هنوز یک ماه از سرکوب تظاهرات اعتراضی ملت در آبان خونین نگذشته است، بویژه در مناطق و شهرهایی که صندوق گنج ایران در دل خاک آن نهفته است؛ خوزستان. شهرهایی که روی چاه های نفت بنا شده اند و مردمی، ایرانیانی که از طبیعی ترین بهره مدیریت شهری بی بهره اند یعنی فاضلاب استاندارد شهری. و اکنون با وقوع سیلاب در اثر ۶ سانت بارش باران و برکت خدایی، خون عزیزانشان به سیلاب پس آمده از مدیریت متعفن شهری شسته می‌شود. نه کسی پاسخگو است و نه کسی مسئولیت را می پذیرد و چرا بپذیرد؟! چرا مدیران این جمهوری اسلامی که با آن مواجهیم و ماه به ماه اثرات سوء مدیریت آن را در نقطه نقطه مملکت آسیب زده خود به چشم می بینیم باید پاسخگو باشند؟ که مگر رهبر این کشور در برابر اینهمه فجایع پاسخگوست؟

خون ها بر زمین ریخته شد و آه از نهادی بر نیامد! یکی گفت حجامت نظام بود و دیگری گفت شما هم انقلاب کنید و سه هزار کشته بدهید و نظام بعدی از آن شما و وزیر کشور در پاسخ نمایندگان بذل محبت نمود و فرمود فقط به سر معترضان شلیک نشده به همه جایشان تیر زده اند! در کمال بی تفاوتی و احتمالا با لبخندی مشابه قهقهه رییس‌جمهور حقوقدان! و نمایندگان پرسش کننده در شگفت که خون انسان در نظر اینان چه ارزشی دارد؟

سوال اینست که چرا انتظار داریم وزیر کشور پاسخگو باشد و مسئولیت پذیر؟ مگر آن وقت که کشور ده روز در خاموشی ارتباط با جهان فرو رفت و کشتار با «شلیک به همه جای معترضان» اعتراض ملت را سرکوب کرد، توانستیم بپرسیم به چه حقی اینترنت کشور را قطع کردید که حالا بتوانیم از وزیر کشور بپرسیم به چه حقی شلیک به معترضان را بدیهی و طبیعی می‌داند؟ اگر آن موقع یکی از بستگان ایشان هم به صدفه در خیابان هدف تیر قرار می‌گرفت باز همینگونه با صورت خندان از مرگ انسان سخن می گفت؟

آیا توانستیم؟

توانستیم از رهبر بپرسیم نیروهای تحت امر او در سپاه و بسیج با کدام حق و اجازه ایرانیان را در خیابان های مملکت خودشان کشتند؟ و برای ریختن خون و شلیک مستقیم و ورود به ماهشهر و اصفهان و شیراز و شهریار و کرج و کردستان برای کشتن زن و مرد معترضی که داعشی نامیدند، چرا نباید محاکمه و سرکوب شوند؟

جمهوری اسلامی و رهبر آن در برابر اینهمه بی عدالتی و خونریزی که مبنای مشروعیت آن را از بن تهی کرده و نظامی داعیه دار اخلاق ربانی و آرمان خواه آزادی های اساسی را به سیستم فاسد، سرکوبگر و مستبدی بدل کرده که از خون ریختن و آدم کشتن دفاع می‌کند و هر معترضی را چه با قلم اعتراض کند چه با سخن فریاد زند، چه با سنگ خشم خود عیان کند و چه با آتش، سوز دل سوخته خود به گوش ناشنوای حاکمیت رساند یا به گور میرساند یا به محبس یا به حصر، چه پاسخی دارند؟ و کیست که پرسش کند؟ کدام نهاد، فرد، شخصیت و حزب ملی به رسمیت شناخته شده و توانسته خود را به قدرتی واقعی فراتر از نظارت استصوابی و تایید استبدادی برآمده از خواست ملت برساند که بتواند پرسش کند و در اخذ پاسخ، وجدان ملت را قانع سازد؟

