حسن سربخشیان
میگویند به نیویورک که میرسی یا عاشقش میشوی یا متنفر. رعنا فرحان از دستۀ اول است، از گروه دلدادگان نیویورک، نیویورکِ بزرگ و همیشه بیدار، با ساختمانهای بلند و خیابانهای زنده و کلوبهایی برای دوستداران انواع موسیقی که همپای شکلگیری آمریکای مدرن رشد کرده و بالیده است.
رعنا فرحان که حالا در نیویورک زندگی میکند، از کودکی در رؤیای این شهر بود: “از بچگی نیویورک برایم خیلی جالب بود، داستانهای زیادی راجع به این شهر شنیده بودم. همیشه میخواستم بیایم اینجا زندگی کنم و بیشتر با آن آشنا شوم و وقتی هم که آمدم اینجا واقعا عاشقش شدم.”
عجیب نیست که جذابترین پدیدۀ شهر برای هنرمندی که زندگیاش با “جاز” گره خورده، مرتبط با موسیقی باشد: “جذابترین بخش ماجرا این است که گروههای فوقالعاده با موزیسینهای عالی هر شب در نیویورک برنامه دارند و خوشحالم که میتوانم با آنها آشنا شوم و کار کنم. ”
آشنایی در تهران، عاشقی در نیویورک
پیوند رعنا فرحان با موسیقی آمریکایی از نوجوانی آغاز شد. سبک مورد علاقهاش “بلوز” بود. هنرمندانی مثل “اودتا هولمز” که هم اهل هنر و موسیقی بود و هم فعال اجتماعی، و “لید بلی” که به خاطر صدای رسا و قدرتمند و شیوهٔ منحصربهفردش در نواختن گیتار دوازدهسیم تحسین میشد، توجه او را جلب کردند.
به انگلیسی میخوانم تا کسانی که فارسی نمیدانند بفهمند که کل آهنگ راجع به چیست. وقتی میتوانند معنی را با آهنگی که دارد به فارسی اجرا میشود، تطبیق بدهند برایشان جالب است. آنها قالب موسیقی را چون به دو زبان مختلف میشنوند، میتوانند روح زبان را احساس کنند.
علاقهمندیاش به سبکی از موسیقی که در آمریکا شکل گرفته و در دهۀ ۱۹۸۰ اوج گرفته بود، افزون شد. اما عرصۀ موسیقی در ایران برای زنان تنگ بود و رعنا فرحان نتوانست در این محدوده چنان که دوست داشت جایی برای خود باز کند: “وقتی در ایران بودم به آن صورت نمیتوانستم کنسرت بدهم. یکی- دو بار من با یکی از دوستانم در کنسرت گروه دیگری از دوستان مشترکمان گیتار زدیم. دوتایی آهنگ میساختیم و کار میکردیم و به عنوان هنرمند میهمان در کنسرتها و پروژهها شرکت کردیم ولی خودمان نمیتوانستیم کنسرت بدهیم. ”
این وضعیت ادامه داشت تا رعنا فرحان به نیویورک رسید و تلاش برای شناسایی استعدادهایش را آغاز کرد؛ شروع کرد به نقاشی با لاکالکل و همزمان در آواها و نواهای منهتن غرق شد. در محلۀ هارلم نیویورک بود که فهمید عاشق شده، عاشق موسیقی جاز.
او در این شهر احساس نمیکند یک خارجی است: “این شهر جهانی است و آدمهایی از همه جای دنیا را در خود جا داده است. احساس میکنم دنیای من و بسیاری از آدمهای این شهر یکی است. الان مردم دنیا خیلی بیشتر از سالهای گذشته با هم ارتباط دارند. همه به یک سری موزیکها گوش میدهند و اخبار یکسانی را میشنوند. انگار دنیای همه یکی است و همه در یک فضا زندگی میکنند. البته تفاوتهایی هم هست و در نتیجۀ این تفاوتها هرکدام از ما یک هدیه برای نیویورک آوردهایم. ”
هدیۀ او برای نیویورک غزل حافظ و رباعیات خیام و مثنوی مولوی است.
