بایدها و نبایدهای جنبش دادخواهی | ایندیپندنت فارسی
بررسی چهار مصاحبه دادخواهی در بیدارزنی

جنبش دادخواهی در ایران و دنیا، قدمتی به اندازه‌ی عمر ستم حاکمان و کشتار مردم معترض دارد. در هر زمان و مکانی که حکومتی  این حق را برای خود قائل شد تا مردم کشورش را برای بقای خود از بین ببرد، افراد دیگر که اغلب خانواده و همراهان با رفقای کشته شدگان بودند، برای دادخواهی به‌پا خواسته‌اند. این جنبش در ایرانِ پیش از انقلاب با اعدام‌های پی‌درپی حکومت پهلوی شکل گرفت و پس از انقلاب نیز با شروع اعدام‌های دهه شصت، وارد فاز جدیدی شد.

جنبش دادخواهی ایران طی چهل سال گذشته بارها شکل  جدیدی یافته و یا مطالبات نویی را مطرح کرده، اما هرگز چراغ دادخواهی در ایران خاموش نشده است. پس از اعدام‌های دهه شصت، قتل‌های زنجیره‌ای، کوی دانشگاه، جنبش سبز سال ۸۸، قیام دی ۹۶ و آبان ۹۸ و تابستان ۱۴۰۰ و پس از آن نیز گرانی‌های اخیر و کشته شدن مردم جنوب و لر در خیابان به‌خاطر اعتراض به وضعیت، منجر شده تا هر روز بر تعداد خانواده‌های دادخواه افزوده شده و طبیعتا این کثرت، قدرت جنبش دادخواهی را بیشتر کرده و روش‌های اعاده‌ی حق را در آنها گسترش داده است. به‌علاوه در میان همه این اتفاقات، اعدام‌های گاه و بیگاه حکومت در زندان‌ها، خانواده‌های دیگری را نیز به جمع دادخواهان اضافه کرده است که امروز نیز به مدد رسانه‌ها، به سرعت یکدیگر را پیدا می کنند. سرعت و گسترش خانواده‌های دادخواه با میزان شقاوت و بی‌رحمی قدرت حاکم، رابطه مستقیمی دارد؛ پس هر زمان این جنبش گسترش یافته، نشان آن است که وضعیت زندگی مردم رو به نابودی می‌رود.

سایت بیدارزنی چندی پیش مصاحبه‌هایی را با چهار نسل از مادران دادخواه انجام داد که به مطالبات و شیوه‌های ارتباط‌گیری آنان می‌پرداخت و از مهمترین سوالات در محوریت مصاحبه این بود که: «آیا جنبش دادخواهی تنها به مادران و خانواده‌های آنان مربوط است؟» و «آیا جنبش دادخواهی، فعالین اجتماعی و کنشگران سیاسی را در برنمی گیرد؟»

برای یافتن پاسخ این سوال، مصاحبه با مادران دادخواه نسل‌های مختلف، شروع خوبی است، اما فعالین نیز باید به این سوال پاسخ دهند که چرا همراهی فعالین اجتماعی با این خانواده‌ها در نسل‌های مختلف، فراز و نشیب داشته است و آیا این همراهی می‌تواند به جنبشی نو بدل شود؟

حمایت‌های مردم در مراسم‌ها

بیدارزنی در مصاحبه‌های خود، به چهار دهه کشتار پس از انقلاب پرداخته است و تقریبا از پرسش‌هایی مشابه، پاسخ‌هایی متفاوت اما هم‌دلانه دریافت کرده است. مصاحبه با خانواده‌های دادخواه دهه شصت به بحران‌ها و آسیب‌ها پس از اعدام کسانی می‌پردازد که در فضای ملتهب پس از انقلاب، عضو و یا هوادار گروه‌های سیاسی با سابقه و با ایدئولوژی مشخص بودند. شرایطی که هنوز عامه مردم، دل در گرو انقلاب و رسیدن به عدالت اجتماعی از مسیر انقلاب ۵۷ را دارند و یا از فضای سرکوب و اعدام‌ها چناس هراسی به دل دارند که همراهی چندانی با خانواده‌های دادخواه ندارند. فضای سیاسی بسته است و هر گونه حرکت و یا اعتراضی با عواقب سختی روبه‌روست. کشور در حال جنگ با کشور همسایه بوده و تبعات آن شامل حال مردم است. همه اینها دست به دست هم داده‌اند تا خانواده‌های دادخواه تنها باشند.

