«عکس» هنوز هم ما را مَسحور می کند و با خود به دنیائی عاطفی و مطلوب می بَرد.
بویژه عکس های سیاه و سفید قدرت عجیبی در زنده کردنِ خاطرات دارند. چنین احساسی، در «عصرِ رنگارنگِ دیجیتال» شگفت آور است و نشان از قدرتِ سحرآمیزِ عکس دارد.
لااقل آخرین نسلِ فعلیِ انسان، غالباً حتی دوربین بدست نگرفته است و عکاسی را جز از طریقِ تلفنِ موبایل نمی شناسد. و چه بسا که عکاسیِ سفید و سیاه را پدیده ای مربوط به عصرِ حجر بپندارد! که بنوعی حق هم خواهد داشت اگر که چنین بپندارد.
ولی چرا؟ چرا بخصوص عکسهای سیاه و سفید چنین تأثیری بروی برخی از ما دارند؟
این «چرا»، خود داستان و دنیائی ست برای خود، که باید مُجزا بدان پرداخت. یک سرش به «فیزیکِ نور و چشم» وصل است و سرِ دیگرش به روانِ آدمی (اگر عُمر و مجالی بود، مطلبی در اینباره تهیه خواهم کرد، چون بی نهایت جالب است).

موضوعِ این نوشتار اما، معرفیِ عکاسی ست که تنها و گمنام و فقیر مُرد، و پس از مرگش به چنان درجه ای از شهرت رسید که در حال حاضر محور گفتگوهای بسیاری در مجامعِ هُنری غرب است و عکسهایش میلیونی بفروش می رسند: «وی ویان مِیِر» (Vivian Maier).

«وی ویان مِیِر» بسانِ سایه ای ناپیدا زیست و مُرد. و این خفا، ظاهراً کاملاً خود خواسته بوده است. تمایلِ عجیبی داشته است که پشتِ دوربین گم بشود و گم بماند. چنین بنظر می رسد که برای او، فضای عکس، دنیای واقعی بوده است، و دنیای واقعی، جهانی خیالی و غیرِ مهم. چنین است که تا همین چند سالِ پیش (برای خیلی ها سالِ ۲۰۰۹؛ و برای خیلی های دیگر ۲۰۱۱) هیچکس او را نمی شناخت. نه جائی اسمی از او بُرده می شد و نه کسی عکسی از او دیده بود. امروزه اما (۲۰۱۴)، عکسهای بجای مانده از او، در بازارِ جهانیِ هُنر میلیونها قیمت دارند. و بدین ترتیب یکی از «گرانترین عکاسانِ جهان» محسوب می شود.
کیْ کسی می پنداشت که سرنوشت، چنین عاقبتی را برای زنی کارگر، فقیر، تنها، بی خانواده، و ناشناس، در نظر گرفته باشد؟

جزئیاتِ زندگی او هنوز در هاله ابهام اند و در دست تحقیق و بررسی. آنچه را که تا کنون روشن گشته است، در زیر بصورتِ فشرده می آورم:
«وی ویان» به سالِ ۱۹۲۶، در شهرِ «نیویورک»، از مادری فرانسوی و پدری اتریشی بدنیا آمد و در سالِ ۲۰۰۹ این جهانِ مادی را تَرک کرد. هرگز حرفه عکاسی را فرا نگرفت. کلاً هیچ حرفه ای فرا نگرفت، چون برای تأمینِ معاش مجبور بود که مدام کار کند. اما در طول عمرش بیش از صد هزار عکس گرفت و بایگانی کرد. و جالبتر آنکه هرگز در زمانِ حیاتش عکسی را بدستِ چاپ نسپرد. حتی بسیاری از این عکسها را «ظاهر» هم نکرده بود و در همان حالتِ «نگاتیو» بایگانی نموده بود. همه این عکسها (و طبیعتاً شهرتِ توأم با آن)، پس از مرگش پیدا و چاپ و مطرح شدند. «وی ویان» میانِ آمریکا و فرانسه (زادگاهِ مادرش) در تردد بود. چنین بنظر می رسد که از نظرِ روانی بدنبالِ مکانی می گشته است که بتواند آنجا را «خانه» خود بداند و ماندگار شود. نهایتاً در شهرِ «شیکاگو» ساکن شد و ۴۰ سال به شغلِ «پرستاری بچه» پرداخت. خانواده هائی که برایشان کار می کرد، روایت کرده اند که او زنی بود تنها، بی شوهر، بی بچه، بسیار بی سر و صدا، و کاملاً سر در لاکِ خود. ظاهراً تمامِ اوقاتِ فراغتِ خود را صرفِ عکاسی از مردم و شهر می کرده است. بچه هائی که «وی ویان» از آنها نگهداری می کرده است، او را چنین توصیف می کنند: «وی ویان سوسیالیست، فمینیست، و منتقدِ فیلم بود. برای یادگرفتنِ انگلیسیِ صحیح، به تئاتر می رفت. کُتِ مردانه می پوشید، کفشِ مردانه می پوشید، و معمولاً کلاهی بزرگ بر سر می گذاشت. مدام عکسبرداری می کرد، اما به کسی نشانشان نمی داد». در سالهای پایانیِ عُمر، مَمرِ معاشش صرفاً کمک های ناچیزِ دولتی بود، تا آنکه جمعی از کودکانی که او در گذشته پرستارشان بود، برایش آپارتمانِ کوچکی خریدند و مخارجش را به عهده گرفتند. در نوامبرِ سالِ ۲۰۰۸، در زمستانی یخزده، پیرزن در سنِ ۸۲ سالگی سُر می خورد و با سر بروی زمین فرود می آید و پنج ماهِ بعد (آوریلِ ۲۰۰۹) فوت می کند (مرگی که مرا بیاد «اودون فون هوروات» نابغه ادبیِ آلمانی نویسِ مجار؛ یا بیادِ «تنِسی ویلیامز» می اندازد)(۲).

