دیدار معنوی مثنوی 

در ابیات پیشین سخن بر سر آن بود که مولانا از کار و کردار ابلیس در فریب دادن آدمیان می گفت و این که او در وقت عمل یک باره به معتقدانش پشت می کند و می گریزد. باقی ابیات از ۳۶۱۶ به بغد:

گفت جق:” خود او جدا شد از بهی

تو بدین تزویر ها هم کی رهی ؟” ۱

پس از آن مولانا خود رشتۀ سخن را بدست می گیرد : 

فاعل و مفعول در روز ِ شمار 

روسیاه اند و حریف ِ سنگسار ۲

ره زده و ره زن، یقین در حکم و داد 

در چَه ِ بُعدند و در بِئسَ المِهاد (دوزخ) ۳

گول را و غول را ، ــ کو را فریفت ــ

از خِلاص و فَوز،می باید شِکیفت ۴

هم خرو، خرگیر اینجا در گِل اند 

غافل اند این جا و ، آنجا آفل اند ۵

تفسیر اجمالی ابیات  

بیت اول: مولانا از قول خداوند به ابلیس می گوید او از راه راست منحرف شد اما تو هم با این حیله ها از دست من خلاص نخواهی شد !

بیت ۲ : فریب خورده و فریب کار هر دو در آخرت جزا می بینند و در این دنیا هم سنگ سارخواهند شد.

[این بیت ایهام دارد و به قرینۀ سنگسار، نظر به عمل لواط دارد .منظور آن که عمل شیطان مانند کار آن لواط کاران بدون عقوبت باقی نخواهد ماند]

بیت۳ : راه ِ کج رفته و راهزن، در داوری و از روی عدل و انصاف ، هر دو در چاه ِ دوری از رحمت خدا قرار دارند .[ زیرا همانطور که در دادگاه های این جهان هر کس مسئول اعمال خویش است و صرفا به بهانۀ فریب شیطان نمی تواند از مسئولیت ِ جنایت مرتکب شده شانه خالی کند، در دادگاه الهی نیز وی را به همین دلیل، از مجازات معاف نمی کنند .] بئس المِهاد (جایگاه بد) بر گرفته از آیۀ ۱۹۷ سورۀ آل عمران  می باشد و منظور دوزخ است .

بیت ۴ : کودن و غولی که او را فریفت، هر دو می بایست چشم طمع از خلاص و  رستگاری بردارند .

[ غول، منظور ارواح و شیاطین اغواکننده اند . شکیفتن یعنی شکیبیدن و صبر کردن .بنا بر نظر استاد همایی وقتی با حرف اضافۀ “از” متعدی شود، به معنی صرف نظر کردن از موضوعی ست] (۱)

بیت ۵ : [ خر در زمین گل آلود نمی تواند قدمی بردارد و مولانا هم در مقایسه میان عقل و عشق می گوید: عقل در شرحش چو خر در گل بخفت .] در روز قیامت، هم آدم احمق جون خر و هم آن

گیرندۀ خر یعتی شیطان پایشان در گل است و نمی توانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. در این جهان از حال زار خویش خبر ندارند و در آن جهان نیز جانی تیره دارند. 

پس از آن مولانا به موضوع مهم توبه می پردازد؛ نه تنها از لحاظ فقهی بلکه از منظر عارفانه که آدمی  می تواند با ارادۀ خود و چشمی بینا درکردار خویش تجدید نظر کرده مشمول عنایت حق گردد.چنین دیدگاهی از نظر فلسفی، اختیار را بر جبر برتری می دهد .موضوعی که امید رستگاری را برمیانگیزد :

جز کسانی را که واگردند از آن 

در بهار ِ فضل آیند از خزان ۶

توبه آرند و، خدا توبه پذیر

امر ِ او گیرند و او، نِعمَ الاَمیر ۷

چون بر آرند از پشیمانی حَنین

عرش لرزد از اَنینُ المُذ نِبین ۸

آنچنان لرزد که مادر بر ولد

دستشان گیرد، به بالا می کَشَد ۹

کِ : ” ای خداتان واخریده از غَرور (شیطان) ! (غُرور)

نَک، ریاض ِ فضل و نک ربِّ غَفور ۱۰

بعد از این تان برگ و رزق ِ جاودان

از هوای حق بوَد، نه از ناودان  ۱۱

چون که دریا بر وسایط رشک کرد 

تشنه چون ماهی به ترک ِ مشک کرد  ۱۲

تفسیر اجمالی ابیات

 بیت ۶: جز کسانی که توبه ورزند و از سرمای وجود زمستانی خویش،در بهار ِ بخشش الهی باز آیند.

بیت۷ : توبه کنند و بر امر حق گردن نهند، که او فرمانروایی نیکو ست .

بیت ۸ : چون که از کردۀ خویش پشنیمان گشته و ناله سر دهند،آسمان از فغان آنان به لرزه در می آید 

بیت ۹ : لرزه ای مانند آنچه که به  مادری از دیدن اشک و آه فرزند دست می دهد . آسمان دستشان را گرفته و بالا می کشد می گویدشا ن :

بیت ۱۰: ”  ای توّابانی که خدا شما را از چنگ ابلیس رهانید ! [ غَرور به معنی فریبکار است که با غفور هم قافیه می شود . می توان غُرور هم خواند و معنی کرد. (۲) درنسخه نیکلسن هر دو آمده ست (۳) اینک گلستان بخشش و بخشایش الهی

بیت ۱۱ : از این پس برگ و نوای شما از دوستی و عشق حضرت حق تامین می شود و جاودانه به شما خواهد رسید و دیگر جایی برای دلمشغولی شما به ناودان نخواهد ماند. ــ کنایه از این که نگران رزق و روزی وابسته به اعمال و سعی خویش نباشید ،چرا که آن کوشش و دهش مانند آب ناودان گاهی جریان دارد و گاهی ندارد ،ولی این رزق الهی همیشکی ست ــ منظور از رزق، روزی مادی و معنوی هر دوست.

