فواصل زمانی بین جنجال اعتراضها به آنچه ضداسلامی تلقی شود کمتر و مدت هر بحران کوتاهتر میشود. ربع قرن پیش، غائلهٔ آیات شیطانی به فتوای مشهور انجامید و سایهٔ آن تا دستکم یک دهه بر روابط بینالمللی جمهوری اسلامی ایران سنگینی میکرد. چندین سال گذشت تا جنجالی مشابه در هلند راه افتاد اما جنجالهای بعدی به تناوبهایی کوتاهتر رخ داد و هر جنجال عمر کمتری داشت.
گرچه سطح آنچه اهانت به اسلام تلقی میشود بالاتر میرود، جنجالها حتی وقتی خونینتر است، بهعکس افزایش اهمیت موضوع در چشم مسلمانان مؤمن، زودگذرتر است. هیاهو بر سر آیات شیطانی که داستانی عمدتاً خیالی بیش نبود آبان ۶۷ در شهر بردفورد انگلستان آغاز شد، تا بهمن ادامه یافت، به پاکستان کشید و در برابر سفارت آمریکا در اسلامآباد یکیدو کشته گرفت. بر سر فیلم هلندی، سازندهٔ آن به قتل رسید. کاریکاتورهای دانمارکی تاکنون تلفاتی به جا نگذاشته. بر سر برنامهٔ قرآنسوزی ِ واعظی آمریکایی، و در افغانستان در پی امحای کتابهایی که زندانیان پایگاهی در حاشیهٔ آنها چیزی نوشته بودند چندین نفر نفله شدند.
در مجموع شاید بتوان گفت پاکستان همچنان میزانالحرارهٔ شدت جنجال است اما در تمام موارد موتور پیشرانهٔ آن نیست. در پی تازهترین اعتراض از این نوع، گفته شده پانزده نفر در آن کشور کشته شدند. در رجـّالهآباد بیآینده، از هر اعتراضی به هر موضوعی ممکن است یک دوجین مقتول و دهها مصدوم و شماری دمپایی پلاستیک بر جا بماند و کسی دنبال قتل ده نفر و صد نفر را نخواهد گرفت. پروندهای که باز خواهد ماند مربوط به قتل سفیر آمریکا و سه همراه او در لیبی در ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۲ است.
تازهترین جنجال بر سر نمونهٔ فیلمی است که میگویند در استودیویی در غرب آمریکا ساخته شده. در بیشتر گزارشها دربارهٔ کلیپ ۱۳ دقیقهای، توصیف ”کمخرج“ دیده میشود ــــ در زمینهٔ فیلم سینمایی ِ حرفهای و تجاری، معادلی برای سرهمبندیشده و درپیتی. گفته شده مرتکب آن پنج میلیون دلار برای ساختنش جمع کرد اما یکی از کسانی که برای فیلم کار کرده است میگوید سرتاته شاید نود هزار دلار خرج برداشته باشد.
معیار هزینهٔ فیلمسازی، آن هم ساختن فیلم تاریخی با دکور و لباس طرح قدیم و بندوبساط و اسب و شتر که معمولاً در مراکش یا اسپانیا فیلمبرداری میشود، البته اقتصاد سینمای آمریکاست. اما باید توجه داشت در خاورمیانه و هند فیلم همین اندازه یا حتی کمتر خرج برمیدارد. در ایران با یک میلیون دلار سریال تاریخی ِ چند ده قسمتی میسازند و حتی به کشورهای دیگر صادر میکنند.
بینندهٔ چنین فیلمی قرار نیست آمریکایی به معنی متعارف باشد. اصل ارتکاب را فقط یک شب در جای پرتی در کالیفرنیا برای سالنی تقریباً خالی با ۱۰ تماشاچی نمایش دادند و تمام.
در کابل و قندهار و تهران و صنعا و کراچی (اگر به فرض محال اجازهٔ نمایش بیابد) جماعت صف میکشند و از سر و کول هم بالا میروند. صرف نظر از محتوای فیلم، سطح فیلمسازی در این ممالک همین است. زمانی در ایران در فیلم امیرارسلان نامدار وقتی میخواستند تنوره کشیدن دیو سفید را در آسمان نشان بدهند هواپیمایی هم در کادر دیده میشد. تمسخرها از سوی منتقدان سینمایی در مطالب مکتوب بود. بینندهٔ متعارف فیلمفارسی اگر هم اصلاً متوجه شد و اعتراض کرد جایی ثبت نیست.
