در سال ۱۳۰۷ خرید و فروش برده در ایران منع و بردهداری لغو شد. بر خلاف تصور عمومی، بردهداری در ایرانپیشینه تاریخی دارد؛ پیشینهای که به فراموشی سپرده شده و عمدتا انکار میشود. گویی با فراموشی دستهجمعی، خود نهاد بردهداری نیز از تاریخ ایران حذف میشود. بیتا بقولیزاده در این مصاحبه رادیویی از روند منع خرید و فروش برده در ایران و نهایتا لغو بردهداری میگوید و چگونگی حذف این نهاد خشونتآمیز از خاطره جمعی ایرانیان را بررسی میکند.
از نهادها و ساختارهای بردهداری در ایران شروع کنیم. فکر میکنم هر کسی بقایای تخت جمشید و دیگر آثار باستانی ایران را دیده باشد میداند که این نهادها از دوران باستان وجود داشتهاند. تو به چه دورهای از بردهداری میپردازی؟
من به اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نگاه میکنم. در حقیقت، از سال ۱۲۲۷ (۱۸۴۸ میلادی)، منع تجارت برده آغاز شد و لغو نهاد بردهداری در کلیت آن در سال ۱۳۰۷ (۱۹۲۸ میلادی) اتفاق افتاد.
گفتی منع خرید و فروش برده در سال ۱۲۲۷ (۱۸۴۸ میلادی) صورت گرفت. آیا این یک تصمیم داخلی بود یا به مقوله دیگری، مثلا افزایش نظارت بریتانیا بر آبهای اقیانوس هند مربوط بود؟
خب، این سوال کمی پیچیده است. اگر کمی به عقب برگردیم، در قرن نوزدهم، ایران به واقع در تقاطع سه مرکز اصلی خرید و فروش برده قرار داشت ؛ تجارت برده قفقاز در شمال، تجارت برده آسیای مرکزی در شمال، و تجارت برده شرق آفریقا که از جنوب از طریق خلیج فارس یا راههای زمینی از سمت عربستان به ایران راه مییافت.
در متون پژوهشی این برداشت وجود دارد که خرید و فروش برده در شمال با قدرتمندتر شدن روسیه، با قرارداد ترکمانچای در سال ۱۲۰۶ و با حضور پررنگتر روسیه در منطقه قفقاز، کم کم رنگ باختند. وقتی این اتفاق افتاد، شمار بردههای «سفید» در ایران واقعا کم شد، و به همین دلیل تقاضا برای بردههای آفریقای شرقی افزایش یافت. وقتی میگویم آفریقای شرقی، منظورم بردههای اتیوپیایی یا اریتریایی است، اما این برچسبها از نظر زمانی دقیق و کافی نیستند- بهتر است آنها را اهل حبشه بخوانیم.
در قرن نوزدهم، ایران به واقع در تقاطع سه مرکز اصلی خرید و فروش برده قرار داشت ؛ تجارت برده قفقاز در شمال، تجارت برده آسیای مرکزی در شمال، و تجارت برده شرق آفریقا.
در سال ۱۲۲۷ فشار فزایندهای بر دولت ایران وجود داشت که تجارت برده را ملغی کند و در واقع، صحبت از تجارت برده در جنوب بود. همان سال، شاه ایران حکم منع تجارت برده را امضا میکند و سه روز بعد از آن میمیرد.
-عجب-
بنابراین، اجرای این حکم برای هیچکس مهم نبود چون در هر صورت این انگلیسیها بودند که میخواستند ایرانیان تجارت برده را لغو کنند اما آن کسی هم که حکمش را صادر کرد مرده بود.
در سال ۱۲۳۱ (۱۸۵۲ میلادی)، انگلیسیها بازگشتند و به ایرانیان یادآوری کردند که آنها قبول کرده بودند تجارت برده را منع کنند. از این پس تلاشهای بیشتری از طرف دولت در جهت منع تجارت برده قابل رویت است. نامههایی از نخستوزیر آن زمان، امیر کبیر، وجود دارد که به شیخهای جنوب میگوید: «لطفا دیگر آن سیاهها را به سواحل ما نیاورید.» گویی از پیش درکی از نظام بردهداری مبتنی بر نژاد وجود داشته و اکنون عدهای میخواهند آن را از بین ببرند.
