بهار انقلاب و عصر وحشت

 در مقاله ی سوم نشان دادیم تا آنجایی که به مسئله اعدام دولتی و سطح مسئولیت تصمیم‌گیرندگان در امر اعدام برمی‌گردد، توزیع اعدام ها در دوران خمینی و خامنه ای به صورت زیر است.

نخست، در دوران روح الله خمینی با احتساب تعداد ۱۲۲۵۸ اعدامی در ایام حاکمیتش سالانه ۸/۱۲۲۵ نفر و روزانه ۳۵/۳ نفر به طور متوسط اعدام شده‌اند.

دوم، در دوران علی خامنه ای با احتساب تعداد ۱۰۵۹۴ اعدامی که متوسط سالانه آن ۶/۳۱۱ نفر و روزانه حدود یک نفر (۰.۸۵) بوده است.

این حجم از اعدام ها در تاریخ معاصر ایران پدیده ی جدیدی است و ما را به سمت چگونگی انقلاب ۱۳۵۷ و سقوط آن به عصر وحشت راه می برد که در حد این مقاله به طور مختصر و در یک روال کرونولوژیک وارد آن می شویم. باید یاداوری نمود که ورود به انقلاب ایران در ظرفیت این مقاله نیست و نیازمند بحث جداگانه ای است ولی لازم دیدیم که به فرایندی اشاره کنیم که خمینی قدرت را در خود و بنیادگرایان قبضه نمود.

 

در این مقاله به این پرسش‌ها می‌پردازیم:

رابطه اصلاحات ارضی سال ۱۳۴۲ توسط شاه با انقلاب ۱۳۵۷ از بعد جامعه شناختی چیست؟

چگونه خمینی توانست اسلام گرایی افراطی را به جامعه تحمیل کند؟

ساختار سیاسی شبه دموکراتیک بعد از انقلاب را چگونه می توان تحلیل نمود؟

نیمرخ اقتصادی و اجتماعی نیروهای سرکوبگررژیم کدامند؟

زمینه های علل برکناری بنی صدر و شروع اعدام های گروهی دهه ۱۳۶۰ را چگونه می توان تحلیل نمود؟

 

اصلاحات اقتصادی اجتماعی دهه ۱۳۴۰

انقلاب ایران در جامعه‌ای رخ داد که در دو دهۀ پیش از آن، آثار تغییرات عمیق در ساختار اقتصادی و اجتماعی‌اش مشهود بود. در آغاز دهۀ چهل، بین سال‌های ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰، جامعه صحنۀ نمایش اصلاحات ارضی بود که ساختار قدیمی ارباب و رعیتی را می‌شکند و رابطۀ شهر و حومه را تغییر می‌دهد. این اصلاحات با ایجاد مالکیت خصوصی و از میان برداشتن شبکه های سنتی ، مهاجرت روستاییان به شهر را افزایش داد [۱].

انقلاب از یک طرف پیامد تحول در باورهای جوانان بود و از طرف دیگر‌ بازتاب دگرگونی چارچوب‌های اجتماعی- اقتصادی جامعه‌ای که از این پس نیمه‌شهری شده، همه می‌خواستند در شهر زندگی کنند و در جشن مصرف‌گرایی شرکت کنند.

در شهر، اقتصاد بادکنکی پولی، به خصوص بعد از چهار برابر شدن قیمت نفت در سال‌های ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۳، درجۀ جدیدی از ثروت را ایجاد کرد. دولت که توزیع‌کنندۀ پول بود، از این پس نقشی برجسته پیدا کرد.[۲] بنابراین برنامۀ صنعتی‌سازی جاه‌طلبانه و به شدت نامتعادل نیز به نوبۀ خود شرایط را برای مهاجرت روستاییان مساعد کرد؛ برخی روستاییان «خوش‌نشین» در نهایت خوشبختی در شهر کارهایی با درآمدهای بسیار بالاتر پیدا می‌کردند چرا که امکان استخدام در بخشِ در حالِ پیدایشِ صنعت فراوان بود[۳].

