زنانه شدن فقر در جهان و زنانه‌سازی فقر در ایران/ الهه امانی

گاندی باور داشت «فقر، بدترین شکل خشونت است» و ویکتور هوگو معتقد بود که «فقر و بدبختی در بین طبقات پایین بیش‌تر از انسانیت در طبقات بالا است». اما چرا برخی از گروه‌های اجتماعی حضور سنگین‌تری در خیل عظیم فقرای جهان دارند؟ با کمی تأمل روشن می‌شود که اکثریت فقرای جهان جزو گروه‌های اجتماعی هستند که به لحاظ تاریخی، به طور سیستماتیک در تعاملات قدرت نابرابر مورد سرکوب و استثمار قرار گرفته‌اند. مناسبات قدرت دیرپای جنسی-جنسیتی، طبقاتی، قومی، نژادی و غیره در جای جای سیستم‌های اقتصادی نابرابر، بافت پیچیده و تاریخی فقر اکثریت مردم جهان را شکل داده است.

امروزه و در دهه‌ی سوم قرن بیست‌ویکم، شکاف فقر و ثروت در بین کشورهای جهان و در هر یک از کشورها با سرعت بیش‌تری از هر زمان در تاریخ بشر، در حال رشد است. اهداف توسعه پایدار سازمان ملل که مهلت تحقق آن سال ۲۰۳۰ است و نخستین هدف از این مجموعه‌ی هفده‌گانه برچیدن بساط فقر در جهان است، امروزه چشم‌اندازی به غایت تاریک‌تر از برهه زمانی که این اهداف تدوین گردید، دارد و برآورد می‌شود که تا سال ۲۰۳۰، یک درصد از ثروتمندترین افراد جهان، دو-سوم ثروت جهان را در اختیار خواهند داشت. بر اساس برآورد سازمان «آکسفام» (Oxfam)، ۲۶ تن از ثروتمندترین افراد جهان، ثروتی برابر نیمی از مردم جهان دارند. ۵۰ درصد از مردم جهان تنها ۲ درصد از کل ثروت جهان و ۴۰ درصد دیگر (طبقات میانی) ۲۲ درصد ثروت را صاحب هستند.

آکسفام هم‌چنین بار سنگین همه‌گیری کووید را یکی از عوامل شتاب‌دهنده‌ی شکاف فقر و ثروت در جهان برآورد کرده، چرا که در خلال سال‌های ۲۰۱۹-۲۰۲۲ ثروت ۱۰ نفر از میلیاردهای جهان دو برابر شده که معادل رشد ۱۴ سال انباشت ثروت آنان است؛ در حالی‌که ۹۹ درصد از مردم جهان با مشکلات اقتصادی بیش‌تری در این دوران مواجه بودند و بسیاری درآمدشان کم‌تر شده بود.

حقیقت آن است که انباشت ثروت، توانایی و قدرت حل چالش‌های عظیم جهانی را به ثروتمندترین افراد جامعه می‌دهد. اما همان‌طور که ویکتور هوگو اشاره کرده بود، انسانیت آنان کم‌تر از فقر و محنت اکثریت مردم جهان است. فراموش نکنیم که سازمان ملل به ایلان ماسک اطلاع داد که ۶ میلیارد از ثروت او می‌تواند برای رفع گرسنگی –که هر دقیقه جان ۱۱ نفر را می‌گیرد—، نقش کلیدی ایفا کند. اما گوشه‌ای از ثروت کلان وی در این راستا به کار گرفته نشد. یا جیف بیزوس که کم‌تر از ۱ درصد از دارایی خالص خود را به امور خیریه می‌دهد.

نابرابری‌های اقتصادی در کنار مناسبات قدرت و تبعیضات نژادی، قومی، ملی، جنسی-جنسیتی و گروه‌های اجتماعی که از بار این ستم‌ها رنج می‌برند، چالش‌های کلانی را برای بیرون آمدن از چرخه‌ی خشونت‌های اقتصادی و فقر در برابر این گروه‌های اجتماعی قرار می‌دهد.