اما در اصل صحبت صرفا از خرید و فروش برده است. فکر میکنم ناصرالدین شاه از هفت روحانی پرسید «آیا داشتن برده مجاز است؟» و جواب همه آنها این بود که مجاز نیست. انگار بحث مذهبی در نکوهش بردهداری در کار بود، ولی نه در مقیاس وسیع. اشراف، دربار، تاجران ثروتمند، همه یا برده داشتند یا سعی میکردند برده داشته باشند. بنابراین، مهم است که بپرسیم در این لحظه از تاریخ برده داشتن به چه معنا بود؟ بردهداری چه شکلی داشت؟
نامههایی از نخستوزیر آن زمان، امیر کبیر، وجود دارد که به شیخهای جنوب میگوید: «لطفا دیگر آن سیاهها را به سواحل ما نیاورید.» گویی از پیش درکی از نظام بردهداری مبتنی بر نژاد وجود داشته و اکنون عدهای میخواهند آن را از بین ببرند.
در گذشته، وقتی افراد میخواستند بردهداری را در ایران توضیح دهند حرفهایی میزدند مثل «ایران برده خانگی داشته، کارشان سخت نبوده، شرایط بدی نداشتند، شلاق نمیخوردند.» گویا میخواهند علیه بردهداری زراعی مدل آمریکایی موضعگیری کنند. این پژوهشگران نمیخواهند نهاد بردهداری در ایران به بردهداری زراعی در آمریکا گره بخورد. این رویکرد به کار من اصلا کمک نمیکند.
بردهداری در کنه خود، نهادی خشونتآمیز است. نهادی دردآور و شوکهکننده است. فکر میکنم وقتی افراد میخواهند آن را توضیح دهند در دام «دیدی گفتم، آنقدرها هم بد نیست» میافتند و این چیزی است که من میخواهم از آن فاصله بگیرم.
ولی در هر صورت، برای اینکه تصویر دقیقتری داشته باشید، در ایران مزارعی که بردهها روی آن کار کنند کم بود. کسانی که به عنوان برده به ایران آورده میشدند بیشتر زن بودند، برخی خواجه بودند، و عدهای مرد. بعضیها وظایف آنها را کار خانگی توصیف میکنند و بعضیها میگویند که بردهداری در ایران مقوله جنسیتی بوده است و زنان از نظر جنسی در موقعیت شکنندهای قرار داشتند. خلاصه همه آنچه وقتی به بردهداری فکر میکنید در ذهن متبادر میشود در مورد بردهداری در ایران صادق است. بنابراین لازم نیست که به مزرعه پنبه فکر کنید تا متوجه شوید که آنها در اختیار اربابشان بودهاند. بردهداری زراعی نباید معیار تشخیص بردهداری باشد.
گفتی تجارت برده قفقاز و آسیای مرکزی کم کم ناپدید شد و تجارت برده آفریقای شرقی نیز گرچه ضرورتا منع یا لغو نشد اما در گفتمان رسمی نکوهش میشد. از آن پس، چه جمعیتی بردهها را تشکیل میدادند؟ آیا اکثرشان اهل حبشه بودند یا هنوز تعدادی از بردههای اهل قفقاز یا آسیای مرکزی نیز وجود داشتند؟
هنوز تعدادی برده «سفید» وارد میشدند؛ بردههای چرکس (Circassian) که قفقازی بودند. بردهداری آسیای مرکزی نیز از راه قاچاق ادامه داشت. بردهداری کاملا ناپدید نشد، همچنان حضور داشت.
در گذشته، وقتی افراد میخواستند بردهداری را در ایران توضیح دهند حرفهایی میزدند مثل «ایران برده خانگی داشته، کارشان سخت نبوده، شرایط بدی نداشتند، شلاق نمیخوردند.» گویا میخواهند علیه بردهداری زراعی مدل آمریکایی موضعگیری کنند.