 

شرایط انقلابی و ورود عنصر اجتماعی

در این جامعۀ بی‌ثبات، جنبش انقلابی در شهر متولد شد و با مشارکت اقشار شهری گسترش یافت و منجر به سرنگونی رژیم شاهنشاهی شد. در طی دوران انقلاب (۱۳۵۷ تا ۱۳۵۸)، تصویر شهر متحول شد؛ در ابتدا صحنۀ نمایشِ برون‌ریزی جمعی، برادری و گروهی شدن، تشکیل جامعه‌ای مدنی که روح استبداد با آن بدرفتاری کرده بود و در مقابل مدرنیسم غربی شاه قرار گرفت. این مدرنیسم، با جایگزینی تقویم شاهنشاهی با تقویم اسلامی عینیت یافت و ترویج کلوپ‌ها و دیسکوها اوج ان بود. درها به روی فراورده‌های فرهنگی غرب باز شد که موجب رویارویی محافظه‌کاران و قدرت شاهنشاهی گردید[۴].

در طول مرحلۀ اول انقلاب، جامعه‌ای شکل گرفت که هدفش رهایی از دولتی بود که دیگر بعد از ۱۷ شهریور از نظر سیاسی مرده بود. بنابراین اسلام معادل میل به آزادی جامعه شد. وحدت مردم تحت رهبری خمینی به بالاترین حد خود رسید و انقلاب واقعاً شکل ‌گرفت.

 

پیدایش اسلام گرایی افراطی

با وجود این، چند ماه بعد از انقلاب، این جنبش از حرکت باز می‌ایستد و تصویر شهری متحد که علیه شاه با هم برادر شده بودند، محو می‌شود. محیط شهری که وحدت خود را به انقلاب داده بود، به شدت با عدم توافق روبرو می‌شود، جامعه از هم گسسته می‌شود و همه سعی می‌کنند از ترس شکستن همبستگی انقلابی، پنهان شوند. شهر محل استراتژی‌ قدرت های جدید شد: محل شکل گیری حزب‌الله، ارعاب کسانی که خواستار آزادی هایی هستند که خمینی قولش را داده بود، محلی برای حجاب اجباری زنان و انکار استقلال به جوانانی که می‌خواهند از آزادی تازه به دست آمده، برای پیدا کردن جایی در صحنۀ سیاست استفاده کنند. اما شهر هنوز خاطرۀ انقلاب باشکوه را شکننده و ناپایا حفظ می‌کند.

در این روند خمینی گفتمان جدیدی را ارائه می‌کند که آزادی نیست بلکه «اسلام‌گرایی بسته» است. یعنی بعد از سه ماه، سرکوب، سردی و شکل‌های خشونت پدیدار می‌شوند. به این ترتیب، زن‌ها مجبور می‌شوند بیرون از خانه و سر کار حجاب داشته باشند، در صورت نداشتن حجاب تهدید به اسیدپاشی و شلاق می‌شوند؛ زنان نمی‌توانند با مردی مگر از محارم خود در بیرون از خانه دیده شوند. برای اولین بار بعد از چهار قرن، سنگسار نفرت‌انگیز دوباره برقرار می‌شود.

از این زمان به بعد، همه انسان‌ها از زن و مرد مجبور هستند که سر کار بین ساعت ۱۲ و ۱۳ وقت نماز را رعایت کنند. همچنین، انجمن‌های اسلامی شکل می‌گیرند که متشکل از افرادی هستند که باید همکاران ضد انقلاب خود را شناسایی کرده و لو بدهند. حتی شاهد سوزاندن خانه‌های فحشا- بدون زنان- بودیم، چیزی که باعث تعجب مردم شد. دو ماه بعد از انقلاب، منشی‌های دانشکدۀ علوم دانشگاه شیراز که در آن کار می‌کردم از ما می‌پرسیدند که چگونه باید حجاب را روی سر بگذارند تا انجمن‌های اسلامی که مسئول نظارت بر افرادی بودند که به دانشگاه رفت و آمد می‌کردند، راضی باشند.

