با پیروزی رجب طیب اردوغان در همهپرسی تغییر قانون اساسی ترکیه صحنهی بینالملل با افزایش چشمگیر اختیارات سیاسی و قانونی فردی روبهرو خواهد بود که در خانوادهی سیاستمداران عوامگرا و عامیاندیش قرار دارد.
دامن زدن به تنشهای سیاسی، بلندپروازی ملیگرایانه، ذهنیت قطبی و عظمتطلبی با باور به دوگانههایی چون ملی-غیرملی، ما-دشمن، ما-غرب، مسلمان-غیرمسلمان، سنی-شیعه، مسیحی-غیرمسیحی، اروپایی-غیراروپایی و مانند آنها، ویژگی بارز نگاه این نوع سیاستمداران به موضوعهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.
دونالد ترامپ میخواهد عظمت را به آمریکا برگرداند، اردوغان هم گوشهی چشمی به قدرت امپراتوری ازدسترفتهی عثمانی دارد. این مجموعه از سیاستمداران شاید بتوانند در مرزهای جغرافیایی خود زمینهساز پیشرفتهای فنی باشند، اما سیاست بینالملل با چنین عوامگرایانی گامهای بلندی رو به جلو برنمیدارد.
نتیجهی همهپرسی ترکیه، اگر وضع آن کشور آرام بماند، به گشودن کلاف پیچیدهی دشواریهای امروز از جمله در سوریه، عراق و اتحادیهی اروپا نیز کمک چندانی نمیکند.
موفقیت در همهپرسی، پشتوانهای است برای رجزخوانیهای بیشتر اردوغان در برابر سیاستمداران اروپا، بقای دوقطبی شیعه-سنی در جنگ سوریه با ماندن ترکیه در کنار کشورهای سنی شریک در درگیریها، و تأخیر در حرکت آن کشور برای پیوستن به اتحادیهی اروپا. البته اگر گفتوگوها برای پیوستن ترکیه به اتحادیهی اروپا تا زمانی دیگر متوقف نشوند.
حرکت ترکیه به سوی اتحادیهی اروپا میتوانست در بلندمدت به معنای راهبردی، پیامدهای اقتصادی و سیاسی مثبتی هم برای ایران داشته باشد. اما قدرت و نفوذ سیاسی بیشتر جریانهای اسلامگرا مانند «حزب عدالت و توسعه» اردوغان، به نفع خاور میانه نیست. قدرتگیری چنین حزبهایی، حرکت نیروهای پیشرو را اگر متوقف نکند، با دشواری جدی روبهرو میکند.
نظامهای اسلامگرا، چه شیعه چه سنی، وجود یکدیگر و عناصر و نیروهایی را در ساختار یکدیگر تقویت میکنند که برآیند نهاییشان در سرزمینهای اسلامی تنشهای فرقهای، محافظهکاری و دامن زدن به تنش با تجدد است. بیشتر آنها از تجدد تنها پیشرفت تکنیکی را برای کشورهای خود وام میگیرند.
اسلام سیاسیای که اردوغان نمایندهی آن است، اگر تجدید نظری در آن صورت نگیرد، به دوگانگی جهان اسلام-جهان غرب و در نتیجه، پندار «بحران هویت» نیز دامن میزند، هرچند پیروزی اردوغان محصول هویتجویی اسلامی لایههایی از اجتماع ترکیه نیز هست.
مقالهها و گزارشهای بیشتر در وبسایت زمانه: لینک
مطالب بیشتر در تریبون زمانه:
چرا بشار اسد در جنایت خان شیخون مسئول است؟
استراتژی درست دغدغهی جمهوری اسلامی نیست
دموکراسی و حقوق بشر با ترامپ؟
مجازات اعدام یا قدرتنمایی حکومت؟
احتمال آغاز مذاکره اتحادیه اروپا و ایران بر سر حقوق بشر
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
بررسی خوبی است که اگر چه دیدگاه متفاوتی دارد اما به نظر می رسد که فرهاد به دو نکته یا پارامتر بسیار مؤثر عنایت مکفی نداشته است:
۱. منبع و منشأ همه اسلامگراییها و رشد و گسترش آنها از نظر تاریخی بر سر کار آمدن خمینی در ایران است و از نظر سیاسی در دو دهه اخیر واکنشهای بین المللی و منطقه یی به کارکرد توسعه طلبانه این رژیم که آن را به عنوان «صدور انقلاب» توجیه می کند اما در واقع کشاندن جنگ واقعی بین خودش با مردم ایران به خارج مرزها و ایجاد یک عمق استراتژیک کاذب که گریزگاهش از رویارویی با واقعیتهای جامعه است.
