مترجم: پرتو فرهودی
آشنایی نزدیک من با تحلیل راهبردی امور اتمی در تابستان ۱۹۸۴ آغاز شد. من یکی از ۴۸ مدرس کالج (و یکی از ده زن) شرکت کننده در کارگاه آموزشی تابستانی در زمینه سلاحهای هستهای، نظریه راهبردی هستهای و کنترل تسلیحات بودم که «آگاهان برجستهای در امور دفاعی» در آن تدریس میکردند. آگاهان امور دفاعی مردانی هستند (در واقع تمامی مدرسان مرد بودند) «که با استفاده از مفهوم بازدارندگی توضیح میدهند که چرا داشتن نوعی از تسلیحات بیخطر است اما استفاده از آن بیخطر نیست.»۱ آنها غیرنظامیانی هستند که سر و کلهشان هر از گاهی در دولت پیدا میشود. گاه مقامی اجرایی یا مشاور دارند و گاه در محیطهای دانشگاهی و کانونهای فکری فعالند. آنها آنچه را که خود سیستمهای «عقلایی» برای مقابله با مشکلات ناشی از سلاحهای هستهای میخوانند پایهگذاری میکنند: اینکه مسابقه تسلیحاتی چگونه مدیریت شود؛ چگونه از کاربرد سلاحهای هستهای جلوگیری شود؛ و چنانچه سیاست بازدارندگی به شکست بیانجامد، چگونه در نبردی هستهای بجنگند. با این محاسبات، ضرورت داشتن توانایی هستهای ویرانگررا ، به قول جورج کنان۲، با استدلالهایی «چنان عجیب و غریب» توجیه میکنند که با هیچ برداشت منطقی از موضوع همخوانی ندارد.۳ به علاوه، از همان استدلال برای توجیه این نکته استفاده میشود که زیستن بدون سلاحهای هستهای برخلاف مصالح امنیتی است.۴ در یک کلام، کار آنها طراحی نظریهای است که بر شیوه راهبردی هستهای آمریکا موثر است و آن را مشروع و برحق نشان میدهد.
دو هفته تمام به صحبتهای مردانی گوش دادم که با لحنی خونسرد درباره جنگ هستهای سخن میگفتند. این سخنان مرا بهتزده اما به شدت مجذوب کرده بود و این واکنش به دلیل تسلیحات هستهای یا دیدن تصاویر و یرانیهای اتمی نبود بلکه به دلیل آن بود که میدیدم گفتمان تخصصی آنها شدیداً انتزاعی و دور از آن چیزی است که من به عنوان واقعیت میشناسم. این پرسش که چگونه میتوانند چنین تفکری داشته باشند ذهنم را مشغول کرده بود. در پایان برنامه تابستانی وقتی پیشنهاد شد که در مرکز فنآوری پدافند و کنترل تسلیحات دانشگاه (که از این پس به آن «مرکز» خواهم گفت) بمانم، فرصت را غنیمت شمردم و پذیرفتم تا بفهمم چرا «اینگونه» فکر میکنند.