در سال ۲۰۲۲ در آمریکا در برابر هر ۱۰۰ دلار ثروت یک خانواده‌ی سفیدپوست، خانواده‌های سیاه‌پوست ۱۵ دلار کسب کرده‌اند. هم‌چنین در بسیاری از کشورهای جهان، مزد برابر در مقابل کار برابر تحقق نیافته و بر اساس پژوهش‌های اخیر، جامعه‌ی ال‌جی‌بی‌تی‌کیو (LGBTQ) در آمریکا –به ویژه ترنس‌ها— نه تنها از میزان کلان‌تر خشونت‌های اجتماعی از سلامت و امنیت کم‌تری برخوردار هستند، بلکه با چالش‌های اقتصادی در زمینه‌ی مشارکت در بازار کار، تهیه‌ی مسکن و حتی دستیابی به منابع اقتصادی نیز مواجه هستند.

چهره‌ی زنانه‌ی فقر

اصطلاح «زنانه شدن فقر» توسط دایانا پیرس (Diana Pearce) در سال ۱۹۷۸ به کار گرفته شد. او معتقد بود که «زنان سرپرست خانواده فقیرترین فقرا هستند.» این مفهوم در دهه‌ی ۱۹۹۰ در ادبیات فمنیستی بیش‌تر مطرح شد و در سال ۱۹۹۵، در چهارمین کنفرانس زنان سازمان ملل متحد در پکن به عنوان یکی از ۱۲ مورد چالش‌های مشترک زنان در جهان رقم خورد.

در خلال دهه‌ی ۲۰۲۰-۲۰۱۰، پژوهش‌ها در مورد «زنانه شدن فقر» بر فقر زنان در خانواده‌های با سرپرستی مردان متمرکز بود و نابرابری‌های جنسیتی و مناسبات قدرت پدرسالارانه در درون خانواده و این‌که زنان در خانواده فقیراند و از منابع و امکانات محدودتری برخورد هستند، کم‌تر تحت پژوهش قرار گرفته بودند. پژوهشگرانی از جمله سیلویا چنت (Sylvia Chant) از محدود بودن این مفهوم انتقاد کرده و نیاز به بررسی ابعاد جنسیتی فقر در تعریف «زنانه شدن فقر» تأکید داشته‌اند.

اما به واقع «زنانه شدن فقر» به چه مفهوم است؟ زنانه شدن فقر به مجموعه عوامل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی گفته می‌شود که زنان را در سطح جهان در خیل عظیم فقرا نگه می‌دارد و یا به عبارتی عوامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است که فقر را زنانه‌سازی می‌کند.

نابرابری‌های جنسی-جنسیتی رایج‌ترین و گسترده‌ترین شکل نابرابری در جامعه‌ی انسانی است و یکی از بزرگ‌ترین موانع برای کاهش فقر در نیمی از جامعه‌ی بشری است. از این‌رو سازمان ملل در اهداف توسعه پایدار، هدف نخست را بر چیدن بساط فقر و هدف پنجم را رفع نابرابری‌های جنسی-جنسیتی تعیین کرده، چرا که نمی‌توان از رابطه‌ی تنگاتنگ فقر زنان و نابرابری‌های جنسیتی چشم‌پوشی کرد.

سازمان ملل برآورد کرده که ۳۸۸ میلیون زن و دختر در سال ۲۰۲۲ زندگی‌شان را در فقر گذراندند. تعداد پسران و مردانی که در همان مختصات فقر را تجربه کردند، ۳۷۲ میلیون برآورد شده است. زنان غیر سفیدپوست در جهان بیش‌ترین بار فشار فقر را بر دوش دارند و قریب به ۳۴۵ میلیون نفر از ۳۸۸ میلیون فقرای زن جهان در آسیا و آفریقا هستند. فقر شکننده و خشونت‌بار زنان غیر سفید‌پوست محدود به آسیا و آفریقا نیست. در آمریکا ۹۱.۹ درصد از زنانی که در فقر زندگی می‌کنند، سیاه‌پوست، آسیایی‌تبار، آمریکای لاتین‌تبار، بومیان آلاسکا و بومیان آمریکا هستند و از خیل زنان فقیر در آمریکا ‌کم‌تر از ۹ درصد سفیدپوست هستند.