این «اسلام افراطی» با آنچه خمینی در مصاحبه‌های خود در نوفل لوشاتوی پاریس قولش را داده بود، در تناقض و تضاد بود. در پاریس او خواهان «اسلامی باز» بود، اسلامی که سازگارتر، انسانی‌تر، قابل لمس‌تر و فعال‌تر باشد و باعث پیشروی به سمت درکی جدید شود. این اسلام باز، اسلام متعصب، افراطی و عصیانگر را رد می‌کرد؛ اما همین اسلام اخیر بود که پا گرفت، چیزی که هیچ‌کس پیش بینی نکرده بود[۵].

در نتیجه شهر صحنۀ نمایش سرکوب عمومی شد؛ با جوانان، زنان، مدافعان آزادی، کسانی که خواهان رفاه و آسایش هستند و مخصوصاً رهبران احزاب سیاسی مخالف، بالاخص تمام احزاب مارکسیستی، مجاهدین خلق و جبهه ملی بدرفتاری شد. به این ترتیب مستقیماً وارد فرایندی شدیم که خلاف جهت جنبش انقلابی بود و می‌توانیم این سوالات به حق را بپرسیم: چرا ایران‌شناسان نتوانستند این رویداد را پیش‌بینی کنند؟ مراحل پیدایش آن چه بودند؟ پیامدهای سیاسی و اقتصادی اصلی آن چه بودند؟ چنین رژیمی چه مدت می‌تواند دوام پیدا کند؟ آیا باید این رژیم را در زمرۀ رژیم‌های استبدادی برشمرد؟ واکنش‌های مثبت به نفع انقلاب را که نزد روشنفکران چپ‌گرای غرب و اروپایی برانگیخته شد چگونه می‌توان توضیح داد؟[۶] برای ارزیابی و مقایسۀ آن با دیگر رژیم‌های دیکتاتوری جهان از چه معیارهایی می‌توان استفاده کرد؟ آیا عنوان شیعی آیت‌الله یا امام که به خمینی داده شد، از لحاظ مذهبی درست است و جایگاهش در رده‌بندی روحانیون شیعه مبهم نیست؟

تمام این پرسش‌ها از این فرض بر می‌آیند که در ورای ظاهر و صرف نظر از اسم، رویکرد یک رژیم نسبت به مخالفانش[۷] یکی از تعیین کننده‌ترین عوامل برای ارزیابی ماهیت آن رژیم است و یکی از اصلی‌ترین راه‌های آنالیز حقوق اساسی، مشارکت دادن قانونی مخالفان در بازی سیاسی است.

 

بهار انقلاب: یک شبه دموکراسی کوتاه

در نظام‌های دموکراتیک، مفهوم «گروه مخالف»، اپوزیسیون یا «پذیرش حق اعتراض» عناصر شناخته‌شدۀ قانون اساسی هستند. هدف از وجود آنان، محدودیت تنش بین قدرت و نیروهای مخالف است زیرا به رسمیت شناختن اعتراض عملاً به مخالفان این امکان را می دهد که دولت وقت را با صلح و به عبارت دیگر به صورت قانونی، و از طریق انتخابات حذف کنند. احزاب تشکیل دهندۀ نظام، اکثریت و اقلیت با هم برابر هستند و تضاد عقاید و برنامه‌ها حل مشکلات سیاسی را ساده می‌سازد. از هر نظر بهتر این است که مخالفان در داخل رژیم باشند نه اینکه به حاشیه فرستاده شده و نادیده گرفته شوند. در نتیجه، نظام های غرب بازی آزاد و تعدد عقاید گوناگون را در خصوص پیشبرد امور عمومی و سیاسی می پذیرند. این امر منجر به وجود تشکل‌های سیاسی می‌شود که در مقابل اکثریت از حضور احزاب مخالف هم در صحنه سیاسی استقبال می کنند.

