اعدام نوید افکاری، کارگر گچ کار و کشتی گیر نامدار، موج بیسابقه ای از نفرت مردم ایران علیه رژیم اسلام سیاسی را به دنبال داشت. اعدام ناگهانی نوید افکاری که در مدتی کوتاه با اظهارات و نامه های خود و سرنوشت تلخی که یافت در سراسر ایران و جهان به چهره ای محبوب و سمبل مبارزه و مقاومت در ایران تبدیل شد، نفرت کم سابقه ای را در سطح جهانی نسبت به حکومت اسلامی دامن زده است. احزاب و سازمان های سیاسی، هنرمندان، ورزشکاران، نهادهای بین المللی ورزشی و مدافعان حقوق بشر، یک صدا این جنایت تکان دهنده را محکوم می کنند. شاید برای اولین بار است که دیدار وزیر خارجه جمهوری جنایت به آلمان، لغو شده است. بغیر از آلمان بقیه کشورهای اروپائی بیشتر از هر چیز نگران سرنوشت «برجام» و ادامه داد و ستد با جمهوری اسلامی بودند. جمهوری اسلامی در مواجهه با انبوه هشتک: «اعدام نکنید»، نشان داد تا آخرین روزی که در قدرت است، دنبال گردن، گردن هرکس که میخواهد باشد، برای طناب های دار است. جمهوری اسلامی به این ترتیب خود فقط یک گزینه را در برابر مردم ایران گذاشته است: «سرنگونی و بزیر کشیدن با زور».
اگر جمهوری اسلامی، رژیم اول و آخر اسلام سیاسی در ایران است، اعدام نوید افکاری نشان میدهد که این رژیم برای دوران سرازیری فقط گزینه «انتقام» و توسل به «خونخواهی» را پیش پای مردم و هر آلترناتیو «جانشین» و هر راه عبور از رژیم اسلامی را باقی گذاشته است. سقوط اسلام سیاسی در ایران از قرار باید از نکبت قدرتگیری اش به مراتب خونین تر؛ و تماما در انتقامگیری و انتقامجوئی غرق شود. بی محل کردن اعتراضات وسیع به رژیمی که برای طناب های دار دنبال هر گردنی میگردد، فراخوان توسل به هر نوع خشونت و انفجار خشم های فروخفته در هر مقیاس غیر قابل کنترل است. برای رژیم اسلامی در فضای سقوط و فروپاشی و آنگاه که دارند قدرت سیاسی را از دست اسلام سیاسی خارج میکنند و در اوضاعی که «ایران را از دست میدهند»، باید خونهای بسیاری ریخته شوند تا پس از اینکه آنها گورشان را گم میکنند، اثری از مدنیت جامعه باقی نماند.
این تهدید برای ما که بازسازی یک جامعه متمدن و پیشرو و شایسته انسان بر ویرانه جمهوری اسلامی، نه اول و یا آخر که تمام مسئولیت مان در برابر مدنیت جامعه ایران و حفظ حرمت و کرامت شهروندان آنست، این نشان دادن و باقی گذاشتن تنها راه «عبور خونین» و زبان انتقامجوئی کور از جانب سکانداران اسلام سیاسی، یک هشدار جدی است.