بعید است بینندهٔ مورد نظر سازندگان فیلم کذایی اخیر هم اعتراض کند چرا در نمایی از صحرا جای چرخ اتومبیل تا محل استقرار دوربین در بالای تپه دیده میشود. یا چرا بیشتر صحنههای فیلم عبارت است از چشماندازی از صحرا که روی پرده انداختهاند و آدمهایی در برابر آن حرف میزنند. با این همه، از نظر آب و رنگ از سطح سینمای خاورمیانه پائینتر نیست. تا پیش از سینمای دیجیتال و تصاویر کامپیوتری، بسیاری صحنههای فیلمهای تاریخی در هالیوود و چینهچیتا با همین روشها ساخته میشد.
یک بازیگر فیلم ادعا کرده هنگام فیلمبرداری حرف دیگری زدند و دیالوگهای فعلی بعداً اضافه شده (فیلمفارسی خلـّص). در کلیپ جنجالآفرین، جملاتی حاوی مطالبی دربارهٔ اسلام، برخلاف جملههای قبل و بعد، فاقد انعکاس صداست و به احتمال زیاد در تدوین نهایی در برابر میکرفن (و لاجرم بدون اکوی محیط فیلمبرداری) از روی کاغذ خوانده و به هم وصل کردهاند. عنوان فیلم چند بار عوض شد و میتوان استنباط کرد پـُر کردن آن با پنهانکاری انجام گرفت و نگذاشتند بازیگران و عوامل فنی بو ببرند کار در نهایت قرار است چه جور چیزی باشد.
تأثیر کلیپ در چیزی نیست که به بینندهٔ مورد نظر میدهد؛ در چیزی است که از او میگیرد. و گرفتن از همان عنوان فیلم شروع میشود.
عنوان فیلم را در فارسی بیگناهی مسلمانان ترجمه کردهاند (و در عربی براﺌﺔالمسلمین). کلمهٔ اینوسنس innocence در عنوان اصلی بار بیگناهی ِ ناشی از بیاطلاعی دارد. اطلاع و تجربه اسباب زائل شدن این گونه معصومیت را فراهم میکند، همچنان که معصومیت فرشتهوار کودکان در نتیجهٔ آشنایی با خواهشهای تن و گناه و حرص و دروغ از میان میرود.
حرف فیلمچیها این است که مسلمانها از گذشته و تاریخ آئین خویش به اندازهٔ کافی اطلاع ندارند یا اصلاً اطلاع ندارند، بسیاری موارد از دسترسشان دور نگه داشته شده و بسیاری وقایع مربوط به تاریخ اسلام تحریف یا یکسره انکار شده است.
کسی وارد بحثی جد در کیفیت بصری و هنری فیلم نشده است و آدمهای پشت آن را در شوهای تلویزیونی مسخره کردهاند. این قدر میتوان گفت که سازندگانش به روش فاصله گرفتن از موضوع توسل جستهاند و نکوشیدهاند وانمود کنند قضیه برایشان جدی است. مثلاً حجم عظیمی ریش و پشم مصنوعی را (عمداً؟) چنان شل و ول به صورت بازیگر چسباندهاند که بعید است حتی گریمور تازهکار تا این حد ناشیانه عمل کند.
فیلمهایی تاریخیـ مذهبی از قبیل ده فرمان، بنهور و ال سید جزءجزء حکایت را کاملاً جدی میگیرند تا بیننده در غم و درد و رنج و سرمستی روحی پرسوناژها شریک شود. اصرار فیلم اول برای متقاعدکردن تماشاگر به امکان معجزه و وحی و غیره شاید چندان پسند ذائقهٔ بینندهٔ عصر جدید نباشد. دومی و سومی اگر همچنان بینندگانی داشته باشند بیشتر به برکت مسابقهٔ ارابهرانی و حضور سوفیا لورن است.
