به مناسبت لشگرکشی آمریکا به خاور میانه و جنگ در سوریه…….
جنگهای طولانی در تاریخ تمدن بشر در مقاطعی خاص اتفاق افتاده است و در هر یک از این موارد وقوع آن ، جامعه بشری در آستانهی دگرگونیهای بزرگ قرار داشته است . از آن جمله میتوان جنگهای طولانی میان بردگان و بردهداران را نام برد که در
انتها منجر به از هم پاشیدن امپراطوری رم قدیم شد. همچنین میتوان جنگهای صلیبی را نام برد که کشورگشائیها و طمعکاریهای اشراف فئودال برای گسترش قلمرو خود سبب جنگهای طولانی و لشگرکشیهای درازمدت برای خروج از بنبستهای جامعه قرون وسطائی آن زمان بود و در انتها نه به استحکام، که به سست شدن پایههای کلیسا انجامید. در اساس چنین جنگهایی به مواردی خاص گفته میشود که در آن نیروهای متضاد بر سر منافعی مهم و حیاتی میجنگند و هیچ یک در کوتاهمدت قادر به نابودی طرف مقابل و حاکمیت مطلق خود نیست یا آن که منافع متضاد در ادامه آن جنگ است تا سرنوشتی دیگر رقم خورد.
یکی از طولانیترین جنگهای تاریخ، جنگهای صد ساله (یا ۱۱۴ سالهی۱۴۵۳-۱۳۳۷) میان انگلیس و فرانسه بود. در آن جنگ اشرافیت متاخر و رو به زوال حاکم بر انگلیس و فرانسه بر سر ناحیهی پر رونق و صنعتی فلاندر(قسمتی از خاک بلژیک کنونی) میجنگیدند. این منطقه به داشتن صنایع و کارگاههای پارچهبافی مشهور بود. هر کشوری که میتوانست بر آن مسلط شود، دارای ثروت و قدرت بیشتری میشد زیرا که یک منطقه صنعتی با درآمد هنگفت را تصاحب کرده بود که این مساله در آغاز دوران سوداگری اهمیت زیادی داشت. در این جنگها مردم منطقه و صنعتگران و کشاورزان دخالتی نداشتند و قربانی لشگرکشی اشراف و فئودالها بودند، مردم منطقه که از جنگها خسته شده بودند، عاقبت به رهبری دختری ۱۸ ساله و دهقانزادهای به نام ژاندارک بر اشغالگران شوریدند. هرچند با قدرتگیری ارتش دهقانی ژاندارک، اشراف از هر دو کشور به وحشت افتادند و با تبانی یکدیگر ابتدا ژاندارک را به جرم جادوگری به محاکمه کشیدند واو را اعدام کردند، اما ترس از قدرت ارتش مردمی آن ها را وداشت که در انتها دست از جنگ بکشند، زیرا آگاه شدن مردم برای حاکمیتشان خطرناک بود و این سرآغازی بر بیداری مردم اروپا شد تا از حکومت اشراف رهایی یابند….
اکنون ۷۰ سال است که جنگ در خاورمیانه جریان دارد و برسر منطقه ثروتمند و منبع انرژی جهان، جنگ میان قدرتهای جهانی ادامه یافته و روز به روز ابعاد گستردهتری می یابد. از روزهای پایانی جنگ جهانی دوم و از آن هنگام که دیگر اهمیت انرژی ارزان فسیلی(نفت) بر تمام دنیا و صاحبان سرمایه جهانی و قدرت های سلطهگر روشن شده بود، منطقه خاورمیانه به خصوص بخشهای نفتخیز آن روی آرامش به خود ندیده است.(۱)
استقرار مولود نامشروع و حاصل سازش قدرتهای پیروز جنگ، اسرائیل، در قلب منطقه و آغاز جنگهای بیپایان که تا امروز نیز ادامه دارد، بیانگر منافع عظیم منطقه برای قدرتهای جهانی است. از زمان جنگهای صد ساله تا کنون چنین جنگهای طولانی در جهان برای تصرف یک منطقه به راه نیافتاده است.