سالگرد کشتار زندانیان سیاسی ۶۷ در خاوران

خانواده‌های جان‌باختگان از فریادهای فروخورده‌ی خود در این سال‌ها می‌گویند و مراسم‌هایی که هیچ‌گاه توان و شرایط برگزاری آن را به‌خاطر شرایط حاکم نداشتند؛ هر چند منصوره بهکیش از مراسم پرشور سیامک اسدیان (داماد خانواده بهکیش) در سال ۶۰ در خرم‌آباد می گوید: «در مراسم خاک‌سپاری او جمعیت زیادی از خانواده‌ها،‌ دوستان، فعالان سیاسی و همسایگان شرکت کرده و در داخل و بیرون از خانه جمع شده بودند که هیچ‌گاه عزاداری اعتراضی و متفاوت آن‌ها را از خاطر نمی‌برم. این جمعیت انبوه با همدیگر به‌شدت مویه می‌کردند و شعرهایی به زبان لری می‌خواندند و به صورت‌ خود چنگ می‌انداختند که گاه خون جاری می‌شد.»  این تجربه نشان می‌دهد که استثنائاتی نیز در این دهه وجود داشت، اما عموم خانواده‌ها شانس برگزاری مراسم در آن دوره را نداشتند.

دهه‌ی بعدی، دهه هفتاد بود که ما دو فاجعه‌ی  قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان و روشنفکران را در سال ۷۷ داشتیم و یک‌سال بعد، اعتراضات کوی دانشگاه و کشته شدن دانشجویان و مردم عادی در تجمعات خیابانی و همچنین ناپدید شدن عده‌ای دیگر را نیز در این دهه شاهدیم . در مراسم‌های قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان که پس از دوم خرداد ۷۶ و تغییرات اندکی از سوی حکومت برای باز کردن فضای سیاسی صورت گرفته بود، ما شاهد حمایت مردم و جنبش‌های اجتماعی از خانواده‌های کشته شدگان بودیم که رییس جمهور وقت را وادار کرد تا مسئولیت این قتل‌ها را از سوی وزارت اطلاعات خود بپذیرد. پرستو فروهر فرزند داریوش فروهر و پروانه اسکندری در این باره می گوید: «اگر به مراسم خاکسپاری پدر و مادر من نگاه کنید، که البته در مراسم دیگر قربانیان قتل‌های سیاسی پس از آن دو هم تکرار ‌شد، شاهد یک حضور اجتماعی گسترده در اعتراض به این جنایت‌ها هستیم، که اصلاً در قتل‌های پیش آن امکان بروز نیافت. قتل‌های سیاسی تا پیش از آن، هیچ واکنش اجتماعی‌ای در درون ایران در پی نداشتند؛ حتی گردهم‌آیی برای سوگواری در جمع‌های کوچک خانواده و اطرافیان مقتولان به شدت ممنوع شد و اغلب هم برگزار نشد». دهه هفتاد، قتل‌های دیگری را نیز در کوی دانشگاه به‌همراه داشت، اما آنچه ما از رسانه‌ها دیدیم، چون این قتل‌ها در فضای سرکوب رخ داد، برگزاری مراسم‌ها با اقبال عمومی مواجه نشد. قتل‌هایی نیز در زندان‌های ایران رخ داد که مردم به مدد رسانه‌ها این‌بار از وجود آنها باخبر شدند.