به این ترتیب یک سال به کاوش در دنیای اندیشمندان امور دفاعی پرداختم. در مقام یک محقق ناظر و درعینحال شرکتکننده در میدان تحقیق در جلسات سخنرانی حاضر شدم، به گفتوگوها گوش کردم، با تحلیلگران صحبت کردم و با دانشجویان در آغاز، میانه و پایان دوره آموزششان گفتوگو کردم. زبان تخصصی آنها را یاد گرفتم و کوشیدم از نوع افکار و شیوه تفکرشان سردربیاورم. در منطق خاصشان کند و کاو کردم تا تناقضهای درونی و پیشفرضهای ناگفته آن را دریابم اما در ضمن یادگیری زبان آنها و مطالعه دانستهها و بحثهای آنان دریافتم که طرز فکر خودم هم دستخوش دگرگونی شده است. چیزی نگذشت که دیدم دیگر نمیتوانم با آسودگی خاطر آنها را به چشم دیگران و «افرادی» جدا از وجود خود ببینم. حال با پرسش تازهای روبرو بودم: اینکه چطورتوانستم به آن شیوه فکر کنم؟ چطور هر یک از ما میتواند چنان افکاری داشته باشد؟
در مدتی که با دنیای تحلیگران راهبردی سر و کار داشتم، به سختی میتوانستم سنگینی فراگیر جنسیت را چه در روابط اجتماعی چه در زبان حاکم بر این روابط نادیده بگیرم؛ دنیایی کم و بیش تماماً مردانه (به استثنای حضور منشیهای زن در آن) با زبانی آکنده از استعارههای جالب. […]
هدف من در این مقاله، گفتوگو درباره ماهیت تفکر راهبردی هستهای است. به ویژه بر نقش زبان تخصصی آن تاکید دارم، زبانی که آن را «فنی- راهبردی» میخوانم. ۵ به اعتقاد من این زبان هم خود بازتابی است از پروژه راهبردی هستهای آمریکا و هم ماهیت پروژه را شکل میدهد. این زبان در طرز فکر و عمل اندیشمندان امور دفاعی نقشی کلیدی دارد و فمینیستهایی که در مورد تسلیحات هستهای و جنگ هستهای نگرانند، باید به زبانی که برای استفاده انتخاب میکنیم توجه دقیق نشان دهند، آگاه باشند که به واسطه این زبان با چه کسانی ارتباط برقرار میکنیم و چه میاندیشیم و میگوییم.
بمبهای تمیز و زبان تمیز
[…] آنچه توجه مرا در بدو امر جلب کرد زبان شگفتآوری بود که برای گفتوگو درباره جنگ هستهای به کار میرفت. اولین نکته جالب، کاربرد ظریف و پیچیده مفاهیم انتزاعی و حسن تعبیرها بود، کلماتی چنان خنثی و شسته و رفته که نه گوینده را به صرافت میانداخت و نه شنونده را قادر میساخت که واقعیات کشتار جمعی هستهای را که در پس آن کلمات نهان بود، لمس کند.
هر کس که تصاویر قربانیان سوخته هیروشیما را دیده باشد یا به درد پوستهای شکافته با تکههای شیشه فکر کرده باشد، برایش بسیار عجیب خواهد بود که بشنود عدهای با خونسردی به تجهییزات هستهای میگویند «بمبهای تمیز». «بمبهای تمیز» عمدتا مبتنی بر گداخت اتمی هستند و نه شکافت اتمی و از این رو انرژی بیشتری را رها میکنند که نه به صورت اشعه بلکه به صورت انفجار رها میشود و نیروی انفجاری ویرانگری دارد. ۶
بنابراین شاید عبارت «بمبهای تمیز»، در زبان آگاهان امور دفاعی و ناظران تسلیحاتی استعارهای بینقص باشد. این ادبیات گویای ویرانگری فوقالعاده زیادی است اما هیچ بار عاطفی ندارد. به عبارت دیگر فاقد آن بار منفی است که اگر مشخص بود پای کشتار جمعی، جسدهای آش و لاش شده و درد و رنج وصفناپذیر انسانی در میان است، به ذهن تداعی میشد. صاحبنظران امور دفاعی به جای آنکه بگویند شهرها به تلی از خاکستر تبدیل میشود از عبارت «حملات ضد ارزشی» استفاده میکنند. در اصطلاحات هستهای غالبا از مرگ و میر انسانها با عبارت «خسارات جانبی» یاد میشود چرا که به گفته یک تحلیلگر امور هستهای «نیروی هوایی آدمها را هدف قرار نمیدهد؛ بلکه کارخانههای تولید کفش را نشانه میرود.» ۷[…]
