تحلیل انتقادی گفتمان گروههای مخالف با «الزامی شدن حجاب برای زنان»
یاسمن کاظمی
مقدمه
در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۳۵۷، که مصادف با روز جهانی زن بود، روزنامهی کیهان به طور مختصر تاریخچهی این روز را شرح داد و در ادامه به بیان فعالیتها، مبارزات، و مطالبات زنان ایران در گذشته و آن زمانِ ایران پرداخت. همین سال بسیاری از گروهها و تشکلهای مدافع حقوق زنان در روز شانزدهم اسفند و چند روز پس از آن با شرکت در تظاهراتها و تجمعها، در عین قرائت بیانیهها و معرفی رویکردها و اهداف خود، در مورد بحث «الزامی شدن حجاب زنان در ایرانِ پس از انقلاب ۵۷» به بحث و ابراز نظر پرداختند.
با وجود این که فصل مشترک شعارهای اغلب گروهها موضوع «حجاب زنان» بود، لزوماً رویکردها و در نتیجه شعارهای همهی گروهها یکسان نبود. مدافعان ایدئولوژیهای مختلف با نگاههای متفاوتی در برابر این موضوع مناقشهبرانگیز اعلام موضع کردند. از آنجا که به گفتهی بسیاری، از جمله فرکلاف و وداک (۱٩٩۷)، ایدئولوژیها معمولاً برساختهی گفتمانها هستند، بررسی گفتمانهای موجود در متنِ ایران آن زمان دارای اهمیت است.
از آنجا که گفتمانی که حجاب را امری الزامی برای زنان در ایران میدانست به گفتمان غالب تبدیل شد و در نتیجه در جامعهی ایرانِ پس از انقلاب به اجرا در آمد و ترویج شد، تا حد زیادی موضع آن تجربهشده است. از این رو این مقاله شق دیگر این گفتمانها؛ یعنی آن گفتمانهایی که شاید کمتر شنیده شدهباشند، را موضوع بحث خود قرار میدهد، و بر آن است تا به اختصار به تحلیل این گفتمانها در مورد «حجاب زنان» بپردازد.
این متن ابتدا مفاهیم گفتمان، ایدئولوژی، کنش اجتماعی، و همچنین رابطهی میان این مفاهیم از دید تئوری را به اختصار شرح میدهد. سپس در بخش دوم به تحلیل انتقادی برخی از گفتمانها در زمینهی مذکور، با استفاده از مُدل فرکلاف (۱٩۸٩ و ۱٩٩۲)، که یکی از شناختهشدهترین افراد در زمینهی تحلیل انتقادی گفتمان است، میپردازد. این مقاله بر روی بُعد «تفسیر» در مدل سه-بُعدی فرکلاف تمرکز دارد، که هدف آن تحلیل کنش گفتمانی است؛ یعنی تفسیر روابط میان فرآیندها و متون، در مرحلهی تولید و دریافت، که به متن اجتماعیای که تولید، توزیع و مصرف متن صورت گرفتهاست توجه ویژه دارد. بنابراین متن حاضر بر آن است تا به تفسیر و تحلیل کنشهای گفتمانی در متن اجتماع ایران سال ۵۷ در رابطه با مسألهی «حجاب زنان» بپردازد. از این رو نمونههایی از گفتمانها در شعارهای مربوط به موضوع یادشده را با کاربرد نگاه پسااستعماری اسپیواک، که به شنیده نشدن صدای «فرودست» (subaltern) ]۱[توسط مبارزات پسااستعماری تأکید میورزد، تفسیر میکند.
از آنجا که بررسی همهی شعارها و بیانیهها در این مقال نمیگنجد طبق بررسی آماری منابع مورد مطالعهی نویسنده این مطلب، نمونههایی از شعارها، بیانیهها و مطالباتی که موضوعشان بیشتر تکرار شدهاست انتخاب شدهاست. البته شرح و تحلیل بسط یافته و گستردهی متنهایی از این دست، در مجالی مناسب، در راستای شناخت دقیقتر تفاوتهای ایدئولوژیک و گفتمانها امری ضروری است.