سال ۸۸ حمایت‌های مردمی به غایت خود رسیده بود. تجمعات اعتراضی در جنبش سبز، مدتی طولانی ادامه داشت و پس از کشته شدن هر مبارزی، مردم به سوی خانه‌اش و یا مراسم او می‌رفتند. مراسم چهلم ندا آقاسلطان در خیابان برگزار شد و مردم زیادی به آن پیوستند. گروهی به نام مادران پارک لاله تشکیل شد که مادران هر هفته، شنبه عصر در پارک لاله جمع می‌شدند و یاد عزیزانشان را گرامی می‌داشتند. مردمِ دیگر هم، به این مادران می‌پیوستند و این مراسم تا مدت‌ها در فضای علنی پارک برگزار می‌شد. خاموش شدن جنبش سبز پس از دی ماه سال ۸۸ به سرد شدن و حاکم شدن یاس در جامعه و طبیعتا کم شدن حمایت‌ها از مادران دادخواه منجر شد.

جنبش دادخواهی
تشییع‌جنازه شهدای ۳۰ خرداد ۸۸

دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ سرکوب‌های حاکمیت، شدت زیادی گرفت. در آبان سال ۹۸ ظرف سه روز، مردم زیادی در خیابان کشته شدند و اعتراضات به گرانی بنزین به سرعت خاموش شد. با وجود همه فشارها اما مراسم چهلم جان‌باختگان در بعضی شهرها با حمایت‌های مردم برگزار شد. هر چند پس از مراسم چهلم، حوادث زیادی در کشور رخ داد که همدلی‌ها را زیادتر نیز کرد، اما شیوع پاندومی کرونا مردم را بیشتر به خانه‌ها کشاند . خیابان و در کل عرصه عمومی در تمام دنیا از مردم گرفته شد و عملا حمایت از این مادران در فضای مجازی شدت زیادی داشت و در فضای بیرون همدلی کمتر بود. به نوعی حمایتی که در سال ۸۸ و حمایت از خانواده‌های نویسندگان درقتل‌های زنجیره‌ای وجود داشت در سال های ۹۶ و ۹۸ تکرار نشد و بیشتر حمایت‌ها در اینستاگرام و در قالب کامنت‌ها از سوی مردمْ وجود داشت و یا صدور بیانیه‌هایی از سوی فعالین معلمان، زنان، وکلا و … که حمایت از خانواده‌های دادخواه را در خود داشت و جایگاه آن نیز در فضای مجازی و رسانه ها بود. در همه این دهه‌ها فشارهای زیادی از سوی نیروهای امنیتی برای توقف مراسم‌ها وجود داشت که در موارد بسیاری به لغو مراسم منجر شده است. مادران آبان در این باره گفته‌اند: «همیشه مامورهایشان در مراسم ما بودند. پرونده‌سازی می‌کنند. من را هم احضار کردند. بعد از سال مهدی، برای من احضاریه آمد. البته اکثر خانواده‌های آبان را احضار کرده‌اند…وقتی من مراسمِ سالِ بچه‌ام را نمی‌توانم بگیرم، مامور می‌گذارند و حتی هلی‌شات در حیاط خانه می‌فرستند، این عین سرکوب است. من را در روز تولد نوید بازداشت هم کردند».

مادران آبان ۹۸

ارتباط مادران

زمانی که خانواده‌های کشته شدگان در هر دوره زمانی شروع به ارتباط با یکدگیر و به دنبال آن، ارتباط با دادخواهان قبل و بعد خود کردند، در حقیقت جنبشی به نام دادخواهی شکل گرفت و این ارتباط‌ها به خانواده‌ها کمک کرد تا این درد بزرگ را تاب بیاورند و هدفی بزرگ بسازند و در کنار یکدیگر رشد کنند. این کنار هم بودن‌ها بیشتر درباره‌ی مادران در ایران اتفاق افتاده است و به شکل گرفتن خواهری میان آنان منجر شده است.

جان‌باختگان دهه شصت که اغلب نیز اعدام شده‌اند، افرادی تشکیلاتی و وابسته به گروه‌های سیاسی بودند که درسالهای ابتدایی پس از انقلاب، عضوگیری‌های گسترده‌ای انجام داده بودند. بعضی از این افراد پیش از انقلاب هم در زندان‌های شاه بودند و ارتباط خانواده‌ها جلوی زندان‌های شاه و پس از انقلاب نیز درب زندان‌ها شکل گرفته بود. در واقع چون خانواده‌ها به ملاقات فرزندانشان می‌آمدند، با یکدیگر ارتباط و آشنایی داشتند و این ارتباط‌ها پس از کشته شدن عزیزانشان نیز ادامه یافت و به دادخواهی کشیده شد. منصوره بهکیش در مصاحبه‌ی خود با جزئیات به این ارتباط‌ها و برگزاری مراسم‌ها می‌پردازد.