عبارت «بمبهای تمیز» گویای آن است که یگانه بخش «پلید» کشتار آدمها تشعشع است. حتی فراتر از این میشود گفت چنین عبارتهایی تداعیگر تندرستی و شادابیاند. به همین دلیل نه فقط «بمبهای تمیز» بلکه «حملاتی به تمیزی و دقت عمل جراحی» هم داریم (که منظور از آن حملاتی است که ظاهراً طی آن تسلیحات و مراکز نظامی دشمن به دقت و بدون بهجا گذاشتن تلفات و جراحات عمده ویران میشود.) اما وقتی که ابزار جراحی نه یک چاقوی ظریف کالبدشکافی بلکه یک کلاهک هستهای باشد، عبارت بالا به شدت پوچ و بیمعنا به نظر میرسد. به علاوه، گویی این نکته فراموش شده که حتی چاقوهای ظریف جراحی هم خون جاری میکنند. ۸[…]
بحث مردان سفیدپوست کراواتی درباره بزرگی موشک
[…] من کنجکاو بودم بدانم در گفتمان کارشناسان دفاعی مضامین نهان جنسی تا چه حد کاربرد دارد. آنچه یافتم دور از انتظار بود. […] سخنرانیها پر بود از عباراتی چون سکوهای عمودی بالابرنده پرتاب، نسبت وزن به قدرت پیشبرندگی، تسلیم نرم، دخول عمیق و مزایای نسبی حملات کشدار در مقایسه با حملات منقطع. حتی یکی از مشاوران نظامی شورای امنیت ملی از «تخلیه ۷۰ تا ۸۰ درصد قدرت انفجارمان در یک ضربت ارگاسمی» سخن گفت. ۹این آگاهان به شدت نگران بودند که باید «موشکهایمان را راست کنیم و این واقعیت را بپذیریم که موشکهای روسها کمی از مال ما راستتر است.» با شنیدن این جملات من و تنها دوستم درآن دوره تابستانی که او هم زن بود نگاههای ناباورانهای رد و بدل میکردیم. اما انگار هیچ کس دیگر به این موضوع توجه نداشت. […]
در همان دوره تابستانی، گروهی از ما از پایگاه نیروی دریایی نیولاندن۱۰ دیدن کرد که محل استقرار زیر دریاییهای اتمی است و تعمیرگاههای کشتی جنرال داینمیکز الکتریک در آن دایر است. در آنجا یک زیردریایی جدید مجهز به موشک ترایدنت در دست ساخت بود. در طول سفر از یک زیردریایی اتمی دیدن کردیم. وقتی به بخشی از زیردریایی که محل موشکها بود رسیدیم، افسر همراه ما با نیشخندی رو کرد به ما و پرسید که آیا میخواهیم دستمان را درون حفرهای فرو ببریم تا «موشک را نوازش کنیم.» نوازش موشک؟!
چند ماه بعد گروه دیگری از ما برای کسب اطلاعات عازم نوراد۱۱ شد. در راه بازگشت هواپیمای ما برای سوختگیری به پایگاه نیروی هوایی آوفت۱۲ رفت که مقر فرماندهی راهبردی نیروی هوایی است و در نزدیکی اوماها در نبراسکا واقع شده است. وقتی فاش شد که فرود ما به دلیل وجود بمب افکن جدید بیوان۱۳ در محل با تاخیر انجام میشود، هیجانی آشکار در مسافران ایجاد شد که رفتهرفته و در طول مسیر ما به پایگاه بیشتر میشد و همه گردن میکشیدند تا شاید بتوانند گوشهای از جمال بمبافکن بیوان را در آسمان ببینند. این هیجان با فرود ما بر باند به اوج خود رسید. کمی بعد وقتی به مرکز برگشتم، مردی را دیدم که چون نتوانسته بود همراه ما باشد با لحنی آکنده از حسرت به من گفت: «شنیدم که بیوان را نوازش کردهاید.»
