرف دیگر در حین فشار حداکثری ترامپ و پمپئو و اسراییل درسهای لازم را گرفته ایم. زیرا شلیک سپاه به هواپیمای اوکراینی و کُشته شدن ان همه ایرانی و چند خارجی بیگناه و از جمله زن و فرزند حامد اسماعیلیون، قبل از هر چیز ناشی از حضور یک شرایط بشدت جنگی و سیاه/سفیدی بود. اگر آن شرایط هولناک و جنگی را فراموش نکرده باشیم و انچه قاتل عزیزان ما بود. یعنی حامد اسماعیلیون و دیگران برحق و درست می گویند که جمهوری اسلامی مسئول اصلی این جنایت هولناک است و بایستی جواب قانونی پس بدهد و زمانی به دادگاه کشیده بشود، اما مگر می توان فراموش کرد که حرکت فاجعه بار جمهوری اسلامی دقیقا در شرایطی صورت گرفت که دیکتاتور بشدت زیر فشار قرار گرفته بود و حالات پارانوییکش بشدت افزایش یافته بود و بفکر حفظ نظام و جانش بود. یعنی این جنایت هولناک همزمان بدون کمک و همیاری ترامپ.و نتانیاهو و پمپئو احتمالا رخ نمی داد که با قتل غیرقانونی سردار سلیمانی شرایط را بشدت تحریک امیز و جنگی کردند و حتی گفتند هر جوابی ایران بدهد، سریع واکنش نشان می دهند و مواضعی در ایران را می زنند. ازینرو حکومت ایران، با انکه با مراسم عزاداری قاسم سلمیانی یکدفعه نیروی تبلیغاتی فراوانی برای خویش در داخل کشور جذب کرده بود، و با انکه حتی به امریکا می گوید که کجا را با راکتهایش می خواهد بزند تا انها سربازانشان را زودتر بیرون ببرند، باز هم بشدت پارانوییک و ترسان بودند. زیرا از جواب ترامپ می ترسیدند و اینکه در جنگی گرفتار بشوند که سقوطشان را ممکن می ساخت، حتی اگر به همراهش تحول دموکراتیک ما را نیز قربانی می کردند. یعنی ترس حکومت چنان شدید بود که دیدیم هواپیمای خودی را زدند و مردمشان را قربانی خویش کردند، آنهم بحدی که ابروی نداشته و یا با عزاداری سلیمانی خریده را نیز بُردند. تا جایی که حتی روزنامه های خودشان این روز را «روز شرمساری ملی» نامیدند، وقتی حقیقت سرانجام بیرون امد. یا اگر بگوییم که بقول حامد اسماعیلیون و خانواده ی قربانیان و به خاطر حضور علایم و اسنادی، در واقع جمهوری اسلامی به عمد اینکار را کرد تا جلوی جنگ را بگیرد، انگاه باز باید بیشتر در طرفداری از اعمال افراطی و بدون امکان مذاکره دیپلماتیک محتاط باشیم. زیرا وقتی رژیمی با یک خودزنی مازوخیستی و هولناک و با قربانی کردن مردم بیگناهش می خواهد جلوی جنگ و حمله و نابودی احتمالی خودش را بگیرد، پس باید بدانید که چنین رژیمی چکار می کند وقتی که از همه طرف محاصره و منزوی بشود. پس چطور تصور می کنید که با منزوی کردن حکومت و بستن سفارتهایش انگاه جلوی کشتارهای بعدی را بهتر می توانید بگیرید و یا سریع او را به سقوط وادار بکنید. همانطور که ما نباید اجازه بدهیم گوشت دم توپ بازیهای دیکتاتور داخلی و دول خارجی بشویم و یا پروپاگاندیست دول خارجی بشویم، انطور که در این سالها بارها انجام داده ایم و وقتی اپوزیسیون افراطی ما در کنار ترامپ و اسراییل به طرفداری از فشار حداکثری و محاصره ی حداکثری با نتایج هولناکش پرداخت ( در حینی که احتمالا همین اسراییل و بخش افراطی جمهوری خواهان امریکایی خواهان سقوط کامل دیکتاتور نیستند. زیرا از مترسک او حداکثر سود سیاسی و اقتصادی در منطقه را بُرده و می برند، همینطور که این چند سال دیده و می بینیم. انها تضعیف او را می خواهند تا امتیاز بدهد.). یا مگر نمی بینید که کافی بود ترامپ برود و این فضای جنگی شکسته بشود و کمی حس امنیت بازگردد، حتی بدون اینکه برجام تحقق بیابد، و انگاه یکدفعه شاهد جنبش مدنی نو و قدرتمندتری می شویم و صدایش در ایران و جهان پخش می شود. بجای اینکه صحنه ی رسانه ها را سخنان جنون امیز ترامپ و جوابهای جنون امیزتر رهبری ایران پُر بکند و مردم هم از خطر جنگ در راه بترسند و یا گرسنگی بکشند، اسیر روزمرگی بشوند و از گرانی بیش از حد غذا و دارو رنج ببرند. با انکه الان هم گرسنگی و گرانی هست، هم بخاطر بی کفایتی حکومت دیکتاتور و هم بخاطر عدم تحقق برجام.