 

در قتل‌های زنجیره‌ای، ارتباط‌ها بین خانواده‌های نویسندگان از قبل وجود داشته و یکدیگر را می‌شناختند. اما مسئله‌ای که این دوره را متفاوت می‌کرد، ارتباط گیری نه با خانواده‌ها که با نهادهای حقوق بشری و وکلا بود که نقش بزرگی در راه اندازی جنبش دادخواهی داشتند.

سال ۸۸ این ارتباط‌ها بین مادران دادخواه در خلال دیدارها صورت گرفت و چون افراد در خیابان کشته شدند، پس آشنایی قبلی نیز وجود نداشت. شهناز اکملی در مصاحبه‌ی خود، شروع این ارتباط‌ها را از مراسم چهلم فرزندش می‌داند و به واسطه‌ی یک دوست به مادران پارک لاله متصل می‌شود: «پیوند عمیقی بین ما ایجاد شد. در آن روزها، قلب‌های ما کنار یکدیگر التیام می یافت.» فرزند شهناز اکملی در آخرین روزهای اعتراضات ۸۸ کشته شد، یعنی پ زمانی که این موج همدلی‌ها کاهش یافته بود. مادران نخستین کشته‌شدگان اعتراضات ۸۸ در زمان کوتاه‌تری با مادران دیگر آشنا شدند. اما در آبان ۹۸، بیشتر مسائل، حول فضای مجازی می‌چرخد. محبوبه رمضانی می گوید: «ما در اینستا خیلی جستجو کردیم تا کسی را پیدا کنیم که فرزندش در آبان کشته شده و دنبال کنیم که کجاست و کدام منطقه است و آیا ما می توانیم با او دیداری داشته باشیم. بعد از پیدا کردن خانواده‌ها، اول تماس تلفنی داشتیم و بعد در ۷ شهریور، روز تولد پژمان که دو تا از مادران را دعوت کردم تا به تولد پژمان بیایند و اولین دیدار ما آنجا کنار پژمان در روز تولدش بود». این مادران، زنانی معمولی بودند که فرزندانشان به هیچ گروهی وابستگی سیاسی نداشتند. مادران آبان، بارها گفته‌اند که پس از کشته شدن فرزندانشان، سیاسی شده‌اند، اما پس از آشنایی با یکدیگر، این زنان هم با اینکه هیچگونه آگاهی سیاسی نداشتند، اما گروهی قوی برای دادخواهی تشکیل دادند. این گروه مانند مادران دادخواهِ نسل پیش، قوی است و فعالیت می‌کند و در حقیقت مادران نسل‌های پیشین، چراغی را روشن کردند که مادران داغدار نسل‌های بعد را به مادران دادخواه تبدیل کنند.

مادران پارک لاله

مطالبات و  خواسته‌ها

وقتی هر فردی با هر دلیلی شروع به مبارزه‌ای می‌کند، طبیعتا خواسته یا خواسته‌هایی دارد که برای رسیدن به آنها هزینه می‌پردازد. وقتی فرد با افراد دیگر، گروهی را تشکیل داده و مبارزه جمعی را انتخاب می‌کند، طبیعتا خواسته‌هایش نیز با جمع، هماهنگ شده و پخته‌تر می‌گردد. خانواده‌های دادخواه نیز در جمع‌هایی که تشکیل دادند، به خواسته‌های مشترکی رسیدند. این خواسته‌ها گاه مقبول ماست و گاهی با روش‌های مبارزاتی بسیاری دیگر همراه نیست؛ اما خواسته‌ها از دل  یک جمع در آمده است. خانواده‌ها در هر دوره، خواسته‌های خود را علنی کردند و تلاش کردند تا همراهانی برای تحقق آنها پیدا کنند. منصوره بهکیش در مصاحبه خود از نامه‌ای می‌گوید که خواسته‌های خانواده‌های دهه شصت را در خود جای داده است. این نامه خطاب به وزیر دادگستری است که علی‌رغم تجمع و تلاش خانواده‌ها، مانع تحویل آن به دادگستری شدند و نامه در فروردین ۶۸ در نامه مردم  خارج از کشور، منتشر شد. خواسته های مطرح شده به شرح زیر است:

