فعالیت سیاسی از نظر من ۴ سطح دارد اول بنیاد های فلسفی وعلمی که زیر بنای اندیشه فرد سیاسی است که بنا به دانش وسطح اندیشه هر فرد متفاوت است و بسیاری فعالان سیاسی صرفا مقلد هستند. سطح دوم رویکرد فرد نسبت به ساختارو سیستم رژیم حاکم .سوم جهت گیری تئوریک فرد نسبت به عملکرد یک رژیم .چهارم فرد سیاسی در مواجهه با اعمال و رفتاررژیم حاکم و سطوح مختلف آن چه کنش یا واکنش عملی نشان میدهد .بایدپذیرفت که فعالیت سیاسی در مورد ایران انهم با رویکرد انتقادی دارای ریسک بالایی است . فعال سیاسی براحتی می تواند سرخورده شود. گمراه شود در این دام وان دام گرفتار شود و … دلیل اصلی به نظر من اینست که مسایلی که فعال سیاسی باید با ان برخورد کند در۴ سطحی که بیان کردم تعریف روشن ودقیقی ندارد. در واقع رئوس مسایل هنوزچندان روشن نیست ویا دسته بندی نشده است.
اولا اگر در سطح فلسفی کسی فکر کند که صرفا با خواندن اثار منتشر شده میتواند پر قدرت به صحنه وارد شود سخت در اشتباه است.بهترین دلیل ان وادادگی فردی ماننداحسان الله طبری است که عمری را صرف کمونیسم کرد و دست اخر معلوم نشد ماحصل انهمه زحمت چه بوده است؟. و اکنون تصور نمیکنم حتی تعداد اندکی از کارگران وجوانان ایرانی وی را بشناسند حتی به اسم.چرا؟ به خاطر اینکه شما در سطح فلسفی باید این مسئله را بدانی که مهمترین مسئله تاریخ اخیرایران نگاه به موج پر قدرتی است بنام دستاوردهای رنسانس غرب که خلاصه بگویم همه چیز شما را در بحران ناشی از التقاط و سرگشتگی فروبرده است. شما هم می خواهی خودت باشی و هم با مردمت باشی و هم نمیتوانی از دستاوردهای غرب صرف نظر کنی. پس به التقاط روی می اوری. حتی حزب توده هم با انهمه افاده جا میزند .می خواهی قانون را مرجع قرار دهی امیر کبیر را میکشند. می خواهی دولت ملی دموکراتیک به تقلید غرب داشته باشی مصدقت را براحتی خانه نشین میکنند. چه برایت اصلاحات ارضی انجام دهند چه قرارداد نفتی ببندند تو در حاشیه هستی تقریبا هر کاری می کنی جواب نمیدهد.چرا؟برای اینکه خودت به عمق این مسئله فکر نمی کنی؟
سوال اصلی اینست که چرا رنسانس در اینجا رخ نداد؟چرا خودت را با تقلید صرف و التقاط گول میزنی ؟چرا التقاط نا زیبا را تلفیق زیبا میخوانی؟ التقاط نقد ناشده سرتاسر اجتماعت فرهنگت و خانواده ات را فراگرفته. حتی در ساختمان سازی مدرن کشورت وقتی زلزله ای رخ می دهد عمق ناتوانی سیستم سیاسی اداری قانون و فرهنگ راکه خودش را در تکنیک وتقلید ناقص و نا زیبا نشان میدهد، میبینید (زلزله بم در ابتدای قرن۲۱).روزنامه و رادیو تلویزیونت هم که از غرب تقلید کرده ای در خدمت ماشین سرکوب است چرا؟ چرا دیگران در غرب کلنگ اندیشه را به به صخره های ترسناک گیر دادند و خودشان را بالا کشیدند اما تو نه؟.روی سخن فقط با روشنفکر غربگرا نیست. بلکه همچنین انان که بدلیل در امد نفتی به اورنگ قدرت چسبیده اند .سید محمد خاتمی اصلاح طلب مدتها پیش کتابی بنام بیم موج نوشته. در ان کتاب تاویل گرایی را عامل خشونت میداند البته علیه رژیم اسلامی .اندیشه مطهری وخمینی را معیارومرجع همه چیز قرار داده. خوب بود کسی به وی میگفت ایا فقط دیگران دچار تاویل یا التقاطند؟