۲. عامل فزاینده یا داده افزوده به این مبنا،، سیاست غرب در منطقه خاورمیانه است که پیوسته درهمدستی با دیکتاتوریهای محلی، جنبشها و نیروهای دموکراتیک را تضعیف کرده یا از سرکوب آنها نظر به منافع اقتصادی و سیاسی یا ژئوپلیتیک و اتحادهای مربوط به این منافع، چشم پوشی کرده است.
۳. این طنز زمانه ماست که سیاست پراگماتیک بورژوایی در شرایطی که نیروهای میرنده و زوال پذیری مثل بنیادگرایان مذهبی به آلترناتیو تبدیل می شوند، نیروی پوینده و زایش پذیر آینده را قربانی می کند.
۴. وقتی چنین عوامل تعیین کننده خارجی وجود دارند، چون نیک بنگری، هویت طلبی که در پایان از آن سخن رفته عاملی فرعی و شکلی و فرهنگی یا عوامفریبانه در کسب این پیروزی اردوغان است. عوامل مؤثرتری وجود دارند که بیش از همه سیاسی هستند. یکی به طور عمده خارجی و عطف به کارکرد سیاسی جهانی شدن سرمایه (و سرمایه هم پدیده یی است که مثل آخوند دین و مذهب ندارد) و دیگری داخلی عطف به فقدان یا ضعف یا به حاشیه رانده شدن آلترناتیوترقیخواهی که بتواند بسیج درونی این جوامع را با مناسبات سیاسی متعادل بین المللی در هم آمیزد.
دوشنبه, ۲۸ام فروردین, ۱۳۹۶
نویسنده تحلیل:
آقای مجد
ضمن تشکر از نظر شما.
شاید آوردن چند نکته به روشنتر شدن بحث کمک کند:
۱. ماجرای بنیادگرایی اسلامی در برابر غرب بسیار قدیمیتر از روی کار آمدن خمینی در ایران است. برای مثال، طبق گفتهی بعضی تاریخدانان حتا تا سال ۱۷۹۸ و زمان لشکرکشی ناپلئون فرانسوی به مصر پیشینه دارد که مسلمانان را با فرهنگ غربی مواجه کرد و رفتارهای اسلامگرایانه و متکی به هویت اسلامی در میان آنها برانگیخت. این تجربهی تاریخی ضربهای هویتی به مومنان جهان اسلام آن روز بود، طوری که مصر پس از آن گروهی از دانشجویان خود را برای درک سبک زندگی غربی به پاریس فرستاد.
۲. البته نقش جمهوری اسلامی در تقویت اسلام سیاسی در منطقه مهم است، اما بهتر است کمی واقعبینانهتر به موضوع «صدور انقلاب» نگاه کنیم. کمی پس از انقلاب ۵۷ حملهی نیروهای شوروی سابق به افغانستان شروع شد. رفتهرفته در واکنش به این تهاجم، آمریکا در افغانستان گروههای «مجاهدین» را علیه شوروی سابق مسلح میکرد و آموزش میداد تا در بلندمدت از نفوذ کمونیسم جلوگیری کند. با این کار زمینهی شکلگیری هستهی اولیهی گروههایی مانند «القاعده» به وجود آمد. این رویدادها از نظر تاریخی ثابت شدهاند. شکلگیری بنیادگرایی اسلام در آن منطقه و آن زمان، ربط مستقیمی به صدور انقلاب ایران نداشت. بنا بر این، کانونهای دیگری برای بنیادگرایی اسلامی نیز وجود داشته و خمینی تنها نبوده است. این معرفی کتاب به همین قلم، بعد نظری موضوع هویت در سرزمینهای اسلامی را در مواجهه با مدرنیتهی غربی بیشتر توضیح میدهد که مشخص است تنها یکی از زمینههای شکلگیری بنیادگرایی است: http://p.dw.com/p/GuPs
۳. در همان حرکت خمینی هم عنصر گرایش به هویت اسلامی بسیار قوی است. انقلاب ایران در لایههای مذهبی آن هویتجوییای بسیار مشهود، مقاومتی جدی در برابر مدرنیتهی غربی و مقاومت در برابر حرکت شاه به سوی فرهنگ غربی هم بوده و فقط نمیتوان بنیاد آن را شورش قشرهای فقیر علیه نیروی گرویده به سرمایهداری فرض کرد. سخنرانی خمینی در قبرستان را نباید فراموش کرد. عناصر نیرومندی از تکیه بر هویت اسلامی و اسلامگرایی در آن هست، وقتی به شاه ایران و تغییر جامعه در زمان او اشاره میکند تا بازگشت مخاطبان به هویت اسلامی و زمامداری خودش را توجیه کند: «این آدم به واسطه نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده، تلویزیون مرکز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز باشد، مراکز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشی بیشتر از کتابفروشی است، مراکز فساد دیگر الی ماشاءاللهاست. برای چه، سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، ما با او مخالف هستیم. ما کی مخالفت کردیم با تجدد، با مراتب تجدد، مظاهر تجدد؟ مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مرکز چیزی که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشاندهاست. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما میدانید که جوانهای ما را اینها به تباهی کشیدهاند و همینطور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت کردهاند به مملکت ما.»