ماجرای «نوازش» چیست؟ وقتی مردها این آلات ذکور پیشرفته را «نوازش» میکنند، در واقع چه کاری انجام میدهند؟ کلمه نوازش نشانگر ابراز نزدیکی، تملک جنسی و سلطه عاطفی است. هیجان و لذت ناشی از «نوازش موشک» در نزدیک دیدن خود به قدرت تناسلی مردانه و تصور این امکان است که میتوان چنین قدرتی را از آن خویش کرد. اما اگر تمایل به نوازش اشیای شبیه به آلت مردانه نشانه گرایش همجنسخواهانه تلقی میشود، این تمایل وجه دیگری هم دارد. نوازش عملی صرفا حاکی از تمایل جنسی نیست. ما نوزادان، خردسالان و سگها را هم نوازش میکنیم. انسان موجودی را که کوچک، ملوس و بیآزار باشد نوازش میکند و نه موجودی بیاندازه ویرانگر را. پس وقتی بر چنین موجودی دست نوازش میکشید، در واقع مرگبار بودن آن را از خاطر میبرید.
بسیاری از تعابیر جنسی که شنیدهام پر بود از ابهامهایی از نوع «نوازش موشک». این تعابیر را میتوان جلوهای ترسناک از پیوند میان جنسیت مردانه و مسابقه تسلیحاتی دانست. در عین حال، میتوان این تعابیر را به مثابه شیوهای برای اندک جلوهدادن خطر فعالیتهای جنگافروزانه و انکار پیامدهای مهلک آنها تلقی کرد. یک تحلیلگر نظامی پیشین پنتاگون وقتی میخواست برایم توضیح بدهد که چرا به عقیده او برنامهریزی برای یک «جنگ هستهای محدود» مضحک است، گفت: «ببینید، باید بفهمید که این کار مثل مسابقه ادرار کردن است؛ باید انتظار داشته باشید که حریف هر چه در اختیار دارد به کار بگیرد.» از این تعبیر چه برداشتی میتوان کرد؟ واضح است که این موضوع اساسا رقابتی بر سر مردانگی است و از همین رو بیاندازه خطرناک است. اما همین تعبیر، مسابقه تسلیحات و پیامدهای آن را کم اهمیتتر از آنچه هست جلوه میدهد و آن را همتراز با نوعی شیطنت پسرانه قلمداد میکند.
پدرها، پسرها و باکرهها
در گفتمان هستهای مفهوم «بکارت»۱۴ هم بهدفعات و به شکلی دور از انتظار پدیدار میشود. در برنامه آموزشی تابستان یک استاد دانشگاه وقتی میخواست از انفجار بمب هستهای توسط هند صحبت کند، از تعبیر «از دست دادن بکارت» استفاده کرد؛ و این پرسش که واکنش ایالات متحده به این امر چگونه باید باشد به این صورت مطرح شد که آیا آمریکا «باید او را طرد کند» یا خیر. این نمونهای از کاربرد استعاره به شیوهای ظریف و پیچیده است. تشرف به جهان اتمی مستلزم ازاله بکارت شدن، از دست دادن معصومیت و شناخت گناه است، همه با هم و یک جا. البته ایالات متحده با آن هیبت مردانهاش مدتهاست که خود بکارتش را از دست داده و خیلی هم به این موضوع میبالد، اما تبعیض جنسیتی عیان در این تعبیر در این پرسش مطرح است که آیا لازم است مرد برای زنی که بکارت خود را از دست داده اصلا ارزشی قائل باشد یا باید او را طرد کند. […]
زایش مردانه و آفرینش
یک دسته تعبیرهای خانوادگی هم وجود دارد که باید جداگانه بررسی شود. تعابیری که حاکی از میل مردها به گرفتن قدرت حیاتبخشی از زنها و یکی کردن آفرینش و نابودی با هم است. پروژه بمب هستهای آکنده از تعابیری در ارتباط با زایش مردانه است. ۱۵ در دسامبر ۱۹۴۲ ارنست لارنس۱۶ به فیزیکدانهای شیکاگو تلگرامی فرستاد به این مضمون: «تبریک به تازهپدرها وتازهمادرها. برای دیدن نورسیده بیقرارم.» ۱۷ در لاس آلاموس به بمب (هستهای) میگفتند: «نوزاد اوپنهایمر.»