ایا انچه که تلفیق زیبای جمهوریت با اسلام مینامید چیزی جز ترکیب التقاطی نازیبای جمهوریت بی سابقه در تاریخ سلام (والبته ادامه جمهوریتی است که با انقلاب بزرگ فرانسه گسترش پیدا کرد)با اسلام نبودو اقای خمینی هم معمار و تاویل گر ان ؟کجای اسلام قانون اساسی (کنستیتیسیون) یا پارلمانتاریسم داشته ایدو ایا برای توجیه ان به تاویل روی نمیاورید؟ کجای قران یک سوره ولو کوتاه در مورد حکومت و دارید ؟ چرا اگر حکومت نزد شما مقدس است کتاب مقدس یعنی قران حتی یک صفحه به ان نپرداخته؟ مگر خدای ناکرده زبان الله الکن بوده یا پیامبرش در بیان وحی الهی کوتاهی کرده که بگذارد ۱۴ قرن بگذرد وناگهان خمینی فرصت طلبانه کشف کند و فتوی دهد که حکومت از همه چیز مهمتر است ؟ چرا اگر حکومت مهم است نام سوره های قران اسم انواعی از موجودات و جن را یدک میکشد اما یکی از انها بنام حکومت نامگذاری نشده؟ و وقتی با ذره بین بدنبال پیدا کردن بهانه ای در روایتهای گذشتگان برای توجیه حکومت مذهبی میگردید چرا حتی بر سر یک نکته واحد بین خودتان اجماع ندارید؟ با سلیقه متذبذب و اندیشه سطحی خود خود ناچارید انواع ساختارهای مختلف و ناکارامد را برای حل مشکلات به این سیستم حکومتی ناکارامد الحاق کنید؟ مهمتر ازهمه ایا بسیاری ازدیدگاههای مذهبی شما هاو دانش کلامی ان چیزی جز محصول تاریخی تاویل است؟و از عیوب تاویل بی معیار و بدون در نظر گرفتن و تحلیل واقعیت تاریخی بیرونی( که خود دارای روش است )بسادگی خود را مبری می دانید. خرد گرایی که از ان سخن میگویید عمدتا چیزی جز ذهن گرایی ایده الیستی کم ثمرکلامی و غیر کلامی نیست.ایده الیستی است یعنی نسبتی با عینیت و حقیقت واقعا موجود و رابطه ای با ذهنیتی ناشی از ترکیب خرد و تجربه ندارد که بدلیل تکرار وعادت و عملگرایی وشستشوی مغزی، پیروانی برای ان پیدا شده میشود .در این سیستم و فرهنگ به تعداد ادمها رای ونظر سیاسی که پیدا میشود که هیچ چون در مورد مسائل از روی جزئی نگری واز روی تمایز، تفکری صورت نگرفته امکان تحزب واقعی هم از بین میرود.
این داستان ما در دوران مدرن نیست بلکه پیش از ان هم همین بوده اما ورود ناقص به دوران مدرن و نگاه قیاس گونه ما به غرب عوارض انرا در نظرمان برجسته ساخته .اگر حزبی بوجود ایدحزب وابسته به فرد میشود یا وابسته به خارج یا التقاطی ناپخته و فرقه گرایی سنتی ودور باطل اندیشه ورفتار سیاسی یا اگر انجمنی بوجود اید و کارش هم پایه واساسی داشته باشد تعداد محدودی به ان می پیوندند زیرا انسان ایرانی هنوز معتقد نیست که میتواند با کار جمعی بر سرنوشتش تاثیر بگذارد . تکرار مکررات و تکیه بر پر چانگی بجای اندیشه ژرف و انگار که فقط در حال تبلیغ کالا هستی داستان زندگی هر روزه مابوده است وبعلت سر گشتگی ناشی از تاویل والتقاط دربرخی جاها که فعال سیاسی یا اجتماعی باید بسادگی سکوت کند یادندان بر جگر بگذارد با چهره ای ارایش کرده وارد صحنه میشود و درست در جایی که خلاف جهت اب باید شنا کند در جهت ان حرکت میکند.نمونه کمدی انان افرادی هستند است که هماره نظریاتشان را با نظر گاههای سیستمی اداری وبوروکراتیک که از ان حقوق اخر برجشان رامی گیرند تطبیق داده.نمونه جدی تر ان دیدگاههای عبدالکریم سروش که شخص وی در واکنشی ناخوداگاه ودماغی *، هر گاه در پاسخ به سوالات و نقدها در می ماند گاهی به شعر جلال الدین مولوی و گاهی به استدلالات عوامانه ومسخره وتناقض گویی پناه میبرد و بدیهی است که این نه تاکتیک بلکه استراتژی ایشان است.