در نهایت این نوشته قصد دارد بیان کند که گفتمان پسا استعماریای که بر متن انقلاب ۵۷ حاکم است در عین اینکه بر نقش زنان، به عنوان اعضاء فعال در مبارزات ضد امپریالیستی و ضد استعماری اذعان دارد، اما «زنان» ]۲[را به عنوان مثال با «مرد»؛ یعنی با ویژگیهای هژمونیک یک «مرد» در جامعهی آن زمانِ ایران، دارای حقوق برابر نمیداند. در نتیجه در عین تأکید بر ضد استعماری بودن مبارزات، موضوع «حق زنان از حداقلِ آزادی» را موضوعی انحرافی برمیشمارد.
گفتمان، ایدئولوژی، کنش اجتماعی و رابطهی میان این مفاهیم
در رابطه با تعریف و درک مفاهیم گفتمان، ایدئولوژی، و رابطهی میان این دو، بحث بسیار بوده است. طی سالیان، نگاه فوکو (۱٩۸۴ – ۱٩۲۶) به گفتمان، به عنوان یکی از مهمترین و قابلتوجهترین رویکردها به این مفهوم شناخته شده است. فوکو ایدهاش در مورد گفتمان را اینطور بیان میکند که گفتمان:
«راهی برای بازنمایی دانش – در مورد یک موضوع خاص در یک بازهی تاریخی به خصوص – است… گفتمان تولید دانش از طریق زبان است. اما به علت این که همهی اعمال اجتماعی ما معنایی را با خود حمل میکنند، و معناها آنچه که ما انجام میدهیم را شکل داده و بر آن تأثیرگذارند – رفتارهای ما – همهی اعمال افراد یک جنبهی استدلالی دارند». (به نقل از هال، ۱٩٩۷، ص.۴۴)
این تعریف بیانگر آن است که فوکو گفتمان را مفهومی وابسته به تاریخ میداند، و آن را تنها در صورتی قابل درک مییابد که به زمینهی تاریخی آن مراجعه شود. فوکو (۱٩۷۲) علاوه بر تأکیدش بر رابطهی دو سویهی گفتمان و دانش، عقیده دارد که گفتمان از ابژهی قدرت تأثیر میگیرد و متعاقباً بر آن تأثیرگذار نیز هست. از این رو تحلیل گفتمان میتواند درصدد شکافتن پوستههای اجتماع برای درک ابژههای قدرت و دانش پشت آن باشد.
باید توجه داشت که در درک مفهوم گفتمان نباید تفاوتاش با مفاهیمی چون ایدئولوژی را فراموش کرد. به عنوان مثال، میلز (۱٩٩۷) تأکید دارد که معنای گفتمان را بر اساس تفاوتاش با دیگر مفاهیم، از جمله ایدئولوژی، میتوان درک کرد. به علاوه به عقیدهی راجر فاولر (به نقل از هاوتورن، ۱٩٩۲، ص. ۴۸) باید به اثر متقابل گفتمان و ایدئولوژی توجه داشت. او گفتمان را متنی (کلامی یا نوشتاری) میداند که از منظر باورها و ارزشها و دستهبندیهایی که آن را میسازد دیده شدهاست. به بیان وی، این باورها و ارزشها و دستهبندیها تولیدکنندهی نوع خاصی از رویکرد به جهان و تجارب انسانی و اجتماعی است، و این به عقیدهی او همانا معنای ایدئولوژی است.