اما در کشوری مثل ایران که گذار از رژیمی دیکتاتوری به رژیمی دموکرات در آن اتفاق نیفتاد، «گروه مخالف» یا «پذیرش حق اعتراض» مورد نظر حاکمیت نیست، زیرا این حاکمیت به هر قیمت مانع به قدرت رسیدن مخالفان می‌شود. در نتیجه، علیرغم هر اختلاف عقیده بین پژوهشگران، آنان می‌توانند از رویکرد حاکمیت‌ها علیه مخالفان به عنوان یکی از شاخص‌های اساسی در آنالیز ماهیت رژیم استفاده کنند.

در یک نگاه کلی برای فهم زمینه‌های سرکوب و اعدام‌های گسترده، باید یادآوری نمود که انقلاب بهمن ۱۳۵۷، در جامعه‌ای مثل ایران که یک ساختار «تجدد آمرانه» را از زمان رضا شاه با خود داشت، موجب زایش نظامی شبه دموکراتیک[۸](proto-démocratique)  شد که در تئوری نظام‌های سیاسی به رژیمی گفته می‌شود که بعضی از خصایص نظام‌های دمکراتیک را دارد. این رژیم در صورت هدایت درست، می‌توانست طی یک فرآیند چند ساله مانند نظام های اتوریتر بلوک شرق به یک نظام دمکراتیک تبدیل گردد.

اما این نظام در بطن خود و در روند بازسازی اسلامی و ثبات سیاسی‌اش، نهادهایی ضد دمکراتیک بامشروعیت مذهبی (مانند بسیج، حزب‌الله، کمیته‌ها، ولایت فقیه، مجلس خبرگان، شورای نگهبان قانون اساسی، مجمع تشخیص مصلحت) را ایجاد نمود که به مثابه موانع ساختاری نظام عمل نموده و جهت‌گیری را بر هر گونه تحول دمکراتیک مسدود کرد. زیرا حضور و تداوم این نهادهای غیردموکراتیک مانع از آن شد تا نهادهای قدرت طی یک فرآیند زمانی از طریق انتخابات مردمی متحول گردند.

در واقع، نظام برآمده از انقلاب بهمن۱۳۵۷، با یک دوگانگی ساختاری مواجه شد که در آغاز به صورت تضاد بین “لیبرالها ” (بازرگان و بنی‌صدر در بهار انقلاب و تا برکناری ابوالحسن بنی‌صدر در خرداد ۱۳۶۰) و “مذهبی‌های رادیکال” جلوه نمود. در شکاف این دو وجه از تضاد بود که جامعه توانست برای مدتی محدود، بهار آزادی را تجربه کند. جراحی این وجه متضاد در بالای حاکمیت از نظریه مورخ آمریکایی “کرن برینتون” [۹]در مورد چهار مرحله جبری انقلاب‌های بزرگ (انقلاب صنعتی انگلیس، انقلاب سیاسی آمریکا، انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه) تبعیت نمود که این الگو را در مورد انقلاب ایران با پذیرش فرق‌های تاریخی، سیاسی، طبقاتی و اجتماعی در چارچوب جامعه‌شناسی کلان هم می‌توان مشاهده کرد. در نتیجه، از بعد روانشناسی اجتماعی مردم ایران، ایجاد امنیت «سرکوبگرانه» با آمدن خمینی به جماران به اولویت درجه یک تبدیل ‌شد.

در این مرحله به طور شگفت‌انگیزی، انقلاب ایران با یک جنگ نظامی (نظیر انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب کبیر فرانسه) که از بیرون توسط عراق به آن تحمیل شد، مواجه می‌شود که توجه افکار عمومی را از مسایل و مشکلات درونی به سمت دشمن بیرونی سوق می‌دهد. گسیل و هرز نیروها به سمت یک عامل بیرونی موجب شد که انقلاب، نیروهای اجتماعی خود را از دست بدهد و به ضد خویش بدل گردد و لحظه‌های فاجعه‌آمیز آن فرا رسد و این مرحله‌ای است که همه از آن احساس وحشت می‌کنند: انقلاب فرزندان خویش را می‌بلعد.