برآمدن کدام نیرو و نهاد ملی را برتافتیم و آن را به خطای سهو یا به نیرنگ عمد تندرو و ساختارشکن و خیابانی نام ننهادیم و انگ نزدیم و به تیغه حذفش رضا ندادیم و دستکم نادیده نینگاشتیم، که بتواند از آنان پرسش کند و کدام معبر قانونی در همین سازوکار ناعادلانه موجود را حفظ کردیم که بشود از ایشان پرسید و قاتلان فرزندان مردم را مجازات کرد؟ آقایان با خود اندیشیده اند که نظام سیاسی که تمامی راه های مشروع ابراز حق اعتراض و مخالفت و نیز احقاق حق شهروندان از حکومت را مسدود کند پیشاپیش راه تنفس خود را مسدود کرده و سنگی برای گور خود تدارک کرده است؟

با خود اندیشیده اند که آتش گشودن از لحظه نخست اولین بانگ اعتراض بویژه در شهرستان ها و در قبال شهروندان کرد و عرب و سنی مذهب، که خشونت و سبعیت حکومت بیشتر بوده نخستین نشانه از ترس و دلهره سقوط در دل حکومت بوده است؟ و ترس از چه؟ مگر نشنیده اید که آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ آیا این ترس از مشروعیتی فروپاشیده و ضعفی هولناک نبود که آرام آرام تمامی وجنات استبداد را فرا می‌گیرد تا آنجا که فرعون حتی به مشاوران و ساحران خود شک می‌کند و از آنان نیز رو برمیگرداند. و اینجا لابد فرعون داستان ما رو سوی «روسیه مقتدر»ی میبرد که همواره آرزو داشته شریک و هم‌پیمان خوبی برای لحظات تنگنای استبداد دینی او باشد همچنانکه در استبداد صغیر شاه قجر چنین بود؟

از هنگامه ای که به یمن استبداد برایمان مهیا شده، ملتی ثروتمند را می‌بینیم که لحظه به لحظه بر آمار تن فروشان شان در کنار آرامگاه بنیانگذار نظام در سرآغاز بیابانی که پایتخت ملت را به پایتخت مذهب میرساند افزوده می‌شود. تن فروشان و معتادان و توالت خواب‌هایی که برای ساعتی گرم شدن و سپس باز به سینه سرما زدن برای زنده ماندن، برای نمردن، حاضرند در زیر پله های کنار توالت های عمومی آرامگاه بنیانگذار نظام بخوابند و چند روز یکبار غذای گرم بخورند تا جان بدر برند.

زنانی که برای یک پرس غذا تن می فروشند و به خود می‌لرزند. آنهم در گور! آری گور!

اینهمه در نظامی پدید آمده است که آرزو داشت پناهگاه آزادیخواهان و استقلال طلبان جهان شود و الگویی از زیست متعالی اخلاقی داشته باشد و اکنون فاسد ترین نظام سیاسی جهان است. هیچ سیستم سیاسی در جهان به رکورد آمار اختلاس، دزدی و فساد مالی در ایران نرسیده است.

شهروندان خوزستان در حالی فاضلاب ناشی از یک روز بارش باران را در خانه های خود می بینند و زندگی شان را بر آب رفته می یابند که باید برای هر نفس کشیدنشان مالیات بپردازند و در مقابل چشمشان می بینند که آستان قدس رضوی، بنیاد مستضعفان، ستاد اجرایی فرمان امام، بنیاد کرامت و بنیاد علوی و بنیاد غدیر ریالی مالیات نمی پردازند. یک هزارم مالیات یکی از این هیولاهای وابسته یا زیرنظر رهبری، بهداشت، آموزش پرورش، ورزش و سلامت و مسکن و مشاغل خرد یک شهر را تامین خواهد کرد. یک سینما، یک باشگاه فوتبال، یک مدرسه فوجی از افواج اعتیاد، طلاق خودکشی و بیکاری و مهاجرت مغز‌ها را درمان خواهد کرد اما مانع کجاست؟

