foreignpolicy

فمینیسم و سرمایه‌داری هر دو در بحران هستند. نه به این معنا که منطقِ مجموعه‌ای از هنجارها، ایدهها و اعمالی که پایه‌ و اساس سرمایه‌داری یا فمینیسم را تشکیل میدهند در خطر فروپاشی است بلکه به این معنا که ما دقیقاً به نقطهی فروپاشی رسیده‌ایم.

به باور بسیاری نوع دیگر سرمایه‌داری یعنی نئولیبرالیسم، مشروعیت خود را از دست داده است. اکنون انزجار گسترده‌ای از نهادها و متولیان این وضعیت وجود دارد. صداهای میانه‌رویی که در چند دههی گذشته منطق رایج را شکل داده‌اند ــ و امروز همچنان به‌رغم مواجهه با نابرابری و تغییرات فاجعه‌بار اقلیمی، اصرار دارند که تنها راه پیش رو حفظ عناصر مرکزی نئولیبرالیسم است ــ حالا ناچارند که رادیو و تلویزیون را با پوپولیست‌های چپ و راست که به طریق دیگری فکر می‌کنند، تقسیم کنند.

فمینیسم هم به نوبه‌ی خود به دلیل عملکرد غیرمؤثر و بیتوجهی به دیگر جنبه‏های مسائل زنان درحال کمارزش شدن است. چیزی که زنان برای دههها در کشورهای مرفه گفته‌اند هسته‌ی اصلی فمینیسم را تشکیل داده است ــ برابری دستمزد، برابری در مشارکت اقتصادی و سیاسی، حقوق شهروندی، حق سقط جنین قانونی و ایمن ــ که یا به دست نیامده یا همواره در معرض تهدید قرار دارد. افزون بر این، برای شمار فزاینده‌ای از زنان، بهویژه طبقه‌ی کارگر و فقیر و زنان ساکن نیمکره‌ی جنوبی، این اهداف و خواسته‌ها ناکافی بوده یا با واقعیت‌های زندگی این زنان همخوانی ندارد. به عقیده‌ی بسیاری، به نظر می‌رسد که فمینیسم مسلط، مانند پروژه‌ای است که حول نیازها و خواسته‌های زنان طبقه‌ی متوسط یا ممتاز شکل گرفته است.

با وجود این، بحران میتواند فرصتهایی را خلق کند. اکنون در این لحظه‌ی نامعلوم سیاسی، تنها روزنهای که وجود دارد، ترسیم دوباره‌ی امکانات است. مردم به دنبال ایده‌های جدید هستند و سؤالات سختی را در مورد ماهیت و سمتوسوی مطالبات ما میپرسند. چشمانداز مورد نظر فمینیسم چیست؟ آیا سرمایه‌داری و فمینیسم می‌توانند با هم همزیستی داشته باشند؟

برای این‌که بتوانیم به این پرسش‌ها به طور مؤثری پاسخ دهیم، باید یادآوری کنیم که فمینیسم یک برنامه‌ی سیاسی خشک و مقطعی نیست بلکه مبارزه‌ای سیاسی است. ما اغلب این حقیقت را نادیده می‌گیریم یا آن را فراموش می‌کنیم و همین مسئله به سردرگمی در بیان خواسته‏ها و پیگیری مطالبات‌مان می‌انجامد.

مبارزهی سیاسی شمردن فمینیسم این نکته‌ی واضح و حیاتی را آشکار می‌کند که جهان‌بینی سیاسی زنان می‏تواند متفاوت باشد. اگر فکر می‌کنیم که سرمایه‌داری با برخی تغییرات جزئی در این‌جا و آن‌جا، عادلانه‌ترین و جذاب‌ترین نظام و بهترین راه برای سامان دادن به کره‌ی زمین است فمینیسم ما هم متأثر از همین جهان‌بینی خواهد بود. این مبارزه‌ی فمینیستی حول محور دستیابی به فرصت‌ها و پاداش‌هایی خواهد چرخید که با مفهوم برابری در دنیای سرمایهداری مطابقت دارد و سیاستمداران آن را می‌پذیرند. این فمینیسم می‌کوشد تا شرایطی را ایجاد کند که هر زنی بتواند امکان رقابت در بازار را به دست آورده و سرمایهی انسانی خود را به حداکثر برساند.

