چکیده

موضوع این نوشته جمع بندی مختصری، از فراز و فرود جنبش زنان و سیاست جنسییت در ایران، از دوره قاجار تا جمهوری اسلامی در ایران است.

در این رابطه، به نقش زنان در اصلاح، تغییر و دگرگونی وضعیت شان و شیوهای متفاوت سیاست جنسیتی در رژیم های عقب مانده و سنتی قاجار، فمینیسم دولتی و آمرانه دوره پهلوی اول و دوم و آپاراتاید جنسیتی توسط سنتگرایان شیعی در ایران پرداخته می شود.

پیشگفتار

سیاست جنسیتی در رژیم های اقتدارگرای سنتی، یکی از راه های انتقال ایدئولوژی و هویت گرایی در جامعه است. این رژیم ها با استفاده از سیاست جنسیتی، ایده ال های خود را در رابطه با مسائل خانواده، امنیت اجتماعی، تعلیم و تربیت و رل زن و  مرد، در جامعه تثبیت می کنند. سیاست جنسیتی،  رل مهمی در ثبات و امنیت  این رژیم ها بازی می کند. سیاست جنسیتی یکی از پارامتر های ادامه حیات این رژیم ها است.

سیاست جنسیت در ایران با وجود فراز ونشیب های فراوان تاکنون پدر سالارانه و مردسالارانه باقی مانده است. نوسان های این سیاست در مقاطع مختلف، وابسته به سه پارامتر حکومت، جنبش زنان و مواضع جریانات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.

دوره قاجار و مشروطه

سلسله قاجار، مانند همه حکومت های باستانی در ایران، حکومت هایی استبدادی و سنتگرا با سیاست جنسیتی پدر سالارنه و مردسالارانه بود. نتیجه این سیاست، بی حقوقی کامل زنان، یعنی بی سوادی، ازدواج اجباری، کمترین نقشی در طلاق، پذیرش اجباری چندهمسری برای مردان، فقدان مطلق جایگاه فردی و… بوده است.

با آغاز مبارزه برای قانون، گروهی از زنان نوگرا و اصلاح طلب نیز در عرصه اجتماع حضور یافتند.

با انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵، کنشگری زنان از اوایل سال ۱۲۸۹ آغاز شد. پرتکرارترین خواسته های زنان: حق آموزَش، تغییر قوانین خانواده، نوع پوشش، حق رای بود.

عملکرد کنشگران زن: تاسیس مدارس دخترانه، ایجاد انجمن های زنان، انتشار روزنامه خاص زنان.

با وجود مشارکت زنان در انقلاب مشروطه، آئین نامه انتخاباتی مجلس اول در سال ۱۲۸۵ زنان را در کنار محجورین، صغار، و متکدیان و مرتکبین قتل و سرقت، از حق رای و انتخاب شدن محروم کرد.

زنان در دوره مشروطه با حضور در میدان های سیاسی- اجتماعی، در دو جبهه استبداد خانگی (مرد سالاری در خانه) و در استبداد سیاسی (حق آموزش، حق رای و قوانین برابر) به مبارزه برخاستند، آنها به نتایج کمرنگی در رابطه با حق آموزش دست یافتند، اما در وضعیت زنان تغییرات جدی حاصل نشد.

پهلوی اول

یکی از مهمترین اهداف رضا شاه در جهت نوسازی در ایران، تلاش های آمرانه او در جهت تغییر شرایط زنان بود. سیاست جنسیتی او اگرچه منجر به بهبود وضعیت زنان شد، اما در چارچوب هنجارهای فرهنگی، سنتی و خانواده پدرسالار و مردسالار باقی ماند. به عبارت دیگر سیاست جنسیتی رضا شاه متاثر از ناسیونالیسم باستان گرا و فمینیسم آمرانه بود.

تمامی تلاش های زنان نوگرا، در مخالفت با حجاب اجباری تا سال  ۱۳۱۴ بی نتیجه بود.
در حکومت رضاشاه، گفتمان حقوقی زنان نوگرا شکل گرفت، نتیجه این گفتمان قانونی شدن آموزش زنان بود.