۱۸ ریچارد فیمن، یکی از فیزیکدانهای شاغل در لاس آلاموس، نوشته است که بعد از مرگ همسرش- وقتی چند روزی در مرخصی بود- تلگرامی دریافت کرد از این قرار: «بچه در فلان روز به دنیا خواهد آمد.» ۱۹در آزمایشگاه لارنس لیورمور به بمب هیدروژنی میگفتند «نوزاد تلر» ۲۰ اما کسانی که میخواستند ارزش کار ادوارد تلر را پایین بیاورند میگفتند که او پدر بمب نیست بلکه مادر آن است. آنها مدعی بودند که پدر واقعی بمب استانیسلاو اولام ۲۱ بوده است و این اولام بود که ایده مهم ساخت بمب را مطرح کرد و نطفه آن را در ذهن تلر کاشت. کار تلر فقط این بود که نطفه را پروراند.۲۲
به نظر میرسد که پس از چهل سال ایده زایش مردانه و نگاه تحقیرآمیز به مادری – یعنی نگاهی که منکر نقش کلیدی زن در روند آفرینش است و «مادربودن» را همتراز پروراندن نطفه میشمارد – در ذهن دانشمندان هستهای کاملا جا افتاده است. (همان نگاهی که تلر را فقط زهدانی میدانست که نطفه در آن پرورش یافت و نه کسی که نطفه را به وجود آورد.) این موضوع در دیداری که بعدها از ستاد فرماندهی فضایی ایالات متحده در کلرادو اسپرینگز داشتم برایم ثابت شد. در یکی از جلسات توجیهی، بحث سیستم موشکی جدیدی در میان بود که هنوز «عملیاتی» نشده بود؛ سیستم میل استار.۲۳ افسری که درباره سیستم توضیح میداد با لحنی هیجانزده درباره قابلیتهای فنی سیستم سخن گفت و بعد درباره نقش «فرماندهی متحد فضایی» جدید در آن سیستم صحبت کرد و از سر شکستهنفسی گفت: «ما نقش مادر را ایفا میکنیم یعنی کارمان دورسنجی، ردیابی و کنترل است، به عبارت دیگر حفظ و نگهداری سیستم با ما است.»
با توجه به تعابیر موجود درباره زایش مردانه، سرانجام میشود درک کرد که چرا اسامی عجیب و غریب «پسر کوچولو» و «مرد چاق» بر بمبهایی گذاشته شده بود که هیروشیما و ناگازاکی را به تل خاکستر بدل کرد. این بمبهای ویرانگر فرزندان دانشمندان اتمی بودهاند و پدران اتمی تاکید هم داشتهاند که فرزندانشان پسر باشد. وقتی آزمایشهای اولیه انجام میشد و پیش از آنکه اطمینان حاصل شود که بمبها کار میکنند، دانشمندان میگفتند امیدوارند که طفل پسر باشد و نه دختر. در نظر آنها دختر مترادف با بمب معیوب بوده است.۲۴
ژنرال گرو در تلگرامی به وزیر جنگ وقت، هنری استیمسون (دوران وزارت از ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵)، در کنفرانس پوتسدام، موفقیت آزمایش بمب هستهای را به زبان رمز این گونه اطلاع داده بود: «دکتر همین حالا برگشت و با خوشحالی و اطمینان خاطر خبر داد که پسر کوچولو مثل برادرش نیرومند و درشت است. برق چشمهایش از اینجا تا های هولد را روشن کرده و صدای جیغش از اینجا در مزرعه من هم شنیده میشود.» ۲۵
استیمسون هم در پیامی برای چرچیل چنین نوشت: «بچهها سالم به دنیا آمدند.»۲۶ در سال ۱۹۵۲ تلر در تلگرامی مسرت آمیز به لاس آلاموس، موفقیت آزمایش بمب هیدروژنی به نام «مایک» در انیوتوک اتول، جزایر مارشال را با این کلمات اطلاع داد: «پسر است.» ۲۷دانشمندان هستهای پسرهایی به دنیا میآوردند با حداکثر توان و قدرت برای سلطه قهر آمیز بر طبیعتی که زن پنداشته میشد. پروژه اندیشمندان امور دفاعی مبتنی است بر خلق فرمولهایی انتزاعی به منظور مهار نیروهایی که دانشمندان اتمی پدید آوردهاند. آنها میخواهند با این کار در قدرت دانشمندان اتمی برای خلق و نابودی جهان سهیم شوند.
