با دوستم برای کنسرت یکی از این خوانندگان مشهوررفته بودیم. بله، وقتی آدم از وطنش دورباشد همواره در پی یافتن نشانههایی ازآن است واحساس بودن درخانه. چیزهایی که به وسیلۀ آنها خود را به وطن نزدیکترحس میکند. البته باید اعتراف کنم که من از کنسرت خوشم میآید و توهم نزدیکی به وطن هم شاید بهانه باشد. از چند ماه قبل بلیط خریدیم و خود را آمادۀ این اتفاق هیجانانگیز کردیم. خب آدم باید در کنسرت یک خواننده چه بپوشد؟ این سؤال، دیگر مدتهاست ذهن مرا مشغول خود نمیکند. پوشیدن بعضی لباسها هیچگاه مضحک، نابهجا یا به قول ما “تو ماچ” نیست.
من همیشه یک پیراهن یا کت و دامن ساده میپوشم که نه زیاد زرق و برق داشته باشد و نه مثل لباس آدم هنگام خرید در سوپر مارکت.
اولین مرتبه بود که در این آدرس به کنسرت میرفتیم. بزرگترین سالن شهرکه معمولاً برای کنسرت آثار کلاسیک از آن استفاده میشود. نمیدانستیم داریم درست میرویم یا نه. دوستم در حال رانندگی میخواست کسی را پیدا کند و آدرس بپرسد که من گفتم: “درسته. خودشه. همینجاست”
“از کجا فهمیدی؟”
“برای اینکه تو اون مرسدسه یه بچه دیدم!”
وارد محوطۀ پارکینگ شدیم و با دیدن چهرههای آشنای ایرانی، مطمئن شدیم که آدرس را درست آمدهایم. پارک کردیم و به سوی آسانسورها رفتیم. حالا بگذریم که بسیاری از هموطنهای ما – و این را تجربۀ بیست سال زندگی درخارج ازایران به من میگوید – طوری به آدمهای دیگر نگاه میکردند، گویی میخواستند بگویند: شماها اینجا چه میکنید؟ حالا بگذریم. شاید این موضوع را یک بار دیگر مفصلاً تحلیل کردم.
داستان من در واقع از اینجا شروع میشود. یعنی از اینجا نه، از آنجا. در مکانی که پالتوهای خود را به محل مخصوص دادیم و بعد لباس افراد آشکار شد. یعنی کاش نمیشد. نه همه ها! همیشه در این کنسرتها به خودم میگویم کاش رختکن نبود و افراد با همان لباسهای رو میآمدند. بعد غبطه میخورم که کنسرتها در ایران چه خوب است. همه با مانتو میروند و کسی نمیتواند لباس نامناسب بپوشد. البته آن هم جریان دارد. این را بعداً فهمیدم. یعنی در بین این چند هزار نفرکه به کنسرت آمده بودند، چند نفراشتباه لباس پوشیده بودند؟ آنهایی که لباس شب – به قول دوستم اسکارلتی – بر تن داشتند، افرادی مثل من که یک پیراهن مهمانی پوشیده بودند یا آنهایی که با بلوز و شلوار جین آمده بودند؟ کدامیک از ما لباس مناسب بر تن داشتیم؟ نمیشود که هر سه درست لباس پوشیده باشیم، نه؟ لباس من مناسب بود، یا آن خانم که لباس دکولتۀ پشت بلند و پفی سفید پوشیده و شکوفههای رز سفید به موها زده بود یا بغلدستی من با بلوز چهارخانۀ نخی و شلوار لی پاره پوره – البته این مدلها اینجا مد است ها! یک وقت گمان نکنید شلوار خانمی که ۱۵۰ دلار برای نشستن روی آن صندلی پرداخته بود، مندرس بوده –؟ در این بین تنوع لباس مردان هم تا جایی که امکان داشت، زیاد بود. یعنی خب مردان که نمیتوانند با امکانات محدود خود برای لباس پوشیدن – کت، پیراهن، شلوار و احتمالا کراوات یا پاپیون – مثل ما خانمها عرض اندام کنند. ولی طرز لباس پوشیدن آنها هم بسیار با هم تفاوت داشت. یعنی یک عده در سطح فراک، گروه دیگر در سطح ناهارخوری دانشگاه. نمیشود که، میشود؟
این موضوع همچنان فکر مرا مشغول خود میکرد و باعث میشد حسرت کنسرتهای ایران را بخورم تا اینکه عکسهای جنجالی یک کنسرت در ایران را دیدم که در تمام سایتها منتشر شده بود. جریان از این قرار بود که جلوی خانمها را هنگام رفتن به کنسرت گرفته بودند. شاید اصلاً آنها را گرفته بودند! یعنی به دلیل بدلباسی؟ اصطلاح درستش همین است نه؟ آهان، بدحجابی! عادت به این اصطلاح ندارم! با دیدن لباس یا به قول برخی پوشش خانمها کنجکاو شدم. در سایتها جستجو کردم تا به قول معروف طرز لباس پوشیدن در کنسرتهای ایران هم دستم بیاید. دیدم با همان محدودیت موجود هم همان تفاوتها موجود است! لباسهایی که بعضی خانمها پوشیده بودند، از مجللترین لباسشبهای این طرف آب هم شیکتر بود. دیدم در آنجا هم برخی با مانتوی اداره رفته بودند و برخی با لباسهای بسیار شیک. آقایان هم ایضاً. تن آنهایی هم که بهشان “گیر” داده بودند هم لباسهای متفاوتی بود. یعنی بعضی جوراب پوشیده بودند با مانتوِ جلو باز! میشود مگر؟