ایدهی مارکس در مورد ایدئولوژی که مدتها محبوبیت زیادی داشتهاست این است که ایدئولوژی برگرفته از رویکرد طبقهی حاکم است؛ در نتیجه اعمال نشأت گرفته از این ایدئولوژی نیز ناخودآگاه از رویکرد طبقهی حاکم پیروی میکنند. اما به عنوان مثال اعضای حلقهی باختین بر این باورند که ایدئولوژی بازنمایی یک کشمکش است و رویکرد یک طبقهی خاص نیست. نگاه آلتوسر، که یکی از برجستهترین اندیشهها را در مورد مفهوم ایدئولوژی دارد، که بسطدهندهی رویکرد مارکس است، ایدئولوژی را دربرگیرندهی «مجموعهای از باورها» میداند که افراد آنها را «منطقی» و «طبیعی» مییابند.
کنش اجتماعی، از این رو که نشأتگرفته و مدلول رویکرد افراد و گروهها در رابطه با امری ویژه است، رابطهی مستقیم با درک کنشگران از جهان، و دانش ایشان از محیط پیرامونشان دارد. بنابراین چون دانش برگرفته از/ و تأثیرگذار بر گفتمان است کنش اجتماعی در یک دورهی تاریخی خاص برگرفته از گفتمان و ایدئولوژی کنشگران است. با این فرض، کنشهای برابریخواهانهی اسفند ۵۷ نیز از این روابط مستثنی نیستند.
تحلیل انتقادی چند گفتمان
همانطور که در مقدمه ذکر شد، در این بخش بناست تا به صورت مختصر از مدل فرکلاف (۱٩۸٩ و ۱٩٩۲) برای تحلیل انتقادی گفتمان، جهت تفسیر برخی گفتمانهای مربوط به موضوع بحث این مقاله استفاده شود. تحلیل حاضر بر مشارکت، بازتولید و انتقال اجتماع و فرهنگ از طریق گفتمان تأکید دارد، که یکی از سویههای اصلیِ رویکرد فرکلاف و وداک (۱٩٩۷) در زمینهی تحلیل انتقادی گفتمان است.
از آنجا که مبارزات در راستای انقلاب ۵۷ ایران به طور بارز سویههای گرایش به گفتمانهای پسااستعماری دارد، در راستای تحلیل انتقادی گفتمان، این متن نیز رو به گفتمانهای پسااستعماری دارد. از میان نگاههای مختلف در رابطه با بحثهای پسااستعماری، این بخش بر آن است تا با استفاده از رویکرد اسپیواک (۱٩۸۸) به گفتمانهای پسااستعماری، به برخی گفتمانهای اسفند ۵۷ در رابطه با مناقشات مربوط به «زنان» بنگرد، چرا که اسپیواک نگاهی ویژه به مفهوم «فرودست» در مبارزات ضد استعماری و گفتمان پسااستعماری دارد، که با مباحث این بخش سازگاری دارد. به عقیدهی اسپیواک (۱٩۸۸) امپریالیسم به تولید سوژهی استعماری «فرودست» دست میزند، که بنا بر ویژگیهای هویتیاش جزو این دسته محسوب شدهاست، و امپریالیسم حقوقی برای این طبقه قائل نمیشود.
علاوه بر مفهوم فرودست که به بحثهای این بخش مربوط میشود اسپیواک بحث دیگری در همین رابطه دارد، که از آن به «دیگریسازی» (othering) ]۳[یاد میشود. «دیگریسازی» بیانگر یک روند ایدئولوژیک است که در آن «خود» داراری ویژگیهایی تعریف میشود که اصولاً ارزشمند محسوب میشود و از این رو خصوصیات «دیگری»، که قرار است آن چیزی باشد که «خود» نیست، خصوصیاتی پستتر و کم ارزشتر، یا فاقد ارزش به حساب میآیند. اسپیواک معتقد است که گفتمان استعمار منجر به تولید فرآیند «دیگریسازی» میشود. تولید «دیگری» که از دیدگاه اسپیواک توسط امپریالیسم صورت میگیرد همانا منجر به تولید «فرودست» میشود. اسپیواک (آیا فرودست میتواند سخن بگوید؟، ۱٩۸۸) در مطلب معروف «آیا فرودست میتواند سخن بگوید؟» فرودست را به عنوان سوژهی استعماری میبیند و میگوید «اگر در زمینهی تولید استعماری، فرودست هیچ تاریخی ندارد و نمیتواند سخن بگوید، فرودستِ زن بیشتر در دلِ تاریکی رانده میشود».