اما اتفاقی که میافتد این است که حضور سیاهان، بردههای حبشه، نماد بردهداری ایران میشود. اواخر قرن نوزدهم، بردهداری با نژاد عجین شده و سیاهانند که بردهاند. پیشتر گفتم که به بنادر نامههایی فرستاده میشد مبنی بر اینکه «آن سیاهان را نیاورید.» این در حالیست که تاجران آفریقایی به عنوان تاجران آزاد و مردان آزاد، در ایران حضور داشتند. از قرنها پیش، در تاریخ ایران با ساحل سواهیلی تبادل زیادی انجام شده است اما در اواخر قرن نوزدهم گویی این تصور وجود داشته که افراد با رنگ پوست تیرهتر احتمالا برده بودند.
و ادبیاتی برای توصیف آنها وجود داشت.
گفتی بین بردهداری و تجارت آفریقای شرقی که از راه بنادر خلیج فارس انجام میشد، ارتباطی وجود داشت، آیا بردهها در این منطقه وجود داشتند؟ یا در تمام کشور پخش بودند؟
در مراکز شهری کل کشور پخش بودند. مثلا در تهران، اصفهان و سواحل جنوبی. احتمالا در مشهد که خانوادههای تجار بزرگ زندگی میکردند هم بودهاند. آنها فقط از شهرهای بندری نمیآمدند. وقتی که انگلیسیها در سالهای ۱۸۷۰ نظارت بر بنادر را شروع کردند، تجارت برده به راههای زمینی انتقال یافت. مثلا به این صورت که یک تاجر ثروتمند یک روز از خواب پا میشده، تصمیم میگرفته باید حج واجب را ادا کند، حج را ادا میکرده، به بازار بردهفروشان در مکه میرفته، یک برده میخریده و به ایران بازمیگشته است و اینگونه شان و منزلت اجتماعی کسب میکرده است.
بنابراین تجارت برده در ایران مانند گذشته انجام نمیشد، چون دیگر مثل قبل، کسی با کشتی نمیتوانست برده بیاورد مگر اینکه به شکل زیرزمینی تجارت میکردند.
خرید و فروش برده به طور قطع به شهرهای بندری محدود نبوده است. کاری بوده که در تمام کشور انجام میشده و واضح است که هر چه به شمال نزدیکتر میشوی قاچاق زنان آسیای مرکزی یا چرکس آسانتر بوده است.
من هیچ سندی دال بر اینکه در این دوره خرید و فروش برده کجا میشده پیدا نکردم و تصورم این است که در این زمان در خانههای شخصی فروخته میشدند. اما به طور قطع به شهرهای بندری محدود نبوده است. کاری بوده که در تمام کشور انجام میشده و واضح است که هر چه به شمال نزدیکتر میشوی قاچاق زنان آسیای مرکزی یا چرکس آسانتر بوده است.
گفتی که در سال ۱۳۰۷ بردهداری لغو شد. انگیزه لغو چه بوده است؟ آیا جنبش مردمی در کار بوده یا فرمان شاه؟ در این زمان رضا شاه حکمرانی میکرده است.
این خیلی سوال جالبی است و من هم خیلی درگیرش هستم. اگر بخواهیم از نظر قانونگذاری نگاه کنیم، طرح شاه بود که به مجلس ارائه شد. چون این طرح از طرف رضا شاه یا یکی از وزرای او ارائه شد باید مجلس به سرعت به آن رسیدگی میکرد. بحث مجلس این بود که: «آیا میخواهیم بردهداری را لغو کنیم؟ آیا نمیخواهیم بردهداری را لغو کنیم؟ رابطه اسلام و بردهداری چیست؟ اصلا ما چرا برده داریم؟» و چند بار این جمله مطرح میشود که ما واقعا برده نداریم، عربها هستند که برده دارند و این قانون به آن معدود تجار مرزی هم که اینکار را میکنند اجازه نمیدهد دیگر برده وارد کنند.