جنگهای طولانی ۱۹۴۸، برای تصرف سرزمین فلسطین و استقرار اسرائیل و آواره کردن خیل عظیم مردم منطقه و پس از آن کودتا و جنگهای داخلی در کشورهای مختلف، جنگهای داخلی یمن، جنگ ظفار، جنگهای ۱۹۶۷-۱۹۷۳ – اعراب و اسرائیل – قتلعام های صبرا و شتیلا وجنگهای داخلی لبنان و سپس جنگهای طولانی دهساله ایران و عراق و به دنبال آن جنگهای خلیجفارس بر سر تصرف کویت وعراق ۱۹۹۱ -۲۰۰۳، جنگهای داخلی لیبی، مصر، و جنگهای داخلی ۳۵ ساله افغانستان که هنوز جریان دارد و آخرین آنها جنگ سوریه.
اکنون سالهاست که تقریبا تمام دنیا، به جز منطقهی نفتخیز خاورمیانه آرام است. اما گویا جنگ و لشگرکشی ها در این منطقه تمامی ندارد و منافع سرشار قدرتهای جهانی در آرامش منطقه نیست.
روزی وزیر خارجه آمریکا گفته بود که کشورهای چین و روسیه که در منطقه خاورمیانه با ما همکاری نمی کنند، باید بدانند که در آیندهی انرژی سهمی نخواهند داشت و دگر روزی، همین وزیر خارجه گفته بود که ما مجبوریم با کسانی بجنگیم (منظور طالبان و القاعده) که زمانی خود آن ها را تقویت کردیم…(۴)
همه چیز کاملا روشن است. منافع عظیم انرژی در منطقه خاورمیانه ایجاب میکند که به هر ترتیب شده در این منطقه درگیری وجود داشته باشد. تقویت نیروهای بنیادگرا در مقطعی، جنگیدن با آن ها در مقطع دیگر، راهاندازی جنگهای مذهبی (یهودی و اسلام برای چند دهه، جنگهای شیعه و سنی برای چند دهه، جنگهای قومی و منطقههای ناآرام دائمی مانند کردستان) از جمله مسائلی است که بیانگر برنامهریزی درازمدت است تا منطقه روی آرامش نبیند.
قتلعامهای اتفاق افتاده در منطقه، در ۷۰ سال گذشته، نمونههای بارزی از نسلکشی است. قتلعامهای دیریاسین و کفرقاسم در اسرائیل، شکنجهها و کشتارهای فلسطینیان در زندانها و قتلگاههای اسرائیل نمونههایی است که در دنیا کمتر شاهد آن بودهایم. هم چنین قتلعام های مردم لبنان و کردها در کشورهای مختلف (ایران ، ترکیه ، عراق و سوریه)
امروزه دیگر به اندازه کافی اسناد و مدارک وجود دارد که شیوههای مدرن شکنجه و اعترافگیری در ۷۰ سال اخیر در منطقه توسط متخصصان شکنجه اسرائیل به کشورهای دیگر آموزش داده شده است. ارتباط نزدیک نیروهای امنیتی منطقه با نیروهای امنیتی اسرائیل و آموزش مقابله با اعتراضات در منطقه از شاهکارهای سرمایهداری جهانی بوده است. تقویت بنیادگرایی اسلامی در برابر بنیادگرایی یهودی هم از کارهای برجسته این ۷۰ سال گذشته است. تقویت بنیادگراییهای مذهبی که محصول تاسیس اسرائیل در منطقه است، یادآور جنگ های ۳۰ ساله پروتستان ها و کاتولیکها در اروپا و جنگهای صلیبی برای گسترش قلمرو حکومتی در قرون وسطی است. اما امروزه چرا نیروهای سلطهطلب جهانی تلاش میکنند تا جنگ های مذهبی و نیروهای مذهبی را از هر دو طرف تقویت کنند؟ از طرفی تکفیریها، جهادیها، القاعده و طالبان و حزبالله و…. و در جای دیگر هم بنیادگرایی یهودی و….
