روزنامهنگاری حرفهای به معنای واقعی آن، در ایران کمبنیه است
گفت و گو با نگین حسینی، روزنامه نگار
نگین حسینی در سه دوره بازیهای پارالمپیک (آتن ۲۰۰۴، پکن ۲۰۰۸ و لندن ۲۰۱۲) بهعنوان نویسنده و خبرنگار حضور داشت و نامزد جایزهی رسانهای کمیته بینالمللی پارالمپیک – ۲۰۰۵ و همچنین برنده قلم بلورین در جشنواره مطبوعات ایران در سال ۱۳۷۹ در رشته گزارشنویسی شد.حسینی دانشجوی دکترای ارتباطات در ایران بود و هماکنون پژوهشگر مطالعات معلولیت و عضو شورای سردبیری ژورنال بینالمللی مطالعات معلولیت دانشگاه هاوایی و دانشجوی دکترای مطالعات زبان و دستیار تدریس دانشگاه پوردو در امریکاست. نگین حسینی نویسنده پنج عنوان کتاب نیز هست: در آسمانی دیگر ۱۳۸۵؛ جُنگ تلویزیونی برای کودکان ۱۳۸۶؛ مسافر دهکده جهانی ۱۳۹۱؛ قهرمانان میدان لندن ۱۳۹۲؛ درآمدی بر مطالعات معلولیت ۱۳۹۳.
خانم حسینی قبل از هر چیز به ما بگویید چگونه و کی روزنامهنگار شدید؟ چطور پایتان به روزنامه اطلاعات باز شد؟
من از کودکی به نوشتن علاقهی زیادی داشتم و آرزو داشتم که روزی در همین حوزه وارد کار حرفهای شوم. از اقبال خوبی که داشتم و همینطور از سماجت خودم برای دنبال کردنِ عشق و علاقهام، این اتفاق زودتر از آنچه فکرش را میکردم افتاد. چند ماهی پس از پایان دبیرستان در پاییز ۱۳۷۰، مقالهای اجتماعی برای روزنامه کیهان نوشتم و همین باعث ورودم به دنیای حرفهای خبرنگاری شد. دو سال بعد، از روزنامه اطلاعات سر درآوردم. چطور؟ به همین سادگی که روزی رفتم روزنامه اطلاعات و به آقای دعایی(رییس موسسه اطلاعات) که تا آن زمان ندیده بودمشان، گفتم که تمایل دارم در روزنامه اطلاعات کار کنم.
و آقای دعایی هم به همین راحتی پذیرفتند؟و شما شدید خبرنگار روزنامه اطلاعات؟ایا هرکسی به این راحتی می تواند وارد روزنامه ای مثل اطلاعات شود؟کمی عجیب به نظر می رسد.نه؟
به همین راحتی هم نبود و نیست. قرار شد نمونه مطالبم را برایشان ببرم و البته ایشان هم از چند نفر از همکاران پرس و جو کردند. منظور من از “به همین سادگی” این بود که از اول نه پارتی داشتم و نه معرف. با تلاش شخصی خودم وارد هر دو روزنامه (و کلا دنیای روزنامه نگاری) شدم. مسلما نه آن موقع و نه حالا، هر کسی نمیتوانست و نمیتواند به راحتی وارد دو روزنامهی بزرگ کشور شود. شاید شبیهِ امتحان رانندگی، که افسرِ مُمتحن از نحوهی روشن کردن ماشین یا حتی از طرز نشستنِ فرد میتواند متوجه شود که طرف راننده است یا نه، افراد با تجربه در روزنامهها هم سریع متوجه میشوند که متقاضی خمیرهی این حرفه را دارد یا نه.