یا در چنین شرایطی انگاه جمهوری اسلامی هرچه بیشتر به سمت روسیه و چین می رود وقتی همه دول مدرن راههای دیپلماتیک را با او ببندند (که هیچگاه اینکار را نمی کنند. مگر راهی دیگر نماند. زیرا انها منافع خویش را نیز در نظر می گیرند.) زیرا نیروی مدرن همیشه راهی برای مذاکره و عقب نشینی حریف می گذارد، و مرتب سنگرهای مدنی بیشتری را تسخیر می کند. یا طوری شعار می دهد که بیشترین اتحاد را بین نیروهای خودی و بیشترین تفرقه را میان نیروهای حریف بوجود بیاورد. همانطور که چطور می توان بدرستی مثل حامد اسماعیلون و برخلاف افراطیون در اپوزیسیون و کسانی چون مسیح علینژاد گفت که ما محاصره اقتصادی و تحریم مردم را نمی خواهیم و تحریم هدفمند رهبران جمهوری اسلامی را می خواهیم و بعد همزمان گفت که دولتهای مدرن نباید اصلا با حکومت ایران مذاکره بکنند و باید سفیرهایشان را اخراج بکنند و روابط دیپلماتیک را قطع بکنند. زیرا بهرحال فعلا انها حکومت ایران هستند و تغییر در محاصرات و تحریمها برای مردم ایران بدون گفتگوی میان دولتها ممکن نیست. همانطور که وقتی سفیرهای انها از اروپا و امریکا اخراج بشوند، طبیعتا انها نیز دست به مقابله به مثل می زنند و اینگونه در کشور ما حضور خارجیان هرچه اندکتر می شود، بجای اینکه بیشتر حضور بیابند و خبررسانی بکنند. زیرا همان حضورشان و امکان گفتگو باعث می شود که یک حکومت جبار براحتی سرکوب نکند و یا راحت تر سرکوب بکند وقتی انها حضور ندارند یا حضور ملموس ندارند، مثل جنایات حکومتی مربوط به خیزش آبان ماه در دوران فشار حداکثری ترامپ و اینکه هنوز نمی دانیم چقدر واقعا کُشته شدند. یا خوب است که در این باب در این لینک و وبینار به سخنان و استدلات درست وزیر خارجه ی المان خانم انالنا بربوک علیه بسته شدن سفارتخانه ی ایران در المان و اخراج سفیرها مراجعه بکنید و اینکه چرا چنین حرکتی جمهوری اسلامی را خشنود می کند. زیرا حضور المان در ایران تاثیرگذار است. یا چیزی که او فراموش کرد بگوید این است که جمهوری اسلامی عاشق فضای جنگی و سیاه/سفیدی است. چون حاصل چنین فضایی جنگی و تعزیه وار و آنتاگونیستی است و به آن برای حفظ خویش احتیاج دارد. ازینرو نیز از رشد رنگارنگی و از بازشدن فضاهای مدنی و راههای و شاهراههای ارتباطی داخلی و خارجی مثل مرگ می ترسد، چون می داند پایانش را تسریع می کند.