ما به خوبی میدانیم که در پس پرده تمام این بنیادگراییها منافع سرمایهداری جهانی مستتر است.
تعداد کشتهشدگان جنگهای هفتاد سال اخیر خاورمیانه بیش از کشتهشدگان در تمام جنگهای جهانی بوده است. جالب توجهتر آن است که هیچگونه چشمانداز روشنی برای پایان این جنگها متصور نیست. در حالی که سایر جنگهای سالهای نیمه دوم قرن بیستم هر یک با راهحل مشخصی روبرو بودند. جنگهای ویتنام یا کره و الجزایر به صورت منطقهای و محدود هر یک به نتایج مشخصی انجامید . حتی جنگهای هند و پاکستان که بقایای جنگهای استعماری بود و اهداف استعمارگران در ادامه آن رقم میخورد به نوعی آرامش رسید. اما در خاورمیانه اوضاع را به اندازهای پیچیده کردهاند که انتخابها از هر دو سو بازهم منافع نظام سرمایهداری جهانی را تامین کند. انتخاب صدام است یا مالکی ، حسنی مبارک است یا محمد مرسی ، کرزای است یا طالبان ، بشار اسد است یا القاعده و جبههالنصر، قذافی است یا جبرئیل …. واین برنامهی قدیمی چیده شده است تا در هر صورت منافع سرمایهداری جهانی در منطقه به خطر نیافتد .
اسرائیل به عنوان نیروی سرکوبگر خاورمیانه
اسرائیل نه تنها شکنجهگران ماهری داشته است که به کشورهای دیگر صادر میکند، بلکه آموزش شکنجه برای بازجویان کشورهای دیگر را نیز برعهده داشته است. عفو بینالملل و سایر سازمانهای حقوق بشری گزارشهای فراوانی از قتلعام، شکنجه و کشتار در زندانهای اسرائیل همواره منتشر کردهاند. اخرین گزارشها حاکی از وجود شکنجههای وحشتناک فلسطینیان، غیریهودیان و حتی یهودیان مخالف در اسرائیل است. مرگ عرفات، جرادات در فوریه ۲۰۱۳ در زیر شکنجه در اسرائیل… با این همه روشهای به کارگیری شکنجه در این کشور نشاندهنده تداوم شیوههای قبلی شکنجههای سیستماتیک است. در سال ۱۹۹۹ ، ، پس از آن که گروه های حقوق بشری و نهادهای خود سرمایهداری گزارشهای وحشتناکی از شکنجههای متهمان دستگیرشدگان و مخالفان در اسرائیل را دادند، دادگاه عالی یهودیان در اسرائیل حکم داد که شکنجهی مخالفان بلامانع است. (۲) این قانون ، شکنجه را تا حد مرگ مجاز میداند…
در قوانین بنیادگرایان در سراسر منطقه نیز شکنجه تا حد مرگ مجاز شمرده شده است. گویا توافق بر این است که در این منطقه اصلا نباید مسائل حقوق بشر و کنوانسیونهای ژنو و غیره مطرح شود.
شهرت شکنجهگران اسرائیلی در ایران و استفاده از روش های آنان در زندانهای به خصوص شاه و… برای مبارزان ایرانی شناخته شده است. در شکنجهگاههای شاه شلاقهای اسرائیلی معروف بود، دستگاه آپولو که در آن برای اعترافگیری از شوکهای الکتریکی همزمان در چند بخش مختلف بدن استفاده میشد، به گفته خود بازجویان ساخت اسرائیل بود. مشهور بود و شاهدان دیده بودند که برای شکنجه غفور حسنپور(اولین فرد بازداشت شده از جریان سیاهکل ۱۳۴۹) شکنجهگر از اسرائیل آوردهاند، بازجویان زمان شاه کتمان نمیکردند که در اسرائیل دوره دیدهاند…
مساله اسرائیل تنها وجود کشوری به نام اسرائیل نیست، بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه محصول بنیادگرایی اسرائیل است. مدارک و دلایل بسیار زیادی وجود دارد که بنیادگرایی اسلامی نیز در منطقه با کمک مستقیم نظام جهانی سرمایهداری به وجود آمده و تقویت شده است ( برای روشنتر شدن مطلب به مقاله جنبش مردمی و جناحهای مختلف حکومتی که در سال ۱۳۸۹ نوشتهام و در انتهای همین مقاله آمده است، توجه کنید.)