اما برای شماری از ما زنان، فمینیسم یعنی سیاستهای ضد سرمایه‌داری. اگر فکر می‌کنیم که سرمایه‌داری در حال از بین بردن حیات در سیاره‌ی ما است و اکثر مردم را از حداقل‌های یک زندگی آبرومند شایسته محروم کرده ــ چه رسد به این‌که استعدادهای بشری آن‌ها را شکوفا کند ــ بنابراین فمینیسم ما خواهان چیزی فراتر از تغییرات جزئی در وضع موجود است. تغییراتی که در عمل اغلب زنان سفیدپوست مجرب-مدیر از آن سود می‌برند. فمینیسم ما چشم‌اندازی از آزادی ارائه می‌دهد که فراتر از مسیر تنگ‌وباریک کار دستمزدی یا نمایندگی سیاسی است.

آیا آزادی زنان به شأن و منزلت خود دست می‌یابد یا حداقل فرصتی واقعی برای رسیدن به جایگاهش را پیدا می‌کند؟ آیا اعتقاد داریم که آزادی زنان فرصتی است برای دستیابی همه‌ی مردم به عدالت، شأن و منزلت و امنیت؟

بیشتر دیدگاه‌های مربوط به آزادی زنان در برخی از فرضیات اصلی مشترک‌اند. ما همه موافق‌ایم که زنان باید به غذا، و متناسب با دیدگاه سیاسی‌مان، خدمات بهداشتی و درمانی استاندارد و تحصیلات دسترس داشته باشند. ما همچنین موافق‌ایم که قانون باید به طور برابر از همه‌ی زنان در مقابل خشونت و تعدی دفاع کند.

فمینیسم نقشه‌ای برای رسیدن به یک آرمان‌شهر نیست که روزی به آن دست یابیم و پس از آن شاد زندگی کنیم. فمینیسم قدیمی‌ترین مبارزه برای رسیدن به آزادی است. من به جنگیدن ادامه می‌دهم و شما هم باید چنین کنید.

اما به سرعت به نقطه‌ی واگرایی می‌رسیم. پس از پاسخ‌های ما به این پرسش که «مفهوم آزادی زنان برای من چیست؟» پروژه‌های سیاسی متفاوتی را پیشنهاد میکنند. باید دقت کنیم که تنها یک دیدگاه فمینیستی وجود ندارد. تعاریف مختلف ما از آزادی زنان، که در میان اشکها و پیروزیها در زمانها و مکانهای مختلف شکل گرفته است و ریشه در دههها نظریه و عمل دارد راه را به بینش‌های مختلف فکری نشان میدهد.

جریان غالب فمینیستی در چند دهه‌ی گذشته، ما را به فراموش کردن این واقعیت ترغیب کرده است. هواداران فمینیسم جریان اصلی برای فروپاشی تنوع فمینیسم در جهان به سختی تلاش کرده‌اند. تنوع موجود نسبت به الگویی از فمینیسم که با دغدغهها و تمایلات نظام سودمحور هماهنگ است، ریشه در جهان‌بینی سیاسی متفاوت و نگاه متفاوت به آزادی زنان دارد. فمینیسم مسلط، آزادی زن را برابری با مردان در سلسلهمراتب قدرت تعریف می‌کند و به جای مقابله با این سلسلهمراتب، حرکت‏های کوچکی برای به چالش کشیدن ساختار انجام می‌دهد. این فمینیسم معمولاً به سهم‌خواهی علاقه‌مند است، تمرکزش بیشتر بر حضور بیشتر در ردههای بالای سیاسی و اقتصادی است، به جای فشار برای دستیابی به حقوقی مثل خدمات درمانی رایگان، مسکن تضمینشده، آموزش عالی رایگان عمومی، پیشدبستانی عمومی و حداقل دستمزد که نفع آنان به تمام زنان می‌رسد.