به نظر میرسد که سراسر تاریخ پروژه ساخت بمب انباشته از تعابیری است که برای نمایش قدرت عظیم فنآوری انسان برای تخریب طبیعت – به صورت قدرتی برای زایش و آفرینش – به کار رفتهاند. این تعابیر، ویرانگری انسان را وارونه جلوه میدهند به شکلی که گویی این نیرو موجد زندگی و دنیایی نوین است. آنها ویرانگری انسان را به مثابه تولدی دوباره نشان میدهند. […]
خدا و کشیشان هستهای
این فرض که زبان گواهی است بر تلاش پژوهشگران هستهای برای القا قدرت خلاقیت خود از زاویه جالب توجه دیگری هم قابل اثبات است و آن وجود تعابیر دینی در گفتمان نظرات و تسلیحات هستهای است. در این بینش رایج، واقعبینی سرسختانه و خردگرایی افراطی که بری بودن از هر عنصر غیرعقلانی را از نشانههای برتری خود بر بینشهای دیگر قلمداد میکند و معتقدان به آن ردپای هر گونه احساساتگرایی را با وسواس از گفتمان خود میزدایند، آنچه انتظار نمیرود ببینیم رواج تعبیرات دینی است. […]
با این حال دیروز و امروز مطالعات هستهای آکنده از تعبیرات دینی است. آزمایش اولین بمب هستهای «تثلیث» نامیده شد که معرف یگانگی پدر، پسر و روحالقدس است که نیروهای مذکر خلقت هستند. این مفاهیم در گفتمان فیزیکدانهای هستهای فعال در ساخت بمب که شاهد آزمایش آن بودند نیز انعکاس یافت و در وصف تجربه خود گفتند: «گویی اولین روز خلقت را تماشا میکردیم.»
شاید شگفتآورتر از همه این باشد که آفرینندگان مشرب راهبردی، اعضای جامعه خود را «کشیشان هستهای» میخوانند. […]
یادگیری سخنگفتن به این زبان
[…] وقتی برنامه آموزشی به پایان رسید، آنچه فرا گرفته بودم بسیار بیشتر از مجموعهای از عبارات و مفاهیم مجرد در وصف موضوعهایی هراسانگیز بود. چون حتی در مواردی که به نظر میرسد نهاد جملههای انگلیسی، معیار و حسن تعبیرهای هستهای یکی باشد، هر کدام آنها در واقع به پدیدههایی کاملا متفاوت اشاره دارند. به طور نمونه در هر دو پاراگراف زیر موضوع نوشته عواقب یک حمله اتمی است:
همه چیز سیاه بود. همه چیز در غباری سیاه ناپدید شده بود؛ از میان رفته بود. فقط شعلههای آتش اندکی رنگ داشت، شعلههایی که خردهخرده راه میگشود و گستردهتر میشد. از غباری که همچون مه بود، پرهیب آدمهایی سیاه، بیمو و بیچهره پدیدار شد. در فریادهایشان، طنین نالههایی که از هر سو، از تل خاک و خاشاک، و گویی از دل زمین برمیخاست، گم شد.۲۸