خشونت‌هایی که مبنای جنسی-جنسیتی دارند، یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار بر فقر زنان است. زنانی که از محیط امن خانوادگی برخوردار نیستند و تجربه‌ی خشونت‌های فیزیکی، روانی، احساسی و لفظی را تجربه می‌کنند، شانس کم‌تری در مشارکت اقتصادی و بازار کار دارند. آن‌هایی که شاغل هستند، از امنیت شغلی و ثبات کاری به میزان کم‌تری برخوردارند و پژوهش‌ها نشان می‌دهد که برخی به علت تجربه‌ی خشونت و آزار، کار خود را از دست داده و به ورطه‌ی فقر در می‌غلتند. در زمینه‌ی رابطه‌ی تنگاتنگ فقر زنان و خشونت‌های جنسی-جنسیتی ادبیات غنی وجود دارد. در کشورهای اکثریت مسلمان، به ویژه در آسیای غربی و آفریقای شمالی (Also known as MENA Region)، ۳۵ درصد از زنان خشونت خانگی را تجربه می‌کنند که بدون شک آمار واقعی خشونت‌های مبنی بر جنسیت بیش‌تر است اما به هر روی پژوهش‌های سازمان ملل نشان می‌دهد که ۳.۷ درصد از تولید ناخالص ملی به علت خشونت‌های مبنی بر جنسیت از دست می‌رود، زیرا زنان موانع فرهنگی و اجتماعی بیش‌تری برای مشارکت اقتصادی در این جوامع دارند. حضور کم‌رنگ‌تر زنان در کشورهای آسیای غربی و آفریقای شمالی در بازار کار، امکانات استقلال اقتصادی آنان را محدودتر و بیرون آمدن آن‌ها از چرخه‌ی خشونت و فقر را چالش‌بارتر می‌کند.

هم‌چنین در جهان، زنان بیش از مردان در مشاغل کم‌درآمد حضور دارند. برای مثال در انگلستان یک-پنجم زنان مشاغلی دارند که برای برآورده کردن حداقل زندگی کافی نیست. این بدان معنی است که ۲.۹ میلیون زن در مقایسه با ۱.۹ میلیون مرد در انگلستان زیر خط فقر زندگی می‌کنند.

مزد برابر در مقابل کار برابر نیز یکی دیگر از عوامل زنانه‌سازی فقر یا فقر زنان است. در سطح جهان، زنان ۱۶ درصد کم‌تر از مردان برای کار برابر درآمد کسب می‌کنند. در استرالیا و نیوزلند شکاف جنسیتی دستمزد ۱۹.۳ درصد و در هند ۱۴.۴ درصد است. در آمریکا، بر اساس برآوردی که در ژانویه ۲۰۲۴ صورت گرفته، شکاف جنسیتی دستمزد ۸۴ سنت برای هر یک دلاری است که مردان برای کار مشابه دریافت می‌کنند. این شکاف بالغ بر ۹,۹۹۰ دلار در سال برآورد می‌شود؛ آن هم در شرایطی که زنان و خانواده‌های آنان به چنین رقمی نیاز شدید دارند. زنان سیاه‌پوست در مقابل هر یک دلار مرد سفیدپوست ۶۹ سنت دریافت کرده و زنان آمریکای لاتین‌تبار ۵۷ سنت و زنان بومی آمریکا ۵۹ سنت دریافت می‌کنند.

تقاطع و اینترسکشنالیتی نابرابری‌های جنسی-جنسیتی و نژادی در این برآورد به روشنی دیده می‌شود. تجربه‌ی مادری نیز می‌تواند در پیشرفت و امنیت شغلی و اقتصادی زنان تأثیرگذار باشد. شکاف نابرابری‌های نقش‌های جنسیتی در مسئولیت‌های خانوادگی و این واقعیت که در قریب به اتفاق کشورهای جهان مسئولیت نگهداری از فرزندان بر دوش مادران است، در امنیت اقتصادی و حضور زنان در بازار کار برای بیرون آمدن از چرخه‌ی خشونت‌‌های اقتصادی و فقر تأثیرگذار است. در انگلستان از هر ۵ زن شاغل، ۱ زن در یک بازه‌ی زمانی سه ساله بعد از زایمان به کار بر می‌گردد و ۱۷ درصد از زنان شاغل کلاً بعد از بارداری از مشارکت اقتصادی صرف نظر می‌کنند. آمارها در آمریکا نیز همین روال را داشته و در حالی‌که پژوهش‌ها نشان می‌دهد که ۹۸ درصد زنان خواهان بازگشت به بازار کار بعد از زایمان هستند، تنها ۱۳ درصد که کار تمام‌وقت دارند به کار تمام‌وقت خود بازمی‌گردند.