از نظر ایشان برای همه مردمان از هست، باید نتیجه گیری نمیشود به بیان دیگر جهان بینی و ایدئولوژی دو چیز از هم جدا هستند اما ایشان خود را از این قاعده فلسفی دیوید هیوم مستثنی میداند تا بتواند از اعتقاد تئوریک فلسفی خود بوجود الله، ایدئولوژی کلامی پیامبرگونه خویش را مبنی بر لزوم اجرای قوانین مذهبی حداقلی وقبض و بسط شریعت را نتیجه گیری کرده و با خرد عملگرایانه و ارزش گذارانه خویش(ایدئولوژی) مریدانی برای خود دست و پا کند و بجای انکه به سوالات و ابهامات بنیادین درباره چگونگی وچراهای وحی الهی به بشر با استفاده ازخرد انتقادی تئوریک و خرد با نتایج عملی استوار یعنی دانش تجربی ،و ترکیبی از اندو پاسخ دهد ، از موضع و بنیان فکری فلسفی هستی شناسانه خود مبنی بر وجود حتمی موجودات ماورائ طبیعت به این نتیجه گیری ایدئولوژیک بسیار کهنه به قدمت هزاران ساله و موروثی بسیاری ازابنا بشرتن در میدهد که هدایت تشریعی وحیانی از سوی موجودات فرا طبیعی امری بدیهی و فطری و قانونی طبیعی است(همچون بداهت نظریه ایدئولوژیک و مبتنی بر دانش کاذب منظومه زمین مرکزی بطلمیوس در قرون وسطی) که باید صدور امواج وحی الهی به شخصی که دچار عارضه پیامبری شده ، واقعا وجود داشته باشد انهم به کیفیت زمختی که در مذاهب معتقد به فرا طبیعیات ادعا شده.براستی ایا اینگونه اصلاح طلبان شجاع چه لطفی به مردم کرده اند؟ تفاوت بنیادین زیر بنای فکری انان با التقاط خمینی چیست؟ و ایا اندیشه انان انقدر استوار است که همچون جوشش خمره ای پر از انگور شیرین از ان شرابی ناب حاصل اید که با گذشت زمان بر ارزش ان افزوده شود؟
با الهام از سخنان کارل مارکس باید گفت ،گویی بار سنگین ارواح گذشتگان همچنان بر دوش انسان دوره مدرن خاورمیانه ای سنگینی می کندو از هرگونه تغییرو ابتکاری اساسی در بنیانهای اندیشه جلوگیری میکند. سوال بزرگ همچنان اینست که ایا اندیشه دیالکتیکی وانتقادی ودانش دوران ما ، مارا از این ابهامات بزرگ رهایی خواهد بخشید و ما شاهد سنتز نوینی از جنس منظومه کوپرنیک و گالیله خواهیم بود؟؟ بررسی و پاسخ به این پرسش را یکی از دوستان غیر ایرانی من در اینده نزدیک در معرض دید عموم قرار خواهد داد. بحث را ادامه می دهم: تاویل و التقاط نوع مهدی بازرگان ودرک علمی وی از قران که گرچه بی بنیاد ونا استوار بود اما روش عمل گرایانه معتدل او اگر رونق گرفته بود مشکلات بسیار کمتری می داشتیم . در مثال تاویل بی معیار و التقاط مذهبیون همین بس که خمینی در امور گوناگون حکومتی روشی و نظری داشت خامنه ای روش ونظر دیگری .( توپ وتشر خمینی به معترضین ازاد سازی شطرنج و مرتجع خواندن انان را مد نظر قرار دهید.شطرنج مهم نیست اندیشه پشت ازاد سازی ان اما مهم است.سیاسی کاری سطحی صرف . بنظر من در چهارچوب مذهب شیعه تنها با یک توجیه فقهی می شود شطرنج را حلال کرد انهم انکه قبول کنند ائمه شیعه در مسئله حرمت شطرنج خطا کرده اند ودراین مسئله است که مصباح یزدی با وجود ژست پیوریتنی که بخود می گیرد جرات مخالفت با خمینی را ندارد زیرا می داند با مشت اهنین طرفداران دیکتاتور روبرو میشود ).اجازه دهید ترتیب تاریخی حوادث را به کناری بگذارم تا سرگردانی ایدئولوژیک و با الهام از گفته والتر بنیامین وضعیت اضطراری دوران ما را بهتر لمس کنید.