در یک محیط اتمی، و در خاموشی ناشی از کورکردن پالسهای مغناطیسی ، در شرایطی که سیستم دادههای کدگذاری شده آسیب دیده و در دستگاهها اختلال ایجاد شده، باید راههایی برای حفظ ارتباط در اختیار داشت.۲۹
در متن فوق، به هیچرو نمیتوان آنچه را که در پاراگراف اول بیان شده با زبان به کار رفته در پاراگراف دوم توصیف کرد. فراگیری زبان تحلیلگران امور دفاعی یک فرآیند آگاهانه و ناشی از تصمیمی ظالمانه برای نادیده گرفتن اثرات سلاحهای هستهای و حیات انسانها نیست و از سر بیاعتنایی به احساسات و عواطف انسانی گرفته نمیشود. بلکه صرفا فرایند یادگیری زبانی تازه است. اما هنگامی که این فرآیند به پایان میرسد محتوای کلام شما و زاویه دیدتان کاملا دگرگون شده است. […]
به گمان من کاهش دلواپسی در قبال جنگ اتمی در کلام آنهایی که به تازگی شروع به سخنگفتن با این زبان کردهاند و در کلام کارشناسان خبره این رشته تا حد زیادی ناشی از ویژگیهای خود این زبان است. این ویژگیها عبارتند از: فاصلهای که زبان به واسطه استفاده از مفاهیم انتزاعی میان زبانآموز و موضوع ایجاد میکند، احساس تسلط و اشرافی که به دنبال فراگیری در فرد پدیدار میشود و این واقعیت که در روند یادگیری، دغدغههای فرد از نگرانیهای یک قربانی جنگ اتمی تبدیل میشود به دلمشغولیهای یک زبانآموز. به عبارت دیگر در حین فراگیری، زبان آموز از یک قربانی بیدفاع و بیکنش تبدیل میشود به انسانی توانمند، با قدرت و حیلهگر که خود منبعی از تهدیدات هستهای و نیروی انفجار هستهای را فراهم میآورد. در این دگردیسی، به جای آنکه اثرات به شدت مخرب سلاحهای هستهای تهدیدی علیه فرد باشد، به بخشی از موجودیت او تبدیل شده است.
گفت و گو
[…] من دریافتم که هر چه بیشتر به این زبان بپردازم، بیان ایدهها و ارزشهایی که باور دارم برایم دشوارتر میشود. این امکان را داشتم که زبان را بپذیرم و گنجینهای از مفاهیم تازه و راهبردهای توجیهی را در اختیار بگیرم. اما با آنکه این زبان به من امکان میداد درباره چیزهایی سخن بگویم که پیش از آن نمیتوانستم در موردشان حرف بزنم، توانایی سخن گفتن درباره مباحثی دیگر را به شدت از من سلب میکرد. من قادر نبودم از این زبان برای بیان نگرانیهایم استفاده کنم چون عملاً برایم ناممکن شده بود. این زبان اجازه نمیدهد که بعضی پرسشها مطرح گردد یا بعضی ارزشها بیان شود.