ظاهراً همه سابقه هفدهساله شما در روزنامهنگاری به کار در روزنامه اطلاعات بازمیگردد، پشیمان نیستید که همه این سابقه را در آنجا سپری کردید با توجه به اینکه برخی از روزنامهنگاران ایرانی معتقدند که روزنامهنگاران روزنامهای مثل اطلاعات کمتر و یا هرگز درخششی در کار نداشتهاند؟
به جز دو سال اول آغاز کارم، بقیهی سالهای فعالیت حرفهایم را در روزنامه اطلاعات و مجله دنیای ورزش (وابسته به موسسه اطلاعات) بودم و از این بابت تا الان (هنوز) پشیمان نشدهام. اولا در اوایل دههی ۱۳۷۰ که روزنامه نگاری را شروع کردم، تعداد روزنامهها اینقدر زیاد نبود و کیهان و اطلاعات هنوز دو غول بزرگ روزنامهای کشور بودند و البته پیوستن به آنها هم کار آسانی نبود. بعدها هم که روزنامههای رنگی و عمدتاً حزبی منتشر شدند، من نخواستم و علاقه نداشتم دغدغهی اصلیام در روزنامه نگاری، مسائل سیاسی باشد. هرچند در بعضی مقاطع زمانی، در حوزههای سیاسی هم فعالیت داشتهام، اما نقطهی اتکای حرفهای من مسائل اجتماعی (و بعد ورزشی) بوده و هست و به نظرم در اندازهی توانایی شخصیام و با اتکا به امکاناتی که روزنامه اطلاعات در حوزههای اجتماعی در اختیارم قرار داد، کاری را که از دستم برمیآمده،کردهام. هدف حرفهای من، فعالیت سیاسی نبود که به خاطرش دنبال رسانهای سیاسی یا حزبی باشم. علاوه بر این، من همیشه عِرق خاصی به روزنامه اطلاعات داشتم و کار کردن برای جایی دیگر را بیوفایی به روزنامهام میدانستم. کسانی که به گفته شما معتقدند “روزنامه نگاران روزنامهای مثل اطلاعات کمتر و یا هرگز درخششی در کار نداشتهاند” احتمالا از تاریخ مطبوعات ایران کاملا بیخبرند و اسمی از پیشکسوتانِ روزنامهنگاری در کیهان و اطلاعات نشنیدهاند. فکر میکنم خبرنگار فعال، خلاق و کوشا در هر جایی که کار کند، اسمش به یاد میماند
البته خانم حسینی ما با طرح واژه درخشش قصد ارزشگذاری به کار شما و یا روزنامه اطلاعات نداشتیم، صرقا منظور تیژاژ بیشتر و به اندازه شایسته دیدن بود.به نظر خودتان مطالب شما در روزنامه اطلاعات بهاندازه شایستهی خود دیدهشدهاند و بازتاب داشتهاند؟
عمده کار من در روزنامه اطلاعات، در حوزهی اجتماعی و معلولیت بوده که فکر میکنم در اندازهای که باید، دیدهشده و در جامعهی افراد دارای معلولیت و مسئولان و درست اندر کاران گاهی مثمر ثمر واقعشده است. هر خبرنگاری دوست دارد تعداد مخاطبان بیشتری داشته باشد؛ این به کنار. اما من در بیشتر تلاشهای حرفهایَم اگر میتوانستم مشکل کسی را بهواسطهی مطلب یا گزارشم حل کنم، برایم کافی بود حتی اگر مطلبم فقط یک نفر خواننده داشت. برایم مهم بود که از تریبون روزنامه برای رساندن صدای مردم نیازمند به کسانی که میبایست پاسخگو باشند، استفاده کنم. هنوز هم شادی و رضایت از “روزنامهنگاریِ معطوف به حل مشکلات” را با نوشتهای که میلیونها نفر خواننده داشته باشد اما منجر به هیچ تغییری نشود، عوض نمیکنم.
مهمترین مطلب و تأثیرگذارترین مطلبی که در طول فعالیت حرفهایتان نوشتهاید کدام است؟
همهی ما خبرنگاران به خاطر شرایط کاری و ماهیت حرفهمان، نقاط عطفی در کارنامهی حرفهایمان داریم که بعدها به خاطراتی خوش یا حتی تلخ تبدیل میشوند. یکی از اولین موفقیتهای خبریام این بود که در سالهای آغازین دههی ۱۳۷۰ که زمزمههای مربوط به آزادراه تهران-شمال تازه شنیده میشد، من توانستم نقشه یا مسیر آزادراه را از وزارت راه و ترابری به دست آورم که برای اولین بار در صفحه اول روزنامه اطلاعات چاپ شد. بعداً شنیدیم که با انتشار این نقشه، معاملات زمین و مسکن در آن مسیر رونق گرفته و البته قیمتها هم یکباره افزایش پیداکرده بود!
