صد و پنجاه نفر از اساتید و فعالان سیاسی چپگرای ایرانی در مخالفت با سفر مخملباف به جشنواره بیتالمقدس و با استناد به تحریم بینالمللی اقتصادی، فرهنگی و دانشگاهی علیه اسراییل موسوم به بیدیاس، نامهای سرگشاده امضا کردهاند. به عنوان یکی از مدافعان مبارزات شصت ساله فلسطینیان، موضعگیری و منطق تفکر سیاسی این نامه را انتزاعی، منزهطلبانه، وارداتی-ترجمهای و خارج از چارچوب سیاست ایران میدانم.
۱- بیدیاس تحریمی طراحی شده از درون جامعه مدنیاست. یکی دانستن مشروعیت آن با تحریمهای دولتهای بزرگ جهانی علیه ایران، یا ایجاد تناظری یک به یک میان جامعه مدنی ایران و جامعه مدنی اسراییل خلط مبحثی است که تنها از راستگرایان ایرانی برمیآید. معتقد هم نیستم دوره بایکوت به عنوان یکی از ابزار اعتراض و مقاومت، دیگر به سرآمده است. با این حال درهیچ جای نامهی مخالفان مخملباف ، مفاد و تاریخچه تحریم بیدیاس و اینکه چرا باید به صورت نامشروط به این تحریمهای خاص احترام گذاشت نیامدهاست. بیدیاس مسالهای پرمناقشه در میان مدافعان حقوق فلسطینیان و نه آیاتی مقدس و پذیرفتهشده از جانب تمام آنهاست و سفر به اسراییل لزوما به معنی خالی کردن پشت فلسطینیان نیست. برای مثال دو تن از منتقدان جدی اسراییل، یعنی نوام چامسکی و نورمان فینکلشتاین، در چند سال گذشته به این تحریمها حملهای سرسختانه کردهاند. چامسکی مفاد کلی این تحریم را نه خواسته مردم فلسطین که گروههای سیاسی خاص و اندکی در فلسطین میداند؛ از عدم همراهی مردم کرانه باختری با تحریم کالاهای اسراییلی سخن میگوید؛ نتیجهگیری ضمنی بیانیه بیدیاس را خواست محو اسراییل و از این منظر کمکی به راستگرایان و لابیهای طرفدار اسراییل در آمریکا و غرب میداند؛ و رفتار شاغلان دانشگاههای آمریکا و بریتانیا – دو دولتی که دستشان بیشتر از اسراییل به خون مردم جهان و از جمله خاورمیانه آلوده است – را در تحریم دانشگاههای اسراییل ریاکارانه میداند.فینکلشتاین هم کمپین این تحریم را امری فرقهای و هویتی میداند که پس از هشت سال نتوانسته هیچ تاثیری بر افکار عمومی – و نه افکار چند هزار چفیهانداز هویتی – بگذارد و نتوانسته خواست تغییر رفتار نامشروع اسراییل در جنگطلبی و اشغال و شهرکسازی و آپارتاید قومیتی را به امری عمومی در غرب تبدیل کند.
