تفاوت میان باورها، دیدگاه ها و سیاست های مردمی، خدمتگزار، خردمدار، ارزشورز و برابریجوی نوع انسانی با ساختارهای نیرنگورز، زورگو، برده ساز، هرزه پرور، خودکامه و چپاولگر چنین است که حکومت های ضدمردمی بی کم و کاست ناچارند علیه استقلال عقلی و عملی نوع انسان باشند و هستند و از وجود و پردازش آن می هراسند و مخالف آزادی عقیده، بیان و باورهای دیگران هستند و تفاوت درست و رد و قبول آنها نیز درین است که می بایست پیش از همه و تنها جایگاه اراده و اداره انسان مستقل و دست و دل سیر در آن وجود واقعی داشته باشد و تضمین عینی و قانونی بیابد و احقاق حقوق بشر نه پدیده ای اهی و آسمانی بل، حق مسلمی ست که بایست در ترازوی مدعیان حکومت ها و دستگاه های سیستماتیک یاوه باف آنها دقیق کشیده شده و آشکارا مرزبندی شود. وگر نه دروغ ها و افسانه سرائی های پوچ الهی ـ دینی و وعده ها و بی هوده بافی های ولائی و دین دولتی او تاکنون هزینه ای جز نابودی و تباهی زندگی و آینده فرزندان مان را در برنداشته است.

همزمان شایسته است که بگویم پشتوانه آزادی خرد و جهان بینی آزاد پایه بنیادی اندیشه مداری زمینی و حقیقی و انسانمداری و نوعدوستی ست. و درست با امکان ساختن، داشتن و بودن در همین امکان هاست که کارکرد جاری و هستی ساز و بیشبرنده نیروی کار و هر آدمی برای جامعه بشدن متضاد و طبقاتی ما و جهانیان هم حیاتی ست هم درهررو می تواند ساختار جامعه ی سالم ساز باشد و یا در نبود آنها ناسالم و ویرانگر باشد که می بینیم حکومت ولائی درین ۴۵ سال چنین می باشد و هیچگاه نمی تواند به پویا انسانمداری یاری برساند، و ازهمینرو نیز همیشه در برابر خاستگاه و خواستگاه حقوق بشری ست و بیرحمانه و بی پروا در برابراش ایستاده است. از این رو می تواند گفت که در هرسویه ای از دعاوی مدعی های حکومت چنانچه چنین نباشد که کوتاه گفته شد بی گمان، آن ساختار دشمن انسان و حقوق نوع بشر است. ستیز و دشمنی ایکه همیشه و در همان آغاز باید بتوان آنرا بروشنی دید و شناخت و شناساند و سپس با معیار سنجش سازگاری و یا نف به سرزنش ناسازگاری آنها پرداخت، و دانست و پذیراند که ساختارشان با حقوق نوع بشر آمیخته نیست، و نباید مورد پشتیبانی اجتماعی ـ طبقاتی ساده دلان قرارگیرد.

ضرورت وجود آغازین حکومت های مردمی ـ طبقاتی و پرداختن به سوژه حیاتی و ناگزیری ایکه در قاموس ولایت فقیه مطلق، این خدای دوم زمینی، و دین دولتی او تاکنون یافت نشده و هرگز هم پیدانخواهدشد. چراکه قوانین الهی زهنی آنها ازلی و ابدی ست و با چماق بنیادگرائی خطاناپذیر می باشند!. در اینگونه ساختارها نوع انسان و خود باورمداران مرید هرگز نه سر پیاز می باشند و نه ته پیاز! و این براستی چندش برانگیز و توهین بار می باشد.

همچنین باید گفت از یکسو دامنه آگاهیرسانی ها، فرصت دانستن ها و ابزار بررسی های کلان و اجتماعی آنها امری اساسی و بنیادی ست که در حکومت ولائی وجود خارجی ندارد و همزمان تلاش برای ایجاد آنها به شناخت از چگونگی راهبردها و اهرم یاریرسانی های طبقاتی کمک شایسته ای می کند؛ و از سوی دیگر نداری، نادانی، خردکشی، هالوسازی و تحکم له کننده باورمداری دینی دولتی و آنهم با زور سیستماتیک، توام با نیرنگ قوانین فراانسانی ـ الهی مصیبت زمانه ی ما بیدادزده ی ماست که هریک از مدعی های حکومتی به نوعی نشانگر و بیانگر یکی از اهداف مردمی و یا ضدمردمی شاهی ـ شیخی آنهاست که می باید توسط نیروی های روشنگری و افشارگری در خدمت به اهداف بیدارساری آن باشد و پیوسته شایسته است دوستی و دشمنی آنها با این حقوق آغازین محک و ملاک ساده ی بی ارزشی و بی هودگی، و یا مفیدی و ارجگذاری های نگرش های آنها و آتی باشد.