آنان به چشم می بینند که علت اصلی مرگ و میر بخش بزرگی از هموطنان بواسطه آلودگی هوا ناشی از خودروهای غیراستاندارد و بنزین فاجعه بار پتروشیمی است. همین بنزین سرطان زای آلوده ای که سه برابر شدن قیمتش جان بیش از ۳۶۶ نفر از هموطنان را گرفته و خودش جان هزاران نفر را روزانه در کشور. این بنزین ماحصل ادعای خودکفایی دولتی است که مدعی است هزینه واردات بنزین با توجه به تحریم ها بالاست و لذا باید خود بسازیم. آن خودروها هم دستپخت دو شرکت ورشکسته و زیان ده دولتی. اینجا دقیقا چه کسی مسئول مرگ و میر و بیماری ها و آلودگی کشنده هوای شهرهای ایران است؟ عامل اصلی فساد سیستمی و ناکارآمدی دولتی که آن بنزین و این خودرو ها را کاسبکارانه به جان ملت انداخته و کشور را با سیاست های تهاجمی کورکورانه و ماجراجویانه به دام اینهمه تحریم های خانمان سوز گرفتار کرده و جان ملت به لب رسانده کیست و چرا پاسخگو نیست؟

آیا جز سیستمی مستبد می‌تواند مولد و موید و موجد و مقوم چنین هرزه گردی از سوخت و خودروی فاسد و تباه باشد که جز مرگ برای شهروندان ش در چنته ندارد و نام این نابودگری، این اضمحلال، این سیطره موهوم را بگذارد مقاومت؟

آنگاه که وزیر کشور از شلیک به همه جای معترضان گفت پاسخ همه این پرسش های بالا را پیشاپیش داد.

چرا از حکومتی که خون مردم برایش حرمت ندارد توقع حفظ جان و سلامتی و رفع آلودگی هوا و دفع بنزین آلوده و خودروهای آلاینده را داریم؟

چرا گمان میکنیم برایشان مهم است؟ چرا گمان میکنیم جان ملت از آرمان های مقاومت با ارزش تر است همانگونه که پیشتر گفتند سوریه استان سی و سوم ماست و از خوزستان مهم تر. و کسی٬ آقایی، رهبری با گوینده این سخن موهوم در عتاب نشد!
با مقدمات فوق که ابلغ من التصریح است، دیگر از انتخابات چیزی نمی گویم و آن را به وقتش وامیگذارم. انتخاباتی که انتخابات استصوابی برای برکشیدن روکشی از دموکراسی اقتدارگرایانه ی استبداد پسند بر روی محصولات برگزیده و پیشتر تایید شده درون سیستم است تا کسی از خون، از هوای آلوده، از کشتار، از عاملان کشتار و از آمران کشتار سخن نگوید یا پرسشی نکند و اگر میکند به همین جا خاتمه یابد و در همین نطفه ی وزیر کشور آرام گیرد.

تا کسی هیچگاه و به هیچ رو از مسبب اصلی اخته کردن مجلس، خفه کردن مطبوعات، حبس کردن پرسندگان و منتقدان، آلت فعل کردن تمام نهادهای انتخابی و تحقیر کننده تمام پس رانده ملت به نهادهای انتصابی و استحکام بخش به حاکمیت موازی در این کشور چیزی نپرسد و نام از او نبرد و هیچگاه نپرسد که رهبر کشور و بنیادها و نهادهای زیر نظر او با داشتن دوسوم ثروت کلان کشور و بیش از دوبرابر قدرت دولت در قبال ایرانیانی که از کشور به عراق، ارمنستان ترکیه و آذربایجان و گرجستان می‌گریزند تا تنها کار کارگری یا فنی بسیار ساده ای برپا کنند که فقط ثبات داشته باشد و بس، چه پاسخی دارند؟

در قبال فقر خشنی که به لطف نابودی ارزش پول ملی با سیاست های سوداگرانه حکومت رخ داده و اکنون از مرز درآمد ماهیانه ۷ میلیون تومان در تهران و ۳ میلیون تومان در شهرستان ها فراتر رفته چه می‌گویند؟

در قبال تن فروشی روزافزون، آمار اعتیاد سربفلک کشیده، آمار بیکاری سیاه و وفور طلاق در ازدواج های یکساله و نومولود چه میگویند؟
و خودکشی هایی که هر از چندی آماری دردناک از خود به نمایش می‌گذارد؟ البته آقایان از آمار طلاق مطلعند و از همین رو به افزایش جمعیت کشور می اندیشند!