در بسیاری از کشورهای جهان در کنار نابرابری در مسئولیت‌های نگهداری از فرزندان، زنان مسئولیت نگهداری از افراد مسن خانواده را نیز به عهده دارند. این مجموعه از کارهای بدون دستمزد زنان سبب می‌شود که آنان نتوانند در بازار کار مسئولیت کار تمام‌وقت را به عهده بگیرند و بیش‌تر به سمت کارهای پاره‌وقت، فصلی و کوتاه‌مدت در بخش غیررسمی اقتصاد سوق داده می‌شوند. این رده از کارها که در سطح جهان، زنان بیش‌تر از مردان در آن حضور دارند، در بسیاری از موارد مزایای شغلی چون بازنشستگی، بیمه و حمایت‌های اجتماعی ندارند. سیاست‌های نئولیبرالیستی نیز که همواره به تبعیض و کم‌رنگ شدن خدمات و حقوق اجتماعی منجر شده، منابع اقتصادی در دسترس زنان را محدودتر کرده و آن‌ها را به ورطه‌ی اقتصاد نیمه‌رسمی و کارهای کم درآمد سوق می‌دهد. تلاش برخی از نهادهای زنان در سراسر جهان برای تأکید بر این امر که کار بدون دستمزد زنان باید از حمایت اجتماعی برخوردار بوده و حجم عظیم کار بدون دستمزد در تولید ناخالص ملی محسوب شود، در خلال متجاوز از چهار دهه‌ی گذشته راه به جایی نبرده است. گاندی چه به درستی اشاره کرد که «فقر بدترین شکل خشونت است» و زنان برای شکستن چرخه‌ی فقر با چالش‌های عدیده و کلان‌تری از مردان مواجه هستند.

زنانه شدن فقر یا زنانه‌سازی فقر در ایران

ایران، کشوری که بر روی ذخایر سرشار نفت قرار دارد و دومین کشور در جهان از لحاظ ذخایر گاز است، یکی از پیچیده‌ترین و سریع‌ترین روندهای رشدیابنده را در زمینه‌ی فقر زنان دارد. متجاوز از ۵۰ درصد از جمعیت ۸۸ میلیون نفری ایران بر اساس داده‌های سال ۱۴۰۲ زیر خط فقر و متجاوز از ۱۶ درصد زیر خط فقر مطلق قرار دارند. ناکارآمدی، فساد مالی، سیاست‌های نئولیبرالیستی و استراتژی‌های تنش‌زا در منطقه به بیکاری گسترده و تورم حدود ۶۰ درصدی و آسیب‌های اجتماعی و فقر اقتصادی منجر شده است.

زنان به مثابه نیمه‌ی تحت ستم و آسیب‌پذیر جامعه نه تنها به بهای عوامل و زمینه‌هایی که فقر زنانه را در جهان امروز شکل داده است، بلکه به علت قوانین تبعیض‌آمیز و هنجارهای اجتماعی کشور در کنار مناسبات پدر-مردسالارانه و انگاره‌های ذهنی واپسگرا –که از نظر فرهنگی به جامعه تحمیل می‌شود—، فقیرترین بخش جامعه‌ی ایران هستند.

آمارهای فقر در سطح جهان و در ایران بر اساس تعداد خانواده‌هایی است که در چنگال فقر فشرده می‌شوند. این آمارها تصویری محدود از مناسبات قدرت جنسیتی در خانواده، محدودیت‌های سنگین‌تر زنان، عدم دستیابی به منابع و تبعیضات اقتصادی خانواده، موانع بازدارنده‌ی عدیده برای زنان در زمینه‌ی بار جنسیتی فقر است.

خط فقر ۳۰ میلیون تومانی در تهران و این واقعیت تلخ که خانواده‌هایی با دو عضو شاغل هم‌چنان زیر خط فقر قرار دارند از بحران‌هایی است که از نظر اقتصادی هر روز کلان‌تر می‌شود. شکاف طبقاتی و اقتصادی و اکثریت محروم چهره‌ی فقر شکننده را عریان‌تر می‌کند. در سال جاری، بر اساس مصوبه شورای کار، حداقل حقوق کارگران مجرد و بدون سابقه ۷.۳ میلیون تومان و برای کارگران با دو فرزند ۸.۵ میلیون تومان در نظر گرفته شده که فقط ۲۱ درصد بیش‌تر از سال گذشته است و تنها کفاف یک-سوم هزینه‌ی خانواده‌ها را می‌‌دهد. این در حالی است که در سال جاری نرخ تورم رسمی ۶۳ درصد اعلام شده است.