این طور به نظر میرسد که مردم میدانستند که در پیشرفتهترین و مدرنترین کشورها بردهداری لغو شده بود و انگار برایشان وجود بردهداری شرمآور است. مشکلشان این بود که «کشورهای دیگر راجع به ما چه فکری میکنند.»
پس همینجا نیز، در مجلس، آنها ایرانیان را از هر آنچه که مربوط به بردهداری است مبرا میدانند. دو جناح وجود داشت. یک گروه میگفت: «الان لازم نیست بردهداری را لغو کنیم چون واقعا چنین چیزی در کشور ما وجود ندارد. و وقتی هم که وجود دارد به دست خارجیان انجام میشود. و حتی وقتی به دست خارجیان انجام میشود نهاد مثبتی است به این دلیل که مردم وحشی و جنگلی را متمدن میکند.» در اینجا نیز ادبیات متمدن کردن که در ادبیات بردهداری رایج است و مشابه نمونه آمریکایی بردهداری است دیده میشود.
جناح دیگر حتی استدلال خیلی قوی ندارد. میگوید ما باید این کار را انجام بدهیم چون ما کشور مدرنی هستیم و میخواهیم مدرنتر باشیم. و بعد رای میگیرند و تصویب میشود که البته باید هم تصویب میشد چون شاه میخواست که اجرا شود.
جالب است که لغو بردهداری با دورهای که به مدرن شناختهشدن تمایل داشت همپوشانی دارد. از منابعی که نگاه کردم این طور به نظر میرسد که مردم میدانستند که در پیشرفتهترین و مدرنترین کشورها بردهداری لغو شده بود و انگار برایشان وجود بردهداری شرمآور است. مشکلشان این بود که «کشورهای دیگر راجع به ما چه فکری میکنند.» در این دوره ایران در حال پیوستن به کنوانسیون ژنو و جامعه ملل بود. بردهداری قابل قبول نبود. انگار مردم میخواستند زمان را جلو بیندازند و به کشورهای دیگر برسند- البته نه به همه دولت-ملتها، که دولت-ملتهای انتخابی اروپایی و آمریکایی- آنهایی که بردهداری را دهههاست لغو کردهاند. انگار که برایشان خیلی شرمآور بوده و دلشان میخواسته کنترلش کنند.
آنچه من متوجه شدم این است که لغو بردهداری در واقع به عنصری از حذف و فراموشی ارادی تبدیل میشود. آسان از آن صحبت نمیشود و بقایای آن پاستوریزه شدند. در سال ۱۳۰۷ لغو شد. ساختمان اصلی دولتی که بردهها را در آنجا میدیدی، حرمسرا است، نه؟ حرمسرا جاییست که شاه زنانش را نگه میدارد چون شاهان قاجار زنان بسیاری داشتند. آنجا زنان قاجار برده و نوکر داشتند و درست قبل از لغو بردهداری رضا شاه حرمسرا را تخریب کرد. بعد از این، دیگر نمیتوانی ببینی بردهها کجا میخوابیدند و آنجا چه خبر بود. بعضیها میگویند که تخریب حرمسرا به دلیل مدرنازیسیون زنان بود؛ چند همسری نباید در دولت مرکزیت داشته باشد همان طور که بردهداری نباید مرکزیت داشته باشد. و این فراموشی ارادی همچنان تا به امروز ادامه دارد.
در گفتگوی پیش از ضبط به من گفتی که بسیاری در ایران بردهداری را به رسمیت نمیشناسند یا حتی نمیدانند که بخشی از تاریخ کشور بوده است. آیا این میراث همان حذف بقایای مادی نهاد بردهداری در ایران است؟
به نظر من، تنها حذف مادی نبود بلکه حذف تاریخ بردهداری از اذهان نیز اتفاق افتاد. یک مثال جالب حاجی فیروز است.
لغو بردهداری در واقع به عنصری از حذف و فراموشی ارادی تبدیل میشود. آسان از آن صحبت نمیشود و بقایای آن پاستوریزه شدند. در سال ۱۳۰۷ لغو شد. تنها حذف مادی نبود بلکه حذف تاریخ بردهداری از اذهان نیز اتفاق افتاد. یک مثال جالب حاجی فیروز است.
