– ایده ی این فیلم چگونه زاده شد؟

+ در مقاله ای در مجلّه ی پانوراما در نمایشگاه کتاب فرانکفورت خواندم ناشری فرانسوی خیلی از کتاب کاواتزونی برانگیخته شده (ارمانو کاواتزونی، دهکده ی ماه گرفته ها بولّاتی، بورینگیه ری). آن سه خط ناسزا اشاره داشتند به افسانه ی سرخوش جنون در پیرامون رودخانه ی پو.

Federico_Fellini_NYWTS

گمان می کنم آن سه خط نیت های فروخفته و خیالات فیلم های ساخته نشده و تصاویری از ییلاق های کوهستانی سن مارینو را در من بیدار کرده باشند و همین طور گیاهان و فصل ها و جانوران را در تابستان های کودکی وقتی نزد پدربزرگ  و مادربزرگ گذرانده بودم. یک منطقه،‌ یک پژواک، یادهای نحیف یک ارتباط آنیمیک،‌ جادویی،‌ یک طنین از آن غروب ها و شب ها که همیشه همراه من بود و مرا به سنّی خاص می برد و به فصلی از زندگی که در آن آزمون هایی اسرارآمیز و ادراکاتی وصف ناپذیر روی می داد. جملات اندک امّا همچون ضربات محکم و کر کننده از کوبنده ی درِ یک تالار. بلافاصله گشتم و کتاب را یافتم و خواندم که البته خیلی از آنچه که خیال کرده بودم به دور بود. امّا آزادی ساختمانش یا به عبارت بهتر غیبت یک ساختمان در آن برایم جذاب آمد. شخصیت هایی که از نشان هویت فقط نام خانوادگی دارند و همه به یک شیوه صحبت می کنند. بدون هیچ  وجه تمایزی. دیالوگ های پُر و بی معنی از مردمانی که گمان می کنند با هم مکالمه می کنند در حالی که جملات بی پایانی را با هم رد و بدل می کنند که از صداها ساخته شده اند و برخوردهایی در مکان های عمومی و با صراحتی که تاثر را بر می انگیزد به همان تک صدایی خیلی قابل تشخیص دور و دراز کلمات که در حالی که در آن ها شیرجه زده ایم هیچ نمی خواهند دروغ بگویند. اطناب بی پایانی که مزاحمت ذهنی ای را ویژه می کند که در کنش غوطه وری در ورطه ای که در ذهن شما باز شده، ‌در کنش نومیدانه ی توانایی گوش دادن به خویش چون یک انسان بهنجار (یک روانکاو این را برایم شرح داد) که بی وقفه جملاتی معمولی  و پشت سرهم را تکرار می کند که شنیده و می شنود که همه در زندگی شان و در تلویزیون تکرار می کنند. همان ورور معمولی را که در لایه ای از وجدان او چون تنها شیوه برای مقبول افتادن از سوی دیگران حک شده است. نزدیک می شویم به توده، با لغزشهای خرافی اش چون یک غیب گو، در انتظار برملا کردنی نهانی. در حالی که می شنویم شیوه های گفتاری با سیلاب های به هم ریخته و جریان قیدها، گویی در یک واگن قطار هستیم،‌ بهت زده از وراجی جمعی که بدل می شود به یک وزوز و در می آمیزد با تلخ تلخ چرخ ها. دریایی از نابخردی که به ما پژواک و آواهای روزمره را عرضه می کنند و شراکت ما و دعوت به توافق و قضاوت های مطالبه ناشده را برجسته می کنند.

– آیا شخصیت های آوای ماه بیماران ذهنی اند؟

+ در فیلم همه ی دهکده محل سکونت شخصیت هایی است که خواه به صورت انفرادی و خواه به صورت جمعی اتفاقی یا سازمان دهی شده توسط چشم شاهد کنجکاو و حیرتزده دیده می شوند و دمایی را بروز می دهند از شگفتی. ولی من از قضا پرهیز کردم از هر ارجاع روانی کلینیکی و مشکل روانی.

– آیا جنون حاضر در بسیاری از شخصیت های حتّا کوچک فیلم های شما، شما را می ترساند؟

+ جنونی که ما بدان چند باری در زندان های وحشتناکی که روزگاری دارالمجانین خوانده می شدند نظر انداخته ایم – یعنی جایی که موجودات زنده ی انسانی به قالب های گیاهی بدل می شدند- یک بینش وحشتناک است. حتّا اگر غیرواقعی بودن افسانه وار، دهشتناک و خشن آن بتواند کنجکاوی افراد بیمار و ناسالم را قلقلک دهد. در خانه ای که من در کودکی در آن ساکن بودم حیاطی بود که در آن یک شنبه صبح بازار فروش گاو و حیوانات دیگر بود با ماغ گاوها و فریادها و زنگوله ها و گاوها به درهایی که نمی توانستند باز کنند شاخ می زدند و گوساله های زبر و زرنگ حتّا به آشپزخانه ها می آمدند. در آن حیاط از پنجره ای در طبقه دوم یکبار یک کلّه ی گنده ظاهر شد. سر یک پسربچّه که بی صدا می خندید و می ترساند. چند روز بعد همانی که من و برادرم او را کلّه می نامیدیم را در آغوش دو نفر داشتند می بردند که به حالت بدی سر ما فریاد می زدند نگاه نکنید. ولی ما باز هم نگاه می کردیم و کلّه در سکوت می خندید و اسیر یک شادی خشن شده بود. ما از بچّگی شیفته ی چیزهای نامعمول شده بودیم شیفته ی چیزهای عجیب و غریب و غول آسا که نه تنها می ترسانَد و باعث می شود یخ بزنید بلکه از یک تجربه ی رهاننده و دلخراش ولی نفی ناکردنی سخن می گوید که چیزها و اشخاص می توانند با آن چه پدران و معلمان برای ما تعریف و به ما تحمیل کرده اند فرق داشته باشند. بچّه ها خیلی از دلقک ها خوششان می آید. قیافه های شل و ول و لباس های تکه و پاره و صورت های کثیف از رنگ . روی زمین غلت می زنند و با ریختن یک سطل آب روی سر هم تفریح می کنند و هیچ کس سرزنششان نمی کند بلکه با اشتیاق و مسحور شدگی و ترس و همیاری تمام تشویقشان هم می کنند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com