در حوزهی خارجی، سال ۱۳۷۶ به عنوان خبرنگار روزنامه اطلاعات در کنفرانس سران کشورهای اسلامی در تهران حضور داشتم و توانستم با تک تک روسای جمهور و نخست وزیران حاضر در اجلاس، مصاحبههای اختصاصی (و البته کوتاهی) داشته باشم که در نوع خودش، کارنامهی خوبی را برای روزنامه اطلاعات به جا گذاشت. علاوه بر این، در سه دوره از بازیهای پارالمپیک (آتن ۲۰۰۴، پکن ۲۰۰۸، و لندن ۲۰۱۲) به عنوان نویسنده و خبرنگار حضور داشتم که حاصلش نگارش و انتشار دو کتاب در این زمینه بود. نوشتههایم در پارالمپیک آتن ۲۰۰۵ به فینالِ مسابقهی جهانیِ خبرنگاران حاضر در پارالمپیک راه یافت و با انتخابِ بخش رسانهای کمیته بینالمللی پارالمپیک، جزو چهار اثر فینالیست آن سال شد.
در حوزه ورزشی هم انگار فعال بودید؟
بله. در حوزهی ورزشی هم فعال بودم. منهای اینکه خودم سالهای سال در لیگ برتر والیبال بانوان (و در تیم هما) بازی میکردم، در مجله دنیای ورزش (وابسته به موسسه اطلاعات) هم خبرنگاری ورزشی میکردم. در طول بیش از ده سالی که با دنیای ورزش بودم، علاوه بر پوشش خبری ورزش بانوان، با صدها نفر از بازیکنان مطرح و پیشکسوتان رشتههای مختلف ورزشی، مصاحبههای عمقی در مورد زندگیشان انجام دادم که سالهای سال هر هفته در دنیای ورزش منتشر میشد و خوانندگان زیادی داشت. به نظرم میشود از آن مجموعه مصاحبهها، یک کتاب قطور منتشر کرد که گوشهای از زندگینامهی کسانی است که بخشی از تاریخ ورزش این کشور بودهاند. مصاحبهها طولانی و پیاده کردن و تنظیم و نوشتنشان واقعا طاقت فرسا بود اما جالب اینکه همان تجربه کمکم کرد تا سال ۲۰۱۲ کتاب زندگینامه پروفسور یحیی کمالی پور را بنویسم که به نام “مسافر دهکده جهانی” توسط انتشارات “سیمای شرق” منتشر شده و مورد استقبال هم قرار گرفته است. در دنیای ورزش نوآوریهای دیگری نیز داشتم. یکی اینکه چون مسئول صفحات ورزش بانوان هم بودم، برای اولین بار در تاریخ مطبوعات بعد از انقلاب، عکس خانمهای ورزشکار را با شلوار و کاپشن ورزشی (و البته با حجاب اسلامی) منتشر کردیم؛ چون تا پیش از آن، عکسها همه با مانتو و روسری و اغلب تیره بود. یادم هست که اواسط دهه ۱۳۷۰ که با تیم والیبال هما قهرمان لیگ برتر بانوان ایران شده بودیم، به آقای شعبانی (مدیرمسئول دنیای ورزش) گفتم خب چه اشکالی دارد که عکس یک تیم بانوان را پوستر وسط کنیم؟ ما که حجاب اسلامی داریم و کاپشن و شلوارمان هم بلند است! ایشان هم هرچند خیلی متعجب شده بود، اما با خوشفکری و همراهی همیشگی، قبول کرد و به این ترتیب، برای اولین بار پس از انقلاب، عکسی از یک تیم ورزشی بانوان به شکل پوستر وسط، در داخل مجله دنیای ورزش چاپ شد، و این روند که در آن دورهی زمانی، واقعا نوآوری و جسارت بود، ادامه پیدا کرد. سوم، عکس خانمهای ورزشکار خارجی را در مسابقاتی مثل المپیک و جهانی منتشر میکردیم که این نیز در نوع خودش بینظیر بود. جا دارد باز هم یادی کنم از آقای شعبانی، مدیر مسئول دنیای ورزش، که انجام این کارها بدون ایشان و خوشفکری و همراهیشان واقعا امکان پذیر نبود.
