گروهی از مخالفان حکومت ایران به دونالد ترامپ، رئیس جمهوری منتخب آمریکا، نامه نوشتهاند. آنها در نامه خواهان بازبینی پیامدهای بینالمللی و منطقهای توافق هستهای شدهاند، آن را فاجعهبار خواندهاند و همزمان خواستهاند که رئیس جمهوری آیندهی آمریکا از دموکراسی و آزادی در ایران حمایت کند و تحریم ناقضان حقوق بشر در حکومت را افزایش دهد. مقابلهی همهجانبه با سپاه پاسداران «در همهی جبههها و با همهی ابزارهای موجود» هم از خواستههای آنها است.
اگر بر این موضوع متمرکز شویم که چه کسانی این نامه را امضا کردهاند و چه سابقهای داشتهاند، کار به بحثهای شخصی میکشد و محتوای نامه، بعضی اطلاعات غیردقیق و ایرادهای منطقی، سیاسی و حقوقی آن از نظر دور میمانند. فقط کاش دقیق مشخص بود که متن نامه را چه فرد یا گروهی نوشته و نهایی کرده است، چون نشانههایی در آن هست که نگرانکنندهاند. نگرانکننده از این جهت که شاید بتوانیم کل نوشته را با حذف نامهای زیر آن و اشارههای مستقیم به امضاکنندگان و مردم ایران و ضمیر ما در متن، نامهای از بنیامین نتانیاهو به ترامپ فرض کنیم. در بندهای پیش رو به این نشانهها بیشتر میپردازم.
۱. نامه در همان بند نخست میخواهد ترامپ را بزرگ و مهم جلوه بدهد: «در خلال رقابتهای انتخاباتی، ما و میلیونها ایرانی، دیدگاههای صریح شما در اعتراض به توافق اتمی رئیس جمهور اوباما با حاکمان جمهوری اسلامی ایران را دنبال میکردیم.» میلیونها ایرانی ترامپ را بهدلیل دیدگاههای صریح او دنبال میکردهاند؟ این جمله کمی اغراقآمیز نیست؟ بسیاری از ایرانیهای دانشآموخته هوادار سرسخت پیروزی هیلاری کلینتون بودند، چون او دستکم در سیاست خارجیاش قابل پیشبینی بود و به رویکردی که دولت دموکرات پیشین برای برجام تعیین کرده بود، وفادار میماند. خط سیر ستایشنویسی نامه با عبارتهایی مانند «سربازان شجاع آمریکایی» و تحقیر خود ادامه پیدا میکند: «متاسفانه ایرانیان یکی از قربانیان اصلی رویکرد زیانبار هشت سال گذشته دولت آمریکا در خاورمیانه بودهاند.» این جمله درست است. اگر به سیاستهای صدور جنگافزار غرب به کشورهای عربی و اسرائیل هم دقت کنیم، نتیجهای بهتر به دست نمیآید. مشکل اینجا است که نویسندگان نامه این چارچوب منطقهای را در تأکیدشان بر محدودیت برنامهی موشکی ایران در نظر نگرفتهاند.
۲. در همان آغاز به موضوع بسیار پیچیدهی توافق هستهای برمیخوریم. نویسندگان، برجام و تفاهم ایران و گروه ۱+۵ را فاجعهبار میخوانند: «امیدواریم با انتخاب شما، رئیس جمهوری منتخب و کنگره ایالات متحده برای نخستین بار فرصت بیابند که پیامدهای بینالمللی و منطقهای آن توافق فاجعهبار را همانطور که به رایدهندگان وعده دادهاند، بدون ملاحظه و پردهپوشی بررسی کنند.»
اگر نیت اصلی گروه امضاکننده را آزادی و دموکراسی فرض کنیم، شرط لازم و درونی آن تحرک بیشتر جامعهی مدنی است. چنین تحرکی با برداشته شدن فشار اقتصادی از روی قشر متوسط ممکن است زمینهی بروز پیدا کند. از طرف دیگر، برداشتن تدریجی تحریمها زمینهی سرمایهگذاری خارجی، کمک به احیای اقتصاد داخلی و بخش خصوصی و تقویت صنعت فرسودهی نفت و گاز را آسان میکند. با آسیب به برجام سرمایهگذاری خارجی و دادوستدهای بینالمللی باز در سایهی ترس از زیانهای بعدی قرار میگیرند. امنیت سرمایهگذاری لازمهی ایجاد فرصتهای شغلی بیشتر برای قشر متوسط و کمدرآمد است.