اکنون و با اینهمه فجایع رخ داده، باید به سختی بیندیشیم!

اکنون زمانه تدبر است. تدبری بنیادین. من پیشتر هم تقاضا کرده ام و اکنون نیز بر همان باور و تقاضایم که تا خطاهای خود را، خطاهایی که در روند اصلاح گری سیستم سیاسی و فکری کشور بدان دست یازیدیم و سستی ها که بروز دادیم و میدان هایی که گشودیم تا هم ملت را از خود راندیم و افسردیم و هم استبداد را بر خود غره کردیم و چیره ساختیم از نو و با دقت بازخوانی نکنیم این راه که اکنون و در آستانه انتخابات نو بر فرش خونین ملت می پیماییم چون گذشته راهی خطاکارانه خواهد بود. راهی که قدرت مستبد و نهادهای دست‌ساخته و دست پرورده او و حاکمیت استبدادی را در کشور قوی تر خواهد کرد و برای مجلس، محلی از اعراب باقی نخواهد گذاشت.

راهی که بودجه نهادهای غیرپاسخگو، غیر واقعی و غیر شفاف را قطع نخواهد کرد که خواهد گشود و فراختر خواهد ساخت.

راهی که انتخابات را به جایی می رساند که از امروز حقیرتر و خفیف تر است. جایی که هم اکنون نیز دیده می‌شود و آن میز مخصوص ناظران شورای نگهبان و مصاحبه با نامزدهای انتخابات مجلس پس از ثبت نام است تا از همانجا دفتر تفتیش عقاید استبداد دینی گشوده شود و تا بستن پرونده هر نامزد آزاده منتقدی پیش رود.

این راهی است که هموار میکنیم تا نیروی نظامی هم‌پیمان با سلطان و جانشینانش به قبضه قانونی اداره امور کشور امیدوار شوند و از سستی و ساده دلی ما در دل که نه، در عیان بخندند و منویات درونی خود بی هراس از قدرت دموکراسی و اقتدار جمهوری بر زبان آورند و به سیاست های جاری ملحق کنند.

آنچه شکننده ی انتخابات استصوابی است همینجاست؛ همین جا که بایستیم و نپذیریم. یک نه! که نخست برای حفظ شرافت ملت باشد. یک نه برای حفظ انسانیت و حرمت آزادی انسان در انتخاب خویش!

ما با سرعت در دروغ و ریاکاری و همرنگی با نظام حاکم پیش می‌رویم تا لحظه ای ناخودی و بیگانه و مخالف نپندارندمان! تا احراز صلاحیت شویم و به مجلس رویم و نطقی کنیم و شهرتی و کذا.

و لحظه ای نمی اندیشیم که در این میانه، آنگاه که هیچ برنامه ای برای کاهش قدرت استبداد و عقبگرد نظامیان و حذف نظارت نامشروع و غیرقانونی استصوابی و پاسخگو کردن ارباب و ادوات قدرت مطلقه ارایه نداده ایم و بر سر آن پیمان نبسته ایم و مجلس را از تیول خان رها نساخته ایم، ولو هزاران شعار در باب حقوق مردم داده ایم و میدهیم، به تداوم استبداد چه یاری ها میرسانیم و با شکستن اعتماد نسل ها و ملتی که برای حداقل حقوق خود به منادیانی چشم امید دوخته اند چه از اصلاح گری باقی میگذاریم؟

راهی که برای ارایه این برنامه بزرگ رهایی مجلس و برقراری جمهوری باید پیمود از دل انتقاد و بازخواست بنیادین خطاهای مستمر گذشته و حال ما در روند اصلاح گری می‌گذرد. اصلاح گری که اکنون بیش از هر زمان محتاج اصلاح خود و راه رفته است. محتاج اصلاح تا زنده بماند و زخم ها و دردها را در همین جا مرهم نهد و اعتماد ملت را تیمار نماید. وگرنه امید به اصلاح رفتار نظام استبداد را در پس سرکوب خونین اعتراضات ملت باید زیر همان میز شورای نگهبان در محل ثبت نام نامزدهای انتخابات مجلس دفن کرد.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com