۱
همیشه در ذهنِ پدر
زنی زیبا قدم میزد
و در خیال مادر، مردی جوان.
اینگونه بود که همهیمان
حرامزاده شدیم!
۲
درِ خانهاَت به دریا باز میشد
و دریا
خانهی من بود.
یکبار به آب زدی وُ
عمریست پیِ تو میگردم.
۳
تو مُردهای، اما
مُردنَت اتفاقی نبود.
خدا
به ستوه آمده بود از تنهایی!
۴
دلم دیگر به زندهگی گرم نیست.
مادر میگوید:
باید کمی به خودت برسی!
اما چهگونه،
وقتی از هر طرف میروم، به تو میرسم؟!
۵
تنَت
به دشتِ گلهای وحشی میماند:
معطَّر و ناشناخته.
بوسهام
هرجا که مینشیند
پروانهای از خواب میپرد!
۶
آهسته و آرام نه؛
ناگهان برو
مثل گلوله از تفنگ
که تا بخواهی بفهمی
مُخَت پاشیده باشد به دیوار!
نظرات
نظر (بهوسیله فیسبوک)
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.