مراکز اسلامی در لندن، تقویت القاعده و طالبان در افغانستان، گسترش مدارس حقانی در پاکستان و ایجاد ارتش بنیادگرایان، به اندازه کافی مورد بحث قرار گرفته است و اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که مگر روسیه و سوریه در جبههای غیر از سرمایهداری قرار دارند که فقط حملهکنندگان به آن، مثل آمریکا و مخالفان حکومت سوریه محکوم شوند؟ آنها هم زائیده سرمایهداری برای حل بحرانهای آن هستند، پس آن چه در سوریه جریان دارد در واقع فرافکنی بحران نظام سرمایهداری است که قربانی آن مردم بی دفاع منطقه هستند. مردم سوریه، عراق، افغانستان و ایران بار این خیانت را به دوش میکشند، دفاع از هر یک از طرفین یا حمله به یک طرف، از جانب نیروهای مستقل تنها یک کج فهمی و فریب ترفندهای سرمایه داری را خوردن است. آن چه وظیفهی ما است نه دفاع از یک طرف و حمله به طرف دیگر، بلکه دفاع از مردم منطقه و تلاش برای ایجاد جبههای مستقل از نظام سرمایه داری جهانی است. سرمایهداری ای که با تمام توان خود وارد معرکه شده و برای تصاحب سهم بیشتر از منابع فراوان و انرژی ارزان، زندگی و آینده کارگران و زحمتکشان و تمامی مردم را به بازیچه گرفته است.
اما آیا مشکلات منطقهی خاورمیانه تنها ناشی از وجود اسرائیل یا بنیادگرائی است؟
برای روشنتر شدن این بحث به برخی مسائل حاد موجود در کشور خودمان بپردازیم و موضعگیریهای بر خی به اصطلاح تحلیلگرانی را مورد بررسی قرار دهیم که ادعای استقلال میکنند.
عدهای تلاش برآن دارند که تمام کاستیها و فشارهای اقتصادی بر مردم در ایران را ناشی از تحریمها بدانند و در این زمینه کمپین مخالفت با تحریم راه میاندازند و… تمام تلاش خود را صرف آن میکنند که بتوانند به هر ترتیب شده تحریمها را لغو کنند. در این زمینه بهتر است به دو نکته اشاره شود:
۱ – آیا مشکلات اقتصادی آمریکا و وجود ۴۰درصد مردمی که زیر خط فقر و بیکاری روز افزون زندگی می کنند هم بر اثر تحریم هاست؟ نکند جامعهی آمریکا هم تحت تحریم است. در یکی از این نوشتهها چنین نوشته شده است: “…از تعطیلی ۸۰ درصد صنایع و بیپولی دولت و ناتوانی در پرداخت حقوق کارمندان و کمبود گرانی وحشتناک دارو، مواد غذایی، مسکن، بیکاری سراسری و…. همگی مستقیما ناشی از تحریمهاست …” (*)
۴۵درصد از مردم آمریکا از هیچ بیمهای برخوردار نیستند و گسترش فحشا در اروپا و فقر گسترده در سراسر جوامع سرمایهداری و فشار بر نیروی کار….؟ آیا آن ها هم نشانهای از تحریمهاست. این گونه تحلیلگران هنوز محو زرق و برقها و تابلوهای رنگارنگ کشورهای سرمایهداری هستند. کشورهایی که به برکت همین جنگهای هفتاد ساله در خاورمیانه و به خاک و خون غلطیدن مردم آن هنوز توانستهاند تابلوهای رنگارنگ تمدن و پیشرفت را در ظاهر حفظ کنند و امثال این نویسندگان مقالات نیز یا فریب آنان را بخورند یا دست به خود فریبی بزنند.