با توجه به آنچه گفته شد برای آغاز بحث این بخش نگاهی اجمالی به شعارهایِ بیشتر به کار رفته در اسفند ۵۷ داشته و پس از آن به اختصار به تحلیل انتقادی گفتمان آن پرداخته میشود.
بررسی روزنامههایی نظیر اطلاعات، آیندگان و کیهان در زمینهی تظاهراتهای روزهای شانزدهم تا بیست و دوم اسفند ۱۳۵۷ در رابطه با مناقشات بر سر «الزام حجاب برای زنان ایران» نشان میدهد که گروهها و دستههای مختلف در تهران و برخی شهرستانها، در عین اتفاق نظر بر روی مخالفت با الزامی بودن حجاب، با گفتمانهای متفاوتی در تظاهراتها و تجمعها شرکت میکنند. به عنوان مثال، در روز هفده اسفند، هم زمان با اجرای طرح الزامی بودن حجاب برای ورود به سازمانهای دولتی، کارمندان وزارتخانهها و نهادهای مختلف مخالفت خود را با «الزام حجاب» اعلام کرده و بر «درونی» بودن «پاکی» و «نجابت»، و همچنین مفاهیم «آزادی» و «استقلال» تأکید کردند.
شعارهای غالب روزهای هجدهم و نوزدهم دربارهی تلاش برای رسیدن به «آزادی» و مبارزه با «استبداد» و «استعمار» بود. همچنین گروههای مختلف، در بیانیهها و شعارهای خود، مطالباتشان را در مورد برخورداری از «حقوق برابر مدنی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زنان»، با یادآوری «نقش برابر زنان و مردان در راستای مبارزات انقلابی» مطرح کردند.
در روز بیستم، و بیست و یکم اسفند همچنان که بحثها و درگیریها میان نیروهای موافق و مخالف وجود داشت، بسیاری از نیروهای مخالف الزام حجاب، نظر خود را در مورد اینکه نداشتن حجاب به معنای «بیعفتی» و «ناپاکی» نیست ابراز میکنند. همچنین در موارد مختلف «الزام به داشتن حجاب» را با «کشف حجاب» در زمان رضا شاه مقایسه کردند. در این روزها برخی گروهها کمکم بر «انحرافی بودن مسئلهی زنان» در مقابل «وحدت و همبستگی همگانی در سطح جامعه» برای تحکیم انقلاب تأیید کردند، و تحمیل حجاب به عنوان یک مسئلهی خاتمهیافته مطرح شد. در این راستا، گروههایی شعار دادند که «مسئله حجاب نیست، توطئهی آمریکاست»، یا «مسئله حجاب نیست، مسئلهی اعدام است». در این روزها به مرور تأکید بر «اختیاری بودن حجاب» از میان بحثها کم شد و تبدیل به بحث در مورد «لزوم حضور زنان در اجتماع» و داشتن «نقشهای سیاسی و اجتماعی» توسط ایشان شد. البته گروههایی هم بودند که همچنان شعار میدادند: «در بهار آزادی، جای حق زن خالی».
از بارزترین گفتمانها در میان آنچه یاد شد گفتمانهای مربوط به: «نجابت و پاکیِ درونیِ زن»؛ «آزادی» و مبارزه با «استعمار»؛ «حقوق برابر زن و مرد» به دلیل «نقش برابر مبارزاتی»؛ و در نهایت «فرعی بودن مسئلهی حجاب زنان» است.