۲- مساله چامسکی و فینکلشتاین مسالهای محلی و مربوط به دلنگرانیهای آنها از منظر منافع فلسطینیان ولی در چارچوب جوامع خود، یعنی آمریکا و کشورهای غربی است. انتظار میرفت که مخالفان ایرانی مخملباف هم به جای اِعمال و تحمیل مکانیکی اصول تحریم بیدیاس، از منظر منافع مردم رامالله و غزه ولی در چارچوب سیاست ایران به طرح پرسش سود و زیان سفر مخملباف میپرداختند. باید پرسید آیا انسانی کردن چهره ایران و ایرانی، یعنی کوچک کردن هیولایی که بیش از نیمی از مشروعیت بینالمللی اسراییل را در هشت سال گذشته تامینکردهاست کمکی به مردم فلسطین است یا نه؟ مگر نه آنکه در چند سال گذشته و در همهمهی طبلهای پرصدای اسراییلی درباره مساله هستهای ایران و ایجاد فضای جنگی کاذب، اسراییل راحتتر شهرک سازی کرده، از نشستن برسر میز گفتگوهای صلح امتناع کرده و دوبار آغازگر یکطرفه جنگ علیه غزه بوده است؟ مگر نه اینکه عبور رتوریک احمدینژاد از اسراییلستیزی رایج در جمهوری اسلامی به یهودستیزی، بهترین سلاح مشروعیت سازی را در اختیار نتانیاهو و اولمرت قرار دادهاست؟ گذرنامه ایرانیان اجازه سفر به اسراییل را نمیدهد. به عبارتی تمام جامعه ایران به صورت پیشینی و غیرداوطلبانه،، سی و چهار سال است که با تصمیم حاکمیتشان عضو کمپین تحریم و بایکوت اسراییل شدهاند. لغو سفر یک دانشمند بریتانیایی و یا یک خواننده آمریکایی چه بسا بتواند در جلب افکار عمومی کشورهایشان موثر باشد و اعتراضی باشد به سیاستهای دولتهایشان در حمایت از اسراییل. لغو سفر کسی که اصلا قرار نبوده بتواند به اسراییل سفر کند چگونه از نداشتن حق سفر بقیه آن هفتاد و پنج میلیون ایرانی به اسراییل متمایز میشود؟
۳- تحریمها تاکتیکهایی هستند که تصمیم درباره آنها نیازمند تحلیل موقعیتهای خاص است. چیزی شبیه این را نلسون ماندلا هم، حتی در اوج تحریمها علیه آفریقای جنوبی گفته بود. پیداکردن فرمولهایی جهانشمول که همیشه و همهجا صادقاند، تبدیل تاکتیک به اصول و از این منظر متعلق به سیاست هویتی است: یعنی محتوا دادن به هویت منِ تحریمکننده. از این منظر چامسکی با بیدیاس و تحریم همهجانبه مخالف است ولی از تحریم شرکتهای اسراییلی که در سرزمینهای اشغالی فعالیت میکنند دفاع میکند. از استیون هاوکینگ، فیزیکدان بریتانیایی هم میخواهد سفر خود را به کنفرانسی که اگرچه در دانشگاهی اسراییلی برگزار میشود اما شیمون پرز آن را اداره میکند و هدفش نمایشی ناسیونالیستی است خودداری کند.
۴- فلسطین زخمی جهانی در تاریخ معاصر است ولی پاسخی جهانی و یکدست ندارد. پاسخهای سرراست و همگون به پرسشهای صعب سیاست بیشتر به کار تایید جایگاه اخلاقی بازیگران در صحنه نمادین و یا خودتشویقی آنها میآید. راه حل به ظاهر بینالمللی بیدیاس که در غرب هم کار نکردهاست به کار وضعیت خاص ایران که جایگاهی استثنایی در رابطه با اسراییل و فلسطین دارد نمیآید. از منظر سیاست واقعی، مهمترین قدمها در مهمات رسانی به مساله فلسطین از خاکریز ایرانی، مقابله با یهودستیزی دولتی شده در جمهوری اسلامی از یک سو و رسواسازی اسراییلستیزی کاذب و دروغین جمهوری اسلامی به مثابه محتوای منفی برسازنده ایدئولوژی فرسودهاش از سوی دیگر است. تازه پس از آن فضایی ایجاد میشود که بتوان بدون ادغام شدن در منطق جمهوری اسلامی به دفاع از مردم فلسطین پرداخت. خود را منتقد سرسخت رفتار مخملباف در جنبش سبز میدانم و علاقهای هم به سینمای او از سال ۷۰ به این سو ندارم. فکر نمیکنم دفاع از فلسطینیان هم جزو اهداف سیاسی او بوده باشد. اما عملش به دو شرط قیدشده در بالا کمک رسانده و ناخواسته بیشتر در منافع فلسطینیان است تا نامه مخالفت با او.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.