۱.‌ تاریخ محاکمه، مدتی که محکمه مشغول بررسی پرونده هر یک از قربانیان بوده، دلیل محاکمه دوباره و محل محاکمه برای تک‌تک قربانیان را اعلام دارید

۲.‌ محل دفن و تاریخ اعدام کلیه قربانیان را به خانواده‌ها آنان اطلاع دهید

۳.‌ وصیت‌نامه‌های قربانیان را به خانواده‌های آنان مسترد کنید

۴.‌ تعداد و اسامی اعدام شدگان را اعلام نمایید

۵.‌ به‌دلیل اینکه این اقدام ناقض صریح اصول قانون اساسی جمهوری‌اسلامی و اعلامیه جهانی حقوق بشر است، ما علیه مسئولین این فاجعه دردناک اعلام جرم می‌کنیم و خواهان آن هستیم که اینان بازداشت و در یک محکمه علنی محاکمه گردند

۶.‌ ما خواهان موافقت جمهوری‌اسلامی با بازدید یک هیئت بین‌المللی برای بررسی وضعیت زندان‌های کشور و اجازه مذاکره این هیئت با زندانیان سیاسی و خانواده‌های قربانیان فاجعه اخیر هستیم.

اکثر خواسته‌ها همانطور که منصوره بهکیش می‌گوید در جهت روشن شدن حقیقت است که در فضای خفقان دهه شصت، خواسته‌ای پیشرو است. او می‌گوید طی سال‌ها خواسته‌های دیگری نیز به آنها اضافه شد؛ مثلا مخالفت با مجازات اعدام. او درباره تفاوت دیدگاه‌ها بین مادران این نسل صحبت می‌کند، اما می‌گوید که بحث انتقام هم اگرچه بین مادران این نسل طرفدارانی دارد اما: «تا جایی که من اطلاع دارم، نظر سوم در میان مادران و خانواده‌های خاوران، کمتر وجود دارد،‌ ولی واقعیت این است که این حکومت آنقدر جنایت کرده و تا هم‌اکنون به اشکال مختلف به سرکوب‌ها، بازداشت‌ها،‌ شکنجه‌ها و جنایت‌هایش ادامه داده است که نظر سوم در میان خانواده‌ها و دیگر دادخواهان کم هم نیست.»

پرستو فروهر، خواسته خانواده قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای را اینگونه بیان می‌کند: «خواسته ما این است که این جنایت‌ها به صورت سازمان‌یافته و سیستماتیک، از سوی نهادهای حکومتی به رسمیت شناخته شود و به این «جرم» که قربانیان این جنایت‌ها، دگراندیش بوده‌اند و برای پیشبرد عقایدشان در مخالفت با حکومت، تلاش‌ مدنی یا مبارزه سیاسی می‌کردند، انجام شده است.»

شهناز اکملی، خواسته‌شان را اطلاع‌رسانی درباره وضعیت فرزندانشان و رساندن صدایشان به دنیا می‌داند و پس از آن نیز شروع به دادخواهی کردند و مادران آبان، با اینکه مخالفت‌های زیادی با آنها شده، اما در مصاحبه و همه‌ی مکان‌های دیگر بر “انتقام” پافشاری می‌کنند و می‌گویند که این خواسته، نسبت به قبل هم برایشان قوی‌تر هم شده است… هر چند مادران آبان نیز خود معتقدند که بعد از مدتی، “دادخواهی” را برگزیدند و در این مسیر، قدم برداشتند. نقطه اتصال این خواسته‌ها البته “دادخواهی” است و هیچکدام از این خانواده‌ها، نسل دیگر را متهم نکرده و خواسته دیگری را اشتباه  نشمارده است  و این قدرت دادخواهی و درک متقابل این افراد را می‌رساند.