بنابراین باید هرچه بیشتر رنگ اصلی این جنبش مدنی و با خواستهای بدیهی شهروندی و دنیوی را برجسته و رنگارنگ بسازیم و خیابان و موسسات، رسانه ها و روح جمعی در داخل و خارج را بدست بگیریم و به انها چیزی بدهیم که می دانند رویایشان را تحقق می بخشد و از همین الان تحقق می بخشد. اینکه ما همه خواهان ساختار مدرن هستیم و میدانیم ساختار مدرن چیه و چرا همزمان احتیاج به نظرات و رنگهای مختلف از جمهوری خواه تا مشروطه خواه و چپ مدرن و غیره دارد. ما باید کاری بکنیم که هرچه بیشتر فضای داخل و خارج را بدینوسیله بدست بگیریم که نشان بدهیم قصد ما دقیقا تولید امنیت و ازادی مدرن برای مردم این کشور است و به این خاطر دیکتاتوری باید برود. تا نیروهای هوادار حکومت نیز هرچه بیشتر ریزش درونی بکنند و فاصله شان را با اعضای اصلی حکومت و خانواده شان بیشتر بکنند. زیرا فرزندان نیروهای پایینی یا میانی آنها نیز همین خواستها را عمدتا دارند و انها به عنوان پدرومادر نگران جان فرزندانشان و اینده شان هستند و وقتی می بینند که فرزندان رهبرانشان در خارج در حال خوشگذرانی هستند ولی انها باید روی مردم و همسایه خویش اسلحه بکشند. ازینرو حتی همین اکنون نیز حتی در بخشی از روحانیت و حوزه علمیه قم برحق بودن خواستهای مردم و لزوم برچیده شدن «نهاد امر به معروف و نهی از منکر و ولایت فقیه» مطرح شده است و حتی در سپاه و دولت. زیرا دارند می بینند که نمی توانند جلوی این تحول را بگیرند و هرچه این جنبش جلوتر برود، بیشتر به فکر این می افتند که چکار بکنند با دادن دوریال هشت ریال بقیه را نگه دارند و هر راهی که باز بشود، جنبش قوی نو و رنگارنگ آن را فزون خواه و رند و چندمسیری می کند و راههای نو برای تحقق دموکراسی و تحول ساختاری مدرن می افریند.

کاشکی یکی این پیشنهاد من را به حامد اسماعیلیون برساند که از نزدیک او را می شناسد. زیرا الان ما باید دقیقا بگوییم که چه می خواهیم و نه انکه بگوییم خواست عمده مان سقوط جمهوری اسلامی است. این خواست ثانوی است. خواست اولیه جنبش مدنی و بالغانه تحقق جامعه ی مدنی و حقوق شهروندی و یک رنسانس نوین است و به این خاطر جمهوری اسلامی باید برود. این نوع حرکت جنبش سروران و روشی بالغانه است. زیرا الان باید ما نشان بدهیم که چه می خواهیم و مرزمان با بقیه چیست. تا وحدت در کثرتمان حول دموکراسی و سکولاریسم و قانون شهروند هرچه بیشتر تحقق بیابد و سره را از ناسره جدا بکند. زیرا قبول این اصول بنیادین به معنای قبول چالش مدنی و دموکراتیک و عبور از ذایقه ی سیاه/سفیدی و هیستریک نیز هست و اینکه خویش را تنها نیروی برحق نپنداری. یا به این خاطر ما اکنون از یکسو بایستی در داخل کشور چالش مدنی را بدینوسیله جلوتر ببریم و ریزش درون حکومتی را تشدید بسازیم که هر چه بیشتر تغییر قوانین نابرابر و یا دیکتاتورمنشانه چون نهاد امر به معروف و نفی از منکر، حجاب اجباری و گشت ارشاد و از طرف دیگر ضرورت تغییر قانون اساسی و برداشتن اصولی چون حق ولایت فقیه و تغییر آن بر اساس قوانین اساسی کشورهای مدرن را مطرح بکنیم و از خارج.