نظم گفتمانی موجود در موارد فوقالذکر نظام «تبعیض جنسی و جنسیتی» یا به بیانی کلیتر گفتمان «استعماری» به معنای عام کلمه است. بنابراین چه استعمار از سوی کشورهای امپریالیستی باشد، و چه استعمار از نوع تبعیض بر مبنایِ وجوه مختلف هویت جنسی و جنسیتی افراد باشد در این نظام میگنجد. در زیر برای گفتمانهای یاد شده تفسیر مختصری شرح دادهمیشود:
۱. نجابت و پاکیِ درونی زن: در این نگاه «زن»، بر اساس دستهبندیِ نگاهِ فرهنگ و مذهبِ هژمونیک ایران ۵۷، به عنوان جنسی شناخته میشود که حفظ نجابت و پاکیاش در نظام ارزشی و ایدئولوژیک این گروهها بسیار ارزشمند است. این نگاه با رویکردی مردسالار زن را ابژهی جنسیای برای «مردِ» هژمونیک آن دوره میداند که حفظ نجابت و پاکیاش به او ارزش میبخشد. از این روست که گفتمانِ برخی از آنان که شرکت در تظاهرات برای دفاع از «اختیاری بودن حجاب زنان» را به «بیعفتی» این زنان تعبیر میکند تا حدود زیادی قدرت مییابد. چرا که «بیعفت» در گفتمان هژمونیک آن دوران معنایی را متبادر میکند که با ایدئولوژی و ارزشهای حاکم بر گفتمان «نجابت و پاکیِ درونی زن» نیز مغایر است. به همین علت اینان نیز تا حد زیادی ناخودآگاه بار معنایی «بیعفت» را روی دوش خویش احساس میکنند، چرا که معتقدند «بیعفت» نیستند. از این رو، گفتمانهای اینچنینی، البته با در نظر گرفتن زور و ارعاب، به کم و کمتر شدن حضورها و یا تغییر شعارها منجر میشود.
۲. رسیدن به «آزادی» و مبارزه با «استعمار»: این گفتمان البته رو به سوی موافقان الزام حجاب دارد، چرا که قصد بر به یاد آوردن هدفِ غاییِ مبارزات دارد، که رسیدن به «آزادی» و مبارزه با «استعمار» است. یعنی این گفتمان قصد دارد تا به موافقان الزام حجاب یادآوری کند که باید به خاطر داشت در مبارزه با «استعمار» نباید دست به «استعمار» زد. البته از آنجا که گفتمان مردسالار از این گفتمان در جامعهی آن زمان دارای قدرت بیشتریست؛ یعنی آنگاه که خودِ شعاردهندگان به ورطهی تکرار گفتمانِ مردسالار گرفتار میشود، آنچنان که در بالا اشاره شد، خود نقضکننده و تضعیفکنندهی گفتمان خویشاند.
۳ و ۴. «حقوق برابر زن و مرد» به دلیل «نقش برابر مبارزاتی»، «فرعی بودن مسئلهی حجاب زنان»: این دو گفتمان نیز تا حد زیادی، مانند گفتمانهای بالا، نشأتگرفته از نوعی نگاه استعماری است که به گفتهی اسپیواک دست به «دیگریسازی» میزند. با دید ایشان «زن» دیگریِ «مرد» هژمونیک است و از این رو از «زن» سوژهی فرودست و استعمارشده میسازد. فرودست بالطبع از جانب استعمار دارای حقوق اجتماعی نیست و نمیتواند صدایی داشته باشد.