چگونگیِ کشفِ کاملاً اتفاقیِ گنجینه ای از یاد رفته
«جان مالوف» (John Maloof) شغلاً مشاورِ املاک است. در عین حال به تاریخِ شهرش «شیکاگو» علاقه مند است و بنوعی «تاریخنگار محلی» محسوب می شود. در سالِ ۲۰۰۷ در صدد بود که کتابِ مصوری پیرامونِ یکی از محلاتِ شهر «شیکاگو» تهیه کند. طبیعتاً برای چنین کتابی، بدنبالِ عکسهای قدیمیِ شهر می گشت. در حینِ این جستجوها، بطورِ اتفاقی، در یک «حراجی» (مزایده) که اموالِ مُردگان و بی سرپرستان و فقرا، یا کسانی که پولِ پرداختِ اجاره خانه شان را نداشته اند و دولت یا صاحبخانه اموالشان را ضبط کرده و برای فروش به این شرکت ها واگذار می کند، جعبه ای پر از فیلم های ظاهر نشده می بیند و با این خیال که شاید به دردِ کارِ کتابش بخورد، همه را به قیمتِ ۴۰۰ دلار می خَرد. «نگاتیوها» را بررسی می کند، اما چیزی که بکارِ کتابش بیاید، نمی یابد. باید ذکر کرد که طبیعتاً چشمِ غیرِ متخصص و مبتدی، نمی تواند صرفاً از روی «نگاتیوها» زیبائیِ عکسها را تشخیص دهد. بویژه که او برای کتابش، بدنبالِ عکسهای بناهای تاریخی یا پارک ها یا خیابانها بود و نه بدنبالِ «پُرتره» یا عکسهای هُنری. بنابراین جعبه را بکناری می گذارد و موقتاً فراموشش می کند. بعدها، پس از آنکه کتابش به انتشار می رسد، مجدداً بسراغِ فیلم ها می رود و از نو آنها را بررسی می کند. منتهی اینبار با «نگاهی دیگر».
و ماجرای شهرت و ثروتِ عکاسی گمنام و فقیر که چند سالِ پیش مُرده بود، از همینجا آغاز می شود.

«مالوف» چنان مجذوبِ عکسها می شود که بسانِ کارآگاهانِ فیلم های «هالیوودی»، بدنبالِ ردپای «وی ویان» می گردد. ردپائی که نه به این آسانی ها قابلِ پی گیری ست. چون «وی ویان» ظاهراً اساساً تمایلی نداشته است که کسی او را بیابد.
«مالوف» در سالِ ۲۰۱۳ فیلمِ مستندی بنامِ (Finding Vivian Maier) می سازد و در آن ماجرای یافتنِ عکسهای «وی ویان» و نهایتاً «یافتنِ خودِ وی ویان» را شرح می دهد. همچنین تا کنون ۲ کتاب با مشخصاتِ زیر در باره «وی ویان» منتشر کرده است:
John Maloof, ed. (2011). Vivian Maier: Street Photographer.
powerHouse Books. ISBN 978-1-57687-577-3.

John Maloof, ed. (2013). Vivian Maier: Self-Portraits.
powerHouse Books. ISBN 978-1-57687-662-6.
________________________________________
۱- این نام را آمریکائی ها هم «مایر» و هم «مِیِر» می خوانند. من تلفظِ «مِیِر» را آورده ام؛ چون گویا خودِ این مرحوم چنین تلفظ می کرده است.
۲- «اودون فون هوروات» در پاریس در حالِ قدم زدن بود که ناگهان توفانی براه می افتد و درختی از جا کنده می شود و برویش می افتد. «تِنِسی ویلیامز» در هتلی در آمریکا با دندان چوب پنبه شیشه شرابی را باز می کند و چوب پنبه به درونِ گلویش می افتد و خفه اش می کند.

برخی منابع انگلیسی:

– فیلمی ۱۲ دقیقه ای پیرامونِ «وی ویان مِیِر» در «یو تیوب» (انگلیسی):

– عکسهای «وی ویان مِیِر» در این صفحه قابلِ تماشا هستند (انگلیسی):
www.vivianmaier.com

برخی منابع آلمانی:
www.spiegel.de

de.wikipedia.org

www.zeit.de

www.zeit.de
Vivian Maier 1

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com