و جهان پشتبیانی این چالش مدنی را هرچه بیشتر بخواهیم و یا بدین وسیله که سرودها و ترانه ها و تمناهای ما مثل ترانه ی «برای» توسط خوانندگان خارجی و دیگران خوانده می شود و پیوندهای نو و جهانی بوجود می اید. بدینوسیله که خواهان تحریم هدفمند رهبران جمهوری اسلامی توسط دول مدرن می شویم و همزمان می خواهیم که نگذارند هیچ فضای جنگی یا شوک دهنده حول ایران بوجود بیاید و اینکه با تحریم اقتصادی و بانکی مردم را به گرسنگی و روزمرگی بیشتر وادار بکنند. بجای اینکه بخواهیم در داخل فقط شعار مرگ بر دیکتاتور و یا شعار سرنگونی بدهیم و یا مثل برخی افراطیون از خارج شعار «جنگ مسلحانه» و انهم در این شرایط بدهیم. خوشبختانه حامد اسماعیلیون دست به چنین حرکات افراطی نمی زند اما از طرف دیگر او هم تلاش بیشترش را روی منزوی کردن حکومت جمهوری اسلامی در سطح جهانی می کند و همزمان می خواهد مردمش تحریم نشوند و هیچکس با ایران مذاکره نکند. ولی ایا این خوش خیالی نیست که به دول مدرن بگویی با حکومت ایران هیچ مذاکره و گفتگویی نکنید و انگاه بخواهی که تحریمها و محاصره های اقتصادی شکسته بشود که مردمت را زیر فشار گذاشته اند. چون بهرحال چنین کارهایی فقط از مسیر دیپلماتیک میان حکومتها ممکن هستند. چه بخواهیم یا نخواهیم

اکنون بایستی این جنبش نو هرچه بیشتر با دانش ما نسل رنسانس پیوند بخورد تا قدرت رادیکالش را بدست بیاورد و از هشتادهزار نفر کنونی به هشتاد میلیون تحول بیابد. تا انگاه به جای اینکه نگران این باشیم که ایا رضا پهلوی و دیگری واقعا خواهان تغییر مدرن هست، می گوییم که هر کسی که به اصول محوری ما حول دموکراسی و قانون شهروندی پایبند است و به این خاطر به دیکتاتوری جمهوری اسلامی نه می گوید، جزیی از این وحدت در کثرت جدید است و حضور همه را در این جنبش رنگارنگ می پذیریم. همزمان حال در این چهارچوب مدرن می توانیم براحتی دست هر کسی را رو بکنیم که غش داشته باشد. بشرطی که بتوانی حس و قدرت مدرنت را خوب بکار ببری و در چالش و دیالوگ مدرن. اینکه مثل انتقاد برخی دوستان خوب می توانیم رندانه از رضا پهلوی بپرسیم چرا وقتی می گویی که برای خودت مقامی در دولت جدید نمی خواهی، اما حال دستور تولید دولت موقت و تکثرگرا می دهی. زیرا با چنین درخواستی خویش را در نقش «پدر و رهبری فراگروهی» چون خمینی می سازی. چه بدانی یا ندانی. یعنی قدرتت قرار است حتی از یک شاه مشروطه بیشتر باشد. چون شاه و پدر همگان قرار است بشوی. یا واقعا بایستی اکنون جنبش شروع به تولید رهبری مشترکی بکند اما نه به شکل یک اطاق فکر یا دولت در سایه، بلکه به شکل «اجماع جمعی» همه ی احزاب و گروهها حول اصول محوری دموکراسی و دنیویت ایرانی و چالش مدنی و برای تحقق رنسانس و دموکراسی ایرانی و بسان ملت و کشوری واحد و رنگارنگ. اینها قرار است اسامی دال و روح جمعی مشترک ما بشوند و ما را زنجیره وار بهم پیوند بدهند و همزمان رنگارنگی و تفاوتهایمان را حفظ بکنند و. قدرت ببخشند.