اگر منظور از پیامدهای منطقهای دخالت ایران در سوریه است، نویسندگان از یاد بردهاند که سرچشمهی آن را باید در زمانی پیش از توافق هستهای جست. مهدی طائب، رئیس قرارگاه عمار، در سال ۹۱، پیش از روی کار آمدن روحانی، گفته بود: «سوریه استان سی و پنجم و یک استان استراتژیک برای ماست. اگر دشمن به ما هجوم کند و بخواهد سوریه یا خوزستان را بگیرد، اولویت با این است که ما سوریه را نگهداریم.»
۳. نامه از موضوع هستهای گریزی ناگهانی به انتخابات ۸۸ میزند و این مسأله که برجام خواست ناگزیر طیفهایی از همان سرکوبشدگان انتخابات ۸۸ بود، از نظر دور میماند. تناقض نامه در تلاش برای تجدید نظر در برجام از یک سو و همزمان دفاع از «میلیونها ایرانی خواهان دموکراسی» از سوی دیگر است که خواهان برداشته شدن تحقیر جهانی تحریمهای اقتصادی علیه خود هستند که تا همین چند سال پیش بر واریز مبلغ بانکی سادهای به درون یا بیرون ایران هم تأثیر گذاشته بود. از علتهای رأی به نامزدی غیر از احمدینژاد پیش از اعتراضهای سال ۸۸ هم سیاست خارجی تهاجمی و رویکردی اشتباه در برنامهی هستهای بود که گروههایی از همان متعرضان و رأیدهندگان ۸۸ را به نفع روحانی پای صندوقها آورد تا توافق برجام ممکن شود، هرچند این توافق کارکردی جز جلوگیری از افزایش تنشها با غرب نداشته باشد.
۴. بیدقتی نویسندگان در این بخش، عجیب است: «ما معتقدیم که ایالات متحده باید با رفتار مخرب سپاه در منطقه، در تمام جبههها و با تمام ابزارهای موجود مقابله کند.»
هرچند یکی از امضاکنندگان نامه در گفتوگو با بیبیسی فارسی توضیح داد که منظور تحریم بوده، اما بیدقتی جملهی بالا کار را از چارچوب ابزارهای قانونی و مدنی بیرون میبرد. تفکیک میان ابزارهای مدنی و قانونی با جبههها و ابزارهای نظامی در چنین نامهای ناگزیر و ضروری است. تردیدی نیست که سپاه پاسداران باید محدود، نظارتپذیر، قانونمند و در بلندمدت در ارتش ملی ادغام شود. اما این محدود شدن، نباید به قیمت نابودی بخشی از زیرساختهای موجود با حملهی نظامی تمام شود. گذشته از این، تحریمها برخلاف تأثیرش بر وضعیت شهروندان عادی آسیب چندانی به لایههای قدرتمند حاکمیت نرسانده، چون آنها برای دور زدن محدودیتها امکانات و شگردهای کافی در اختیار دارند.
طرفدار «دموکراسی و آزادی» با «تمام» ابزارهای موجود آمریکا به مقابله با نظامی ناکارآمد در کشور خود نمیرود. او میان ابزار قانونی و ابزار خشونت تفکیک قائل میشود. آن هم وقتی که به بالاترین مقام اجرایی کشوری نامه مینویسد که اطراف ایران نیروی نظامی، پایگاه نظامی و همپیمانان نظامی در اختیار دارد. کنشگر «دموکراسی و آزادی» با ابزارهای قانونی، سیاسی و مدنی درون جامعهی خود پیش میرود تا مجبور به توسل به ابزار نظامی نشود و در «تمام جبههها» از قدرت رئیس جمهوری کشور دیگری مایه نمیگذارد. بخشی از «تمام ابزارهای موجود» سلاحهای مرگبار ارتش آمریکا است که شاید کاربرد آنها «در تمام جبههها» در سطحی محدود برای هشدار به نیروهای سپاه به زیرساختها آسیب برساند. بهویژه کسی که بیرون از ایران چنین نامهای مینویسد، برای بیاعتبار نشدن خود و نامهاش باید از واگذاری پرداخت هزینه برای دموکراسی به جمعیت درون کشور بپرهیزد. آن هم زمانی که خودش بیرون از مرزها نشسته و با امکانات موجود قرن بیست و یکم حتا نمیتواند همهی آنچه را «ایرانیان خواهان دموکراسی» میخواند، گرد هدفی مشترک جمع کند و از کار نظری و عملی گروهی و سازمانیافته در بلندمدت برای گذار از نظام ناکارآمد ناتوان است.