 

زمینه های برکناری بنی صدر

داستان از زورآزمایی بین رئیس‌جمهور بنی‌صدر و خمینی در اواخر اردیبهشت ۱۳۶۰ و اوایل خرداد شروع می‌شود. بنی‌صدر که به خاطر رجایی، نخست‌وزیر طرفدار خمینی خود، در امور اجرایی گرفتار و سردرگم شده است، در آن روزها در غرب ایران، کرمانشاه، بود که در آنجا از نزدیک بر وضعیت جنگ علیه عراق نظارت داشت. شایعه‌ای پیچید که طبق آن بنی‌صدر قصد داشت کودتایی علیه خمینی سازماندهی کند. در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۶۰، خمینی با بیانیه‌ای بنی‌صدر را از پست ریاست کل قوا برکنار می‌کند[۱۰].

بعد از این برکناری، فضای ترس و وحشت همه جا را فرا می‌گیرد. جبهه ملی روز ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ فراخوان تظاهرات می‌دهد، تظاهراتی که شرکت‌کنندگان آن حتی نتوانستند گرد هم جمع شوند چون خمینی هر گونه گردهمایی را در خاک کشور ممنوع کرده بود و هر تلاشی برای مشارکت را سرکوب می‌کرد.

به دنبال عزل بنی‌صدر در تاریخ ۲۰ خرداد و تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ توسط مجاهدین، مجلس در ۳۱ خرداد رای به عزل رئیس جمهور داد. نکته مهم این بود که بخش مهمی از ملی – مذهبی‌ها[۱۱] و اصلاح‌طلبان بعدی، یا در این مجلس سکوت کردند و یا در پوشش مخالف، در نهایت به برکناری رأی دادند[۱۲]. جای بحث کالبدشکافی لایه‌های مختلف جامعه که پایگاه رژیم را تشکیل می‌دادند و در سرکوب نقش داشتند به کتاب‌هایم ارجاع می‌دهم ولی در حد این کتاب باید اشاره نمود که طبقه خوش‌نشینی که از روستاها آزاد شده بود و در شهرها دنبال یک ناجی می‌گشت، پایگاه واقعی رژیم را تحت عنوان مستضعفان تشکیل داد و این لایه‌ها با جذب در شبکه‌های بسیج، حزب‌الله، کمیته‌ها و سپاه پاسداران، بدنه نظامی رژیم را برای سرکوب تشکیل دادند و این یکی از تناقضات ساختاری نظام است که موجب بقای رژیم در ۴۳ سال گذشته گردید.

این رویدادها با هزاران بازرسی و دستگیری و صدها اعدام سریع همراه بود؛ افراد به محض دستگیری، در «دادگاه انقلاب» محاکمه شده و حکم در اکثر موارد اعدام بود. این اعدام‌ها بالاخص شامل مجاهدین، پیکار، فدائیان (اقلیت) و پیشمرگه های کرد می‌شد؛ تشکل‌های مخالف از هم متلاشی می‌شدند، مورد تعقیب قرار می‌گرفتند و انبارهای مهم اسلحه و مهمات تصاحب می‌شدند[۱۳].

بعد از این سرکوب، رژیم در واقع به انحصار قدرت روی ‌آورد و فعالیت تمام احزاب سیاسی را در ایران ممنوع ‌کرد؛ خمینی حتی حزب خودش، حزب جمهوری اسلامی را منحل ‌کرد. بنابراین وارد مرحله جدیدی می‌شویم که شایسته است به آن پرداخته شود چرا که برای بسیاری از پناهندگانی که در این تاریخ کشور را ترک کردند، تاریخی مرجع به حساب می‌آید چون رژیم از لحاظ سیاسی و اجتماعی غیرقابل تحمل شده بود. سرکوب همه جا حکمفرما شده بود، دستگیری‌های گسترده‌ای اتفاق افتاد که با بازگشت شکنجه‌هایی بدتر از شکنجه‌های رژیم شاه و با اعدام‌های هر روزه ناعادلانه، تلفات سنگینی به نیروهای دگراندیش وارد کرد.