بنابراین باید حال این اسم دال را وارد جنبش رنگارنگ کنونی بکنیم که رویاهای ما و زن/زندگی/ازادی وقتی تحقق می یابد که همه ی ما دولت و ساختار دمکراتیک و دنیوی و بر اساس حقوق شهروندی بخواهیم و بهایش را بپردازیم. اینگونه رنسانس ما تحقق می یابد و بسان ملت و کشوری واحد و رنگارنگ و مدرن. باید بگویید ما زن/زندگی/ ازادی می خواهیم و بنابراین دموکراسی و قانون مدرن می خواهیم و به این خاطر دیکتاتوری باید برود و یا به این خاطر دیکتاتور رفتنی شده است. زیرا برای اولین بار مردم ما از تمناهای روزمره و بدیهی و مدرنشان سخن می گویند و شعارهای سیاسی یا ارمان خواهانه نمی دهند. از منافع فردی و جمعی مدرنشان حرکت می کنند. تنها با نهادینه شدن ساختار دموکراتیک و فرهنگ دموکراتیک است که مرگ بر خامنه ایی و مرگ بر دیکتاتور تحقق عملی می یابد و باز از چاله به چاه ویل بعدی نمی افتیم. پس بگوییم انچه می خواهیم و حقمان هست.

زیرا نه تنها تفاوتی بنیادین میان گُزاره یا خیال « با سقوط جمهوری اسلامی همه رویاهای ما تحقق می یابد»، با گُزاره ی «با تحقق دموکراسی و حقوق شهروندی هم رویای ما تحقق می یابد و جمهوری اسلامی ریشه کن می شود» وجود دارد، زیرا گزاره ی اول در نهایت بشدت خوشباورانه است و بخوبی درس از تاریخ و فاجعه ی معاصرش نگرفته است، بلکه حتی از زمین تا اسمان فاصله و تفاوت میان این دو گُزاره ی ذیل بظاهر مشابه وجود دارد. اینکه بگویی «خواست و رویای ما سقوط جمهوری اسلامی است تا به حقوق مدرن یا شهروندیمان و دموکراسی دست بیابیم». یا بگویی «ما خواست و رویایمان دموکراسی و تحقق حقوق شهروندی و پایان فاجعه های کنونی است و به این خاطر سیستم دیکتاتوری و جمهوی اسلامی باید برچیده بشود». زیرا اینجا جدال دو دیسکورس و دو ذایقه هست و تنها دیسکورس و ذایقه ی دومی تحول افرین است و دیسکورس و ذایقه ی اولی بناچار دور باطل می افریند. زیرا گُزاره ی اول که با «نه به چیزی» شروع می کند، در نهایت گزاره ی قربانیان و مستضعفانی است که چیزی جز دیکتاتوری بدتر و فاجعه ی بدتر نمی افرینند. همانطور که تاریخ معاصر در انقلاب بهمن نشان داد. همانطور که تاریخ معاصر بشریت نشان داد و یا بزرگانی چون نیچه به آن اشاره کرده اند. فقط گزاره ی دوم که با «بعله گفتن به چیزی و به تمنای مدرن ما» شروع می شود، قادر است رنسانس و دموکراسی بیافریند و انگاه به «دیکتاتوری جمهوری اسلامی نه بگوید» و سیستم دیکتاتوری و دیکتاتورافرین را ریشه کن بسازد. موضوع این تفاوت باریک و سرنوشت ساز هست.

زیرا انکه خوشباورانه خیال بکند با سقوط جمهوری اسلامی رویاهای ما بخودی خود تحقق می یابند، چیزی از تاریخ معاصر ما از انقلاب بهمن تا کنون و از فاجعه هایش یاد نگرفته است و بناچار فاجعه می افریند. حتی با تمامی حُسن نیت اش. ازینرو می گویند «راه جهنم با حُسن نیت مفروش هست.».

باری آنکه گوشی برای شنیدن دارد بشنود! زیرا ما بهای انتخابهایمان را می دهیم و نامه ی ما همیشه به دستمان می رسد. همانطور که تجربه ی انقلاب بهمن و فاجعه ی این انسداد چهل و اندی ساله به ما نشان داد. زیرا انکه چاه می کند، در چاه می ماند. این اتیک و منطق بنیادین زندگی و تحول انسانی است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)