از مشروطه بگذریم.رجوی نظری دارد ان دیگر راه دیگری را می پسندد.رضا شاه روشی وپسرش روش دیگری.مصدق واطرافیانش هر یک نظری دارند. شریعتی تاویل گرا تفاوت مصنوعی بین تشیع علوی وصفوی خلق می کند. سید محمود طالقانی با الهام از نظریه تضاد طبقاتی سعی میکند با تفسیر تاویل گرایانه قران راه حلی هر چند خام وابتدایی ارائه کند . میرزاکوچک خان جنگلی مذهبی که در نزد عوام به کوچک خان بلشویکی شهره دستور قتل حیدر خان عمو اوغلی کمونیست را میدهد و بر عکس ان در زمان محمدرضاشاه کمونیستهای مجاهد دستور قتل مجاهدین مذهبی را میدهند.باز در اواخر حکومت شاه عده ای از اتحاد کمونیسم با مذهب سخن میگویند و اندیشه مارکس و مذهب محمد برای سرنگونی شاه متحد میشوند.اینبار مصطفی شعاعیان مارکسیست مستقل کاتالیزور ومیدان دار است. کوتاهی عمرش مجال انرا نمیدهد که نتیجه اتحاد را ببیند.بیژن جزنی مارکسیست پیش بینی قدرت گرفتن خمینی را میکند اما در عین حال معتقد است ایده الیسم یعنی مذهب اینده ای ندارد( ولابد کمونیسم جای انرا خواهد گرفت )(بعدا ثابت میشود بقدرت رسیدن خمینی خطرات جدی در بر دارد و در نگاهی جهانی حوادث ۱۱ سپتامبر نشان میدهد اسلامیستها ی تندرو قلدرتر از ان هستند که سابقا فکر میشدبطوریکه حوادث ۱۱ سپتامبر لبخند را بر چهره برخی کمونیستها مینشاند و حزب مذهبی التقاطی کمونیست چین بر تاثیر مذهب تاکید میکند ) شاه ایران سرنگون میشودباز تاریخ کشتارتکرار میشود( نه بصورت کمدی انگونه که مارکس در هجدهم برومر لویی بناپارت میگوید بلکه) تراژدی خرد کننده. بجای کار حزبی اجتماعات مقلدین بوجود میاید یا عدم اجتماع منفردین که اکثر مردم را هم شامل می شود! باندهاو فرقه ها کار سیاسی را بعهده می گیرند انها که پر مدعا هستند با خشونت عمل میکنند چرا که نمیتوانند مخالفین را قانع کنند.با تغییر رهبرگروه یا تغییر خط مشی وی سلیقه وخط جدیدی باید تقلید شود چه در درون رژیم وچه در بیرون ان.و اگر همچون حزب توده وابسته به شوروی برادر بزرگ باشی کمدی تراژدی خلق میشود. نگارنده بخشی از نظریات مارکسیسم را ایده الیسم میداند. و یکی از دلایل شکست ان در شوروی همین بود اما ایده الیسم کمونیستی حزب توده پیش پا افتاده و مبتذل وایده الیسم مضاعف بود …. در سطح علمی مجله کیان مبلغ افکارالتقاطی عبدالکریم سروش از پاسخ دادن به سوال اساسی حسن رحیم پور ازغدی حزب اللهی مبنی براینکه چرا مطالعات انجام گرفته درباره مذاهب بومیان استرالیا را بر اسلام تطبیق میدهید طفره رفته اند. در سطح بالای رژیم خود حسن رحیم پور ازغدی احتمالا به اشاره رهبر ی می خواهد نهج البلاغه را در ردیف کتب معتبر فقهی شیعه قرار دهد انگار یادشان رفته مجاهدین خلق سالها جلوتر از انها میخواستند کار مشابهی رابکنند ویکی از دلایل منافق دانستن انان همین بوده. رحیم پورازغدی فرصت طلب و متلون میخواهداوانمود کند مارکس از اسلام درک درستی نداشته اگر برفرض محال اغتشاش تاریخی اجازه میداد بدش نمی امد از عقاید مارکس ابزاری برای ادامه کار رژیم اسلامی بسازدو به مارکس لباس اخوند شیعه بپوشاند همانگونه که مرتضی مطهری گوهر شناس پیش از ان سعی در مصادره حافظ شیرازی یا شیعه نمودن محمد بن زکریای رازی کرده است تا بعدا دکترعلی اکبر ولایتی بتواند بر کتابهای پزشکی رازی مقدمه بنویسد. رحیم پور ازغدی بخوبی می داند رویکرد صرفا انتقادی و سلبی از غرب کافی نیست اما از انجا که نه او نه دیگر مذهبیون خلاقیت ذهنی ارائه نظریات اثبات گرایانه به نفع حل مشکلات تئوریک و و عملی سیستم متحجر مذهبی را ندارند دست به وصله وپینه کردن لباس پوسیده بنیادگرایی