“به مهسا، به نیکا، به خشم و خون نگر
به آبانِ از کشته لالهگون نگر”
سخت هراسیدهای از دلِ یکرنگِ ما
شرحِ شجاعت بخوان، از خطِ آهنگِ ما
ای زده چندی به ننگ، تکیه به اورنگِ ما
شیشه در آوردهای، تا شکنی سنگِ ما
به نفرینِ گیرندهی مادران
به فریادِ پاشیده بر آسمان
به خشمِ خروشیده از خاوران
به عصیانِ بِشْکوهِ نسلِ جوان
برون کن سر از زیرِ یوغِ بردگی
بر آور سرودِ زندگی!
رها کُن دل از بغضِ مانده در گلو
تو هم با همه جهان بگو
رها شو، رها شو، زِ قیدِ آرزو
نگه کن، نگه کن، به صبحِ پیشِ رو!
چه مانده از این شب، به جز دو لکّه غم؟!
به شادی بزن، طرح تازهای رقم
بزن پا، بزن پا، به تختِ واژگون!
بِشو دست و صورت به آبشارِ خون
به مهسا، به نیکا، به خشم و خون نگر
به آبانِ از کشته لالهگون نگر
(نگر) به پروانهها، در حصار پیلهها
به آزاده، در بند و حصرِ میلهها
برای شهیدانِ خفته در خفا
آه، برادر مزن، شیشهی خواهر به سنگ
خام مباش و مخور، نانِ حرام از تفنگ
آنچه به خون شستهای، جانِ عزیز من است
گوش کن ای هموطن، بانگِ رَسای زن است
برون کن سر از زیرِ یوغِ بردگی
بر آور سرودِ زندگی!
رها کُن دل از بغضِ مانده در گلو
تو هم با همه جهان بگو
زن، زندگی، آزادی
زن، زندگی، آزادی
زن، زندگی، آزادی
زن، زندگی، آزادی
زن، زندگی، آزادی
زن، زندگی، آزادی
زن، زندگی، آزادی
زن، زندگی، آزادی
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.