جاز و بلوز آمریکایی با شعر فارسی
در اولین آلبوم او که سال ۲۰۰۵ به بازار آمد، خبری از شعر و ترانۀ فارسی نبود اما دو سال بعد، دومین آلبوم رسمی او- باز آمدم- آمیزهای نوآورانه از ترکیب موسیقی جاز و بلوز آمریکایی با شعرهای کلاسیک فارسی بود.
شکلگیری این آلبوم و کارهای تلفیقی آن حکایتی ساده اما به قول خانم فرحان “سحرآمیز و جادویی” دارد؛ چنان جادویی که در چند گفتگوی رسانهای به آن اشاره کرده است: “یک روز صبح که از خانه خارج شدم، دیدم کنار زبالهها یک جعبۀ گیتار افتاده است. در جعبه را باز کردم و دیدم یک گیتار توی جعبه است، یک گیتار کلاسیک درب و داغان و خاکی. آن را برداشتم و به خانه رفتم. گیتار را به استیو که پارتنر، همکار و تهیهکننده آلبومهای من است نشان دادم. آن گیتار خیلی خراب بود اما من فکر میکنم که هر سازی هر چقدر هم کهنه و خراب باشد، همیشه یک نوای نهفته در درونش دارد که بتوان آن را نواخت. استیو گیتار را برداشت و شروع کرد به زدن یک ملودی بلوز، کتاب مولانا هم روی میز باز بود، من هم شروع کردم به خواندن یکی از شعرهای مورد علاقۀ پدرم. استیو مینواخت و من میکروفون را جلوی گیتار گرفته بودم و صدا را ضبط میکردم. ”
من فکر میکنم که هر سازی هر چقدر هم کهنه و خراب باشد، همیشه یک نوای نهفته در درونش دارد که بتوان آن را نواخت
اسم آن قطعه را گذاشتند “نیایش مولانا”. تحسینها چنان بود که رعنا فرحان به فکر تنظیم و اجرای آلبومی افتاد که شعرهای آن از میان غزلهای حافظ و مولانا انتخاب شده باشد. او قصد داشت در کاری مشترک با استیو تاوب، گیتاریست و آهنگساز آمریکایی و شریک زندگیاش، دو فرهنگ ادبی و موسیقایی به ظاهر دور و بیشباهت را به هم نزدیک کند و تلفیقی یکپارچه از آن ارائه دهد. بزمها و ضیافتهایی که برای اجرای ماحصل این تلاش در کلابهای نیویورک برپا شد، آنقدر مورد توجه قرار گرفت که کنسرتهایی در سانفرانسیسکو، تورنتو، پاریس و استراسبورگ ترتیب داده شد و بلیتهای همه به سرعت به فروش رسید. این طور بود که آلبوم “باز آمدم” متولد شد.
حاصل تلفیق جاز و بلوز با شعرهای نو و کهن فارسی در آمریکا هم مورد توجه دوستداران موسیقی قرار گرفته. خانم فرحان میگوید: “وقتی میگویم من به فارسی میخوانم همه میگویند چقدر عالی. این زبان برایشان تازگی دارد و ورود آن به موسیقی جاز و بلوز حالت خاصی به آن میدهد که فقط برای ایرانیها جالب نیست، برای کسانی که از جاهای مختلف دنیا میآیند هم جالب است. فرقی ندارد آفریقایی باشند یا اروپایی، برایشان تازگی دارد. ”
حافظ، مولانا، خیام، نیما، فروغ، مشیری و رعنا
انتخاب شعرها به حال و هوای شعرخوانی رعنا فرحان بستگی دارد و جذبهای که شاعر در او ایجاد کرده است: “بعضی وقتها یک شعر خیلی به دلم مینشیند و به خاطر آن شعر با استیو مینشینیم یک هارمونی میسازیم یا بر اساس آن یک ملودی به ذهنم میآید. اما گاهی وقتها روی یک هارمونی کار میکنیم و بعد شعرهای مختلف را روی آن امتحان میکنیم. بعضی موقعها میبینیم که ۱۰ تا شعر بیفایده است و خوب در نمیآید اما ناگهان یازدهمی خوب میشود.