اسلامی با استفاده از انواع عقاید موجود در غرب وشرق می زنندوتلاش میکنند انبان تهی فقه شیعه را با امداد از تجامد فکری و استفاده از نهج البلاغه و افکار شبه مارکسیستی شبه نازیستی شبه مائوئیستی وشبه لیبرالیستی و شبه ملی گرایانه و تفسیر به رای دانش تجربی و… پر کنند اگر مصلحت باشد از مزایای دموکراسی البته با تاویل ان به مردم سالاری اسلامی داد سخن سرمیدهند در همان حالی که از فاشیسم هم بدشان نمی اید. اگر نیاز باشد جن گیر هم استخدام میکنند. انها بدنبال الهیات رهایی بخش برای ملتها هستند بدون انکه علت مشکلات فراوان سرمایه داری بی در وپیکر در ایران اسلامی را
توضیح دهند . این تلاش انان تقلید اتحاد کشیشان امریکای لاتین با نیروهای چپ است غافل از اینکه کشیشان در دوران پسا رنسانس جدایی مذهب از سیاست را قبول دارند اما اسلام ذاتا چنین چیزی را نمی پذیرد و چیزی مانند رنسانس در ان رخ نداده بنابر این به قدرت رسیدن یک اخوند تنش زا و بحران زا است و اتحاد چپ سکولارو ملا به تنش می انجامد چرا که ملا بدنبال دیکته کردن فقه یا قوانین مذهبی است.در نظام اسلامی همه مقصرهستند بجز انکه واقعا مسئول است در بدترین شرایط مسئولیت بر دوش الله میافتد تا چه چیز را مقدر بداند .اخرین کشف انها تقلید توسعه اقتصادی به سبک چینی است زیرا با استبداد انها ودر امد نفتی اوج گرفته سازگار است .مطهری نیز قبلا درکتابی پیرامون مسائل اقتصادی از نظریات مارکس استفاده کرده بود که دوستانش اجازه چاپ انرا ندادند. این تذبذب وتلون تهوع اور و اختلاف نشان از عقب ماندگی حوزه علمیه و عدم پویایی تاریخی ان در ایجاد نظریات خود اتکا در زمینه ای مختلف است در طول هزار سال این عدم خلاقیت و سردر گمی فکری نقص ذاتی انان نیست بلکه نقص عقاید انان است انان به تناقض ذاتی گزاره های مقدس و لا یتغیر در متون مذهبی با پویایی اندیشه بعلت تربیت در فضای دگماتیسم ( متعصبانه و مذهبی) واقف نیستند یا واقف هستند وخود را به نفهمی می زنند وشجاعت اعتراف ندارند وبه همین دلیل روش تاریکخانه ای ظهور عکس در اتاق پشتی عکاسخانه ها را برای خلق ایده های نو بکار میگیرند اما تصویری که با استفاده از امتزاج انواع مواد بیرون میدهند هیچ شکل واضحی را نشان نمیدهد ونخواهد داد ودر بسیاری مواقع ادعاهای انان نسبتی منطقی با بنیاد ها و ظرفیت منابع فکریشان ندارد. بنابراین از کرسی های ازاد اندیشی علوم انسانی انها هرگز جوانه ای با طراوت رشد و نمو نخواهد کرد اما توهم ان چرا.محسن رضایی پاسدار ساده لوحانه بدنبال خلق ابن سینای دوم در نظام اسلامی است و مثال دیگر توجیهات من دراوردی و پا در هوای رحیم پور ازغدی در باره ازدواج موقت که هیچ سنخیتی با سنت وحدیث شیعه ندارد او بعنوان مثال در مورد قوانین ارث به استدلات نقلی کهنه و صرفا ذهن گرایانه بی ارتباط با دنیای واقعی اتکا می کند مبنی بر این که سهم الارث زن کمتر از مرد است زیرا به مردان جهاد واجب است و نمی فهمد که صرف وجوب جهاد باعث نمی شود عملا مردان در جنگ شرکت کند او نمیداند که در ایام گذشته که وسایل ارتباطی نبود (واین استدلالات ساخته پرداخته همان دوران است) گاه بعد از پایان یک جنگ خبر شروع ان به برخی مناطق میرسید ولابد خودش بهتر از هر کسی سطحی بودن بسیاری ازنظریاتش را می فهمد بنابراین باید برای خلق یک نظریه حکومتی و فقهی جامع و مانع اسلامی شیعی وعده سرخرمن برای ۳۰۰سال دیگربدهد وبا شگردهایی چون مغالطه ومصادره به مطلوب و تعلیق وتعویق و تلون سخنان بسته به جنس مخاطب فرار از بررسی بحران همه جانبه فناتیسم و تعصب مذهبی در جامعه ایران به خود فریبی و دیگر فریبی دست بزند(نگاه کنید به سخنرانی های حسن رحیم پور ازغدی که متون ان در موتور جستجو گوگل براحتی پیدا می شود). رحیم پور ازغدی و یاران او هر جا در میمانند با دروغگویی راست را دروغ جلوه می دنهد بر عکس خواه تاریخ باشد خواه علم فرقی نمیکند.