چرا زنان پیشرو بودند؟

بار جنبش دادخواهی در ایران و دنیا بر دوش زنان بوده است. این زنان در نقش مادر، خواهر، همسر و دختر در این مسیر، ایفای نقش کرده‌اند. پرستو فروهر می‌گوید: «دادخواهی، استقامت، صبر و سماجت می‌خواهد که خصلتی زنانه است. وی می‌گوید که این نوع از سماجت را خوب می‌فهمیدم، با شخصیت من ارتباط درستی داشت، از جنس من بود، شاید هم با زن بودنم تنیده بود».

منصوره بهکیش نیز نقش زنان را پررنگ می داند و می گوید: «زنان، همواره عاشقانه و شجاعانه سینه‌شان را در برابر ستمکاران سپر کرده‌اند، هم برای دادخواهی فرزندان‌شان که کشته شده‌اند و هم برای محافظت از جان دیگر فرزندان و حتی دیگر جوان‌ها که می‌خواهند در این راه قدم بردارند.»

زنان در تمام نسل‌ها ثابت کردند که در امر دادخواهی پیشرو هستند. در شرایط خفقان در همه دهه‌ها تجمع برگزار کرده و می‌کنند. تجمع سال ۶۷ مقابل دادگستری، تجمع مادران پارک لاله که بعد از همه سرکوب‌ها هنوز ادامه داشت و یا «تجمع میدان آزادی مادران آبان» در حمایت از «معترضان خوزستان» در اعتراض به کشته شدن آنها در خیابان که تجمعی پیشرو بود. چرا که عملا نه صرفا برای فرزندان خود، بلکه برای فرزندان خوزستان در تابستان ۱۴۰۰ برگزار شده بود. به نظر، زنان در جامعه روز به روز نقشی به شدت مهمتر و پیشروتر از گذشته در این مهم ایفا می‌کنند و با اتحادی از جنس زنانه،  دادخواهی  را به پیش می‌برند؛ البته این به معنی نادیده گرفتن نقش مردان خانواده در جنبش دادخواهی نیست، اما در این امر، زنانْ پرچم را به دست گرفته‌اند.

ذینفعان جریان دادخواهی

در پایان مطلب، به سوال اول متن بازمی‌گردم: «آیا دادخواهی تنها برعهده‌ی خانواده‌های کشته‌شدگان است؟ نقش بقیه‌ی افراد و به خصوص فعالین اجتماعی و سیاسی در این میان چیست؟»

زمانی که صحبت از دادخواهی می‌شود، اذهان عمومی ناخوادآگاه سمت خانواده و خصوصا مادران کسانی می‌رود که به نحوی در اعتراضات و زندان‌ها کشته شده‌اند و از آنان انتظار می‌رود تا این جنبش را پیگیری کنند و در نهایت، عده کمی نیز در فضای مجازی و بعضا حقیقی با کامنت‌ها و همدردی با آنها همراهی می‌کنند؛ اما در نهایت، رسالت ادامه جنبش دادخواهی بر دوش مادران است و فعالین اجتماعی این عرصه را زمین فعالیت خود نمی‌دانند. در هر یک از چهار مصاحبه، یکی از نکات مشترک، انتظار خانواده‌های دادخواه از فعالین اجتماعی و حقوق بشر و رساندن صدایشان به گوش جهانیان است و در همین مصاحبه، منصوره بهکیش از کمتر شنیده شدن صدایشانْ گله‌مند است. مادران آبان نیز طی تجارب تلخی که داشته‌اند در این باره می گویند: «من چیزی به عنوان فعال سیاسی و مدنی در ایران نمی‌بینم و واقعا نداریم… اینها یا دنبال شوآف هستند و یا پول جمع کردن و یا اینکه می‌خواهند یک خانواده دادخواه را پله کنند و از آن بالا بیایند و برای نمایش دادن و معروفیت از آن استفاده کنند. من توقعی از آنها ندارم. تمام توقع من از خانواده‌های دادخواه است که با اتحاد بتوانند به نتیجه برسند.»