راهاندازی صفحه ۸ ضمیمه یکی دیگر از نوآوریهایم در روزنامه اطلاعات بود که خودم نیز باجان و دل دوستش داشتم. اوایل دهه ۱۳۸۰ بود که سردبیر وقت روزنامه اطلاعات از من خواست که مدیریت صفحه آخر ضمیمه روزنامه (صفحه ۸) را به عهده بگیرم. بهاینترتیب صفحهای خواندنی با مطالب متنوع و جالب طراحی کردم که بهشدت مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت. سالهای زیادی مسئول این صفحه بودم و در کوچه و بازار و حتی در بین همکاران خودمان و دوستان و آشنایان میدیدم و میشنیدم که صفحه ۸ ضمیمه را دوست داشتند. یکبار در برگشت از روزنامه، در حوالی امیرآباد خانمی نسبتاً مُسن را که منتظر تاکسی بود، سوار ماشینم کردم. وقتی کنارم نشست، متوجه شدم روزنامه اطلاعات داخل کیفش است. بدون اینکه اشارهای به شغل خودم بکنم، دراینباره پرسیدم. گفت سالهای سال است که اطلاعات میخواند اما صفحهی آخر ضمیمه را بیشتر از بقیه صفحاتش دوست دارد. آنقدر خوشحال شدم که رازم را برملا کردم و گفتم که خودم مسئول این صفحهام؛ و این بار نوبت او بود که ذوقزده شود! یا مثلاً روزی به خانهی دوستی رفتم و بهطور اتفاقی متوجه شدم که پدر او تمامی صفحات ۸ ضمیمه را آرشیو کرده و گوشهای گذاشته بود… از اینجور بازخوردها زیاد داشتم.
در حوزهی اجتماعی و حقوق معلولیت هم مطالب تأثیرگذاری داشتهام که بهتر است از آن بگذریم.
صفحه آخرِ ضمیمه شامل چه مطالبی بود؟
مثل یک مجلهی اجتماعیِ کوچک بود. ستونهای ثابتی برای آن برنامه ریزی کرده بودم؛ از جمله: فال حافظ (که خیلی طرفدار داشت)، حکایتهای تاریخی، ریشهی ضربالمثلهای ایرانی، قاب زندگی (عکسهایی بود از طبیعت و کودکان و روزمرگی آدمها که آن هم طرفداران زیادی پیدا کرد)، مطالب علمی، خانوادگی، و مقالات مربوط به تفکر مثبت. صفحه ۸ ضمیمه، سنگ بنای ضمیمهی اجتماعی روزنامه اطلاعات شد که سالها بعد به طور مستقل انتشار یافت.
این روزها چکار میکنید؟ آیا همچنان روزنامهنگاری میکنید؟
روزنامهنگاری عشق و علاقه و اصلاً جزئی از زندگی من است. نوشتن، خواندن و کار کردن خصوصیت ذاتیام است که نمیتوانم از آن دستبردارم اما اینهمهی زندگی من نیست. در حال حاضر برای جایی یا رسانهای کار حرفهای نمیکنم؛ سالهاست تحریریهای ندیدهام و طبیعتاً گاهی دلتنگ حضور در آن فضا میشوم اما چون بخشی دیگر از ویژگیام، علاقهی علمی و تحقیقی است، فعلاً مشغول این دومی هستم و هرچند از فضای روزنامهنگاری تحریریهای دور هستم، اما به خاطر حضور در فضای دانشگاهی، احساس خوشحالی و رضایت میکنم. البته هنوز هم در حوزهی معلولیت فعالیت دارم و مطالب یا مقالاتی این حوزه و یا در زمینههای اجتماعی مینویسم و منتشر میکنم.
چرا روزنامه اطلاعات را رها کردید و از ایران رفتید؟
من برای کار بیشتر روی پایاننامه دکترایم به امریکا سفر کردم. موضوع رسالهام روزنامهنگاری در حوزهی معلولیت بود اما متأسفانه تعداد منابع موجود در ایران آنقدر کم بود که میتوانم بگویم تقریباً ازنظر ادبیات تحقیق هیچچیزی در دست نداشتم. ضمن اینکه مشکلات مربوط بهسرعت اینترنت و فیلترینگ سایتها در ایران، بهخصوص در ماههای پس از انتخابات ۸۸، حسابی کلافهام کرده بود و نمیتوانستم به منابع انگلیسی موجود دسترسی راحت و آزادانه داشته باشم. وقتی به امریکا آمدم، انگار ناگهان به اقیانوسی از اطلاعات شیرجه زده باشم، باورم نمیشد که اینقدر مقالهی علمی و تحقیقات دانشگاهی در حوزهی معلولیت و با نگاه غیرپزشکی وجود داشته باشد! آنقدر منبع زیاد و در دسترس بود که نمیدانستم از کجا شروع کنم! نهایتاً با رشتهی دانشگاهی “مطالعات معلولیت” آشنا شدم که درواقع بستر اصلی همان اقیانوس اطلاعات در حوزهی مطالعات اجتماعی و چند رشتهای معلولیت است. تصمیم گرفتم این رشتهی ناشناس مانده در ایران را به زبان فارسی برای علاقهمندان ایرانی، دانشجویان، و پژوهشگران حوزه معلولیت معرفی کنم. نتیجهاش انتشار جدیدترین کتابم است، با عنوان “درآمدی بر مطالعات معلولیت، با رویکرد جامعهشناسی” که امسال انتشارات سیمای شرق منتشرش کرد. اما دستاورد علمی فقط یکی از نتایج سفرم به امریکا بود. درواقع سرنوشتم این بود که عشقِ راستینِ زندگیام را هزاران مایل دورتر از کشورم پیدا کنم و لانهی عشقم را اینجا بسازم.