۲– مشخص است که تحریمها دو وجه دارد، یکی آن که کالاهای تحریمی که قبلا از بازار آزاد تهیه میشده است و به طور قانونی در اختیار ایران بوده است، با مشکلاتی مواجه شده که در این صورت این کالاها کاملا باید از طرق غیر رسمی و به صورت قاچاق تهیه شود. این کالاها که در برابر آن چندان سختگیری هم وجود ندارد، از راه های دیگر قابل تهیه است نظیر کالاهایی که مصرف دوگانه دارد و هم اکنون تمام این کالاها در بازار وجود دارد- اما مطمئنا گرانتر از معمول.
دوم – کالاهای دارای کاربرد مشخص سلاحهای اتمی و مرتبط با انرژی هستهای و … این کالاها هیچ گاه از مجاری رسمی تهیه نمیشده است که امروز بخواهد با مشکل مواجه شود.
اما تحریمهای بانکی، این تحریمها با وجود بازار فروش تکمحمولهای و بازار نقدی معاملات نفتی که در سالهای اخیر گسترش یافته است، قابل حل بوده و به خصوص با گسترش بازار مالی و پولی و به همین جهت تا کنون بحث از کمبود منابع ارزی برای ایران در بدترین حالت هم مطرح نبوده است.
(هرچند فروش ارز با قیمت گرانتر از نرخهای رسمی در وجه اول مربوط به خود دولت است که از این طریق نقدینگیهای خود را برای پرداخت یارانهها و غیره تامین میکند، اکنون دیگر این امر کاملا روشن است که نرخ دلار در بازار آزاد در دست دولتمردان است و شرکتهای بزرگ وابسته به نهادهای قدرت تعیینکنندهی آن هستند …)
اما مسالهی جنگ: آتشافروزی و جنگ از شیوههای حل بحران نظام سرمایهداری بوده و هست، تقسیم مجدد منابع و دسترسی به منابع نفتی و انرژی ارزان…. اکنون مشخص است که هر دو وجه جنگ مورد حمایت بخشهای از جناحهای سرمایهداری است که جنگ را وسیلهی حل بحران و فروش جنگافزارهای خود میدانند. بخشی از جبههی جنگ سوریه را امریکا و متحدانش (انگلیس، فرانسه، ،عربستان،قطر و..) و بخشی را سرمایهداران نوخاستهی روسیه، چین و متحدان منطقهای آنان …
چرا جنگ راهی برای نجات خود است؟
بنیادگراها که روزی برای سرمایهداری ضرورت تحکیم مواضع خود در برابر دشمنان آن روز، یعنی بلوک شرق بودند، امروز خود به جناحی از سرمایهداری تبدیل شدهاند. این جناح از سرمایهی مالی به خصوص در منطقهی خاورمیانه که بخش بزرگی از بازار مالی جهان را در اختیار دارد، و بخصوص به خاطر درآمدهای نفتی و انباشت نقدینگی، توان زیادی در تملک و تصاحب بازارهای جهانی و هم چنین بازارهای بورس را دارد . آشوب جنگ، فروش سلاح و بازار سیاه بهترین زمینه برای گردش مالی- پولشویی و سودآوری هنگفت برای آنان است.