تجربه های بسیاری در تاریخ وجود دارند که چگونه در پیش گرفتن راه انتقام کور از بانیان جنایات علیه بشریت، چه عواقب تلخ و چه تاثیراتی مخرب بر تصویر آزادیخواهی و سیاست پیشرو و سوسیالیستی بجا گذاشته است. در دوران پایانی جنگ دوم جهانی، نیروهای «ارتش سرخ» که میراث دار و یا «میراث خوار» انقلاب سوسیالیستی اکتبر بودند، در عملیات انتقام گیری از جنایتکاران فاشیسم هیتلری در «استالینگراد»، برلین را محاصره کردند و زیر آتش توپ و کاتیوشا گرفتند. به هرکس، حتی به اسرای خودی در کمپ های آتش سوزی آلمان هیتلری، «مشکوک» بودند و پس از «آزاد سازی» آنان را روانه «گولاش» ساختند و برخی را سر به نیست. جنایتکاران فاشیست در آدمکشی و آدم سوزی، راهی جز انتقامجوئی را برای دوران «سرازیری» خود باز نگذاشته بودند. اما نیروی پیشرو و مدعی سوسیالیسم اگر واقعا «ارتش سرخ» و میراثها و سنتهای انقلاب اکتبر را نمایندگی میکردند نمی بایست به آن میدان وارد شود. اما دقیقا چون چنین نبودند وارد شدند و نتیجه اش تقسیم جهان، به عنوان «غنیمت جنگی» بین دو بلوک بود. بلوک باصطلاح سوسیالیست، اما، در آن غنائم جنگی تصویری از سوسیالیسم را نیز بر صفحه جهان گذاشت که در طول دوران «جنگ سرد» دفاع از «حقوق بشر»، «دمکراسی» و «آزادی بیان» را در کمپ سرمایه داری و در تقابل با «خود» اصول و مبانی سوسیالیسم نوشتند و به افکار عمومی جهان غرب معرفی کردند و خوراندند. کمونیسم بلوک ایجاد شده، در دنیای غرب نوعی دیگر از دیکتاتوری و خفقان بود.
در ایران، انتقامجوئی های اسلامیون از رژیم شاه، چنان ذهنیتها را در دوره تلاطم انقلابی سالهای انقلاب و در نفرت واقعی مردم از اختناق آریامهری اشغال کرده بود، که نیروهای چپ و پیشرو قادر نشدند در برابر نفرت کور انتقام گیری اسلامی ایستادگی کنند. هر کس که در جریان اعتراض ارتجاعی خمینی در ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۱ چیزی گفته بود، هر کس که در ساواک به پیروان «امام» اهانتی کرده بود، در آن روزهای سرازیری رژیم شاه، همانجا در خیابان و یا در خانه اش، قطعه قطعه شد. «ندیمه» شاه را در میان جمعی از کمیته چی های اسلامی با خفت و خواری در خیابانهای تهران گرداندند و فلان تن فروش نگون بخت را به عنوان سمبل فرهنگ فاسد «ستم شاهی»، جزغاله کردند و به عنوان پیروزی اسلام و عروج ننگین «ارزشهای اسلامی» بر تارک جامعه ای صنعتی و شهری و پا به سرمایه داری غربی گذاشته؛ در معابر عمومی تهران به نمایش گذاشتند.
در اوضاع فعلی باید هوشیار بود که در دوره سرازیری اسلام سیاسی، سوسیالیسم و ترقی خواهی «وزن» خود در تقابل با تکرار خونین تر انتقامجوئی به جای انقلاب، تغییر و بازسازی جامعه ایران را سنگین کند و چون مدافع آرمانهای انسانی در برابر سرنوشت مدنیت جامعه به مسئولیت خطیر خود آگاه و در عمل پای بند باشد.
آیا کسی شک دارد که بطور مشخص در کردستان، ناسیونالیسم کُرد، خود را مرجع صلاحیت دار انتقام از جنایات رژیم اسلامی میداند؟ آیا شکی هست که نیروی سابقا سوسیالیست و سابقا کمونیست در کردستان، مشغول فراهم کردن شرایط اتحاد و ائتلاف با ناسیونالیستهای کرد، برای دوران «گذار» سرازیری رژیم اسلامی است؟ توجه کنید که از منظر ناسیونالیسم کرد، همه جنایات رژیم اسلامی در کردستان، نتیجه وحشی گری حکومت «شوینیست های فارس» وحکومت «شیعه»ها علیه مردم مسلمان و سنی کردستان نوشته شده است. کمونیست سابقی ها در حال حاضر از تمامی پرنسیپها در برابر اسلامیون مکتب قرآن و مفتی زاده عقب نشسته و احمد مفتی زاده مرتجع و ضد کمونیست و سازمانده لومپنهای اسلامی «پییشمرگ مسلمان کرد»، «خودی» و «کاک احمد» است. رژیم جمهوری اسلامی متهم به قتل و ترور»رهبران کرد» است و تصاویر صحنه اعدام فرودگاه سنندج در سال ۱۳۵۸، سند زنده جنایت علیه «فرزتدان کرد» است. یک ناسیونال فاشیست کرد در فیس بوک نوشته بود: «هزار نوید افکاری فارس فدای یک کولبر کُرد». با فعال شدن ناسیونالیسم کرد و پیوستن سوسیالیست اسبقی های «کومه له» به کمپ آنها، در آن دوره سرازیری، هر ماشین با پلاک تهران و شیراز و اصفهان و آبادان نمیتواند در سنندج و مهاباد پارک شود. دوره سرازیری رژیم اسلامی، فرصت انتقام از حکومت فارسها و شیعه ها در هر قلمرو قومیتها و ملیتها و اتنیکهای «غیر فارس» و غیر شیعه خواهد بود. در تبریز و رضائیه هم نمیتوان ماشین با پلاک تهران و شیراز پارک کرد. حتی در همین اوضاع فعلی، قوم پرستان ترک، جنگ و دعوا بر سر «تعرض کردها» به سرزمین «ترک»ها را با تصمیم ها برای پاکسازی و «اخراج» شهروند کرد زبان به رقبای قدر ناسیونالیست و قوم پرستان «مسلح» بدون لکنت زبان ابلاغ کرده اند. پارک کردن ماشین با پلاک مهاباد در تبریز و رضائیه،نیز خطرناک خواهد بود. مگر اینکه سوسیالیسم و ترقی خواهی سریعا بجنبد و از هم اکنون سدی در برابر آن ویران سازی بر پا کند، اگر نه در آن دوران بلبشو، تعصبات و پیشداوریها در ذهنیت مردم عادی را نمیتوان کنترل و مهار کرد. همه نیروهای سیاه، قربانیان و «شهدا» را در ایام چهل سال خون ریزی و قتل عام های سیاسی و جنایت ها به نام خود خواهند نوشت. این را در کردستان فی الحال با بهت و حیرت شاهدیم.
اگر بخشهائی از اپوزیسیون بورژوائی کماکان رژیم اسلام سیاسی را رژیم «آخوند»ها میدانند، تردیدی نباید کرد که هر کس زمانی لباس بسیج و یا سپاهی بر تن داشته است و عمامه و نعلین میپوشد، بویژه اگر بی کس و کار و از «شجره طیبه» نباشد در انتقام از سیاستهای «ایران بر باد ده» آخوندها، بسیار بدتر از اسلامی ها، در معرض انتقامجوئی خواهند بود. خود سران اسلام به این حقیقت و این ظرفیت اپوزیسیون ناسیونالیست و بورژوائی و سلبریتی مآب و سر در آخور شیوخ خلیج آگاه است: اگر رژیم سقوط کند همه ما را یا به دریا میریزند و یا بر تیر جراغ برق ها آویزان. سناریو نویسان انتقام جوئی کور، در آن ایام «غیر نرمال» هر تلاش برای جلوگیری از خون پاشیدن به جامعه را به حساب دفاع از اسلامی ها خواهند گذاشت.
اعدام نوید افکاری دو تصویر را از جامعه آینده ایران و در شرایط سقوط رژیم اسلامی، بر روی صفحه معادلات سیاسی گذاشته است. به مجازات رساندن قاتلان و جنایتکاران واقعی با سند و مدرک و در یک دادگاه علنی و در حضور افکار عمومی ایران و جهان؛ یا رها کردن خشم و نفرت مردم ایران و جهانیان در مسیری که سکانداران اسلام سیاسی، ناسیونالیستها و قوم پرستان رنگارنگ و اپوزیسیون بورژوائی فی الحال تعیین کرده اند؟ تصویر بازسازی مدنیت جامعه ایران و دفاع از حیثیت و کرامت شهروندان، یا وارد شدن به دوران خونین تر تصفیه حسابهای شخصی و گروهی و انتقامجوئیهای کور؟ در حالی که «دانه درشت»ها و «آمران» اصلی کشتارها و قتل عامها خود را از مهلکه نجات میدهند و سران کلیدی مسیر مهاجرت به اروپا و کانادا و آمریکا را، با توافق و اطلاع دولتهای مربوطه ذخیره کرده اند، رده های پائین بدنه اداری و نظامی اسلام سیاسی را در فضای پر از نفرت مردم به حال خود رها کرده اند. با اینحال، نمونه های سوزاندن کارت بسیج و از تن در آوردن لباس سپاهی در مواجهه با خیزش مردم، نشان از این واقعیت دارد که سناریو بخون کشیدن جامعه در دوران سرازیری رژیم اسلامی، میتواند به شکست کشیده شود. رژیم اسلامی بر این توهم امید بسته اند که گویا پایه اجتماعی اسلام سیاسی در دوره سرازیری به میدان چنین تصفیه های خونین خواهد رفت. اگر در ایام گرزچرخانی رژیم و درست آنگاه که مردم را به گلوله میبندند و چوبه دار را برپا نگاه داشته اند، اما ریزش در صفوف بسیج و سپاه اتفاق افتاده است، نباید شک کرد که در ایام سقوط از قدرت، «برائت» از رژیم خون و جنایت وسیعا در پایه ارگانهای اسلامی آغاز خواهد شد. و درست همینجاست که مردم و نیروهای مترقی و پیشرو باید همه تلاشها را بعمل آورند که سناریو خون پاشیدن به جامعه را به شکست تبدیل کنند. توهم سران، که خیال میکنند به این ترتیب با بدر بردن خود از مهلکه، همچنان نماینده یک دولت «دایر» باقی خواهند ماند و بدین ترتیب از پاسخ به جنایات خویش در امان خواهند ماند، پوچ است. رفتار متحدین و حامیان شاه در دوره قدرت که حتی کودتا را بخاطر سلطنت سازمان دادند، با رفتار اصلی ترین آنها، یعنی آمریکا، که شاه فراری و ساقط شده از قدرت را حتی از اقامت و «حق پناهندگی» محروم کردند، «درس عبرت» است. از این نظر پول و ثروت های تاراج شده و انتقال نزدیکان و آقازاده ها به اروپا و آمریکا، برعکس پایه رژیم که سران و دانه درشتها آنان را در روزهای سخت تنها گذاشتند تا دستشان بخاطر عافیت طلبان جنایتکار بخون مردم آغشته شود، وسیعا به مردم می پیوندند. رفتار مسئولانه و دوری جستن از تحریکات و تعصبات در چنین اوضاعی، خطر سوء استفاده نیروهای راست پرو غرب، ماموران و مزدوران شیوخ خلیج و دخالتهای ضد اجتماعی فرقه مجاهدین و انواع جریانات ناسیونالیست و قوم پرست که برای ایام از هم پاشاندن شیرازه مدنی جامعه ایران، کیسه دوخته اند، به حداقل ممکن خواهد رسید.
خوشبختانه، سطح درک و شعور سیاسی مردم ایران و دست اندرکاران جنبشهای اعتراض های مدنی و طبقاتی، بویژه در جنبش کارگری و جنبش برابری طلبی، و وجود یک نیروی وسیع جوانان تحصیلکرده و انقلابی و آگاه و هوشیار و فکور؛ که بازهم خوشبختانه اصلا خود را بدهکار سیاسیون قدیمی و راه و منش آنان نمی دانند، شرایط را برای قراردادن سوسیالیسم و ترقی خواهی به عنوان یک نیروی متشکل، مدرن و دخالتگر و بسیار با اعتماد به نفس، فراهم کرده است. این ظرفیت که در اعماق جامعه ریشه دوانده است، خواب و خیال به خون کشیدن جامعه و قسر در رفتن بانیان جنایات در حق بشریت را بر هم خواهد زد. این قدرت میتواند آنان را پشت میز محاکمه بکشاند و تبانی و بند و بست دولتهای غرب را تا آخرین لحظات مرگ اسلام سیاسی، رسوا کند.
طیف وسیعی که در اعتراض به جنایت به دار آویختن نوید افکاری، در جامعه ایران و در عرصه بین المللی به میدان آمد، قدرت اجتماعی نیروی پیشرو را نشان داد. ادبیات این سوسیالیسم نوین و آرمانخواهی انسانی در دسترس جامعه است. به این قدرت عظیم و نیروی واقعی و این نیروی جاذبه سیاسی باید متکی شد.
سوسیالیستها و رزمندگان راه رهائی انسان، این بار نباید به گروه فشار نیروهای ارتجاعی و به دنباله رو سیر حوادث تبدیل شوند.
۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰
ایرج فرزاد
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.