۵. در بخش دیگری از نامه آمده است: «ما از دولت جدید میخواهیم که از ایرانیان طرفدار دموکراسی که هدفشان جایگزین کردن رژیم خمینیست تهران با یک حکومت مبتنی بر دموکراسی لیبرال است، پشتیبانی کند.» با چنین جملهای در واقع تصمیم نهایی را نیز برای شکل آیندهی حکومت ایران گرفتهاند و دیگر لازم نیست همهپرسی، تغییر قانون اساسی یا گامهای شناختهشدهی دیگری بردارند تا اکثریت غایب در نامه و ناتوان در مقابله با حکومت ارتجاعی نظرشان را اعلام کنند. گذشته از این، فرض کنیم ترامپ با نویسندگان نامه موافقت کرد و پیشنهاد آنها را پذیرفت. چه اتفاقی میافتد؟ چه تغییری رخ میدهد؟ رسانهها، افراد و گروههایی که از آمریکا کمک مالی یا حمایت دریافت میکنند، بهترین هدف محافظهکاران و تندروهای داخلی برای دستگیریها و اعترافگیریهای زنجیرهای هستند. میماند حمایت از جامعهی مدنی که به نظر نمیرسد ترامپ فهم دقیقی از آن در پیوند با ایران داشته باشد. بنا بر این، چنین خواستهای از او میتواند نقض غرض باشد.
۶. کسانی که خود را در نامه مدافع «آزادی و دموکراسی» در ایران میخوانند، این واقعیت را نادیده میگیرند که ترامپ حتا پیش از آغاز ریاست جمهوری تقویت و گسترش زرادخانههای هستهای آمریکا را در نظر دارد. ویژگیای که امضاکنندگان نه تناقض آن را با ماهیت صلح، مدنیت، حقوق بشر، آزادی و دموکراسیخواهی در نظر گرفتهاند و نه خطر آن را در دامن زدن به رقابت تسلیحاتی دوباره، دیدهاند. از سوی دیگر، تجهیز نظامی بیسابقهی یکی از ارتجاعیترین نظامهای منطقه، یعنی عربستان سعودی و بعضی کشورهای عربی دیگر یا همان «همسایگان» زیر پوشش دفاعی امضاکنندگان، در دوران تحریم و ضعف ایران نادیده مانده است.
۷. در جای دیگری نوشتهاند: «ما از رئیسجمهوری منتخب میخواهیم که یک ائتلاف بینالمللی را برای فشار بر جمهوری اسلامی ایران و وادار کردن این رژیم برای متوقف کردن برنامه موشک بالستیک دوربردش تشکیل دهد.» باید بزرگنمایی نویسندگان چنین نامههایی را در قبال برنامههای نظامی ایران یادآوری کرد: ایران هیچ سلاح بازدارندهای برای مقابلهی همزمان با توان اتمی اسرائیل و غلبه بر نیروی هوایی آن ندارد و در هیچ شکلی نمیتواند با جنگافزارهای آن تقابل منجر به پیروزی داشته باشد. این عامل، جنگ تهاجمی ایران علیه اسرائیل را ناممکن میکند. اسرائیل با خرید زیردریاییهایی از آلمان، این امکان را خواهد داشت که از خلیج فارس هر نقطهای از پایتخت ایران را با سلاح اتمی هدف بگیرد. با یا بدون گفتههای غیرمنطقی افرادی مانند احمدینژاد، حمله به / نابودی اسرائیل توهمی تاریخی بوده و خواهد ماند.
«همسایگان» عرب نیز در واردات جنگافزار و افزایش قدرت نظامی و توسعهی تسلیحاتی از جمله بهدلیل تحریمهای همهجانبه علیه ایران، بسیار پیشروتر بودهاند و خواهند بود. گذشته از اینکه چه حکومتی قدرت را به دست دارد، تقویت توان دفاعی در شرایطی که کشورهای عربی اطراف ایران قراردادهای بیسابقه و تاریخی واردات جنگافزار برای نمونه با آمریکا امضا میکنند، اقتضای دور باطلی است که رقابت تسلیحاتی آن را ایجاد کرده است. تغییر در این روند هم نیازمند دگرگونیای اساسی در سیاستهای تسلیحاتی قدرتهای بزرگ است، موضوعی که ترامپ بلندنظری آن را ندارد.