ترس و وحشت حکمفرما شد و بسیاری از افرادی که هرگز این وجه پنهان سرکوب را تصور نکرده بودند، با نگرانی از خودشان می‌پرسیدند رژیم چرا و چگونه توانسته است به این سرعت چنین رفتار غیر قابل تحملی را در پیش بگیرد که همگان را بهت‌زده کرد. به طوری که بسیاری از پناهندگان، بعد از سال‌ها در تبعید عوارض روحی و روانی این دوران وحشت را هنوز در خاطرات خود فراموش نکرده‌اند[۱۴].

بزرگترین اعدام‌های سیاسی شروع می‌شود، بزرگترین مهاجرت تاریخ معاصر ایران اتفاق می‌افتد که در آخرین آمارهایی که در پایان ۲۰۲۱ توسط کمیساریای عالی پناهندگان و سایر منابع آماری کشورهای گوناگون داشتیم، حدود  ۱۰۱۴۹۷۹[۱۵] تقاضای پناهندگی سیاسی در ۴۳ سال گذشته کرده اند.

 

نتیجه‌گیری

زمینه های انقلاب ایران را باید در تغییرات اقتصادی و اجتماعی عمیقی جست که پس از اصلاحات ارضی در سال ۱۳۴۲ در ایران رخ داد. این اصلاحات سبب شد تا نظم دیرپای ارباب/رعیتی که در آن بزرگ مالکان قدرت و تفوق داشتند فرو ریزد و رابطۀ شهر و روستا متحول گردد. این اصلاحات به مهاجرت خیل وسیعی از جمعیت روستایی به شهرها منجر شد و چهرۀ مناسبات اجتماعی را متحول ساخت. این سیل جمعیت “خوش نشین” که خیلی زود و پس از بحران اقتصادی سال های ۱۳۵۳-۱۳۵۲ رویای خود را از دست رفته یافتند به بسیج اجتماعی برای اعتراض بر ضد نابرابری و بی عدالتی پنهان در جامعه برخاستند، جامعه ای که بیش از پیش به هیئت و جامۀ مدرنیسم غربی فرو می غلتید. انقلاب در چنین شرایطی آغاز گشت و در اوج آن که از ۱۷ شهریور قابل مشاهده است، اسلام برای معترضین همچون راه حل نهایی برای عبور از فساد سیستماتیک حکومتی و نیز به مثابه روح وحدت ملی صورت بندی شد. اما دیر زمانی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که این روح وحدت ملی در اسلامگرایی افراطی خمینی به عاملی برای تفرقه و تصفیه و سرکوب مخالفان بدل شد. شعار «النصر بالرعب» جایگزین وعدۀ «آزادی» انقلابیون شد و هر مخالفتی به شدیدترین وجه با حکم اعدام و یا زندان سرکوب می گشت.

بدین ترتیب، می توان گفت در کشوری همچون ایران که هیچگاه گذار از رژیم دیکتاتوری به سیستم دموکراسی و قانون به صورت کامل اتفاق نیفتاده بود و نظام انقلابی آن را نیز باید به عنوان یک شبه دموکراسی در نظر گرفت، شناسایی «گروه مخالف» یا «حق اعتراض» هرگز مورد نظر حکام نبوده و حتی در روند ثبات سیاسی به سمت بازسازی نهادهای ضد دموکراتیک می روند که نتیجه ای جز سرکوب و کشتار مخالفین نداشت.

 

پاریس، نادر وهابی چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۱ (۸ فوریه ۲۰۲۳)

 

مقاله اول:

مقاله دوم:

مقاله سوم:

سیر تاریخی مجازات اعدام از پیشاقانون تا جمهوری اسلامی (مقاله سوم)


[۱] . مراجعه شود به :

Vahabi, Nader, Sociologie d’une mémoire déchirée, Paris, L’Harmatan, 2007,  PP.65-90.