البته که اتحاد خانواده‌های دادخواه از مهمترین روش‌های پیروزی آنان است، اما این نکات و نگاهی به دادخواهی در ایران نشان می‌دهد که به جز زمان قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان  و روشنفکران در دهه‌ی هفتاد، هیچ‌گونه حمایت تشکل یافته و هدفمندی از طرف گروه‌های سیاسی و اجتماعی درباره جنبش دادخواهی صورت نگرفته است. پرستو فروهر در دهه هفتاد، تجربه جالبی از این حمایت سازمان یافته دارد: «به این نکته اشاره کنم که دادخواهی ما صرفاً بر دوش خانواده‌ها نبود. برای نمونه در همان سال اول، ما نهادی ساختیم به اسم کمیته دفاع از قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای ‌که علاوه بر خانواده‌ها و وکلای ما، از مخالفان سیاسی ملی و کانون نویسندگان در آن حضور داشتند. به نظرم این یکی از کارهای بسیار درستی بود که به همت نزدیکان سیاسی جان‌باختگان و خانواده‌ها انجام شد».

این تجربه جالب در مصاحبه پرستو فروهر به تفضیل توضیح داده شده است اما جالب توجه است که چنین تجربه ای قبل از این اتفاق در دهه شصت وجود نداشت و منصوره بهکیش می‌گوید ما در این دهه، به شدت تنها بودیم و شاید علت را می‌توان در سرکوب شدید آن دوران دانست؛ اما همین تجربه در دهه‌های بعدی و سال های ۸۸- ۹۶-۹۸ و پس از آن تکرار نشد و دهه هفتاد اولین و آخرین تلاش سازمان یافته نهادهای سیاسی برای دادخواهی بود. پس باید دلیل را در جای دیگری جستجو کرد و همان سوال را تکرار کرد که: «چرا فعالین، این عرصه را از آن خود نمی‌دانند؟»

تجربه دهه هفتاد به مسئولان قضایی یادآوری می‌کند که قتل نویسندگان در ایران، تنها خانواده‌ها را داغدار نکرده، بلکه ضربه‌ای است بر پیکره‌ی جامعه که اذهان عمومی را نیز جریحه‌دار کرده است، اما در سال‌های بعد، بارها عده‌ای از مردم در خیابان، جلوی چشم دیگران به خاک افتادند، اما نه تنها همین شکایت سازماندهی شده از سوی مردم و خصوصا فعالین اجتماعی و سیاسی در نهادهای قضایی ثبت نگردید، بلکه از بیانیه‌های اعتراضی نیز استقبال زیادی نشد. در حالیکه تجربه دهه هفتاد، می‌توانست برای فعالینْ درسی باشد تا با بررسی آن بتوانند نقش بزرگتر و موثرتری را در تاریخ جنبش دادخواهی ایران داشته باشند. البته فعالین، هیچگاه نظر صریحی را درباره ورود به این عرصه بیان نکرده‌اند و ما تعریف درستی از چگونگی آن در اذهان جنبش‌ها و نهادهای سیاسی و اجتماعی نداریم، اما خانواده‌های دادخواه، همواره در تعاریف خود، دادخواهی را جنبشی عمومی و متعلق به همه مردم ایران می‌دانند.

منصوره بهکیش در مصاحبه خود گفته است: «به نظر من، جنبش دادخواهی متعلق به تمام مردمی است که خواهان آزادی، رفع تبعیض و برقراری عدالت هستند. البته مسلم است که پیگیری مطالبات جنبش دادخواهی در درجه اول  توسط خانواده‌هایی دنبال می‌شود که حکومت، عزیزان‌شان را از آن‌ها گرفته‌ است و به طور مستقیم، زخم خورده‌اند و هم چنین دیگر بازماندگان که از این جنایت‌ها آسیب دیده‌اند، اما اگر جنبش دادخواهی همه‌گیر نشود، ما به تنهایی نمی‌توانیم جلوی سرکوب، تکرار جنایت و این همه ظلم و ستم و بی‌عدالتی و تبعیض را بگیریم و مطالبات‌مان را محقق کنیم».