حافظ و مولانا اولین شاعرانی بودند که شعرهاشان با صدای رعنا فرحان بر نواهای خرامان و ضربدار جاز نشست. آلبوم “آرزوی تو” با شعرهایی از مولانا، خیام، فروغ و نیما به بازار آمد و در آلبوم “ماه و سنگ” که دو سال پیش منتشر شد، فریدون مشیری هم به جمع شاعران “آرزوی تو” افزوده شد. در این آلبوم، شعرها بر مایههایی از راک، پاپ و بلوز نشسته بودند.
آلبوم “آرزوی تو” با شعرهایی از مولانا، خیام، فروغ و نیما به بازار آمد و در آلبوم “ماه و سنگ” که دو سال پیش منتشر شد، فریدون مشیری هم به جمع شاعران “آرزوی تو” افزوده شد. در این آلبوم، شعرها بر مایههایی از راک، پاپ و بلوز نشسته بودند.
فرحان مدتی است ترانهسرایی را هم میآزماید. در آخرین آلبومش دو قطعه از شعرهایی را که خودش سروده، اجرا کرده است: “خیلی وقت است که روی شعر کار میکنم. طول کشید تا توانستم برای موزیکم از شعرهای خودم استفاده کنم در حدی که خودم از شعرها راضی باشم. ”
او فکر میکند اگر در ایران بود و هر روز زبان فارسی را دور و برش میشنید، راحتتر و بهتر میتوانست شعر بگوید: “اینجا برای من مشکلتر است چون به آن صورت با ایرانیها و اتفاقهای روزمرۀ ایران یا چیزهایی که آنجا سر زبانها میافتد و جوکها و ضربالمثلهایی که میان مردم ساخته میشود، ارتباط ندارم. ”
البته او تنها به زبان فارسی نمیخواند، انگلیسی را کنار شعرها و ترانههای فارسی میگذارد تا به قول خودش “فضای شعر فارسی به یک انگلیسیزبان ابراز شود”. او ادامه میدهد: “به انگلیسی میخوانم تا کسانی که فارسی نمیدانند بفهمند که کل آهنگ راجع به چیست. وقتی میتوانند معنی را با آهنگی که دارد به فارسی اجرا میشود، تطبیق بدهند برایشان جالب است. آنها قالب موسیقی را چون به دو زبان مختلف میشنوند، میتوانند روح زبان را احساس کنند. ”
موسیقی برای شادمانی، موسیقی برای جهانی آرام
موزیک برای رعنا فرحان سرمنشاً تفریح و شادمانی است و به نظرش اینکه مردم همراه با موسیقی سر و صدا کنند و با صدای بلند بخندند و شادیشان را ابراز کنند، نه تنها ایراد ندارد که خیلی هم به هدف غایی موسیقی نزدیک است: “مهم این است که خوش باشیم و آن لحظه را دور هم بگذرانیم. لحظههای زندگی ارزشهای گذرا ست و باید آن خوشی را در همان لحظه به دست آوریم. ”
از نظر او تنها یک راه برای نزدیک کردن فرهنگها و آرام کردن آدمیان و این قرن شتابان و مشوش وجود دارد: “هنر به ویژه موسیقی”.
———————-
برای دیدن ویدئو کلیک کنید:
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
این هنر است که روی فرهنگ تاثیری قوی می گذارد.
واقعا غرور آفرین است که بانویی اشعار زیبا و ادبیات ارزشمند فارسی را نشر می دهد
یکشنبه, ۱۸ام اسفند, ۱۳۹۲