و درست درهمین راستاست که حکومتی می تواند و یا نمی تواند به حال میلیون ها انسان فقیر پائین دست و توده های کارمزد مفید باشد و یا نباشد. همچنانکه باید و همیشه می باید هر ساختاری رفتار و گفتار آنرا با برنامه ها و راهکارهای برابرجویانه و حقوق بشری اش سنجید و نیز بتوان دید که بیش از همه آن ساختار آیا: سازمانده اهداف آموزشی، پرورشی و بهزیستی افراد در گستره ی جامعه چنددست و طبقاتی می تواند باشد یا نه!؟ تا که بشود با ساختار بهره کشی سرمایه و توسط خود گرسنگان چپاولزده درافتاد که از دیر باز تاکنون بهره کشی انسان از انسان کمر همه ی نیروی مفید کار، مزدبگیران، بیکاران و تنگدستان را نسل در نسل خرد و خمیر و له کرده است.

وگرنه هر دین، عقیده، ایدئولوژی و ساختاری چنانچه در راستائی چنین نیازها و خواسته های کوچکی پاسخگونباشد و راهبردهایش تابع نیاز واقعی نان و کار و  آزادی کارورزان و ایران و جهان چپاولشده ی کارگران نباشد، آن ساختار و آن سازمان هر نامی و منشائی که داشته باشد جز دشمن نوع انسان و خائن به خردپروری انسانمداری و دشمن سازش ناپذیر نیروی کار بیش نیست و نباید بتواند جز وراجی و هرزه پروری کار دیگری کند و نمی کند، و اهرم ساختاری اش هم نمی تواند جز فضائی مناسب برای رشد بردگان و هرزگان و جیره خواران و مزدوران باشد و جایگاهی در میان کارگران، زنان و مردمان تنگدست و گرسنه ی زمانه ی امروز ما بیابد و نمی تواند از مبارزه پیگیر و رهائی بخش ما فرصت رهائی و نجات از نابودی داشته باشد. همچنانکه می بینیم مبارزه زنان و کارگران و توده های رنجکش برابر ولایت و دین دولتی او به قیمت جان ایستاده اند و این نبرد دست خالی، خونین و مرگبار گواه آشکار ستیز ناگزیر با این نکبت دینی، فاجعه تاریخی، و بیانگر بیگانگی انسان کار با سنت خدا و دکان ملا و اسلام است که کلیت آن با خواست و نیاز امروزی ما بیگانه و ناسازگار می باشد.

برای روشن شدن فاجعه ی جوامع مردسالار و ریشه یابی تاریخی این ننگ زن ستیزی، و همچنین رونق فراگیر فریب ها و آسیب های اسلامی در ژرفای هستی زنان ساده دل که دیگر ادیان نیز در زن ستیزی و تقویت و تداوم ساختار مردسالاری همدست و همآوا می باشند، ناگزیم که بگویم و خود تناقض حقوقی اش نیز روشن است که هیچکدام از ادیان زن را موجودی کامل، توانمند، خردورز و راهبر ندانسته و نشناخته و هرگز نپذیرفته است. اگرچه پروتستانیست ها کارهائی برای جبران ناکارائی خدای شان کرده اند که آن نیز بیشتر به نقاشی حقوق بشری می ماند و نه بیشتر! اما پرسیدنی زمینه و حمکت این نابرابرسازی و سرنوشت شوم، تلخ و ستمبار زنان تویط دکانداران دینی را که کسی به وجود آورده و تاکنون به پیش برده است؟ جز نگرش و فرمان خدا؟ خدائی ایکه بقول ادیان و کتاب های شان، خدا عزم مطلق در ایجاد نابرابری زن و مرد داشته و بنابرین این ناراستی و ناسازگاری حقوقی و انسانی جز مصلحت الهی و خواست متناقض خود او بیش نیست.

آغاز مقاومت زنان و خواست حقوق برابر انسانی آنها عمری دیرینه دارد اما پیدایش ایستائی حقیقی برای داشتن حق مسلم آن، و مبارزه آگاه و دادخواست سازش ناپذیر زنان پیشرو و هوشیار ایران و جهان بیشتر با رنسانس و رفرماسیون دینی بیشتر جان گرفت و امروزه دارای پهنه ای جهانی می باشد. اینک زنان در هرگوشه ی جهان، برابر ادیان واپسگرا و زن ستیز ایستاده اند و بویژه زن ستیزی هولناک اسلام ولائی در ایران چنان بازتاب جسورانه و انقلابی در زنان و دختران ما برپاساخته که الگوئی برای دیگر زنان و دختران مبارز جهان می باشد. در ایران با سرزنش بی پروا و سرکوب خونین حکومت دینی از زنان چنان غوغائی برپاکرده است که دیگر متصور نیست دامنه این تهاجم و تحقیر دینی از زنان به هر قیمتی که داشته باشد برتابیده شود و یا به گذشته بازگردد.