در آنچه یاد شد، دو نکته بسیار قابل توجهاند: ۱) در اغلب گفتمانهای برابریخواهانهی این گروهها واژهی «زن» به جای «زنان» و «مرد» به جای «مردان» به کار گرفته میشود. این امر، که از برساختههای گفتمان هژمونیک است، تأکیدی ویژه بر «دیگری» بودن «زن» در مقابل «خود»، که «مرد» به حساب میآید، دارد. در عین اینکه افراد با جنسهای مختلف لزوماً دارای ارزشها، علایق و خواستههای یکسان نیستند و یاد کردن افراد در دستههای واحد، ایدئولوژیای را بازتاب میدهد که در آن افراد برحسب جنس خود دارای خصوصیات مشابه و گاه یکسان هستند.آیند میمیدارد ۲) این گروهها در عین مبارزه با «استعمار» به سبب آنکه استعمار را اغلب تنها در معنای کلان آن درک و تفسیر میکنند دست به استفاده از گفتمانهای «تبعیضآمیز» در شکلی دیگر میزنند، و همچنان درگیر گفتمانهای تبعیضآمیز مربوط به هویت جنسی و جنسیتی هستند.
نتیجهگیری:
تفسیر گفتمانها و بررسی ایدئولوژی حاکم بر رویکردهای جامعهی ایران ۱۳۵۷ نشان میدهد که یکی از عوامل مؤثر بر قدرت گرفتن گفتمان غالب، تضعیفشدن گفتمانهای «آزادیخواهانه» در مقابل مردسالاری حاکم بر سطح اجتماع است. آنچنان که مبارزان آزادیخواه، خود به بازتولید استعمار، که با آن مبارزه میکنند دست میزنند. از این رو، صدای فرودست، که از سوژههای گفتمان استعماری است، در گفتمانهای ضد استعماری نیز کمتر شنیده میشود. این متن بر آن بود تا با تحلیل انتقادی اجمالیِ برخی از گفتمانهای موجود در تظاهرات آن زمان، پوستهای را از روی سطح زبانِ به کار گرفته شده در کنشهای اسفند ۵۷ بشکافد، تا بر نقش گفتمان، قدرتِ تأثیرگذاریِ آن و رابطهی دو سویهی آن با دانش و قدرت تأکید کند. از آنجا که افزایش آگاهی نسبت به ظرافتهای زبان، که از بر-ساختههای گفتمان است، یکی از وجوهِ ارزشمندِ تحلیل انتقادی گفتمان است، توجه گسترده به این موضوع، به ویژه در کاربردهای روزمرهی زبان، دارای اهمیت بسیار است.
توضیحات:
]۱[. «فرودست» (subaltern) مفهومی است که اسپیواک از مفاهیم به کار رفته توسط گرامشی برمیگزیند. این مفهوم به گروههای اجتماعیای اشاره دارد که تحت کنترلِ هژمونیکِ قدرتِ حاکم هستند، و اغلب حقوق برابر با دیگر اعضای جامعه ندارند.
]۲[. این گفته بدین معنا نیست که حقوق دیگر هویتها (ی جنسی)؛ یعنی مثلاً «مردان»، لزوماً مورد توجه گفتمان غالب قرار گرفتهاست.
]۳[. «دیگریسازی» (othering) یکی از مفاهیم کلیدی در فلسفه است که توسط فیسلوفانی نظیر هگل، لکان، سارتر بسیار به کار رفتهاست.
فهرست:
Fairclough, N. and Wodak R. (1997). Critical discourse analysis. In T. A. Dijk, Discourse Studies.A Multidisciplinary Introduction, Vol. 2.Discourse as Social Interaction (pp. 258-284). London: Sage.
Fairclough, N. (1992). Discourse and Social Change. Cambridge: Polity Press.
Fairclough, N. (1989). Language and Power. London and New York: Longman.
Foucault, M. (1972). The Archaeology of Knowledge. Trans. Sheridan Smith, A. London: Tavistock.
Hall, S. (1997). Representation: Cultural Representations and Signifying. London: Sage.
Hawthorn, J. (1992). A Concise Glossary of Contemporary Literary Theory. London: Edward Arnold.
Mills, S. (1997). Discourse. London: Routledge.
Spivak, G. C., (1988), Can the Subaltern Speak?. In: Nelson, C., and Grossberg, L., (eds.), (1988), Marxism and the Interpretation of Culture, Macmillan Education: Basingstoke, pp. 271-313.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.