hilasedigie

تا مبادا شب قحطی زده ی سفره ما مشت خالی تورا باز کند
تا مبادا که ببینند همه خوی تورا
موی مرا……..من حجابم
نه حجاب تن آزاده ی خود من حجاب تن یغما زده و خواب توام
پشت این پرده ی پوسیده تو در خوابی و من با همین زلفک ممنوعه خود نردبانی به بلندای سحر میبافم
تا برآرم خورشید…

 

***

 

خانه ات را باد برد تو هنوزم نگران وزش باد در موی منی؟!
مسخ افیونی افسانه ی اصحاب کدامین غاری؟
در کدامین خوابی؟ خواب در چشم تو ویرانی صد طایفه است
نشت رسوایی در دزدان امارات افتاد
تو نگهدار,هنوزم دو سر شال مرا…
پشت این پرده ی پوسیده,تو در خوابی و من
با همین زلفک ممنوعه ی خود نردبانی به بلدای سحر میبافم تا برآرم خورشید و تو در خوابی و آب از سرت می گذرد…
و ندیدی هرگز توی جنگل,کاج را شب به شب جای سپیدار زدند
و نبودند پلنگان ,وقتی که دماوند اساطیری را از کمر دار زدند
و به هر دانه برنجی که به رنج بر سر سفره ی ما آمده بود توی شالیزاران آهن و آجر و دیوار زدند…
و تو در خوابی و آب تشنه ی هامون شد
خون زاینده برید و نفس های شب شرجی هنوز زیر گل مدفون شد.
خانه ات را باد برد نشت رسوایی و غارت افتاد
تو نگهدار,به چنگت شب گیسوی مرا
تا مبادا شب قحطی زده ی سفره ما مشت خالی تورا باز کند
تا مبادا که ببینند همه خوی تورا
موی مرا
من حجابم
نه حجاب تن آزاده ی خود من حجاب تن یغما زده و خواب توام
پشت این پرده ی پوسیده تو در خوابی و من با همین زلفک ممنوعه خود نردبانی به بلندای سحر میبافم
تا برآرم خورشید…

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com