۱- محمدی گیلانی فقیه قاضی و جلاد انقلابی دیروز مرد. هرچند که هنوز اجازۀ دفن داروغۀ مرده مهدوی کنی صادر نمی شود از سوی شیاطین دنیا زده. این دو را از این جهت در یک متن دیدم که اولاً از نزدیک تر شدن مرگ به خودم خبر بدهم در آغاز مرگ انقلابیون هفت جان روحانی نسل پیش از خود؛ و رضایتم را اعلام کنم بخاطر خسرانی که بزندگی در ایران زده شد توسط انقلاب اسلامی – هرکس در جایگاه خود -و هم خبر بدهم که “ای وای روحانی رییس جمهور معتدل شده چه نامۀ عاشقانه ای نوشته در سوگ این عارف – جلاد استحکام بدبختی شروع جمهوری اسلامی.” (اینجا) و طرفه اینکه این دو روحانی گیلانی و کنی هر دو فقیه برجسته در نقش قاضی و جلاد و داروغه چه بموقع جفت شدند مجدداً بعد از سی سال در مردن. زیرا ایندو گیلانی و کنی همان دو نفر مؤثری هستند که در بدو انقلاب کنی دستگیر می کرد در کمیته اش و گیلانی اعدام می کرد در بیدادگاهش. اولی با همکاری پااندازها و قرمساق ها و اراذل و اوباش لات محلات تهرانی مثل ماشاء الله قصاب و دومی با همیاری خشکه مقدس ترین عناصر عقب ماندۀ ذهنی در تربیت اسلامی نظیر اسدالله لاجوردی.

۲- خب حسن روحانی سه علاقه و محظور توأمان داشت در گفتن تسلیت اجباری. اول اینکه هردو آخوند بودند و هستند و از یک منشاء دین و مذهب خرافی معرفت نوشیده اند. دوم به این دلیل مهم که روحانی رییس جمهور حکومتی است که پایه هایش بر روی خونچکان احکام قضایی گیلانی بنا شده است و قدرشناسی از منبع اولیۀ این “رییس جمهور ملتی بعظمت ایران به روحانی رسیده است” شرط مروت و حق شناسی است و البته رییس جمهور اسلامی نمی تواند هم یکباره از مهره های اصلی الیگارشی مشترک برائت بجوید و بشود اپوزیسیون. و سوم اما یک دلیل همذات پندار پدر بد بودن است چه در مورد گیلانی که نتوانست حتی یکی از پسرانش را براه حق خودش تربیت کند و هر سه در عنفوان جوانی رودرروی پدر خویش مردند و کشته شدند. و چه در مورد روحانی که او هم نتوانست حداقل از پس تربیت پسرش در تأیید فکر و عمل مذهبی اش موفق باشد و او نیز خودخواسته نقاب در خاک کشید. اما:

۳- اگر حسن روحانی به یک تسلیت رسمی و بدون پروپاگاندا و بدون نمک پاشیدن بروی زخم همۀ بازماندگان کشتارهای بحکم گیلانی بسنده می کرد؛ من هم زیر سبیلی رد می کردم نادیده که در مناسبات حکومتی ناگزیر باید خیلی از ناخواسته ها را هم خواست یا حداقل تحمل کرد. اما نه اینکه حسن روحانی اولاً نخستین مقام رسمی جمهوری اسلامی فعلی باشد که پیام تسلیت صادر می کند و بدتر از آن تنها مقام رسمی جمهوری اسلامی باشد که گیلانی را در حد قدیسین به انواع دانش و عرفان و شجاعت و قاطعیت و خداپرستی متصف بکند بی کمترین واهمه ای از تاریخ ناظر بر برون داد خونین و بی رحم این همه صفات برجسته در همین نزدیکی ۳۰ ساله. جالب اینکه حتی پیام تسلیت با تأخیر معنادار خامنه ای یک پیام رسمی و خشک و خالی است (اینجا) – در مقایسه با پیام او در مرگ خوشوقت مثلاً – و کمترین پروپاگاندایی در سجایا و مناقب او را شامل نیست. یا هاشمی رفسنجانی که هنوز پیامش را ندیده ام و رؤسای دو قوۀ دیگر برادران لاریجانی که در حال رصد کردن “غش بکدام طرف” هستند.

۴- آنچه که مسلم است پیام خیلی زیاده از انتظار صمیمانۀ روحانی نمی تواند مربوط به منتزع شدن غیر رسمی گیلانی از پست های سیاسی حکومت بعد از روی کارآمدن خامنه ای غیر فقیه و نا مجتهد باشد و به عدم مقبولیت تام خامنه ای از سوی محمدی گیلانی مربوط. زیرا روحانی نشان داده که قصدی برای هیچ نوع چالشی با خامنه ای ندارد چه مستقیم و چه غیر مستقیم و چه با اشارۀ دور در دست زدن به استقبال از خمینی چی هایی که خامنه ای چی تیر و تیفوسی نشدند بعد از مرگ او. اما نکتۀ مهم و بشدت توی ذوق زننده در پیام “غش و ضعف روحانی نسبت به گیلانی” این است که پس روحانی موضوع “کراهت بزور به بهشت بردن”، “متحجران در دهۀ چهل آب لوله کشی و حمام دوش را حرام و نجس دانستن” و “برخی هنوز در عصر حجر زندگی می کنند” و این قبیل تعابیر زیبا و در عین حال مؤثری که بکار برده و می برد ناظر به چه کسانی و چه تفکری است. اگر گیلانی و تفکرش مصداق عینی و خون خوار و جنایت زاد این تفکر نیست؛ پس چه کسانی هدف اخطار روحانی هستند. آیا احمد جنتی یا احمد خاتمی و از این قبیل انگشت کوچکۀ بی رحمی ها و خشکه مقدسی های گیلانی می شوند. و اگر روحانی همۀ وقایع رویداده تا قبل از سال ۸۴ احمدی نژاد را – هنوز – تأیید می کند و انقلاب اسلامی را موفق می داند؛ آیا حاضر است بهمان سؤال علی جنتی که پرسید “از ما می پرسند شما که همۀ امکانات در ۳۵ سال گذشته را در اختیار داشتید چه دستاورد مادی و معنوی برای جامعه داشته اید ما چه داریم بگوییم؟” پاسخ بدهد.

۵- در اینکه روحانی عرفی تر از محمدی گیلانی هم بوده و هم شده است شکی ندارم. در اینکه هم اینک تلاش می کند که منشاء اصلاحاتی بنفع جامعه بشود هم مناقشه نمی کنم. اما او باید بداند که تا با خودش خلوت نکند و یکبار برای همیشه تصمیم نگیرد که بین دین و دنیا تقدم “از دین به دنیا رسیدن” یا “از دنیا به دین رسیدن” قائل نشود و دومی گزینۀ منتخب و سرلوحۀ کشورداریش نشود؛ نخواهد توانست در راهی که انشاءالله آرزویش را دارد مثمر ثمر و مفید واقع شود. و این موضوع هنگامی کامل است که وقتی تکلیف خودش با خودش را روشن کرد آن وقت این روشنفکری باید در همۀ شئوناتش از حرف زدن و عمل کردن گرفته تا صدور یک پیام رسمی حکومتی و تشریفاتی نمود و ظهور داشته باشد! یا…هو

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com