دولت نیز از سال ۱۳۱۳ اقدامات جدی در خصوص تغییر وضعیت زنان را آغاز کرد. مهمترین آن کشف حجاب بود. در تمام دوره رضا شاه، سیاست جنسیت تحت کنترل دولت اقتدارگرا قرارداشت و این سیاست دو وجه عمده داشت:

 وجه اول:  اهمیت نقش خانگی زنان، ارزشمند شمردن زن خانه دار و خانه نشینی زنان، فرودستی زنان در مقابل مردان.

وجه دوم: تقلیل مطالبات مترقیانه فعالان حقوق زن و همچنین سرکوب مطالبات سیاسی زنان.

پهلوی دوم

با برکناری رضا شاه، در فاصله سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲علما و مراجع به صحنه سیاسی و اجتماعی باز گشتند و اجباری کردن حجاب را در دستورکار گذاشتند.

 استراتژی زنان در این دوره تبدیل امر برابری حقوقی به امر سیاسی یعنی شرکت در مبارزات ملی بود.

به دلیل مخالفت علما و محافظه کاران ملی گرا در حبهه ملی، حق رای زنان این بار نیز به ثمر نرسید. در این دوره نیز تغییری در وضعیت حقوقی زنان ایجاد نشد.

بعد از کودتای ۲۸ مرداد تا سال۱۳۴۰، امکان چندانی برای مطالبات حقوقی زنان باقی نماند، زیرا حکومت نیازمند علما بود.

 در جریان انقلاب سفید، در سال ۱۳۴۲ زنان از حق رای برخوردار شدند. در سال ۱۳۴۶قانون حمایت از خانواده (افزایش سن ازدواج، حق اشتغال، حق طلاق، و موضوع چند همسری مردان) تصویب شد.

در  سال های پایانی حکومت اقتدارگرا و سکولار پهلوی، در کنار دو جریان فمینیستی با گرایش لیبرالی و مارکسیستی، ما شاهد نوعی فمینیسم دولتی در ایران هستیم.

ویژگی این فمینیسم دولتی از یک سو سامان دادن به حیات فردی و اجتماعی زنان و از سوی دیگر مقابله با مطالبات مترقیانه فعالان زن و خاموش کردن جنبش زنان بود.

دوره جمهوری اسلامی، مقاومت و رکود جنبش زنان، دوره جنگ، سال های ۱۳۶۸-۱۳۵۷

در سال ۱۳۵۷-۱۳۵۶ در جریان سقوط سلطنت، زنان ایران به نیروی سیاسی و اجتماعی قدرتمندی تبدیل شدند.

با آغاز دین سالاری اسلامی در ایران، فرایند دینی کردن اجباری جامعه و زندگی روزمره (حوزه عمومی و خصوصی)، با دینی کردن ادارات، وزارتخانه ها و قوانین از فردای پیروزی سنتگرایان شیعی آغاز شد.

با صدور دستور خمینی به حجاب اجباری زنان شاغل در ادارات، در اواسط اسفند ۱۳۵۷، اولین تنش ها و منازعه زنان با رژیم آغاز شد.

اعتراضات گسترده زنان در مخالفت با حجاب اجباری، به مدت شش روز، با قطعنامه ای پایان یافت که “حق پوشش در مقابل حجاب اجباری” در راس مطالبات زنان بود. 

در مقابل راهبرد الزامی سازی حجاب، ملی گرایان لیبرال و چپ ها راهبرد نادیده انگاری سیاسی مسئله حجاب را برگزیدند. 

اوایل سال ۱۳۵۸ مدارس و سپس در سال ۱۳۶۲ حجاب برای همه زنان در فضای عمومی اجباری شد.

با ممنوعیت دوباره سقط جنین، کاهش سن ازدواج به ۱۳ سال، ممنوعیت تحصیل دختران در مدارس فنی و تعدای از رشته های دانشگاهی، ممنوعیت برخی رشته های ورزشی و ممنوعیت حضور در استادیوم ها و تصویب قوانین قصاص و سنگسار، بی حقوقی کامل زنان رسمی شد.

سیاست پاکسازی ادارات، مسئله انقلاب فرهنگی در کنار بستن دانشگاه ها و جداسازی جنس ها در عرصه عمومی، تحمیل الگوی دولتی پوشش سازماندهی فضا و سبک زندگی جدید بود، که زیر مراقبت مجمع الجزایری از نهادهای حکومتی قرار داشتند.

این دوره، دوره رکود برای جنبش زنان محسوب می شود.