بدون مطالعه و بدون وجودفضای بحث کافی حکم به بطلان نظریه تطور داروین میدهد وبا استناد به مراجع علمی غرب که اسمی هم از انها نمیبرد که به احتمال زیاد خودش هم چیزی از انها نخوانده و شاید فقط چند جمله شنیده حکم باطل بودن نظریه تطور انسان داروین را صادر میکند البته انان با تطور سایر موجودات (از جمله دایناسورها )بغیر از انسان مشکلی ندارند چرا که تطورسایر موجودات با دیدگاههای قرانی انها تداخل ندارد،انها میگویند فقط تحصیل کردگان حوزه مذهبی حق اظهار نظر درباره اسلام دارند چون این تخصص ماست اما خودشان در تخصص دیرینه شناسی و علوم طبیعی دخالت وبا چراغ خاموش از انتشار کتب علمی به نفع نظریات داروین در ایران جلوگیری می کنند. نادانی رحیم پور ازغدی بحدی است که میدان اندیشه وعلم و مطالعه تاریخ را با میدان داری کودکان در زمین فوتبال که جر زنی وتقلب کودکانه در ان امری رایج است اشتباه می گیرد و ابلهانه گمان می کند با تقلب می توان اندیشه و شناخت تاریخ و علم تجربی را دفن ابدی کرد. و پیروزی عوامانه وموقت رژیم مذهبی (با کمک اتاقهای فکری ترسیده از کمونیسم درغرب ) و رونق ان بعلت جمع کردن عده وعده بدنبال حمله عراق به ایران را با توهم پیروزی دائمی خرافه بر دانش تجربی وتحلیل واقع گرایانه تاریخ و ازاد اندیشی فلسفی یکی می گیرد . سنگر گرفتن در پشت توجیهات سطحی (ونه عمیق) مذهبی و تفکرات توخالی و پر کردن چاله های ندانم کاری با در امد نفتی راحت ترین کارهای دنیا است. برای دیدن علایم سردر گمی وبحران دائمی نظام ولایت فقیه نگاه کنید به وصله پینه نظام ناب محمدی با تاسیس پارلمان افلیج و شواری نگهبان ، شورای مصلحت نظام ، تاسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی به تقلید از مائویستهای تندرو دادگاههای ویژه وغیر ویژه بدون تعریف مشخص ،سازمانها(و مقامهایی که به بازی سیاسی با امر قضاوت و کشتن اپوزیسیون ولوث کردن حقوق انان مشغولند) شورای ماله کش حقوق بشر اسلامی ،هیئت ماله کش رفع اختلاف سران قوا مجلس خبرگان و تاسیس گروههای فشار علاوه بر انواع واقسام سازمانهای رسمی امنیتی نقش تعریف نشده مراجع و قوانین خلق الساعه و که چون فونداسیون درستی ندارد با یک زلزله چند ریشتری فرو خواهد ریخت از جمله عملکرد این قوانین بحران اشکار و پنهان اجتماعی فرهنگی زیست محیطی دهن کجی اشکار به دیدگاههای مردم ، رانت و تضاد طبقاتی ، مهمترین اقدام انهاتلاش برای تثبت نظام با کسب بمب اتمی بروش تکراری شوروی و کره شمالی که نتیجه ان به صحنه امدن تمام قدو متحدانه غرب برای مقابله است.( اینها نشانه بحرانی خطرناک است تردید ندارم که ما به پیچ تند تاریخ وارد شده ایم ومن در این مسئله با خامنه ای یک نظر دارم اما نتیجه را به نفع ایشان نمی بینم. شنیده ام زمانی دور یک پیشگو گفته است تاریخ زمانی دگرگون خواهد شد که کالای چینی جهان را فرا گیرد من در امر پیشگویی همواره تردید داشته ودارم در این باره باید گفت چین همواره در تجارت جهان نقش داشته است اما اکنون چه درست وچه نادرست ان پیشگو با من همراه و هم نظر شده است). در جبهه برابر طلبی ،برادران در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از روش عمر ابن خطاب خلیفه دوم مسلمین در تقسیم غنائم غارتی و تفاوت امتیازات صحابه و مزدوران در صدر اسلام انتقاد میکنند ودر مقابل