در تقلید شوخطبعانه یا هجوآمیز از قضایا (پارودی، نقیضه) برعکس است. نوع پرداخت زندگی برایان، پربینندهترین و بحثانگیزترین کمدی الهی سینما، کاملاً جدی و حرفهای است اما موضوع به شوخی برگزار میشود. شخصیت اصلی فیلم در طویلهای به دنیا میآید که از قضا دیواربهدیوار زادگاه عیسی است. بعدها هرچه سعی میکند ماست خودش را بخورد خلایق یقهاش را ول نمیکنند و اصرار دارند که منجی موعود است. نیش فیلم نه تنها به افرادی که کانال ارتباط با آسمان تأسیس میکنند، بلکه به رفتار رمهوار مؤمنان هم هست. سیاهبازی ِ سیاسیون و پشتک و واروهای فرصتطلبان را هم به ریشخند میگیرد.
در نوع سوم، بازیگران نمایش سیاهبازی یا روحوضی ایرانی نه شکل را جدی میگیرند و نه محتوا را و برای تجسم رفتار حکمرانان و زاهدان عمداً به لودگی (بهاصطلاح شیرازیها، ”فتحالله قـُر“ بازی) میپردازند. با طرز پرداخت به بازیگر حالی میکنند که اصل قضیه چندان جدی نبود، و نمیکوشند حتی شخصیتهای واقعی تاریخی را قدری محترم و محتشم مجسم کنند.
اما واقعیتهای تاریخی بهخودیخود احترامانگیزند؟ و تا چه حد؟
شجرهنامه البته میتواند اسباب افتخار باشد به این شرط که در ردیفکردن تبار شخص یا خاندان پارهای مصالح رعایت شود.
از میان ادیان قدیمی جهان تنها اسلام در تاریخ ثبت شده است. در هیروگلیفهای مصر باستان حرفی از کسی که حتی اندکی به موسای یهودیان شباهت داشته باشد دیده نشده است و، از نظرجغرافیایی، مکانی که گفته میشود او زندگی میکرد باید جایی در حبشهٔ امروزی باشد. در مکتوبات رومیان دو هزار سال پیش کوچکترین اشاره به شخصی به نام عیسی یا مسیح که دعوی پیامبری کرده باشد دیده نمیشود. دربارهٔ زمان و مکان زندگی زردشت هم اختلاف نظر بسیار است و از شش هزار تا دو هزار سال پیش، و از آذربایجان تا لرستان و کرمان و فارس و سیستان امروزی دامنه دارد. و همین طور دربارهٔ بودا.
اما پیدایش و گسترش اسلام و فتوحات مسلمانها در تاریخ ثبت است، با جزئیات و زمان وقایع و هویت آدمها. سیاهقلمی در موزهٔ لوور تصویر چهرهٔ امام اول شیعیان معرفی میشود هرچند شیعیانی از این حرف خوششان نمیآید زیرا آن را با معیارهای زیبایی در انسان آریایی ِ عصر جدید سازگار نمیبینند.
پس از ماجرای کاریکاتورهای نشریهٔ دانمارکی، خبرنگاری اروپایی در بازار تهران در برابر دوربین تلویزیون از مغازهای پر از پوسترهای مذهبی چند شمایل چاپی منتسب به مقدسین شیعه خرید. در کشورهای سنـّی بار دیگر پیرامون عقاید و حرفهای شیعه بحث درگرفت و در ایران چاپ و تکثیر و عرضهٔ چنان تصاویری قدغن شد.
ترجمهٔ کتاب اسلام در ایران از زبان روسی چهار دهه پیش ابتدا با افزودهها و توضیحاتی در تهران منتشر شد و نزد بسیاری از اهل نظر معتبرترین منبع در زبان فارسی به حساب میآمد اما بعدها تجدید چاپ آن را ممنوع کردند.
میبینیم که تاریخ همیشه به افسانه و اسطوره ترجیح ندارد زیرا بازنویسی آن حسب موقعیتهای جدید دشوار است. پیروان آئین زردشت یا موسی یا عیسی یا بودا تا حد زیادی در بازشناسی تدریجی شخصیتهای ستودنی آئین خویش آزادی عمل دارند؛ همچنین در ترسیم شمایلی که با پسند روز همخوان باشد. مسلمانها چنین آزادی عملی ندارند زیرا موضوعی است تاریخی و شماری از معتبرترین کتابها در باب ریشههای اسلام را غیرمسلمانان نوشتهاند.