دوره سازندگی، سال های ۱۳۷۶-۱۳۶۸

توسعه اقتصادی دوران سازندگی، بسیار زودتر ازآنچه گمان می رفت، ابعاد فرهنگی به خود گرفت و نتیجه آن اعلام موجودیت ”مرکز فرهنگی زنان“ بود.

فضای اندکی برای فعالیت های مدنی، به خصوص گروه های مدافع حقوق زنان باز شد. گروه های مختلف زنان سکولار و مذهبی فعال شدند. آنها توانستند نشریاتی مانند ماهنامه “زنان” را منتشر کنند.

 پیشنهاد پیوستن ایران به “کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان” با مخالفت محافظه کاران و مراجع مسکوت ماند.

مطالبات مهم زنان در این دوره در چارچوب ”برابری حقوقی” بود.

در این دوره ، ما شاهد شگل گیری نوعی فمنیسم بومی در ایران تحت عنوان فمنیسم اسلامی هستیم.

دوره خاتمی ۱۳۸۴-۱۳۷۶، توانمد سازی با فعالیت های مدنی، اجتماعی و فرهنگی زنان

در گفتمان اصلاح طلبی “توانمند سازی” و ارتقا کیفیت زندگی زنان” دو محور اساسی برنامه های مرتبط با زنان را، تشکیل می داد.

 پروژه الگوسازی زن مسلمان با مولفه های عدالت جنسیتی و مشارکت زنان در توسعه اقتصادی و اجتماعی هدف اصلاح طلبان دوم خردادی بود.

حضور کمرنگ زنان در سطوح بالای مدیریتی و سیاسی، افزایش نرخ اشتغال زنان از دست آوردهای دولت خاتمی بود.

 در این دوره حضور زنان در حوزه های مدنی و اجتماعی مورد حمایت دولت خاتمی قرار گرفت، اما اقدامات این دولت  با مطالبات زنان فاصله زیادی داشت.

از سوی دیگر ایجاد “طرح موسوم به عفاف و گشت ارشاد” برای مقابله با حضور بیشتر زنان در عرصه عمومی، نکات منفی کارنامه دولت خاتمی بود.

نقطه اوج فعالیت های زنان در این دوره  ایجاد “کمپین یک میلیون امضا” “کمپین قانون بی سنگسار” و “کمپین قانون خانواده برابر” بود.

 دریافت جایزه صلح نوبل توسط شیرین عبادی و در پی آن ایجاد مرکز ”هم اندیشی زنان“ یک گام مهم در رابطه با حضور زنان در امر سیاسی بود.

در نتیجه مطالبات حقوقی زنان به سطح سیاسی ارتقا یافت : تغییر مواد تبعیض آمیز در قانون اساسی و الحاق به  ” کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان

دوره احمدی نژاد ۱۳۹۲-۱۳۸۴، دوره اعتراضات زنان

گفتمان جنسیتی اصول گرایان مبتنی بر “تثبیت و تقویت خانواده اسلامی” و “تقویت فرهنگ عفاف و حجاب” بود.

 اقتدارگرایان محافظه کار ایران، اکنون با تسخیر دولت در چارچوب دیدگاه های پدرسالارانه و مردسالارانه، تلاش خود را در جهت اهمیت خانگی زنان با ایجاد “مرکز امور زنان و خانواده” و تصویب “لایحه ی “قانون تنظیم خانواده و جمعیت”  آغاز کردند.

تجمع اعتراضی زنان در مقابل سر در دانشگاه تهران برای اصلاح قوانین اولین حرکت اعتراضی در این دوره بود.

 در ۲۲ خرداد ۱۳۸۵در میدان تیر تجمع اعتراضی زنان با شعار “خواسته های صد ساله زنان” با سرکوب پلیس و دستگیری و زندانی شدن همراه بود.

دوره دوم احمدی نژاد از یکسو مصادف با مقابله با فعالیت های تشکل های مستقل زنان و از سوی دیگر اما انتخاب بیشتر زنان در پست های سیاسی و مدیریتی بود و مهمتر از همه دستور اختصاص جایگاهی ویژه برای زنان در جهت حضور در استادیوم های ورزشی بود، این دستور با مخالفت مراجع دینی پس گرفته شد.

