.
.
.
روباه ملا شده بود, بچه ها را درس می داد…

ملا: جه جع جون.
بچه ها: جِن جع جو.
ملا: حالا برعکس.
بچه ها: جو جع جِن. جِن جِن جِن.
چطور شده؟
جِن آمده.
جِن؟ نه بابا.
کوش کجا رفت؟
به گمانم زیر عبای ملا رفته.
چی, زیر عبای من؟
وای وای, جِن جِن جِن.
وای وای, جِن جِن جِن.
.
.
.

 

متن کامل نمایشنامه شهر قصه نوشته بیژن مفید

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)