تقسیم برابر اموال توسط علی بن ابی طالب (که روش ابتدایی ابوبکر خلیفه اول مسلمین راتقلید نمود) را تبلیغ می کنند(پیش از ان خسرو گلسرخی اینده را به گذشته گسترش می دهد ودر جریان محاکمه اش در زمان شاه علی بن ابیطالب را اولین سوسیالیست تاریخ می خواند.) اما عملادر تحلیلی خوشبینانه بجز مدت کوتاهی در صدر انقلاب سپاهیان قوانین تفاوت درجات و به تبع ان تفاوت امتیازات در ارتشهای مدرن صد البته بسیار فراتر ازانرا پذیرفتند که کم وبیش همان روش عمر ابن خطاب است در همین زمینه انها به این مسئله توجه ندارند که زمانی در دهه اول جمهوری اسلامی در عصر مدرن با وجود ثبت احوال وشناسنامه و کامپیوتر بگفته هاشمی رفسنجانی میلیونها نفر کوپن اضافه در دست مردم قرار داشت حال چگونه حکومت صدر اسلام علی ابن ابی طالب بدون شناسنامه و ثبت احوال و بدون سرشماری می خواست توزیع برابر ثروت داشته باشد و مشکلات تکنیکی این طرح چگونه حل میشده موضوعی است که هرگز درست توضیح داده نشده .این یکی از انجاهایی است که عقب ماندگی تکنیکی و محدودیت دانش گذشتگان نسبت به دنیای امروزتاریخ وزندگی و سرنوشت متفاوتی را برای انان رقم میزده و اگر با تخیل قوی شرایط واقعا موجود دنیای گذشته از جمله صدر اسلام را با توجه به ابعاد مختلف بازسازی نکنیم گمان می کنیم حکومت و اجتماع و مجامع سیاسی گذشتگان بهشتی بوده که باید به ان بازگشت اگر به فرض محال فکر توزیع برابر بیت المال به ان گستردگی که امروزه تبلیغات چیان معاصر ادعا میکنند می بود نتیجه اجرای ان چیزی جز یک داستان کمیک و خنده دار نمی توانست بوده باشد. میتوانستی هر روز در یک شهر مثلا ۲۰هزارنفری حداکثر با کمی تغییر قیافه در صف توزیع ثروت بایستی و هرروز سهمی از بیت المال را با نامی متفاوت از دیروز برای خود وخانواده ات کسب کنی چرا که لزوم صدورارواق احرازهویت هنوز کشف نشده بود. با مطالعه تاریخ به تقریب میدانیم که چه چیزی مد نظر علی بوده و چه چیزی اجرا شده و افراد دارودسته حسن رحیم پور ازغدی یکبار دیگر تاریخ را بخوانند ودر ان تعمق کنند شاید که از خود فریبی دست بردارند بجای ارائه تفاسیر و تآویل بی معیار و بی سابقه و غیر انتقادی از تاریخ و قران و حدیث چشم خود را بر روی حقیقت باز کنند. بعنوان مثال یکی از اخوندهای درباری در رسانه ملی تا انجا به دیگر فریبی دست میزند که در تفسیر سوره عبس که همگان می دانند اشاره به روی ترش کردن محمدپیامبر به فردی کور دارد ،خطاب سوره را بجای محمد ، یکی از افراد بنی امیه می داند . این تباهی اندیشه در نهایت چیزی جز حاصل مسمومیت فکری ناشی از مفت خوری درامد نفتی نیست.(از ادعاها ی دروغ در رژیم اسلامی زیاد میشنویم مثلا ۲۰سال است میگویند بیش از۹۰ در صد داروی مورد نیاز کشور را خودمان تولید می کنیم اما وقتی مسئله تحریم پیش می اید خودشان میگویند که کشور دستکم به دو ونیم میلیارد دلار ارز برای واردات دارو نیازمنداست) …وبگذریم از گزارشاتی که در مورد ثروت میلیاردی برخی برادران و فساد اخلاقی برخی دیگر همراه با پنهانکاری وسر پوش گذاشتن رهبرانشان بدلیل مصلحت نظام بگوش میرسد و در کنار ان کسانی که که از فرط نداری و بیچارگی یک روز عاشق سید اردکانی و روز دیگر عاشق ژستهای فقیر پسند و سخنان احمدی نژاد آرادانی که بهشت موعود حسن صباح را وعده میدهد می شوند و ملتی که بالاخره بدستور رهبرمعلوم شده در شعب ابیطالب نیست وباید بدون چون وچرا بپذیرد در بدر و خیبر با نخلستانهایی اباد زندگی می کند. ملتی که ظاهرا مستقلترین ملتها است اما اولین نامحرمان در قراردادهای نفتی و غیر نفتی و چگونگی خرج در امد انها