برای هر کس که با سنت سال نوی ایرانی آشنایی دارد، سه چیز آشناست؛ یک، سال نوی ایرانی روز اول بهار شروع میشود؛ آغاز بهار است. دوم پریدن ایرانیان از روی آتش است، آخرین سهشنبه سال. و سوم فیگور سیاه شدهای است که پدیدار میشود. شعری که میخواند این است؛
ارباب خودم سلام علیکم،
ارباب خودم سر تو بالا کن،
ارباب خودم منو نیگا کن،
ارباب خودم لطفی به ما کن.
ارباب خودم بزبز قندی،
ارباب خودم چرا نمیخندی؟
حاجیفیروز باید لبخند بر لبان اربابش بیاورد. هر کس به این شعر نگاه کند در لحظه میگوید که او ملیجکیست با صورت سیاه. در حالیکه، بعد از لغو بردهداری، نظریههای زیادی در آمده که حاجی فیروز یک شخصیت زرتشتی است، و چون آتش برای زرتشتیان مقدس است و آنها در مراسمشان از آتش زیاد استفاده میکنند، دود صورتش را سیاه کرده و برای همین است که او سیاه است.
این استدلال خیلی مضحک است. باید صادق بود، منطق آن خیلی دور از ذهن است. استدلال منطقیتر این است که بگوییم ایران تاریخ بردهداری داشته و اسم بعضی از آنها حاجی فیروز بوده. ناصرالدین شاه، که از سال ۱۸۴۸ تا ۱۸۹۶ حکمروایی کرده، در دربار خواجه سیاهی به اسم حاجی فیروز داشت. عجیب نیست که این شخصیت به تاریخ بردهداری ایران مرتبط باشد.
حاجیفیروز یادآور تاریخ بردهداری در ایران است که در آن یک مرد، مرد دیگری را به حقیرترین روشها سرگرم میکند. این سال ۱۳۴۳ است ولی هر چه از تاریخ لغو دور میشویم نظریههایی مبنی بر زرتشتی بودن سنت حاجی فیروز بیشتر میشود.
در سال ۱۳۴۳، مهدی اخوان ثالث شعری درباره نوروز سرود و در این شعر از پیامآور نوروز میگوید. و در پاورقی این شعر میگوید: «بعضیها ممکن است مبشر نوروز را حاجیفیروز بدانند،» این سال ۱۳۴۳ است و او با جنوب و شمال شرقی ایران آشناست. او سنت حاجی فیروز را «بقایای نفرتانگیز عهد توحش و بردهداری» میداند.(۱)
حاجیفیروز یادآور تاریخ بردهداری در ایران است که در آن یک مرد، مرد دیگری را به حقیرترین روشها سرگرم میکند. این سال ۱۳۴۳ است ولی هر چه از تاریخ لغو دور میشویم نظریههایی مبنی بر زرتشتی بودن سنت حاجی فیروز بیشتر میشود.
اصراری وجود دارد که سنتهای فرهنگی امروز را به ایران باستانی پیش از اسلام، به آیین زرتشت گره بزند و از این طریق به آنها مشروعیت ببخشد. این اصرار محصول ملیگرایی (ناسیونالیسم) است؛ محصول تاکید رضا شاه بر گذشته آریایی است؛ محصول تاکید محمدرضا شاه بر کوروش کبیر است. باور نمیکنید که چند نفر به سراغ من آمدند و گفتند: «ما هیچوقت برده نداشتیم؛ کوروش کبیر همه را آزاد کرد.» انگار ایران باستان بیانگر ایران حقیقی است و این درک آنها را از تاریخ متاخرشان پاک میکند. و من باید با این پاکسازی دست و پنجه نرم کنم.
این نحوه مواجهه با مواجهه ما در آمریکا با تاریخ بردهداری تضاد چشمگیری دارد، اما، مهم است که یادمان باشد بردهداری صرفا یک نهاد آمریکایی نبوده است.