نکتهٔ مهم دیگری که مسلمانها عادت دارند از خودشان پنهان کنند این است که به رسمیت شناختن پیروان دینی دیگر به معنی اذعان به حقانیت دین آنها نیست. و اساساً حقانیت در ایمان معنایی ندارد جز عادات و افکاری که فرد از کودکی به آنها خو گرفته است.
یهودیان عصر جدید نه تنها جامعهٔ مسیحیت را به رسمیت میشناسند بل در دنیای پس از جنگ دوم جهانی محکم به آن چنگ انداختهاند و خود را رکن مهم تمدن غرب و مدافع آن معرفی میکنند. اما اعتقادی به وجود شخصی به نام مسیح و مصلوب شدن او ندارند. سال پیش که پاپْ یهودیان را از اتهام دستداشتن در قتل مسیحمبرّا اعلام کرد بیاعتنایی تبرئهشدگان قابل پیشبینی بود: ما از روز اول گفتیم که تمام اینها قصه است.
تازگی در ایران یک داﻤﺔ افاضاته حرف دل مسلمانان مؤمن را بیرودربایستی کف دست ”پاپ وامانده“ گذاشته است: عیسی بن مریم را اسلام وارد میوهجات کرد وگرنه خودش مالی نبود، طبق روایت انجیل والد مشخصی هم نداشت.
مسلمانها قویاً معتقدند یهودیان و مسیحیان بنا به مشیـّت الهی در آستانهٔ ایمان آوردن به دین برحق قرار دارند و اگر فقط اندکی مغز پوک خود را به کار بیندازند درخواهند یافت باید مدتها پیش دین منسوخ را رها کرده باشند. در قضیهٔ”مکاتبات“ محمدتقی جعفری فقید، برتراند راسل در پاسخ به نامهٔ مفصل علامّه در باب کمالطلبی، در دو سطر به او نوشت طلب کمال نکتهای است نسبتاً مبهم و معلوم نیست همهٔ آحاد بشر به همان ترتیبی که ایشان خیال میکند دنبال کمال باشند.
چهل سال پس از آن مکاتبه، شور مبلـّغان مسلمان برای هدایت گمراهان مغربزمین به مسیر کمال شدت میگیرد. بگومگوها هنگام صدور مجوز ساختن مسجدهای جدید و بر سر نوع پوشش زنان مسلمان در ملاء عام در کشورهای غربی همه آمیخته به این شائبهاند که کسانی سالها برای کسب شهروندی کشوری غربی تلاش میکنند بی آنکه سر سوزنی به آن جامعه علاقه داشته باشند.
بدتر از این، کمر به نابودی راه و رسم و اساس زندگی جامعهٔ میزبان بستهاند. برخی مسلمانهای متعهد به محض دریافت برگ اقامت و اجازهٔ کار و کارت بیمه و غیره در کشوری غربی، پوکر را روباز بازی می کنند: امر به معروف (تبلیغ و تهییج)، نهی از منکر (تهدید و تکفیر) و جهاد (توسل به خشونت) برای اجرای احکام الهی.
در نبرد مسلمانها برای فتح غرب، و دفاع غربیان برای حفظ وضع موجود، طرفین از هر ابزاری بهره میگیرند. یکی از ابزار مهم مدافعان، توسل به خود تاریخ اسلام و به تصویر کشیدن آن است. از نگاه یک صاحبنظر، فیلم کذایی یا ”لااقل آنچه از آن دیدهایم، نسخهٔ غیرمحترمانهای از بیست و سه سال است.“
شیعیان ایران (گرچه در چشم اکثریت سنی، مسلمان به حساب نمیآیند) در (سوء)استفاده از لیبرالیسم غربی از قافله عقب نمیمانند. از جمله، وقتی در کانادا اعلام کردند باید از دموکراسی برای پیشبردن مقاصدی خاص استفاده کرد، میزبان سنتاً مهاجرپذیر روابط دیپلماتیکش را با جمهوری اسلامی قطع کرد. در آن کشور تبلیغات جمهوری اسلامی سرخپوستان را نشانه گرفته است. اگر جایی دلارهای تانخورده پخش کنند آدم بتپرست میتواند حتی شیعه شود و وجوه دریافتی از کمیتهٔ امداد را صرف خرید ویسکی کند. هجمهٔ دلارهای نفتی به نقاط آسیبپذیر جوامع غرب.