بعد فکر کردم، بعضی آدمها یک لباسهایی دارند که زمانی خریدهاند و هیچ وقت فرصت پوشیدنشان را نیافتهاند. بعد رفتن به کنسرت، تولد، مهمانی عصر یا دورۀ زنانه، بهانهای میشود برای پوشیدن آنها. حالا آیا آن لباس مناسب آن مهمانی هست یا نه هم ظاهراً چندان اهمیتی ندارد. آخه بابا آدم که با لباس ماکسی سراسر پولک که نمیرود تولد یک بچۀ دو ساله! با شلوار لی هم نمیرود کنسرت سمفونی ۹ بتهوون. البته نمیخواهم تعیین کنم چه کسی چه چیزی بپوشد، اما خب معیارهایی وجود دارد، نه؟ بعد باز شروع به دقت کردن کردم! من این کار را زیاد میکنم. دقت! خدای دقت هستم من اصلاً! رفتم چند فیلم و مقداری عکس از کنسرتهای خارجیها دیدم. در کنسرتهای موسیقی کلاسیک، تمام خانمها لباس شب و آقایان لباس رسمی پوشیده بودند. در کنسرتهای لیدی گاگا و بیانسه هم بیشتر لباس اسپرت دیدم. همین دیشب هم دیدم. کنسرت بیانسه بود. بسیاری از دخترها روی شانۀ دوست پسرهایشان نشسته بودند. راحت. بنابراین میشد لباسهایشان را دید. ساده بود. این را قبلاً هم میدانستم، ولی فکر میکردم معیارهای نسبتاً ثابتی در رابطه با لباس پوشیدن برای مراسم مختلف وجود دارد. عروسی: لباس شب. تولد: لباس عصر. کنسرت: لباس مهمانی. خیابان: لباس اسپرت. خیلی سخت بود؟ نه والا.
نتیجه گرفتم که طرز لباس پوشیدن یک گروه با دیگران فرق دارد. البته منظورم ما ایرانی ها نیست ها. نه. منظورم آنهایی است که لباس مناسب میپوشند با آنهایی که لباس نامناسبی در یک مهمانی انتخاب میکنند. همین دیروز یک دختر خانمی را دیدم – خارجی، یعنی اینجایی بود – که با وجود برودت هوا – در آن سطح که آدم مثل چیز میلرزید – با یک دامن کوتاه و بدون جوراب و یک جفت کفش هیلز، به مرکز شهر برای خرید آمده بود. در چنین مواردی همیشه به دوستان طرف، لعنت میفرستم. آخه پس دوست به چه دردی میخورد؟ الان دوست این خانم جوان که از پاهای همچین تپلی هم برخوردار بود، هنگام خروج از خانه به او نگفته بود که هوا سرد است، این چه لباس نامناسبی است یا چیزی از این دست؟ خود من همیشه خوشحال میشوم که دوستانم نامناسب بودن لباسم را گوشزد کنند، بس که از لباس ناجور وحشت دارم. تمام فکر و ذکرم مشغول لباس نیست و اصولاً زیاد هم لباس ندارم، ولی برایم مهم است که مناسب محفل باشد. بنابراین همیشه با شوهرم، فرزندانم که همینطوری هم بیتعارفترین منتقدانم هستند، نظر میخواهم. برای همان کنسرت بالا هم چند لباس برای انتخاب در مقابلشان قرار دادم که در نهایت همه این یکی را انتخاب کرده بودند. بنابراین نمیخواهم بگویم که من مشاور مد و این حرفها هستم. دوستی دارم که از شوهر و جگرگوشههایش میخواهد با او در انتخاب لباس همفکری کنند. اینطوری: “من میخوام فردا شب این لباسُ بپوشم، حالا فکر میکنید بهتره اینُ نپوشم و یه چیز دیگه انتخاب کنم؟” یعنی همین را تأیید کنید برود پی کارش.
هر بار که موضوع پوشیدن لباس مناسب ذهن مرا مشغول میکند، دقت میکنم – دیدید من همیشه دقت میکنم – که افرادی که همیشه لباس مناسبی بر تن دارند، مشاورینی خوب و دلسوز دارند و برعکس. در نهایت میخواهم نتیجه بگیرم که یاد بگیریم تمام ما متخصص مد نیستیم و از مشورت دوستانی بهره بجوییم که در انتخاب لباس مناسب به ما کمک کردهاند و موجب نشدهاند که وقتی از مهمانی به خانه میآییم، دختر شانزده سالۀ همهچیزدان!! ما با چشمهای گرد شده بگوید: “نهههههه! تو با این لباس که به تولد پسر الیزابت نرفته بودی! حالا فردا با چه رویی در خیابان با همسایهها روبهرو شوم؟”
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.