نمونه باز این امر واژه «صلح» است. صلح بخشی از این گفتمان نیست. نزدیکترین معادلی که برای آن میتوان یافت «ثبات راهبردی» است، عبارتی که مصداق آن را باید در توازنی میان تعداد و انواع سیستمهای تسلیحاتی جستوجو کرد و نه در شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روانی که واژه «صلح» تداعی میکند. در این گفتمان نه فقط هیچ واژهای به معنای صلح وجود ندارد بلکه خود واژه صلح هم قابل استفاده نیست و اگر از زبان کسی شنیده شود، بیدرنگ بر آن فرد انگ «فعال سادهاندیش» مینشیند و دیگر کسی او را به چشم کارشناس خبرهای که حرفی برای گفتن دارد نمینگرد. […]
نتیجهگیری
[…] سازوکار تبدیل ذهن به ذهنی نظامی، هم در فرآیند گوشدادن به این زبان آشکار است و هم در روند یادگیری سخن گفتن به آن. در فرآیند گوشدادن روشن میشود که مشارکت در تحلیل راهبردی هستهای الزاما نیازمند رویارویی با واقعیت کنش نظامی – یعنی اینکه هر سلاح و هر راهبردی در نهایت برای مصدوم کردن بدن انسان بهکار میرود – نیست. همانطور که الین اسکاری هم اشاره کرده، مشارکت در اندیشه نظامی مستلزم مواجهه با این واقعیت نیست بلکه در حقیقت حذف آن را میطلبد. ۳۰[…]
از جالبترین نتایج فراگیری این زبان، دستیابی به مبنایی است که بر اساس آن میتوان مشروعیت سلطه گفتمان اندیشمندان دفاعی بر موضوعات هستهای را به چالش کشید. وقتی از این اندیشمندان به دلیل سنگدلانه بودن سناریوهای پیشنهادی آنها انتقاد میشود در پاسخ مدعی عقلانیت میشوند. گویی خودشان تنها کسانی هستند که در قبال وجود سلاحهای هستهای واکنشی بیطرفانه و واقعگرایانه دارند. آنها کسانی را که با وضع موجود هستهای جهان بهشدت مخالفند، افرادی غیرمنطقی، غیرواقعبین و بیش از حد عاطفی توصیف میکنند و برای کسانی که در برابر حرفهگرایی سرسختانه آنها میایستند، عبارت تحقیرآمیز «کنشگران آرمانگرا» را به کار میبرند.
از این رو، عمده مشروعیت ادعایی این افراد برخاسته از داعیه بیطرفی ناشی از دانش فنی و پرهیز مداوم آنها از گرایشهای عاطفی است که ممکن است عینیتگراییشان را تهدید کند. اما اگر در نگاه اول، ظاهر گفتمان آنها – یعنی همان تعابیر انتزاعی و واژگان تخصصیشان –بر این داعیهها مهر تأیید میزند، در کاوشی ژرفبینانهتر چنین نخواهد بود. در پس این گفتمان، ناظر موشکاف جریانهایی از هیجانات همجنسخواهانه، سلطهگرایی دگرجنسخواهانه، میل به داشتن کفایت و مهارت، انگیزه عضویت در گروه نخبگان و ممتازان و نیز گرایش به عضویت در جامعه کشیشان را میبیند و به وجود عطشی نیرومند برای تبدیل شدن به مرگ و درهم شکستنِ هست و نیست پیمیبرد. چگونه میتوان اینها را به عنوان نمونه کامل «عینتگرایی» منطقی جا زد؟
نمیخواهم که در اینجا «عینیتگرایی» را بهعنوان هدفی معرفتشناسانه مورد بحث یا داوری قرار بدهم. فقط به این نکته اشاره میکنم که چون اندیشمندان دفاعی داعیه مشروعیت خود را با تکیه بر عقلانیت بیخدشه گفتمان خود مطرح میکنند، طرح آنها بر اساس معیارهای خودشان محتوم به شکست است. بنابراین ساختگشایی داعیههای عقلانیت راهبردی خود به تنهایی راهی است برای بهچالش گرفتن سیطره این گفتمان بهعنوان یگانه زبان مشروع در بحث سیاست هستهای. […]
از سوی دیگر، وظیفه ما درقبال بازسازی و نوسازی گفتمان غالب بر جامعه ایجاب میکند که دیدگاههای گیراتر و قانعکنندهتری در قبال آینده بهعنوان دیدگاههای جایگزین معرفی و مطرح کنیم. ما مکلف هستیم که تعابیردیگری از عقلانیت را یافته و ارائه بدهیم. باید بتوانیم صداهایی رسا، خلاق و جایگزین را در جامعه رواج دهیم، صداهایی گوناگون که از گفتوگوی آنها چشماندازهایی نو برای آینده پدیدار شود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.