جهاد علیه کفار هرچه بیشتر حالت بیزنسی بینالمللی به خود میگیرد و با طولانیتر شدن صف داوطلبان عملیات استشهادی، نرخ دیهٔ آنها هم قاعدتاً باید کمتر شود. از آن سو، جنجالسازی با پریدن به مسلمانها شهرتی ایجاد میکند که، حتی اگر تعبیر به بدنامی شود، میتواند منبع درآمد باشد. اقتصاد الهیات هم برای خودش مقولهای است چرب و چیلی.
تهیهکنندهٔ فیلم کذایی چه به جرم تخطی از حکم پیشین دادگاه (در ممنوعیت استفاده از اینترنت) مجازات شود و چه نشود، نسخهٔ کامل آنچه درست کرده است دیر یا زود دستبهدست و کامپیوتربهکامپیوتر خواهد چرخید. این آخرین مورد از هجمه و تظاهرات خونین نخواهد بود. پس از یک ماه، فصل بعد، سال آینده به احتمال نزدیکبهیقین خشم و خروش خونین دیگری در راه است.
ناصحانی که به غربیان اندرز رعایت نزاکت اجتماعی و پرهیز از فکرکردن با صدای بلند میدهند بد نیست به این چند نکته هم توجه کنند: در جوامع مسیحی، مسلمان را به رسمیت میشناسند نه خود دین اسلام را. همچنان که در ایران و عربستان و پاکستان پیروان ادیان دیگر را تحمل میکنند نه عقاید و استدلالهای دین آنها را.
در ماجرای آیات شیطانی وقتی مسلمانهایی در بریتانیا کوشیدند علیهٔ نویسندهٔ آن به دادگاه شکایت برند پاسخ شنیدند که کفرگویی البته میتواند جرم باشد اما فقط در مورد مسیحیت.
دوم، درتحولی محدود و جزئی، در اسپانیا چند سالی است ورود سر بریدهٔ عرب را از نمایشهای خیابانی بسیار قدیمیشان (جشن اخراج اشغالگران آفریقایی) حذف کردهاند. بعید است کسی از این بابت تشکر کرده باشد. فکر تهنشین شده در کلـّهٔ مسلمان مبارز این است: با سر بریده یا بدون آن، دیگر بار آندلس را مسخـّر خواهیم کرد مسخـّرکردنی.
سوم، در چشمانداز گسترده: اقلیتی کوچک در غرب دست به ارتکاب تصاویر و فیلمهایی تحریکآمیز میزند در همان حال که هراس از هجوم اسلام به مبانی تمدن غرب برای اکثریت بزرگ آن مردمان مدام نگرانکنندهتر میشود. و در خاورمیانه اقلیتی کوچک به خیابان میریزد تا از چنان تصاویر و فیلمهایی ابراز انزجار کند در همان حال که اکثریت بزرگ پرورشیافتگان مکتب اسلام امر به معروف، نهی از منکر و جهاد را جزو فروع دین میدانند.
ما دربارهٔ نوک کوه یخ داد سخن میدهیم. حتی کسانی که میدانند تنازع تا چه حد تاریخی و ریشهدار است ترجیح میدهند به نصیحتکردن جماعاتی که صدای ما را نخواهند شنید و اگر هم بشنوند کمترین اهمیتی نخواهند داد دل خوش کنند.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
هرچند، این یادداشت به مانند سایر مطالب قائد منسجم نبود و اطلاعاتی را پراکنده در میان گذاشته، اما با این حال متنی مغتنم در رابطه با این موضوع است
پنجشنبه, ۲۰ام مهر, ۱۳۹۱
بله من هم مشکلی که با خیلی از مقالههای آقای قائد دارم همین منسجم نبودن آنهاست. ولی خب به مشکل درستی اشاره کرده است. البته قائد خیلی طرفدار دارد و به همین خاطر باید امیدوار بود حرفهایی که می زند، هرچند نامنسجم، بتواند در بین گروه زیادی پخش شود.
جمعه, ۲۱ام مهر, ۱۳۹۱