علاوه بر روندهایی که زنانه شدن فقر را در سطح جهان شکل می‌دهد، فقر زنان در ایران از پیچیدگی‌ها و پارادوکس‌های خاص برخوردار است. این پیچیدگی‌ها فرایند قوانین تبعیض‌آمیز، بازار کار جنسیت‌زده و فرهنگ تحمیلی که شرایط تشویق‌کننده برای راندن زنان به فضای خانواده و این باور که «اشتغال حقی مردانه است» را شامل می‌شود. زنانه شدن فقر تنها فرایند کمبود درآمد و کاهش اشتغال نیست، بلکه محرومیت از فرصت‌ها، قوانین تبعیض‌آمیز و زن‌ستیز و سوگیری‌های جنسیتی است.

بازار کار جنسیت‌زده از یک سو و حضور زنان در آموزش عالی از سوی دیگر یکی از بزرگ‌ترین شکاف‌های جنسیتی تحصیلات عالی و مشارکت اقتصادی زنان نه تنها در منطقه بلکه به عبارتی در جهان است. در بهار ۱۴۰۲ نرخ مشارکت اقتصادی جمعیت زنان ۱۵ سال و بیش‌تر، ۱۴.۱ در برابر ۶۸.۳ درصد برای مردان اعلام شده است. این در حالی است که زنان و دختران حضور سنگینی در آموزش عالی داشته و بیش از ۶۰ درصد جمعیت آموزش عالی را در بر می‌گیرند. در کنکور سال ۱۴۰۲، حدود ۶۱ درصد از پذیرفته‌شدگان زن و ۳۹ درصد مرد بوده‌اند. این آمار نشان دهنده‌ی شکاف ۵۰ درصدی برای به‌کارگیری پتانسیل زنان تحصیل‌کرده و مشارکت اقتصادی آنان –یکی از عوامل کلیدی در فقر زنان— است.

زنان در سراسر جهان در بخش غیررسمی اقتصاد یا اقتصاد خاکستری حضور دارند ولی میزان آسیب‌پذیری زنان در ایران که حضور عظیمی در بخش غیررسمی اقتصاد دارند به مراتب بیش‌تر از سایر کشورها است. همه‌گیری کووید نیز اشتغال در کل و اشتغال زنان را با ریزشی چشمگیر مواجه کرد اما در ایران ریزش تعداد زنان شاغل ۱۴ برابر مردان بود. گزارش مرکز آمار ایران در سال ۱۴۰۱ از افت ۸۳۰ هزار نفره‌ی زنان شاغل و افزایش ۵۰۰ هزار نفری مردان شاغل، تبلوری از آسیب‌پذیری و عدم امنیت اقتصادی است که زنان در بخش خصوصی و غیررسمی اقتصاد ایران تجربه می‌کنند.

اگر آمارهای فوق در زمینه‌ی مشارکت اقتصادی زنان را در مقابل آمارهای مشابه کشورهای منطقه و حتی جهان قرار دهیم، چهره‌ی تکان‌دهنده‌ی زنانه سازی فقر زنان در ایران بیش‌تر نمایان می‌شود. بر اساس پژوهش‌های موسسه‌ی مک‌کنزی، نرخ مشارکت اقتصادی زنان در کشورهای اکثریت مسلمان آسیای غربی و آفریقای شمالی به مراتب کم‌تر از سایر مناطق است و در سال ۲۰۲۳، ۲۴.۶ درصد اعلام شده است. این در حالیست که مشارکت اقتصادی زنان در سال ۲۰۲۳ به بالاترین میزان خود از سال ۱۹۴۸رسیده و زنان بین ۲۵ تا ۴۵ ساله مشارکت اقتصادی ۷۷.۶ درصدی داشته‌اند. علاوه بر امارات متحده‌ی عربی و بحرین که بالاترین میزان مشارکت اقتصادی زنان را در منطقه دارند، عربستان سعودی نیز –که اعلام کرده بود تا سال ۲۰۳۰ (سال تحقق اهداف توسعه پایدار که برابری جنسیتی هدف شماره‌ی پنجم آن است) نرخ مشارکت اقتصادی زنان را به ۳۰ درصد می‌رساند—، در سال ۲۰۲۳ نرخ مشارکت اقتصادی ۳۶ درصدی زنان را داشت. این در حالیست که ایران با خیل عظیم زنان تحصیل‌کرده و مشتاق به مشارکت اقتصادی حدود نیمی از این مشارکت را دارد.