هنوزخود همین ملت است. اما منحنی تاریخ بتدریج ولی بسرعت در حال رسیدن به نقطه عطف خود است امروز کودن ترین از ما بهتران به نیکی می داند رفتن بسوی روش طالبانی ورفع التقاط از سیستم به سبک طالبان که گاهی خامنه ای انرا مزمزه میکندهم جواب نمیدهد چون بلافاصله اولین اثر ان تنش جدی تر با غرب است همین دیروز باید ملت را به جرم ضدیت با احمدی نژاد کتک کاری کنند و عقده های دماغی* خود را برسر مردم خالی کنند روز دیگر یعنی همین امروز طرفداران احمدینژاد را تحت فشار قرار دهند و با زبان بی زبانی به انها بفهمانند که تاریخ مصرفشان تمام شده و عروسک دیگری همچون قالیباف شهردارباید برای ادامه اجرای مراسم خیمه شب بازی به میدان اورده شود. رهبرانی که همچون مائو رهبر سابق چین علت گرفتاری ها را در نا پالودگی مردم و اجرا نکردن عقاید ناب میدانند وجای علت ومعلول را با هم عوض میکنند. وگاهی ژست نمایشی وتهوع اور سر کشیدن جام زهر را بخود میگیرندوبسیاری فرصت طلبان و پیروان این و ان باند که از هر سیاست ابلهانه رهبرانشان بدنبال کسب رانت و امتیازات ویژه هستند. تنوع اسمها و تلون مزاجها علت نیست معلول است. بهر سو که نگاه کنی علت ان التقاط بحران زا و دیکتاتور مآب سرگیجه اوری است که بزور ابزار تبلیغاتی و گاهی با چاشنی تحکم و خشونت وبا پشتوانه ثروت بدون رنج دیروز وامروزو هر روز انرا بخورد مردم داده ومیدهند.مشکل از جای دیگر آب میخورد.مشکل ما عدم ارائه اندیشه ژرف نگرو بدرد بخور و ذهنیت خلاق است. ذهنیت واندیشه ای که اگر ناچارا در برخی مسائل غیر فلسفی به التقاط تن در دهد برهان ان کاملا معلوم باشد نه مبهم و نه کودکانه . ازعینیت جدا نشود ودر عین حال فضای ذهنی نوینی خلق کند.کلی و جزئی را توامان همراه داشته و ممیزه باشد ،در چهارچوب خرد دموکراتیک نقد را پذیرا باشد،در عالیترین سطح نه از بیان شفاف فلسفی و نه ازبیان علمی مسائل درمانده نباشد. از تاریخ عبرت بگیرد و بداند بدون همراهی مردم و نگاه به واقعیتهای جهان پیرامون ودرک دغدغه ها از هیچ مسیری نمیتوان با تئوری صرف هر چند کامل هم باشد عبور کرد بعبارت دیگر دارای عملگرایی پویا و در عین حال الهام گرفته از تئوری باشد. گاه مصلحت انست که به فراخور اوضاع سکوت کوتاه مدت یا نامحدودکرد وگاه باید به تندی وارد عرصه شد.
توضیحات . *در متن مقاله کلمه دماغ بجای کلمه روان بکار رفته زیرا کلمه روان بار مذهبی دارد.
نام نگارنده مستعار است
نگارنده از رویکرد انتقادی به مقاله خود استقبال میکند
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
نکته آیرونیک مقاله حاضر این است که نویسنده، اندیشه و روحیه ای را نقد کرده که به بهترین وجه در نام مستعاری که برای خود انتخاب کرده هویداست.
اما سوای این نکته، ماحصل کلام ایشان این است که غرب یک کلیت یکپارچه ای است که هر آنچه در آن رخ می دهد، چه جنگ و چه صلح، چه مزخرف و چه فلسفه، همه حکایت از یک “بنیان” می کند که به همه رویدادها معنا می دهد. اما هر چه در اینجا رخ می دهد غیر اصیل است و التقاطی است و اورژینال نیست. و چون لابد نویسنده به آن بنیان ها دست یافته است، می تواند در همه چیز اظهار نظر کند و تکلیف همگان را روشن کند و از اقتصاد تا فقه و زلزله را به زیور اندیشه خود بیالاید. نویسنده بهتر است یک بار دیگر هر آنچه را نوشته است از نو بخواند و رشته ای پیدا کند که این مهره های ناهمگون را بتواند به نظم در آورد. پریشان دماغی فردیدی گویا رسمی دیرینه شده و در نهاد بسیاری آدمیان ریشه دوانده. خوب این هم حکایتی است که نقدش مجالی دراز می طلبد.
چهارشنبه, ۱ام آذر, ۱۳۹۱