دیدار معنوی مثنوی

 

دیدار مثنوی در “دژ هوش ربا” (۵)

(بخش پنجم)

روان شدن شهزادگان در ممالک پدر، بعد ازوداع ایشان شاه را،

و اعادت کردنِ شاه، وقت وداع،وصیت را

(از بیت ۳۶۳۰ به بعد)

عزم ره کردند آن هر سه پسر

سوی املاکِ پدر، رسمِ سفر ۱

در طواف ِ شهر ها و قلعه هاش

از پی ِ تدبیرِ دیوان و معاش ۲

دستبوس ِ شاه کردند و وِداع

پس بدیشان گفت آن شاهِ مُطاع: ۳

“هر کجاتان دل کَشَد، عازم شوید

فی امانِ الله، دست افشان روید ۴

غیرِ آن یک قلعه، نامش هش رُبا

تنگ آرد بر کله داران ، قَبا ۵

الله الله ، زآن دزِ ذاتُ الصُوَر

دور باشید و بترسید از خطر ۶

رو و پشت برجهاش و سقف و پست

جمله تمثال و نگار و صورت است”  ۷

تفسیراجمالی ابیات

همانگونه  که پیش از این گذشت، این حکایت را می توان همواره در دو قالب آفاقی و انفسی، یعنی جدا از درون انسان و درونی تفسیرکرد؛ با این تذکر بسیار مهمِ استاد نیکلسون که آورده است:

“مولانا نقشی را که قهرمانان [حکایات] او دارند، اغلب تغییر می دهد.” (۱) یعنی خواننده نباید همواره انتظارِ تناظر و هماهنگی میان دو جنبۀ آفاقی و انفسی ِحکایت را داشته باشد.

اکنون به تفسیر آفاقیِ حکایت پرداخته و هر جا لازم آید،تذکری در باب تفسیر انفسی می دهیم:

بیت ۱: پسران آهنگ سفر در مناطق زیر نفوذ پدرکردند تا تجربه اندوزی کنند.

بیت ۲: و برای راه انداختن امور دیوانی و تجارتی به گردش در شهرها و دیدن قلاع بر آمدند. توضیح آنکه در آن ایام اغلب شهرهایک قلعۀ مرکزی داشت که گردبرگردش دروازه ای و اطراف آن خانه ها و محلات قرار داشتند و دروازه ای دیگر بر کران شهر می ساختند . 

ابیات ۳و۴: پسران برای بدرود به دستبوسی پدررفتند و آن پادشاه ِمورد اطاعت به ایشان چنین گفت که:”در این سفر به هرجایی که دلتان میل پیداکرد، به امان خدا با خاطری جمع و شادمانی واردشوید

بیت۵ : به جز یک قلعه به نام هوش ربا که عرصه را بر نامداران عالم و پهلوانان تنگ می گرداند .

بیت۶: الله الله بترسید و حذر کنید از آن قلعۀ پر نقش و نگار  که برایتان خطر دارد .

بیت ۷ : رو و پشت برجهای آن دژ و سقف و کف آن به تمامی از نقش ها و تندیس ها سرشارست .

تفسیر انفسی

عقل کل به قوای نفسانی و عقلانی و نفوس ناطقۀ  افراد می گوید به نصایح عرفی و عقلانی و فقهی پایبند بوده خود را گرفتارعشق و جنون حاصله از آن نکنید و به سختی نیندازند .

ادامۀ ابیات از بیت ۳۶۳۷ به بعد:

ــ همچو آن حجرۀ زلیخا پُر صوَر

تا کند یوسف به ناکامش نظر ۸

چون که یوسف سوی او می ننگرید

خانه را پر نقش ِ خود کرد از مَکید  ۹

تا به هر سو که نگَرَد آن خوش عِذار

روی او را بیند او ، بی اختیار  ۱۰

بهر دیده روشنان یزدان ِ فرد

شش جهت را مظهر ِ آیات کرد  ۱۱

تا به هر حیوان ونامی، که نگرند

از ریاض ِ حسن ِ ربّانی چرند ۱۲

بهر این فرمود با آن اسپه او 

حَیثُ وَلََّیتُم فَثَمَّ وَجهُهُ ..۱۳

از قدح گر در عطش آبی خورید 

در درونِ آب، حق را ناظرید ..۱۴

آن که عاشق نیست او در آب در

صورت خود بیند ای صاحب بصر!  ۱۵

صورت ِ عاشق چو فانی شد در او

پس در آب اکنون که را بیند، بگو    ۱۶

حُسن ِ حق بینند اندر روی حور

همچو مه در آب، از صُنع ِ غیور  ۱۷

غیرتش بر عاشقی و صادقی ست

غیرتش بر دیو و بر اُستور نیست  ۱۸

دیو اگر عاشق شود،هم گوی برد

جبرئیلی گشت و، آن دیوی بمرد ..۱۹

اسلَمَ الشَّیطانُ آنجا شد پدید

که یزیدی شد ز فضلش، بایزید  ۲۰ ــ

تفسیر اجمالی ابیات

مولانا پس از بیان سخن پادشاه،در نصیحت فرزندان، جملۀ معترضه ای گشوده، خطاب به یاران مجلس ابیات فوق را می گوید.از این رو ابیات بالا را میان دو خط تیره آورده ایم. این روش داستانسرایی اوست که بارها به مناسبت موضوع، متن اصلی حکایت را رها کرده،به مطلبی و حکایتی دیگر می پردازد:

بیت ۸ :ــ  آن دژ هوش ربا مانند اطاق زلیخا پر از نقش و نگار بود تا یوسف با دیدن آن ها نگاهی هم بر صاحب آن نقوش که آرزومندی ناکامروا بود،بیفکند . این که بعضی شارحان نوشته اند ،خانه پر از نقش بود تا یوسف بطور ناکام یعنی نا خواسته بر زلیخا نگاه کند، معنی دور از ذهنی ست .