[۲] . رشد قیمت نفت در سال ۱۹۷۳ باعث شد که درآمد دولت از ۵ میلیارد دلار در سال به تقریباً ۲۰ میلیارد دلار برسد. مراجعه کنید به:

Haghighat, Chapour, Iran, La Révolurion Islamique, Paris, Complex, 1989, P10.

[۳] . نگاه کنید به:

Khosrokhavar, Farhad, Anthropologie de la Révolution iranienne, Paris, L’Harmatan, 1997, pp. 213-224.

[۴] .  همان.

[۵].  همان.

[۶]. در طول دوران انقلاب میشل فوکو بارها به ایران سفر کرد تا مقالاتی برای مجله ایتالیایی Courriere della sera بنویسد. او عاشق انقلاب شد اما چند ماه بعد از پا گرفتن رژیم، از آن نومید شد. ر ک میشل فوکو، گفته‌ها و نوشته‌ها (۱۹۵۴-۱۹۸۸)، نشر گلایمارد توسط دانیل دفرت و فرانسوا اوالد، جلد سوم (۱۹۷۶-۱۹۷۹) صص ۷۱۶-۶۶۲.

[۷] . به این ترتیب، داده‌های کمی در مورد اعدام‌ها، ترورها و زندانیان سیاسی می‌توانند شاخص‌های مقایسۀ رژیم‌های دیکتاتوری مختلف باشند.

[۸]. در مورد جامعه شناسی انقلاب ایران رجوع شود به اثر فرهاد خسروخاور به زبان فرانسه، مدینه فاضله برباد رفته:

Khosrokhavar Farhad, Utopie sacrifiée, Paris, Presses de la Fondation Nationale des Sciences politiques, 1993,  pp. 60–۹۳.

[۹] .  نخست به بن‌بست رسیدن مردم از رژیم قبلی، دوم به قدرت رسیدن میانه‌روها، سوم دوران ترور و بازگشت به وضعیت عادی.

Brinton Crane, The Anatomy of Revolution, New York, Vintage Books, 1965, p.91-133.

[۱۰] .  مصاحبه نویسنده با ابوالحسن بنی صدر در منزلش در پاریس در ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۳.

[۱۱] . در گفتگوی نویسنده با محقق و اسلام‌شناس حسن یوسفی اشکوری از طریق اسکایپ در تاریخ ۱۳ تیر ۱۴۰۱ (۴ ژوییه ۲۰۲۲) وی اذعان کرد که به طرح برکناری بنی‌صدر رأی مثبت داده است.

[۱۲] . در این مجلس چهار نفر به نام‌های محمدجواد حجتی کرمانی، بیانی، علی اکبر معین فر و  عزت الله سحابی در مخالفت با طرح صحبت کردند که موضع معین‌فر  بسیار تند بود و طی آن به حزب‌اللهی‌ها حمله کرد. سحابی، عزت‌الله، نیم قرن خاطره و تجربه، جلد دوم، نشر خاوران، پاریس، ۲۰۱۲،  ص ۱۴۰.

ما در این مرحله از تحقیق نتوانستیم بیابیم که چه کسانی رأی به عدم کفایت بنی صدر دادند.

[۱۳] .  برای اعدام های این دوران مراجعه شود به جداول فصل چهارم.

[۱۴] . چگونگی گذار از بهار انقلاب به وادی سرکوب همه جانبه، رجوع شود به فرانسه  :

نادر وهابی، جامعه شناسی خاطرات تکه پاره، تبعیدیان سیاسی ایران، پاریس، انتشارات ارماتان، صفحات ۶۵ تا ۱۱۳.  این کتاب به زودی به فارسی چاپ خواهد شد.

[۱۵] – رجوع کنید به کمیساریای عالی پناهندگان: بازدید ۸ فوریه ۲۰۲۳

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)