جنبش ضد جنگ یا جنبش رهایی:
برخی افراد نیکاندیش و انساندوست در این میان صحبت از راهاندازی جنبش ضدجنگ دارند. جنبش ضدجنگ چه مشخصههایی دارد، آیا جنبش ضد جنگ تا کنون در جهان تا چه میزان توانسته است جلو جنگها را بگیرد؟ اساسا جنبش ضدجنگ چه معنایی به جز حفظ وضع موجود دارد؟ ما ضد جنگ هستیم، چه معنایی در شرایط کنونی دارد ؟ یعنی هیچ جنگی هم صورت نگیرد؟ آمریکا و اروپا و در کل نظام سرمایهداری هم چنان در جایگاه خودشان بمانند و مردم جهان را استثمار کنند، مردم تحت ستم هم در کمال بدبختی و فقر و فلاکت زندگی کنند، همه به هم گل بدهند، جمعهها هم به دنبال فوتبال بروند و سر و صورتشان را رنگی کنند …؟؟ باید به فکر حل اساسی مشکل بود.
راه دفاع از مردم منطقه چیست؟
این راه دفاع از محکومیت یک جانبه نمی گذرد. بین برخی مشهور است که کلید تدبیر و امید همان کیک و کلید مک فارلین است که امروز سنبل قرار گرفته است. (۵) چه این امر درست باشد یا تصادفی، آن چه مسلم است “عسل و خربزه هستند که با یکدیگر ساختهاند تا پدر ما را دربیاورند”. حال در نظر بگیریم که اصلا یکی از این جناحها بر دیگری مطلقا پیروز شود، یا بشار اسد بماند یا آمریکا سوریه را تسخیر کند و جبهه تکفیری یا ارتش آزاد و غیره زمام امور را به دست گیرند، در هر حال چه خواهد شد؟ حافظ اسد و بشار نزدیک به ۵۰ سال بر سوریه حکومت کردند، حاصل آن فقر و سیه روزی و کشتار در این سرزمین بوده است. حاصل حکو مت جبهه مخالف چه خوهد بود؟ در بهترین حالت چیزی همانند مالکی در عراق و یا السیسی مجدد در مصر و یا حکو مت لیبی؛ حکومتی که سالها باید منابع و دسترنج مردم را بازهم غارت کند و در انتها اگر چیزی ماند صرف بازسازی خرابیهای ناشی از جنگهای خانمان برانداز …
جالب است که تمام مجیزگویان نظام سرمایهداری جهانی تمام تلاش خود را به کار میبرند تا مثلا اسرائیل را کشوری دموکرات و دارای آزادیهای مدنی و غیره نشان دهند، یا ترکیه را سرزمین مطلوب و الگوئی برای منطقه جلوه دهند، در حالی که اکنون مبارزات کارگران و زحمتکشان در اسرائیل و ترکیه، جنبش صلح در اسرائیل و مبارزات کارگران و زحمتکشان در هر دو کشور تحت شدیدترین فشارها قرار دارند و در این کشورها مدارک و شواهد روشن از وجود اختناق و خفقان و شکنجه و سرکوب با پیشرفتهترین شیوهها غیرقابل انکار است. بنیادگرایی مذهبی تا عمق وجود این حکومتها نفوذ دارد و همهی ارکان آن را در بر گرفته است و برای حاکمیت ایدئولوژیک خود هرگونه جنایتی را مجاز میدانند. در چنین شرایطی بازهم به اصطلاح روشنفکران خودفروخته و فریب خوردهای برای فرار از بنیادگرایی اسلامی، به بنیادگرایی یهودی پناه میبرند. همان گونه که برعکس آن را هم در برخی به اصطلاح روشنفکران دیگر شاهد هستیم، گویا این افکار منجمد تنها باید به نوعی از بنیادگرایی باور داشته باشند. زندانهای ترکیه بزرگترین زندان ِروزنامهنگاران در جهان است و تنها زمانی مقام اولی را از دست داد که در ایران چهل روزنامهنگار یک جا دستگیر شدند …
راه چاره چیست ؟
در این هفتاد سال گذشته تمام تلاش نیروهای متجاوز و سلطه طلب، محو و نابودی نیروهای مستقل و آزادیخواه بوده است. نیروهای سلطهطلب با معاملات پشت پرده و بده بستانهای موضعی یا کلی، همواره بر سر تسلط بر تمامی منطقه یا یک کشور مشخص، به معامله پرداختهاند و دراین معاملات میان خود، استقلال و آزادی مردم منطقه را معامله کردهاند و در غالب موارد در برابر قتلعامها و سر کوب نیروهای مستقل راه سکوت را برگزیدهاند. در این زمینه نمونه های بسیار وجود دارد که میتوان یک به یک آنهارا برشمرد. از آن جمله قتلعام روشنفکران در ایران در دهه شصت، یا سکوت کامل شوروی آن زمان در برابر کودتای ۲۸ مرداد، یا همچنین قتل عام اردوگاههای فلسطینی صبرا و شتیلا که پایهی سرکوب نیروهای چپ و گسترش بنیادگرایی در میان مبارزان فلسطینی بود و حتی آخرین قتل عام (اردوگاه اشرف) که در سکوت کامل و موافقت قدرتهای بزرگ صورت گرفت.