شما در رشته روزنامهنگاری در دانشکده ارتباطات درسخواندهاید؟ تحصیل در این رشته چقدر به روزنامهنگار شدن شما کمک کرد؟ آیا از آموزشهای دانشگاهی در این رشته راضی بودید؟ آیا دانشکدههای روزنامهنگاری در ایران توان ساختن روزنامهنگاران توانا را داشتهاند؟(کسانی معتقدند در این زمینه موفق نبوده و روزنامهنگاران برجستهای بیرون نداده است)
من در ایران دانشجوی دکترای “علوم ارتباطات” در واحد علوم و تحقیقات بودم که در شاخهی “روزنامهنگاری” تعریفشده بود اما واقعیت این است که محتوای این دورهی دکترا به ژورنالیسم یا روزنامهنگاری عملی ربطی نداشت و بیشتر در همان حوزهی ارتباطات بود. یک دلیلش این است که در ایران، رشتهی “ارتباطات” با “روزنامهنگاری” مخلوط شده و هنوز مرتبط باقیمانده است؛ درحالیکه این دو رشته کاملاً جدا هستند. در دانشگاههای امریکا هم رشتهی “ژورنالیسم” جدا از “ارتباطات” است. دلیل دیگر، شکاف میان دانشکدههای روزنامهنگاری و رسانهها است که البته فقط مختص ایران نیست و حتی در امریکا هم در این مورد حرفوحدیث زیاد است اما با تغییراتی که دانشکدههای ژورنالیسم در سیلابِس درسی و طرحهای عملیشان دادهاند، سعی شده این شکاف کمتر شود و بهاینترتیب، دانشجویان فرصتهایی (مثل اَنتِرنی یا کارآموزی) برای حضور در رسانههای جمعی و کار حرفهای پیدا میکنند. از طرف دیگر، به نظر من هم دانشکدههای ایران نتوانستهاند یا هنوز نمیتوانند محتویات نظری و تئوریکِ روزنامهنگاری را به شیوهای عملی به دانشجویان انتقال دهند؛ شاید به این دلیل که بیشتر مدرسان این درسها، خودشان کار عملی نکردهاند یا در تحریریههای خبر مشغول به کار نبودهاند.
شما بهتازگی مقالهای به مناسبت نودسالگی روزنامه اطلاعات نوشتید که برخلاف برخی از از آن دفاع کردید، ازجمله آن را با کیهان مقایسه کردید. کسانی هم در مخالفت با این روزنامه همین قیاس را انجام میدهند دهند و میگویند روزنامه اطلاعات آنقدر خنثی و بیخاصیت است که ترجیح میدهند کیهان را بخوانند. شما دراینباره چه فکر میکنید؟ خنثی و بیخاصیت بودن این روزنامه را قبول دارید؟ آن را مزیت میدانید یا عیب؟
هرکسی انتخاب و نظر خودش را دارد که شاید برای من خیلی عجیب باشد؛ همانطور که احتمالاً نظر من برای عدهای عجیب است. این تفاوتها جزئی از ویژگیهای زندگی بشری است. من تعجب میکنم که عدهای مواجهه با فحش و تهمت و ناروایی را ترجیح میدهند به رویهی مخالف آن، و اسم دومی را هم “خنثی بودن” میگذارند. ضمن اینکه روزنامه اطلاعات از نگاه سیاسی هم نقاط عطف قابلتوجه و اثرگذاری در تاریخ سیاسی ایران داشته است که متأسفانه منتقدانش یا از آن آگاهی ندارند و یا واقعاً روزنامه را نخواندهاند و نخوانده قضاوت میکنند. مثالهای زیادی هست؛ از ستونهای خاص روزنامه اطلاعات، تا حتی آگهیها و ترحیمها؛ تا انتشار