پرستو فروهر، دادخواهی را یک حرکت گسترده تر می بیند: «ولی به نظر من، دادخواهی، محدود به دادرسی قضایی نیست. دادخواهی یک حرکت اجتماعی هم هست؛ شکل‌گیری یک تعهد اجتماعی‌ست برای احقاق حق دگراندیشی، آزادی بیان و برابری حقوقی برای همه طیف‌های اجتماعی. تلاشی است برای به رسمیت شناخته شدن این حقوق از سوی ساختار قدرت».

شهناز اکملی در این باره می‌گوید: «دادخواهی برای تمام مردم است. دادخواهی، زندگی معمولی است که می‌توانستیم داشته باشیم و از ما گرفتند، ستمی است که به تک تک ما روا داشتند. دادخواهی، برای تمام ظلمی است که به همه ما شده و باید همیشه در جریان باشد».

همچنین مادران آبان در مصاحبه‌شان گفته‌اند: «جنبش دادخواهی مخصوص ما نیست. من احساس می‌کنم که هر آدمی که در ایران زندگی می‌کند، دادخواه است. دادخواه خون جوانی‌اش است. دادخواه شغل نداشته‌اش است. تحصیل‌کرده و بیکار، هر کس به یک طریقی دادخواه است. آن روز که ما نماد دادخواهی‌مان را بستیم، من برای خیلی‌ها توضیح دادم و گفتم که نماد دادخواهی مادران آبان نیست، بلکه دادخواهی است و هر کس به هر شکلی که دادخواه است و می‌تواند این دستنبد را به دستش ببندد که همدیگر را پیدا کنیم.»

نگاهی که خانواده‌های دادخواه، طی چهار دهه به جنبش دادخواهی داشتند، به‌نظر می‌رسد با فعالین سیاسی- صنفی و اجتماعی متفاوت باشد. نکته جالب، هماهنگی در دیدگاه این خانواده‌ها از چهار دهه نسبت به تعریف این جنبش و نقش و وظیفه دیگران در به موفقیت رساندن این پروسه طولانی است. تعلق این خانواده‌ها به نسل‌های مختلف، طبقات مختلف و حتی دیگاه‌های سیاسی متفاوت، نتوانسته مانع رسیدن آنها به تعریف مشترکی از دادخواهی و نقش مردم در آن شود، زیرا این تعریف وظایف، طی تجربیات سال‌های فعالیت آنها به دست آمده است. این نسل‌های مختلف، ارتباط ارگانیکی نیز با یکدیگر نداشتند، اما تجارت مشترک، چنین پاسخ‌های مشترکی را به آنها رسانده است.

یکی دیگر از نقاط مشترک در این گفتگوها، خواسته خانواده‌ها برای همراهی با جنبش دادخواهی، پیش از قربانی شدن عزیزانشان است. این نکته در نامه منصوره بهکیش به حامد اسماعیلیون به درستی نشان داده است. درقسمتی از این نامه آمده است: «من و بسیاری از ما خانواده‌های زخم خورده را با شما آشنا کرد و دردتان را با اعماق وجود حس کردیم و برایش سوختیم و زار زار گریستیم و خشم من و بسیاری از ما از پلیدی این جانیان فاسد و دروغ‌گو و فریب‌کار دو چندان شد. گاه با خود می‌گویم کاش، ای کاش! شماها نیز در این سال‌ها با ما آشنا و دوست می‌شدید و زخم ما را زخم خود می‌دانستید و با ما همراه می‌شدید و با هم قدم بر می‌داشتیم، شاید اگر چنین می‌شد، این حکومت پلید نمی‌توانست این همه سال دوام بیاورد و هر روز و هر روز جنایتی دیگر را مرتکب شود».

با تعاریف فوق که در مصاحبه‌های سایت بیدارزنی با چهار دهه از دادخواهان آمده است، شاید ما باید یک بازنگری در مواجه‌مان با کشته شدن عزیزان و معترضان در خیابان و هر قتلِ به ناحقِ دیگری داشته باشیم. قدرت بیانیه‌ها و گریه‌های ما تا کنون نتوانسته در مقابل این فجایع، تاثیری داشته باشد و تنها ماندنِ خانواده‌های دادخواه، ضربه‌ای بزرگ بر جنبش عدالت‌خواهی در ایران است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)