با کتکاری، سرزنش و سربه نیست کردن و به بندکشیدن و به خواری درآوردن بیرحمانه ی رژیم از زنان و دختران ما، فرهنگ مقاومت و رودرروئی انقلابی مهسا پاگرفت و جهش پیگیر انقلابی و آگاهانه ی زنان بی نمونه تاریخی از آن شتاب شگرف، هدفمند و راهبرانه یافت. به نحوی که همینک مدیریت جنبش ضد فناتیسم و همزمان ایستادگی برابر آپارتاید جنسی دستگاه ولایت به هراس و وحشت درانداخته و دادخواهی برای برابریجوئی انسانی و خیزش انقلابی کنونی علیه بنیادگرایان فاشیست شیعی ـ اسلامی را زنان با توانائی چشمگیر سازمان داده و رهبری سرزنده و یروزمندانه می کنند. این مبارزه از زمینه های آگاهی تاریخی به نبود حقوق بشر اسلام و دیگر ادیان برمی خیزد که در غرب با سازمانیابی فمینیسم استواری یافت و همان منشا بیداری و دعوتی جهانی برای نیرد با جامعه و ساختار مردسالاری ست که به دستآوردهای بزرگی رسیده است.

کوتاه، ولی روشن و آشکارکنم که چرا امروزه زنان و دختران فرهیخته ما ناچارند برای یافتن و گرفتن حقوق برابر خویش در مقابل مرگ بایستند؛ اما با خودکامگان فاشیست و هرزه اسلامی ولائی هیچگونه سازشی نداشته باشد؟ زنان و دختران مظلوم ما برابر رژیم و مزدوران آدمخوار آن ایستاده اند چون: دیری ست بروشنی می بینند که رژیم ولائی نه تنها هار و وحشی و ضد زن بل، ساختاری بشدت انگل پرور، مردسالار، ضد انسان و مخالف دیگران می باشد. و بدتر از همه مظهر همه دروغ ها، ننگ ها، فریب ها، فسادها، تباهی ها و بر آبروئی های فراوانی ست که در ۴۴ سال گذشته، همچون زهرمار در جان مردم رخنه کرده و تاریخ خونین و تاریک و ترسناک پیشینیان درنده را با جنایت ها و تبهکاری هایش روسفید کرده است! زنان و دختران دردمند ما می رزمند چون: می بینند که پیامبر این خدا در روی زمین و بنام او، دشمن عشق و مهر و پاکدامنی و تک همسری بوده و تا روزیکه زنده بوده جز بهره کشی افسارگسیخته از تن زنان با زنبارگی های بیشمارش هنر دیگری نداشته و همچنین با اینگونه اعماق پلشت به سرزنش جایگاه برجسته ی زنان برخاسته و علیه برابری حقوق زن و مرد با اعمالش تف سربالا به دعوای الهی خویش انداخته و همین پیامبر در کارکردهایش هدف دیگری بیش از آنچه که کرده نداشته، مگر ایجاد دشمنی، جنگ ها و کشتارها و نسل کشی هائی که تنها برای انباشت ثروت و بدست آوردن قدرت بکارگرفته، این رسول الله بهره دیگری برای خود مسلمانان به ارمغان نیآورده اسن. فاشیسم ولائی شیعی یکی از از دستآوردهای این رسول و خدای اوست که ملا ها بی هیچ سازشی می خواهند سرکردگی سیاسی اقتصادی خویش را به هر قیمتی که داشته باشد نگهدارند.

اما پرسیدنی! آیا رودرروئی تنها با ستمگری ملاها کافی ست؟ من می گویم نه! زیرا ملا دکاندار اسلامی ست ولی منشا احکام و فرامین ضدزن و مردسالار سنت و فرامینی الهی دارد که باید زدوده شود. حالا چه ما باورکنیم که خدائی هست و یا نیست؛ چاره ی کار رودرروی توامان با سنت خدا و ایستائی برابر ستم ملا ست و ما در همبستگی با فرزانگی و سرزندگی زنان برابریجو و همه ی آنانی که دربند دین دولتی اسیرمی باشند می توانیم باهم به نبرد حقوق برابر انسانی بپردازیم و علیه سنت خدا که ضدزن است روشنگری کنیم و این تبعیض و نابرابری را بیش از پیش شکننده کرده و به فرجام نابودی بکشانیم بامید آنروز.

بهنام چنگائی دهم مهر ۱۴۰۲ 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)