۴. موضوع ترکیه در این یادداشت بیشتر از بعد هویتجویی در آن کشور و تأثیر آن بر پیروزی اردوغان در همهپرسی بررسی شده که عاملی مهم است. یکی از موضوعهایی که به محبوبیت اردوغان کمک کرد درگیریهای لفظی او پیش از همهپرسی با مقامهای غربی بود که برای ترکهای سنتی و دور از شهرهای بزرگ کارکردی شبیه قهرمانسازی از اردوغان را برای احیای عظمت ترکها داشت. این روند، باز شکلی از هویتجویی و برتری طلبی هویتی را با خود دارد. موفقیت کمتر نیروهای سکولار در برابر اردوغان در شرایط فعلی ترکیه، از جمله به دلیل تقویت هویتجویی و تکیه بر ملیگرایی در میان قشرهای فرودست و روستایی ترکیه از سوی شخص اردوغان است، اگرچه این عنصر فقط یکی از عوامل موجود موفقیت او است و شرایط امنیتی پس از کودتا را نباید نادیده گرفت.
دوشنبه, ۲۸ام فروردین, ۱۳۹۶
با سپاس از ویراستار گرامی تریبون(دوست نادیده و ناشناخته)
نکات شما البته روشنگرند و زمینه های مشترک نگاه هر دو ما به موضوع را تقویت می کنند. در عین حال (اینها که می نویسم اگر مفید دیدی منتشر کنید هدف اصلی تبادل نظر و درد دل است. اگربه دیگران سودی می رساند، فبهاالمراد).
۱. عطف توجه به سابقه بیش از۱۵۰ساله چیزی که شما یا پژوهشگران دیگر هویت طلبی می نامید و شاید پر بیراه هم نباشد جمال الدین اسدآبادی و جریان موسوم به پان اسلامیسم، به روشنی گویای آن است که در تاریخ ریشه دارتر از حاکمیت خمینی و
در گستردگی بسا فراتر از ایران و شامل تمام دنیای اسلامی، بلکه شامل همه هویت طلبیهای قومی هم هست. هم چنین توجه داشته ام که فضل تقدم اندیشه سیاسی حکومتی به نام اسلام بسا پیش از خمینی و نظریه ولایت فقیه، به سید قطب در مصر می رسد و شیعی نیست.
۲. اما در میان روحانیان مسلمان نظریه پردازان برجسته یی مثل آیه الله نایینی در ایران و عبدالرحمان الکواکبی در مصر و کاشف الغطاء د ر عراق در شمار کسانی هستند که هویت طلب هستند ولی بنیادگرا و ارتجاعی و ضددموکراتیک شمرده نمی شوند. به عبارت روشنتر، از نظر تاریخی هم ما چیز یکسره «سیاه»به عنوان اسلامگرایی نداشته ایم. جریانهای مذهبی ترقیخواه بعدی طبعا از زیر بته عمل نیامده اند و زمینه های تاریخی و اجتماعی مشخصی دارند.
۳. فراتر از این ها امروز به روشنی می بینیم که حتی در غرب و به دنبال ترورها و جنایتهای وحشیانه یی که بنیادگرایان اسلامی در خیابانها با مردم بیگناه می آفرینند، سیاستمداران غربی و مثلا فرانسوی که بر سر ارزشهای لاییسیته سرسخت و سازش ناپذیر می نمودند، به روشنی در می یابند که سختگیریهای فرهنگی بر سر شعائر و حجاب و ظواهر سنتی و اسلامی زمینه ساز و انگیزاننده جنایتهایی می شود که توجیه شرعی و دینی پیدا می کنند. (ادامه دارد).