بیت ۹ : زلیخا از آنجا که یوسف به او نگاهی نمی کرد، چنین نیرنگی را به کار برده بود، 

بیت ۱۰ : تا آن زیبا روی یعنی یوسف هر طرف که بچرخد، بی اختیار رو سوی او داشته باشد. بهر دیده روشنان یزدان ِ فرد شش جهت را مظهر ِ آیات کرد .۱۱

خداوند یکتا برای روشندلان که چشم بصیرت دارند،تمام دنیا را محل ظهور نشانه های خودکرده ست.

تا به هر حیوان و نامی که نگَرند از زیاضِ حسنِ ربّانی چرند. ۱۲

تا آن عارفان به هر حیوان وگیاهی که توجه کنند، از باغ و گلشن الهی بهرۀ معنوی گرفته لذت ببرند .

یعنی کسی که چشم دلش به نور حق منوّر گردیده است، در مخلوقات جهان نشانی از جمال و جلال الهی می بیند.

بهر این فرمود با آن اسپه او حَیثُ وَلََّیتُم فَثَمَّ وَجهُهُ ..۱۳

به همین خاطر است که خداوند به سپاه ایمان آورندگانش می فرماید: “به هر طرف که رو کنید همانجا وجه اوست (ذات الهی ست) . اشاره دارد به آیۀ ۱۱۵ از سورۀ بقره : وَ لِلَّهِ‌ الْمَشْرِقُ‌ وَ الْمَغْرِبُ‌ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ‌ وَجْهُ‌ اللَّهِ‌ (مشرق ومغرب از آن خداست،به هر سو روکنید، بسوی روی او هستید)

از قدح گر در عطش آبی خورید  در درونِ آب، حق را ناظرید ..۱۴

هنگام تشنگی فراوان اگر آبی بنوشید،خداوند را در جام آب مشاهده خواهید کرد. یعنی آن آب مایۀ حیات شماست و خدا را در آن تجربه می کنید.[مقایسه کنید با مصراع “هرکه جزماهی از آبش سیر شد]

که با مفهوم بیت بعدی رابطه دارد :

آن که عاشق نیست او در آب در

صورت خود بیند ای صاحب بصر!  ۱۵

ولی کسی که احساس تشنگی نکندو به آب نیاری نداشته باشد،در آبِ بی حرکت درون جام،تنها صورت خود را می بیند ای مخاطبِ بصیر!

صورت ِ عاشق چو فانی شد در او

پس در آب اکنون که را بیند، بگو    ۱۶

اما وقتی عاشق حق خود را در آب الهی انداخت و در آن فانی شد،صورتی از او باقی نمی ماند تا ببیند.

پس از آن مولانا گوشه ای از اسرار جمال پرستان (۱) را آشکار می کند:

حُسن ِ حق بینند اندر روی حور

همچو مه در آب، از صُنع ِ غیور  ۱۷

عاشقان زیبایی او را در چهرۀ حور (ج.حوراء و احور، زن ومرد ِ سیه چشم و سپید اندام،در فارسی مفرد بکار می رود، مطلق زیبا رو) می بینند،چنان که ماه در آب دیده می شود .و این همه از خداوند غیرتمند است که زیبایی خود را در مظاهر عالم آشکار می کنند تا عاشقان وی جز او دیگری را ندیده باشند .

غیرتش بر عاشقی و صادقی ست

غیرتش بر دیو و بر اُستور نیست  ۱۸

حضرت حق بر عاشق ِ پاکدل خویش غیرت می ورزد و مواظب رفتار و اعمالش هست،وگرنه کاری به کار  حیوان و دیو بد نهاد ندارد.یعنی کسانی که مانند حیوانات جز به ارضاء غرائز خود نمی اندیشند و نهادی  پلید دارند،بخود وانهاده شده اند. [تو مر دیو را مردم ِ بد شناس/کسی کو ندارد ز یزدان سپاس/فردوسی]

دیو اگر عاشق شود،هم گوی برد

جبرئیلی گشت و، آن دیوی بمرد ..۱۹

[هرچند] آن دیو هم اگر گرفتار عشق گردد،گوی سعادت را در چوگان زندگی خواهد زد و فرشته ای چون جبرئیل خواهد شد.[در اندیشۀ مولانا جبر مطلق محلی ندارد و در توبه به روی همۀ بندگان حق بازست]

اسلَمَ الشَّیطانُ آنجا شد پدید

که یزیدی شد ز فضلش، بایزید  ۲۰ ــ

هنگامی که یزید صفتی از فزونی بخشایش الهی می تواند چون بایزیدی عارف و عاشق گردد،بدان که  اسلَمَ الشَّیطانُ پدید آمده است. اشاره دارد به حدیث نبوی :”اسلَمَ شیطانی بیَدی” (شیطان من بدست من تسلیم شد”چنین عبارتی جایی نیامده است اما در ادب عرفانی بسیار بکارمی رود .استاد فروزانفر به  نقل از مسند احمد مضمون آن را آورده است .(نک، احادیث مثنوی ص ۱۴۸)

ادامه دارد

کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژهوش ربا (بخش پبجم) a و b

نگارش و گویش: محمد بینش(م ـزیبا روز)

https://t.me/didarmasnavi/2287

https://t.me/didarmasnavi/2265

 

نوشته شده توسط محمد بینش (م ــ زیبا روز)

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)