شاید بد نباشد نویسندگان نامه کمی در بارهی انفجار بیدگنه، در آبان ۹۰ در زاغهی مهمات سپاه و علتهای احتمالی آن تحقیق کنند تا متوجه شوند برای توقف برنامهی موشکی ایران نیازی به اقدام ترامپ نیست. بزرگنمایی برنامهی موشکی و توان نظامی ایران راه به جایی نمیبرد و فقط کماطلاعی نویسندگان را میرساند. بهویژه وقتی از «عملکردی موثر در مرگ هزاران سرباز جان برکف آمریکایی در عراق و لبنان» مینویسند و اطلاعات غیردقیق میدهند. شمار کشتههای عملیات انتحاری سال ۶۲ در مقر تفنگداران دریایی آمریکا در لبنان ۲۴۱ نفر بوده و افزایش جانباختگان «اقدامهای ضدآمریکایی ایران در عراق» به «هزاران سرباز» بدون شک غیردقیق است. جانی را نباید بیش از آنچه هست، بزرگ جلوه داد تا خدمتی به اقتدار داخلی او انجام نگیرد.
۸. بخش دیگری از نامه میگوید: «داعش و حکومت اسلامی ایران، دو روی سکهی تروریسم بنیادگرانه اسلامی هستند. کابوس جهانی تروریسم بنیادگرای اسلامی تنها زمانی پایان خواهد یافت که خلافت اسلامی (داعش) و حکومت اسلامی در ایران جای خود را به نظامهای منتخب مردمی طرفدار صلح و رفاه دهند.» برابر دانستن نظام حکومتی ناکارآمد و خودکامه در ایران با داعش، سادهسازیای است که دستکم «پژوهشگران» امضاکننده نباید به دام آن میافتادند. ایران برخلاف داعش عضو موافقتنامههای بینالمللی است و از همین راه بازخواست آن در سازمان ملل و فشار قانونی و سیاسی بر آن امکانپذیر است. همین امکان مانع جنگ و باعث تأثیر تحریمهای بینالمللی شد. پژوهشگری که چنین تفاوتهایی را نبیند، مرتکب یکسانسازی غیرعلمی و جوسازی سیاسی شده است.
۹. هر نوع گذار از حکومت فعلی مستلزم خودبازبینی فردی و اجتماعی و کار با جامعهی مدنی درون ایران است. بقیهی آزمودهها در نزدیک به چهار دههی گذشته ناکامیشان را ثابت کردهاند. گریزی از بازگشت به درون، تقویت اقتصاد جامعهی مدنی، گسترش دانشگاهها، آموزشهای اینترنتی و کار فرهنگی و سیاسی و رسانهای حرفهای و پیوسته برای گذار از جمهوری اسلامی نیست. گرفتاری در پیشفرضها و راهکارهای نادرست، مشکلی است که گذار به دموکراسی را دشوارتر میکند.
۱۰. دست آخر، برای آنکه مشخص شود نویسندگان نامه، به مبارزه از پشت صفحهی نمایش کامپیوتر و کاری در حد خاقانی قصیدهسرا برای مدح شاه شروان بسنده نکردهاند و برای آنکه ثابت کنند تا چه حد همت کار برای دموکراسی در ایران را دارند، شاید بهتر باشد نامهی مشابهی برای هماهنگ کردن و فراخوان سراسری مخالفان همان نظام بنویسند. شاید بعد بتوانند کنگرهای با نشستهای مختلف برای بررسی جداگانهی همین موضوعهایی که در نامهشان طرح کردهاند، برگزار کنند تا با حضور پژوهشگران امضاکننده مشخص شود، آنها در کدام قسمت معادلات سیاسی داخلی و خارجی ایران قرار میگیرند و چرا تا به حال از گذار به دموکراسی ناتوان بودهایم. با چنین کنگرهای گامی هم از نوع دموکراسی عملی، یعنی به نقد گذاشتن دیدگاههای مطرح در نامه به ترامپ، برمیدارند.
درخواست کمک از ترامپ برای آزادی و دموکراسی در ایران، احساساتزدگی سیاسی است و ابزاری برای کشمکشهای لفظی به دست مقامی کمتجربه میدهد. نویسندگان نامه به احتمال زیاد در مورد ترامپ، محو قدرت و تأثیر مثبتی شدهاند که در ذهن خود او را صاحب آن میدانند. برای رفع این شبهه باید منتظر ماند تا ترامپ سیاستهای خود را اجرا کند.
نوشتههای بیشتر:
استراتژی درست دغدغهی جمهوری اسلامی نیست
مجازات اعدام یا قدرتنمایی حکومت؟
احتمال آغاز مذاکره اتحادیه اروپا و ایران بر سر حقوق بشر
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.