سه شنبه, ۲۹ام فروردین, ۱۳۹۶
۴. آن چه رضا خان برسر حجاب انجام داد و آن چه در جشنهای هنر شیراز می گذشت که حتی امروز هم چنان به اصطلاح «بی عفتی» ها در غرب هم معمول نیست تا تغییر تاریخ کشوری با جمعیت اکثرا مسلمان توسط شاه همگی زمینه های فرهنگی انگیزشهای بنیادگرایانه بوده اند.
۵. جمع آوری نظرسنجی هایی که قبل از سقوط شاه درایران انجام شده و به تازگی انتشار یافته (چرا انقلاب ایران اسلامی شد؟) و سایت زمانه هم در باره آن معرفی و مطلبی در همین روزهای اخیر انتشار داد، در کنار آن چه در کتاب خاطرات سولیوان آخرین سفیر آمریکا در زمان شاه آمده و آن چه در کتاب خاطرات علم می خوانیم که سفیران خارجی در سالهای آخر حکومت شاه بارها تهدید اجتماعی مشخصی از جانب نیروهای مذهبی را به شاه و اطرافیانش یادآوری می کردند، اما شاه و اطرافیانش به گمان این که کوبیدن بر طبل آنتی کمونیسم و خطر شوروی، به جلب حمایت بیشتر غرب می انجامد همان یادآوریها را پس می زدند.
۶. بنابراین لایه لایه ازپوسته فرهنگی به هسته سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برویم. گو این که به سادگی می بینیم همین پوسته چه نقش تعیین کننده یی ایفا کرده است. دو قرینه بسیار به جا که شما از سخنان خمینی در بهشت زهرا و تبلیغات اخیر اردوغان در تدارک همین رفراندم اشاره کردید به روشنی دماگوژی یا عوامفریبانه بودن آنها د جهت جلب آرا را نشان می دهد که از فرهنگی چه استفاده سیاسی شگفت و پرراندمانی می کنند.(البته فرمول معروف زیربنا و روبنا در شمار معتقدات من نیست و نظرگاه من عامل ایدئولوژیک یا فرهنگی را مستقل و گاهی تعیین کننده می پذیرد).
(ادامه دارد)
سه شنبه, ۲۹ام فروردین, ۱۳۹۶
۶. در مورد چیزی به نام «صدور انقلاب» واقعیت این است که همه نقشهای دیگری که از سوی حکومتهای خاورمیانه یا جنبشهای مذهبی این منطقه ایفا میشوند نسبت به آن چه حکومت ایران در کشورهای دیگر انجام می دهد، جنبه دفاعی دارند. تنها حکومتی است که به چنین چیزی تحت عنوان هویت طلبی بار و جنبه تهاجمی می دهد.
۷. استقرار جمهوری اسلامی به پیشوایی خمینی، یک سرفصل تاریخی و یک نقطه عطف است که حوادث بعدی از آن تأثیر می پذیرند. سید قطب در مصر از نظر محتوای نظری و اعتقادی بسا عنی تر و فراتر از خمینی بود و سطحی گریهای خمینی را نداشت، اما هویت طلبی اسلامی اش در یک تعادل قوای مشخص سیاسی مغلوب اعتبار ملی و نقش ضداستعماری عبدالناصر یا هویت طلبی ملی و عربی اوشد و اعدام او به سادگی و برای چند دهه درمصر فراموش گردید.
۸. این همه را بدان آوردم که انتظارم را از پژوهشگرانی مثل شما و فرهاد سلمانیان و یا هر دو بیان کنم، که در جمله آخر آن کامنت آورده بودم و به بیان دیگر: چگونه میتوان آلترناتیوی را شکل داد که هویت طلبان اسلامی و ملی را در بر بگیرد، گرایشهای ارتجاعی و قرون وسطایی نیروهای مذهبی را مهار کند و به حساسیتهای مذهبی پاسخ دهد و …
۹. سیاستی که اندیشه و فلسفه منفعت طلبانه پراگماتیسم بورژوایی به میدان می آورد، روز به روز می تواند نظر به منافع یومیه تغییر کند و به سحتی می توان از آن یک استراتژی دراز مدت بیرون کشید، آنها به سادگی با هر نیروی حاکمی کنار می آیند و منافع دراز مدت ملتهای این منطقه را به باد می دهند. تجربه ترکیه را چگونه می توانیم به یک درس ارزنده تبدیل کنیم. آیا قراراست به این روند که هر نیروی مذهبی با گرایشهای پررنگ مثل محمد مرسی در مصر به قدرت برسد و قبل از سال اول حکومتش همه چیز را جارو کند و بعد نظامیان او را جارو کنند؟ و دستاوردهای دموکراتیک یک جنبش مریمی را به باد دهند؟ و آیا قرار است مذهبی هایی که با استفاده از همین نهادهای لیبرال دموکراسی به قدرت می رسند در روندهای دهساله گام به گام نهادهای مزبور را منحل کنند و دست آخر خیلی هم قانونی چهار نعل با کودتای ساختگی و تقلبات رفراندمی همه دستاوردهای ملتی در مسیر پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی رابرباد بدهند. هدف و انگیزه این چیزها بود.(پایان)
سه شنبه, ۲۹ام فروردین, ۱۳۹۶
نویسندهی تحلیل
نوشتهاید: «در میان روحانیان مسلمان نظریه پردازان برجسته یی مثل آیه الله نایینی در ایران و عبدالرحمان الکواکبی در مصر و کاشف الغطاء د ر عراق در شمار کسانی هستند که هویت طلب هستند ولی بنیادگرا و ارتجاعی و ضددموکراتیک شمرده نمی شوند.»
