در حال حاضر کشور ما نا آرام است. فضای آن تیره و تار است، هم در واقعیت و هم به شکل نمادین. کوچکترین جایی برای جنبیدن نیست. مگر در زیر زمین، دور از چشم ماموران خشونت. چون احساس امنیت نکنی به ویژه اگر از میان گله بخواهی سر بر افرازی که دریابی به کدام سوی روانی. آسایشی نیست، وقتی که بهترین بهترهای این سرزمین را از میان برمیدارند، وقتی که اراده معطوف به دانستن را سرکوب میکنند، دم فرو بندی و نپرسی و نجویی. طبق اخبار رسمی در بازار کتاب خبر از انتشار کتابهایی است با تیراژ ۱۵۰ جلد. یعنی که از هشتاد میلیون تنها صد و پنجاه نفر کتابخوان در کشور ما یافت میشود. این است شاخص پیشرفت به سوی آینده نه دستیابی به علم و تکنولوژی هستهای.
آیا چاره دیگری هم هست و یا بوده است به جز تن دادن به آنچه هست، یعنی به جز آنکه تسلیم شوی و اطاعت کنی، راه دیگری هم هست برای زندگی؟ جز آنکه سر بر زمین افکنی و شکم خود سیر نمایی، روی به آن سوی دیگر بگردانی و انکار حقیقت کنی، خود را خفه و خفته نشان دهی؟ مگر چاره دیگری هم هست؟ آنان که از این سرنوشت محتوم سر باز زدهاند، امروز با ما نیستند. این چاهی است متعفن که در عمق آن گیر کردهایم. اینجا همانجایی است که بعد از انقلاب بدانجا رسیدهایم، جامعهای اسلامی معماری شده بر اساس قوانین و قواعد شریعت. اما چگونه به این چاه افتادیم، با چشمهای بسته؟ بدون تردید. تنها احساس میکردیم که چشمانمان باز است. حال آنکه فریفته احساسات و عواطف خود بودیم. عقل و خرد اگر داشتیم به تعطیلی فرستاده بودیم. فعالین چپ و راست و میانه، نه میدانستند که چه میخواهند و نه راه و یا آدرس رسیدن به آنجا را بلد بودند.
هم اکنون تردید نباید داشت که اگر منفذی برای تنفس وجود داشت، بیش از ۸۵ درصد مردم، روحانیت را از حکومت خلع میکردند. اگر روحانیت را لباس از تن بر نکنند، آنها را به هزینه خود نه به خرج مردم به حوزههای علمیه بازگشت میدهند، اگر تردیدی هم در اینباره وجود داشت، وقایع پس از خرداد ۸۸ نشان داد که چه تنفری نسبت به حکومت مقدس اسلامی وجود دارد، به ویژه در طبقه شهرنشین متوسط که گریزان از سنتاند و میخواهند که در پیوند با جهانی باشند که پویا است، نه جامعهای که هنوز تمام منابع تادیبی، نظامی، امنیتی، آموزشی و ارشادی را در خدمت میگیرد که مبادا تار موی زنی افشان گردیده باشد. شاید بسی پرمعنی باشد که در جنبش سبز از زحمتکشان و کارگران و بینوایان چندان خبری نبود. دین هنوز تریاک این تودههاست، به ویژه زمانیکه باجی هم از حکومت دین دریافت میکنند.
تاسفبارتر آنکه در شرایط کنونی به دشواری میتوان از تحول و دگرگونی، از براندازی شریعت و نهاد فقاهت و روحانیت، از عبور از ولایت و بازنگری در ارزشها و باورهای دینی سخنی به میان آوری. نهیب زنند که بنگر که چه بر مردم سوریه آمده است، مگر به جز کشتار و تخریب و ویرانی، آوارگی و خواری و درماندگی، چیز دیگری هم میتوان دید؟ آری داعشیها را باید امداد الهی دانست، از آن نوع امدادی که خدا برای رسول خود به بدر گسیل داشت تا پیامبر اسلام بتواند پیروز گردد در غارت و چپاولگری. خدا داعشیها را برای نجات حکومت اسلامی از ورشکستگی و رسوایی بر فرستاده است. پس چه تعجب اگر امنیت در سایه ولایت را ارجح بدانیم بر کسب ابتداییترین حق و حقوق انسانی. با این وجود، خاطر آسوده دار آنچه در زیر میجوشد و میگدازد، دیر یا زود سر به بیرون کشد و خروشد و بارگاه ولایت ویران سازد. به رغم وقوف به این حقیقت است که آیههای یاس، امروز بیشتر از هر روزی دیگری به گوش میرسد. آری، در عین یاس و ناامیدی است که اندیشه رهایی بر شکفد و نظام فرمانروایی و فرمانبری، نظام تسلیم و اطاعت را براندازی کند.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.