بدون شک فشارهای بین‌المللی و تحریم‌های اقتصادی نیز در این رابطه بی‌تأثیر نبوده‌اند اما نگرش‌های واپسگرایانه و زن‌ستیز و سیاست‌های نئولیبرالیستی و ناکارآمدانه تأثیراتی به مراتب سنگین‌تر در فرایند زنانه‌سازی فقر در ایران دارد. زنانی که «خودسرپرست» (مجرد)، «سرپرست خانواده» و «بدسرپرست» خوانده می‌شوند، محروم‌ترین بخش‌های جمعیت زنان کشور در بازار کار جنسیت‌زده‌ی ایران هستند. علت هم این است که سیاست‌های حاکم بر بازار کار «مردان متأهل با فرزند»، «مردان متأهل»، «مردان مجرد» و سپس «زنان سرپرست خانواده» را در اولویت قرار می‌دهند. زنان متأهل نیز برای حضور در بازار کار باید اجازه‌ی همسر داشته باشند که فقر فرهنگی و انگاره‌های ذهنی سنتی خود عاملی بازدارنده در زمینه‌ی حضور زنان در بازار کار محسوب می‌شود.

بر اساس آمار رسمی وزارت کار و رفاه اجتماعی از سال ۱۳۸۵ تا ۱۴۰۰، تعداد زنان سرپرست خانواده از ۱ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر به ۳ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر افزایش یافته که قریب به ۴۰ درصد این جمعیت (۱ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر) تحت پوشش نهادهای حمایتی قرار دارند. فقر شکننده‌‌ی زنان سرپرست خانواده، آسیب‌های دیگری از جمله عدم دسترسی به آموزش، بهداشت و سلامت، کودک-همسری و ازدواج‌های اجباری، رشد فحشا و قاچاق زنان و دختران را نیز سبب می‌شود. چرخه‌ی فقر شکننده‌ی زنان سرپرست خانواده، زمینه‌ساز فقر دائمی در ایران است؛ چرخه‌ای که در آن افراد و خانواده‌ها نسل اندر نسل در دام فقر می‌مانند و قادر به غلبه بر مشکلات مالی خود حتی در خلال نسل‌ها نیستند.

از عوامل دیگر در پیچیدگی و پارادوکس‌های فقر در ایران، خشونت و ستمی است که زنان در حوزه‌ی خصوصی خانواده و حوزه‌ی اجتماعی تجربه می‌کنند. خشونت در خانواده –آن هم در جامعه‌ای که نهادهای حمایتی برای امنیت و سلامت روح و جسم زنان خشونت‌دیده بسیار محدود است و تقریباً وجود ندارد—، یکی دیگر از موانع جدی مشارکت اقتصادی زنان و فقر زنان است.

***

بحران اقتصادی که در ایران هر روز در ابعاد گسترده‌تری خود را نمایان می‌کند، رشد تعداد خانواده‌هایی که با فقر و تورم لجام‌گسیخته دست و پنجه نرم می‌کنند، چهره‌ی فقر زنان را دهشناک‌تر و زنانه‌سازی فقر در ایران و بازار کار جنسیت‌زده‌ی ایران را با ساختارهای کنونی حاکم بر ایران به نقطه‌ای بدون بازگشت رسانده است. زنان بی‌خانمان، زباله‌گرد، کارتن‌خواب، دارای اعتیاد، خشونت‌دیده، زنانی که سرپرست خانواده بوده و از حمایت‌های اقتصادی، اجتماعی، روحی و روانی برخوردار نیستند، چهره‌ی شکننده‌ی زنانه‌سازی فقر را در ایران شکل می‌دهند و سیاست‌های نئولیبرالیستی تحت عنوان «مردمی کردن» در کنار ناکارآمدی صاحبان قدرت تنها زنانه‌سازی فقر را در ایران تشدید خواهد کرد.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)