بعضی عکسها و مطالب در برهههای خاص. اینها را کسی نمیبیند چون همانطور که برخی منتقدانش میگویند، اصلاً اطلاعات را نمیخوانند! برخی مطالب سیاسی و اجتماعی روزنامه اطلاعات، خبرها و گزارشهای غیرسیاسی، صفحات لایی، ضمیمهها و برخی مجلات موسسه اطلاعات، اینها در زمان خودشان حتی جلوتر از رقیبانشان بودهاند اما متأسفانه همیشه “قضاوت کیلویی” شدهاند. بااینهمه، حرف من این نیست که روزنامه اطلاعات بیاشکال است و نباید نقدش کرد. روزنامه اطلاعات هم (مثل همه رسانههای ایرانی) نقاط ضعفی دارد که باید بهطور حرفهای نقد و بررسی شود.اما درنهایت، روزنامهنگاری حرفهای به معنای واقعی آن، در ایران واقعاً کمبنیه است و شاید اصلاً وجود نداشته باشد. ازآنجاکه چارچوبهای حاکم بر رسانهها یکسان است و همه باید تابعی از آن چهارچوبها باشند، درنهایت همگی در بازهی مشخصی از فعالیتِ ژورنالیستی قرار دارند که نمیتوان گفت “حرفهای” است. بله، صفحهبندی خوش آب و رنگ و چشمگیر، بخشی از کار حرفهای است اما تمام آن نیست. کافی است خبرهای داخل روزنامههای جدید را بخوانید؛ متوجه میشوید که بخش بزرگی از خبرهای منتشرشده در تمام آنها تکراری است و احتمالاً کپی شده از چند خبرگزاری؛ و تازه همین خبرها هم کلی غلط نگارشی و تنظیمی دارند که حتی دبیران خبر در روزنامهها، زحمت ویرایش و تصحیح آنها را به خود ندادهاند و یا شاید سوادش را نداشتهاند. روزنامههای خوش آب و رنگ در ایران اغلب دریکی دو جنبهی مشخص حرفهایتر عمل کردهاند و نه در همهی موارد؛ مثلاً یکی- دو ستون قوی و پر خواننده دارند. این به معنی حرفهای بودنِ تامِ آنها نیست. از بحث خبرگزاریها و ظهور قارچگونهی آنها هم بگذریم که به نظرم نقطهی تاریکی در تاریخ رسانههای ایران (از لحاظ رویکرد حرفهای و علمی) هستند.
اما درنهایت، روزنامهنگاری حرفهای به معنای واقعی آن، در ایران واقعاً کمبنیه است و شاید اصلاً وجود نداشته باشد. ازآنجاکه چارچوبهای حاکم بر رسانهها یکسان است و همه باید تابعی از آن چهارچوبها باشند، درنهایت همگی در بازهی مشخصی از فعالیتِ ژورنالیستی قرار دارند که نمیتوان گفت “حرفهای” است. بله، صفحهبندی خوش آب و رنگ و چشمگیر، بخشی از کار حرفهای است اما تمام آن نیست. کافی است خبرهای داخل روزنامههای جدید را بخوانید؛ متوجه میشوید که بخش بزرگی از خبرهای منتشرشده در تمام آنها تکراری است و احتمالاً کپی شده از چند خبرگزاری؛ و تازه همین خبرها هم کلی غلط نگارشی و تنظیمی دارند که حتی دبیران خبر در روزنامهها، زحمت ویرایش و تصحیح آنها را به خود ندادهاند و یا شاید سوادش را نداشتهاند. روزنامههای خوش آب و رنگ در ایران اغلب دریکی دو جنبهی مشخص حرفهایتر عمل کردهاند و نه در همهی موارد؛ مثلاً یکی- دو ستون قوی و پر خواننده دارند. این به معنی حرفهای بودنِ تامِ آنها نیست.