البته این بدین معنی نیست که نسخه‏های کاپیتالیستی فمینیسم نامعتبر یا بی‌ارزش‌اند. بازار می‌تواند زنان را توانمند کند و باید توجه داشت که تمام دستاوردهای واقعی فمینیستی در دوران سرمایهداری ممکن شده است. البته این دستاوردها، آشکارا نتیجه‌ی سرمایه‌داری نبودند اما زنان پس از مبارزه در درون نظام سرمایه‌داری به آن‌ها دست یافتند.

سرانجام باید گفت به‌رغم به چالش کشیدن انگیزه‌های تفرقه‌انگیز سرمایه‌داری، نسخه‌های غالب فمینیسم چشم‌انداز ایستا و راکدی از آزادی زنان ارائه می‌دهند. در این لحظه باید از آزادی سیاسی‌مان استفاده کنیم و برای فمینیسمی بجنگیم که همدست نظام ویرانگر سودمحور نیست.

فمینیسمی که من برای آن می‌جنگم به راحتی در دامان سرمایه‌داری قرار نمی‌گیرد. این فمینیسم ریشه در این باور دارد که سرمایه‌داری مشکل امروز جهان است، فمینیسمی که در اصول دموکراتیک، برابری انسان‌ها و مرام ضد سرمایه‌داری ریشه دارد. این فمینیسم پاسخی به ظلم و ستم بر زنان، مردان و کودکان، تخریب و نابودی هوا، اقیانوسها و حیات وحش و محدود کردن اتحاد و خلاقیت ماست.

اشتباه نکنید، فمینیسمِ من هم می‌خواهد زنان دستمزد برابر داشته باشند و نیمی از قدرت در اختیارشان قرار گیرد. اما بیشتر از این هم می‌خواهد و این امر مستلزم رهایی از ساختارهای اقتصادی و سیاسی‌ای است که اکثر زنان و مردان را از زندگی خوب و درخور بازداشته است.

فمینیسم من اعتقاد دارد که تنها با مبارزه علیه سرمایه‌داری می‌توان به این اهداف دست یافت. این فمینیسم مبارزات اتحادیه‌ها، کمپینها و تلاشهای مرتبط با حداقل دستمزد را در برمیگیرد. تلاش برای به رسمیت شناختن و وضع دستمزد بر کار خانگی است. با جنبش حرکت به سوی انرژی سبز همراه است. علیه نژادپرستی مبارزه می‌کند، مدافع حقوق اقلیت‌های جنسی است و تلاش می‌کند تا حق تأمین نیازهای اساسی انسانی مانند غذا، سرپناه، لباس و …. را برای همگان به دست آورد.

ممکن است شما نسخه‌ی فمینیسم من را دوست نداشته باشید، شاید شما دیدگاه خودتان را در مورد آزادی زنان دارید که بسیار با من تفاوت دارد. حتی ممکن است به هیچ‌وجه جهان‌بینی سیاسی مشخصی نداشته باشید. ایرادی ندارد.

توسعه‌ی این نسخه‌ی قدرتمند از فمینیسم ما را ملزم می‌کند که به امیدها و آرزوها، ارزش‌ها و ترسها، اولویت‌ها و مبارزاتِ زنان دیگر گوش دهیم، گوش دادن بدون قضاوت عجولانه یا اهانت و حمله به آن‌ها.

فمینیسم نقشه‌ای برای رسیدن به یک آرمان‌شهر نیست که روزی به آن دست یابیم و پس از آن شاد زندگی کنیم. فمینیسم قدیمی‌ترین مبارزه برای رسیدن به آزادی است. من به جنگیدن ادامه می‌دهم و شما هم باید چنین کنید.

 

برگردان: شیوا نظرآهاری


نیکول آشوف عضو هیئت تحریریهی «ژاکوبن» و نویسنده‌ی کتاب‌های «پیامبران جدید سرمایه» و «آیندهی جامعهی تلفن‌های هوشمند: فناوری، قدرت و مقاومت در عصر پرزرق و برق جدید» است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

Nicole Aschoff, ‘Why I’m a Feminist-and a Socialist’, Jacobin, ۸ March 2020.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)