بیت۱۲ : وقتی که وجود سالک چنان از عشق حق پر گشت که در دریای حقایق غوطه ور گردید،دیگر آن دریا از وجود واسطه ها میان خود و عارف به غیرت می آید و درخواستهای وی را یکسره و بدون واسطه، از  حضرت حق به او می رساند؛ تو گویی تشنۀ آب رحمت الهی ،خود به ماهیی تبدیل شده است و نیازی به به جستن آب ندارد چرا که به عینه در دریای الهی غوطه ور است. دو تفسیر مهم در باره این بیت وجود دارد استادهمایی می نویسد:”مقصود این است که چون وجودسالک متصل به دریای فیض حق گردید،…هر چه می خواهد، بدون واسطه از حق می گیرد،همچون ماهی که چون به دریای عظیم پیوست،دیگر به چشمه سارها و جویهای کوچک اعتنا ندارد.” (۴) انقروی نیز در تفسیری انفسی از این بیت ،مراد از مشک را مرتبۀ جسم و مراد از ماهی را روح انسان می داند:

“چون آن دریای وحدت [حضرت حق] بر وسایط رشک کرد، از کمال غیرتش، دریا را [از] پیش ماهی ــ که تشنۀ اسباب بود و از دریا فیض می گرفت ــ محو کرد…. آن ماهی [روح آگاه شدۀ عارف] مشک ِ جسم را ترک گفت .[و به حق پیوست. مقام فناء فی الله ]  (۵)

اگر در دو تفسیر یاد شده دقت شود،می توان دو فهم متفاوت را از این بیت تشخیص داد. در مصراع “تشنه چون ماهی به ترک ِ مشک کرد” آیا منظور این است که سالک همانند ماهی شد و دیگر مشک ِ عبادا ت و مناسک دینی را کنار نهاده ،غوطه ور در دریای حقیقت گشت و یا سالک ِ غوطه ور در دریای الهی یکسره در آن دریا محو شد و جسم مشک مانند را که از طریق آن آب را بلعیده و زندگی خود را ادامه می داد، کنار  زد و به روح مطلق تبدیل شد؟ نکته باریک اینجاست که مکاشفات عارفانه اغلب فراتر از مرزهای قراردادی ، در قالب کلماتند و شاعران با رمز و تمثیل به بیان آن می پردازند . وقتی بیان سمبولیک باشد پای تاویل هم به میان می آید . ینا بر این مفسران به تاویل رموز می پردازند. تاویل درلغت،بازگردانیدن  عبارتی به عبارت اصلی اش می باشد.در تاویل سعی بر این است تا قرینه ای و شاهدی برای درستی آن نشان داده شود.

اینچنین تاویلی البته بر تاویل هایی که به رای شخصی ِ مفسر باشد،برنری دارد و بیشتر مورد تایید است.

این که انقروی مشک را جسم و ماهی را روح آدمی تاویل کرده است، شاید به قرینۀ حکایتی در دفتر سوم باشد. آنجا غلامی با مشک خالی در بیابان دنبال آب می گردد تا برای کاروانیان مایۀ حیات ببرد که ناگهان :

چشمه ای دید از هوا ریزان شده 

مشک او روپوش فیض ِ  آن شده 

ز آن نظر، روپوش ها هم بردرید

تا معیّن، چشمۀ غیبی بدید … بیت ۳۱۶۵

اما تفسیر نخستین هم این بیت را بعنوان قرینه در چنته دارد که در مقدمه دفتر اول آمده است :

هر که جز ماهی از آبش سیر شد

هر که بی روزی ست روزش دیر شد 

افزون براین شاهدی دیگر از مثنوی داریم که هستی را یکسره از منظر وحدت وجود می بیند :

بحرِ وُحدان است فرد و زوج نیست

گوهر و ماهی ش غیر ِ موج نیست .. 

از همین روست که هیچگاه نباید لزوم “دیدار” درونی معانی رمزی را کنار نهاد و چندامکان و تفسیر را درکنار هم باید دید. راقم این سطور تا پایان داستان از چنین روشی استفاده کرده است . باری، پس از این تمهیدات ِ معنوی ، مولوی به ادامۀ متن حکایت دژ هوش ربا می پردازد.

ادامه دارد  

کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (بخش چهارم)

نگارش و گویش:محمد بینش (م ــ زیبا روز)

https://t.me/didarmasnavi/2230

زیر نویس ها

۱ : همایی،جلال الدین ــ تفسیر مثنوی مولوی ــ ص ۴۰

۲: زمانی،کریم ــ شرح جامع مثنوی معنوی ــ ج۶ ص۹۴۰

۳ : نیکلسون ، شرح مثنوی معنوی ــ ج۶ ص۲۲۲۴ ترجمه حسن لاهوتی

۴ : همایی،جلال الدین ــ تفسیر مثنوی مولوی، ص ۴۱ به اختصار

۵ : انقروی،اسماعیل ــ شرح کبیر انقروی، ج ۱۵ ص ۱۱۱۶ ترجمه دکتر عصمت ستار زاده 

 

نوشته شده توسط محمد بینش (م ــ زیبا روز)
 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)