عکسی از نگین حسینی به همراه همکارانش در روزنامه اطلاعات، سال ۱۳۸۶
شما در مطلبتان انتقادهای نسبتاً تندی را به روزنامهنگاران روزنامههای پس از دوم خرداد کردهاید و آنها را روزنامهنگاران یکشبه خواندهاید؟ نقدهای شما به روزنامههایی که پس از دوم خرداد منتشر شدند چیست؟
نقد من به عملکرد “روزنامههای دوم خردادی” نبود، بلکه به تعدادی از کسانی بود که بدون آموزش لازم، بدون گذراندن حتی دو واحد درس روزنامهنگاری، یکباره وارد روزنامههای جدید شدند و پلههای ترقی را هم بهسرعت طی کردند. این هم تنها حرف و نقد من نیست. خیلی از کسانی که خاک این حرفه را خوردهاند، این نقد رادارند. روند ظهور خبرنگارانی که آنها را “یکشبه” مینامم، با ظهور روزنامههای دوم خرداد شروع شد و همچنان ادامه دارد چون در سالهای اخیر حتی رسانههای بیشتری وارد عرصهی ژورنالیسم ایرانی شدهاند که طبیعتاً نیروی کار لازم دارند. متأسفانه انگار همینکه کسی دستی در نوشتن داشته باشد (که گاهی حتی این ویژگی را هم ندارند) کافی است تا خبرنگار شود. من تعداد زیادی از مهندسها و لیسانسهای علوم تجربی را میشناسم که چون کار یا سواد کافی برای پیدا کردن شغلی در حوزه تحصیلی خودشان را نداشتند، وارد رسانهها شدند. خب البته این هم طبیعی است که کسی اشتباهی در زندگی کرده باشد، مثلاً انتخاب رشتهی غلط و بهاجبار (که همه با این مسئله آشناییم) و بخواهد در مسیری از زندگیاش، اشتباهش را تصحیح کند و مثلاً وارد روزنامهنگاری شود که علاقه همیشگیاش بوده. این هیچ بد نیست که اتفاقاً امتیاز هم هست اما کافی نیست. هر خبرنگار تازهکاری باید دستکم اصول اولیه خبرنویسی، گزارشنویسی، مصاحبه، مقالهنویسی و رشتههای مرتبط را یاد بگیرد؛ نه اینکه فقط یک کتاب را روخوانی کرده باشد، بلکه ضمن مطالعه، کنارِ دست چند خبرنگار کارکشته و کار بلد نشسته و کار یاد گرفته باشد. تمام حرف من این است که افراد غیرمتخصص یکباره وارد میدان عملیاتی روزنامهنگاری میشوند و درحالیکه خودشان هنوز سواد کافی برای روزنامهنگاری ندارند، یکهویی منتقد روزنامههای سنتی و قدیمیتر هم میشوند و ریشخند میزنند. نقدِ حرفهای باید از جانبِ متخصص و کارشناسِ این حوزه باشد نه از کسی که صدساله را یکشبه ره طی کرده است.
با همه این نقدها، روزنامههای اصلاحطلب پس از دوم خرداد توانستند مخاطب زیادی جلب کنند، کاری که روزنامه اطلاعات و کیهان با آن سابقه طولانی و امکانات چندان در آن موفق نبودند. علت موفقیت روزنامههای اصلاحطلب را باوجود نقدهایی که به آن دارید، در چه میدانید؟
اشاره کردم که نقد من متوجهِ عملکردِ روزنامههای دوم خردادی نبوده که حالا بخواهم پاسخ آن را بدهم. بله، نمیشود انکار کرد که روزنامههای دوم خردادی بیشتر از کیهان و اطلاعات مورد استقبال قرار گرفتند چون صدای متفاوتی را که سالها شنیده نشده بود و از دل دوم خرداد بیرون زده بود، منعکس کردند. پس از دوم خرداد، احزاب سیاسی رونق بیشتری گرفتند و رسانههای خودشان را ارائه کردند. رسانههای حزبی بهخصوص در ایران نشان دادهاند که همواره کارکرد سیاسی دارند؛ درواقع رویکردِ سیاسی آنها بود که در جامعهی ملتهب و سیاست زده، مورد استقبال قرار گرفت و نه الزاماً وجه حرفهای گریِ ژورنالیستی که بیشتر در فُرم و رنگ، و ستونهای ویژه، خودش را بروز داد و کمتر در محتوا.
مهمترین نقدتان به روزنامهنگاری حال حاضر ایران چیست؟
همان حرفهای تکراری در مورد آموزش نیروهای جوان. همان حرفهای تکراری در مورد بیرویه بودنِ نظامِ جذب نیروی رسانهای. و همان حرفهای تکراری که بارها گفتهاند و شنیدهایم…
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.