دوره روحانی ۱۴۰۰-۱۳۹۲ دهه نود، دهه سرخوردگی و متراکم شدن مطالبات و یک نقطه گسست در جنبش

 وعده های  انتخاباتی روحانی “امکان حضور بانوان در ورزشگاه ها”، اجرای منشور حقوق شهروندی، “گسترش و تقویت نهادهای مدنی”، توخالی از آب درآمد. کمپین “ما پشیمانیم”، اوج نا امیدی از حسن روحانی بود.

با تعمیق بحران های چندلایه از نیمه دوم دهه نود، زنجیره ای از اعتراضات صنفی، اجتماعی و سیاسی، بازنشستگان، کامیون داران، مالباختگان، کارگران و سایر اقشار شکل گرفت.

موضوع حجاب، در کنار مطالبات متراکم شده جوانان متولد دهه های ۶۰ و  ۷۰در رابطه با سبک زندگی و امکان یک ”زندگی نرمال، زمینه ساز عمل قهرمانانه ویدا موحد بود که در روز ۶ دی ۱۳۹۶ روسری خود را برسر یک چوپ گذاشت و بر سکوی جعبه مخابرات در خیابان انقلاب ایستاد.

  تکرار اقدام ویدا موحد در همان مکان توسط نرگس حسینی، اعظم جنگروی و مریم شریعتمداری سرآغاز مخالفت رادیکال با حجاب اجباری بود. این اعتراضات رادیکال موسوم به “دختران خیابان انقلاب” یک نقطه گسست در جنبش اعتراضی زنان ایران شد.

اعتراض دختران انقلاب، آغاز ورود زنان جوان، از حاشیه به عرصه عمومی بود. در سال های ۹۷ و ۹۸ دامنه اعتراضات گسترده تر شد و در آبان ۹۸ به اوج رسید.

 در سال ۱۴۰۰ شاهد اعتراضات منطقه ای در اصفهان و خوزستان و اعتراضات مدنی بازنشستگان در کنار اعتراضات مسمر کارگران بودیم.

قتل مهسا، رخداد آغازکننده ای بود، برای اعتراض به این جنایت، اعتراض به گشت ارشاد، و اعترض به ججاب اجباری. 
 جنبش اعتراضی آغاز شده، محل تلاقی همه اعتراضات جنسیتی، طبقاتی، قومی، فرهنگی، دینی و ورزشی و… در چند دهه اخیر بود و موجب برآمد جنبش زن، زندگی، آزادی در ایران شد.

ویژگی های جنبش زن، زندگی، آزادی به اختصار

  رخدادهای آغاز کننده این جنبش حاوی سه عامل شتابزا بود: نقش محوری زن، حجاب و قومیت 

ویژگی های اکثریت زنان و مردان جوان و نوجوانان این جنبش، عمل گرائی و عینیت گرائی بود، این بدان معنی است که آن ها با مشاهده واقعیت های اجتماعی- سیاسی بلاواسطه با آن رابطه برقرار می کردند، ذهنیت های تاریخی و اعتقادی نقش چندانی نداشت.

ترجمان نگرش این جوانان و نوجوانان “زندگی نرمال” و گسست از سبک زندگی موجود و انتخاب آزادانه نحوه زندگی اجتماعی و سبک زندگی جدید است.

جوانان و نوجوانانی، که چیزی برای از دست دادن ندارند، جوانان تهیدستی که در اعتراضات اقتصادی و رفاهی ۹۶ و ۹۸ شرکت داشتند و دخترانی که جنبش “دختران خیابان انقلاب” را به راه انداختند.

زنان و  مردان جوانی که در نبرد روزمره برای تسخیر فضا و عرصه عمومی، حتی برای “پرسه زدن” مجبور به مقابله با رژیم هستند.

شبکه های مبارزاتی این جوانان و نوجوانان، نه مانند انقلاب ۵۷ و نه جنبش سبز از مرکز هدایت می شد و نه عمودی هیرارشیک بود، بلکه در سطحی افقی یعنی در همترازی سیاسی با هم در سطح کل کشور، با هم در ارتباط بودند. در کنار عناصر منفرد، شبکه هایی از عناصر منفرد، گروه ها و سازمان ها که در درون خویش دارای هویت جمعی و اهداف مشخص بودند.

ahmad.haschemi@gmx.at 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)