البته منظورم این نبود که هر هویتطلبیای مساوی است با بنیادگرایی، اما چیزی که در نمونهی خمینی و جانشین او خامنهای میبینیم هویتمحوری و بنیادگرایی اسلامی است. خامنهای مدعی مفهوم «شبیخون فرهنگی» بود که باز به موضوع هویت برمیگردد و او را به مفهوم دشمن میرساند. در موضوع اردوغان هم اداهای مداوم او در کنار سربازانی که شبیه نیروهای امپراتوری عثمانی هستند، چیزی جز تلاش برای دادن هویتی به لایههای اجتماعیای نیست که پاسخ چنین نیازی را در وجود اردوغان، اسلام سیاسی او و قدرت بیشتر برای او میبینند.
موضوع بحث، اینجا فقط ترکیه و ایران و نمونهی تاریخی مصر برای اشاره به موردهایی غیر از این دو برای اسلامگرایی بود. در مورد خاور میانه بیشتر میشود از کانونهای صدور اسلامگرایی و بنیادگرایی گفت. در این بین، پاکستان و عربستان سعودی اغلب فراموش میشوند. جمهوری اسلامی البته با جنجالهای بینالمللی یک دهه گذشته و برنامهی هستهایش باعث به سایه رفتن این دو کشور و بنیادگرایی سنیای شده که از این دو کانون به منطقه صادر میشود. البته قرار گرفتن جمهوری اسلامی در برابر اسرائیل و بعضی ترورهای بینالمللی هم در ترس بیشتر از اسلامگرایی شیعی تأثیر مستقیم دارد.
در مورد دخالت دولتهای غربی به نفع حکومتهای خودکامه در منطقه میتوان یک کتاب نوشت، اما پیش از آن میتوان پرسید چرا دخالت آن دولتها ممکن میشود. چرا ضعف داخلی اینقدر پایدار است که این دخالت مدام ممکن میشود و ممکن میماند؟
اما به لب کلام شما برسیم: «چگونه میتوان آلترناتیوی را شکل داد که هویت طلبان اسلامی و ملی را در بر بگیرد، گرایشهای ارتجاعی و قرون وسطایی نیروهای مذهبی را مهار کند و به حساسیتهای مذهبی پاسخ دهد؟»
برای شکلگیری این جایگزین، نیاز حیاتی، فرهنگ دموکراتیک و روند نهادینه شدن آن در اجتماع است. حکومت اسلامی تا به حال در شکلگیری این فرهنگ دموکراتیک که همزیستی جریانهای ملی و دینی و سکولار در آن ممکن باشد، مانع ایجاد کرده. به وجود آمدن این روند و فرهنگ سیاسی و همزیستی، خود به عوامل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بسیاری وابسته است. بدون شک با حکومت فقیهان این همزیستی چیزی میان بسیار دشوار و غیرممکن است.
با این دید، چالشهای آینده برای ایجاد آن آلترناتیو عبارتاند از: ۱. جدایی دین از دولت ۲. تخصصی شدن فعالیتهای نظامی برای جلوگیری از دخالت نظامیان در سیاست ۳. تخصصی شدن سیاست برای جلوگیری از دخالت دین و دینداران حرفهای در دولت
طراحی هر الگوی سیاسیای بدون نهادینهسازی این سه ویژگی همزیستیای را که بحث آن در میان است، با دشواری روبهرو میکند.
با احترام
سه شنبه, ۲۹ام فروردین, ۱۳۹۶