به نظرم باید یک کمپینی، نهضتی چیزی راه بیفتد که پراکنده‌خوانی‌های بی سر و ته اینترنتی را به نفع مطالعه‌ی درست و حسابی محدود کند. مطالعه که می‌گویم، منظورم فقط کتاب خواندن نیست. بلکه هر نوع خواندنی که به صورت هدفمند انجام شود و این‌طور نباشد که همین‌جوری مثل قارچ سر راهمان سبز شده باشد.

ممکن است بگوییم –و این‌طور خودمان را گول بزنیم- که خب، به هر حال همین خواندن‌های جسته گریخته‌ی اینترنتی هم مطالعه هستند و سطح عمومی دانش آدم را بالا می‌برند. اما خدا می‌داند، خودمان هم می‌دانیم که حرفمان درست نیست. خواندن‌های بی‌هدف اینترنتی فقط ذهن آدم را به سطحی‌خوانی و پراکندگی عادت می‌دهد و اصلا به نظر من دشمن مطالعه‌ی درست و هدفمند است. مثال می‌زنم. فیس‌بوک را باز می‌کنیم و همان اول چشممان به مطلبی می‌خورد با عنوان “چگونه می‌توان شخصی را از یک مرگ حتمی نجات داد” که درباره‌ی علایم نمی‌دانم ضربه‌ی مغزی است و این‌که خانمی در مهمانی پایش به سنگ خورد و به زمین افتاد و چند ساعت بعدش یکهو جان به جان‌آفرین تسلیم کرد و این‌ها. بلافاصله زیر همین یادداشت، کس دیگری مطلبی را به اشتراک گذاشته است با عنوان “یادتونه؟” و کلی خاطرات دهه‌ی شصتی‌ها را یادآوری کرده است. چیزهایی نظیر این‌که با تراش و پوست پرتقال تار عنکبوت درست می‌کردیم و نوک پاک‌کن‌های آبی-قرمز را زبان می‌زدیم که بهتر پاک کند، اماعوضش کاغذ را پاره می‌کرد و ده‌ها چیز دیگر. زیرترش مطلبی‌ست درباره‌ی تجمع راستگرایان ایتالیایی بر سر مزار موسولینی و سلام فاشیستی آنها. باز زیرترش کسی تکه‌هایی از مصاحبه‌ی اخیر استاد مصطفی ملکیان را با مجله اندیشه پویا آورده است و این داستان همچنان ادامه دارد.
من اصلا نمی‌گویم کدام‌یک از این مطالب خواندنی و به‌دردبخور است و کدامشان نیست. یعنی بحث ارزش‌گذاری این مطالب را ندارم. بحث بر سر این است که مطالعه‌ی هیچ کدام از این خواندنی‌ها انتخاب ما نبوده است و خط ارتباطی‌ای هم میانشان نیست که بتواند آن‌ها را بدل به یک مطالعه‌ی به‌دردبخور و نظام‌مند کند. این‌ها همه چیزهایی بوده‌اند که سر راهمان سبز شدند و ما هم مانند آدمی که بی‌هدف برای خرید به بازار می‌رود و آخرش می‌بیند خدا تومان پول خرج کرده و کلی چیز خریده است که اصلا قصد خریدشان را نداشته، زمان زیادی را صرف مطالعه‌ی چیزهایی می‌کنیم که هیچ ارتباطی با یکدیگر و اساسا با خود ما ندارند. این‌طور می‌شود که ذهنمان به طور وحشتناکی به پراکنده‌خوانی و کم‌دقتی و از هر چمن گلی چیدن و هر چه پیش آید خوش آید عادت می‌کند. حالا بگذریم از این که بخش زیادی از این خواندنی‌هایی که گفتم، چرندیاتی هستند که نه درستی‌شان محرز است و نه کسی می‌داند از کجا آمده‌اند. چیزهایی از قبیل این‌که آیا می‌دانید موش صحرای فلان در زندگی‌اش آب نمی‌خورد و فلان اسب آبی اقیانوس بهمان ۷۸ تا دندان دارد و یا سرعت عطسه‌ی آدم فلان قدر است و از همین حرف‌های صد من یک غاز. ملت جملات قصار از آدم‌های مشهور و کتاب‌های معروف را نقل می‌کنند و لایک می‌زنند (حالا صحت و سقم همین نقل قول‌ها و حکایت‌ها هم خودش داستانی است)، اما کسی حوصله نمی‌کند خود آن کتاب را بخواند یا درباره‌ی آن آدم مشهور چیز بیشتری بداند. علتش هم واضح است: خواندن یک جمله سی ثانیه زمان می‌خواهد، اما کتاب خواندن یا مرور زندگی آن بابا چند ساعت یا چند روزی زمان می‌برد.
من کسان زیادی را می‌شناسم –در صدر همه‌شان خودم- که بخشی از زمان مطالعه و کتاب خواندن‌های روزانه‌شان را به نفع همین بیهوده‌خوانی‌های پراکنده‌ی اینترنتی مصادره کرده‌اند و یا –بدتر این‌که- اصلا کتاب‌خواندن را بوسیده‌اند و گذاشته‌اند کنار. در حالی که هیچ چیزی جای کتاب خواندن و مطالعه‌ی درست و حسابی را نمی‌گیرد. این که آدم کتابی را شروع کند و از ابتدا تا انتهایش پیش برود و یا اگر پای اینترنت می‌نشیند، موضوع مشخصی در ذهنش باشد که منابعش را پیدا کند و بنشیند به خواندنشان.
ما کسانی هستیم که حوصله‌ی کتاب خواندن نداریم، اما مدام تصویر نویسندگان معروف را با جمله‌هایی از همان کتاب‌هایی که حوصله‌ی خواندنشان را نداریم به اشتراک می‌گذاریم. ما کسانی هستیم که سال به سال در اینترنت یک مطلب علمی پدر مادر دار معتبر –ولو مرتبط با رشته‌ی تحصیلی و کارمان- نمی‌خوانیم، اما تعداد دندان‌های اسب آبی فلان اقیانوس و سرعت عطسه‌ی آدم را در هنگام خروج از دهان می‌دانیم. ما آدم‌های پراکنده‌خوان هستیم.

پ.ن. یکی از دوستانم (راه میان‌بر) الان برایم لینک یادداشتی را فرستاد که مدتی پیش درباره‌ی همین موضوع نوشته بود. جان حرف‌های هر دومان یکی است. البته با این تفاوت که این دوستم همت عالی داشت و پا را از حرف هم فراتر گذاشت و از مدتی پیش، وب‌سایت ویکیتن را راه‌اندازی کرد که تلاش خیلی خوبی برای چارچوب دادن به آموخته‌ها و پرهیز از پراکنده‌کاری‌ها است. سری به این وب‌سایت بزنید، ضرر نمی‌کنید.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com