صبر کنید، این پدیده صرفا آمریکایی نبود. اتفاقی که افتاد این بود که جنبش حقوق مدنی آمریکا توجه همگان را به خودش جلب کرد. مبازرات مدنی آمریکا در روزنامههای ایرانی حضور پررنگی داشت. این روزنامهها وقایع آمریکا را پیگیرانه دنبال میکردند. از آنوقت ایرانیها با میراث بردهداری و منازعات نژادی متعاقب آن که واقعیت اجتماعی آمریکا بود آشنا شدند. تعداد بردههای سیاهی که به ایران میبردند بسیار کمتر از تعداد بردههای سیاهی بود که به آمریکا میآوردند، و برای همین مناسبات جمعیتی متفاوتی بر آنها حاکم است. اما آن زمان جنبش حقوق مدنی آمریکا به شدت رسانهای میشود و مردم به آن نگاه میکنند و فکر میکنند: «بردهداری و عواقب آن این شکلی است.»
اصراری وجود دارد که سنتهای فرهنگی امروز را به ایران باستانی پیش از اسلام، به آیین زرتشت گره بزند و از این طریق به آنها مشروعیت ببخشد. این اصرار محصول ملیگرایی (ناسیونالیسم) است؛ محصول تاکید رضا شاه بر گذشته آریایی است؛ محصول تاکید محمدرضا شاه بر کوروش کبیر است.
تا حدی که حتی روی آنچه مردم راجع به کلمه «بردهداری» فکر میکند تاثیر میگذارد. قانون سال ۱۹۲۸ که نهاد بردهداری را لغو کرد، از کلمه بردهداری استفاده میکند. واژه بردهداری از نظر تاریخی هر گونهای از بردهداری را شامل میشده است. امروز اگر با مردم صحبت کنی، میگویند: «ما بردهداری نداشتیم. بردهداری مال آمریکاست.» به این دلیل که امروز مضمون کلمه بردهداری، بردهداری زراعی است، بردهداری وحشتناک اقتصادی. مثال آمریکا داستان بردهداری جهانی را مصادره کرده است. امروز اگر بگویی «برده» یا «بردهداری» مردم به ایالت جورجیا فکر میکنند.
-بر باد رفته-
بر باد رفته! چه مثال خوبی. بر باد رفته خیلی در ایران سر و صدا کرد. فیلمش دوبله شد و به عنوان بهترین فیلم دوبله شده در ایران جایزه برد. رمان بر باد رفته را خیلیها میخواندند. من ایرانی آمریکایی هستم و بسیاری از همنسلان پدر و مادرم عاشق این کتاب بودند.
-به فارسی-
بله به فارسی. کتاب را به فارسی میخواندند. کتابهای زیادی ترجمه شد؛ کلبه عمو تم، ریشههای آلکس هیلی، آتوبیوگرافی مالکوم ایکس. آتوبیوگرافی مالکوم ایکس مدت کوتاهی پس از ترورش در روزنامههای ایران بخش بخش چاپ میشد. این نشان میدهد که سرعت در ترجمه به دلیل این بوده که مخاطب داشته است. این جالب است که آنها دیدگاه جهانی قوی داشتند اما این سوال هم پیش میآید؛ چرا توجه آنها به مثال آمریکایی آنچنان جلب شده که تاریخ بردهداری کشور خود را فراموش کردهاند.
پانوشتها:
۱- اخوان ثالث در پاورقی شعر «عید آمد» در مجموعه شعر ارغنون، مینویسد: «من از دیرباز، حتی در ایام کودکی نیز، همیشه از وضع شکل و اداهای اینگونه مبشران سیاهچهرهٔ نوروزی که در تهران مرسوم است (روی خود را سیاه میکنند و به نام حاجی فیروز حُرارههای بیمزه و لوس و مکرر میخوانند) نفرت داشتهام. گمان نمیکنم که از ابتدا جز در تهران جای دیگری تقلید این بقایای نفرتانگیز عهد توحش و بردهداری مرسوم میبوده باشد، یا من نشنیدهام و البته نفرتم از خود این آدمهای بدبخت و سیاهروزگار نیست، که از گرسنگی و بیچارگی در کسوت بخت خود -سیاهی- میروند.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.