و اکنون لشکر کشی به سوریه و در انتها توافق برای ادامه کشتار مردم منطقه و باقی نگه داشتن منطقهی آشوب برای آیندهای دیگر.
اما در این میان مطلب مهم آن است که روشنفکران و در مجموع نیروهایی که توانائی مقابله با این مسایل را دارند در این هفتاد سال نتوانستهاند همبستگی وهمآهنگی متشکلی برای مقابله با این شرایط بیابند. آنان در بسیاری موارد با گمراهی و ندانم کاری، ارتش ذخیرهی یک جناح از سرمایهداری در برابر جناح دیگر شده اند و جناحهای سرمایهداری در این زمینه (به خصوص پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی آن زمان و یکدست شدن نظام سرمایه داری ) با دست به دست کردن قدرت و در انتها حفظ سلطهی خود در منطقه در بسیاری از موارد توانستهاند نیروهای مبارز و مستقل منطقه را به دنبال خود بکشانند . تا زمانی که نیروهای مستقل مردمی به یک نیروی مادی به لحاظ تشکل و سازماندهی تبدیل نشده اند، اختلاف درون سرمایهداران نه تنها هیچ سودی برای مردم ندارد، بلکه شاید در بدتر شدن وضعیت و بیکاری و فقر و جنگ و کشمکشهای مشتی آزمند و حریص، بدتر هم بشود . تا زمانی که مردم آزادیخواه و کارگران و زحمتکشان به یک نیروی مادی تبدیل نشدهاند و وحدت و حرکت آن ها در سراسر قلمرو زندگی یک بخش، یک منطقه و یک حرکت اجتماعی سراسری خود را نشان نداده است، چگونه میتوان از اختلاف میان حاکمان خشنود بود، زیرا که این اختلاف سبب کشمکش و هرج و مرج بیشتر و در نتیجه استثمار وحشیانهتر می شود.
اصولا به ما چه مربوط که دو دیوانه با یکدیگر میجنگند، ما باید عاقلان را گرد یکدیگر جمع کنیم که زمینه جنگ را بخشکانیم، نه آن که در جنگ بین دو دیوانه مشارکت کنیم…….
اکنون نزدیک به یک دهه است که بنیادگرایی دیگر آن عملکرد سابق را برای نظام سرمایهداری ندارد. عملکرد سابق این بنیادگرایی، کنترل نیروهای آزادیخواه و مستقل و قتل عام آنان در مواردی بود (قتلعام روشنفکران در دهه ۱۳۶۰یکی از آن موارد است) اما پس از دو دهه که از این قتلعامها گذشته است اکنون بنیادگرایی به عنوان وزنهی تعادل و حفظ وضع، موجود، مورد استفاده قرار میگیرد هرچند در ابتدای قرن بیست و یکم افکار عمومی علیه بنیادگرایی بسیج شد و بهخصوص از انفجار برجهای دوقلو در ۱۱ سپتامبر، اما ضرورت وجود این نیرو به عنوان وزنه تعادل سرمایهداری در برابر نیروهای لیبرال ، به خصوص در خاورمیانه، هم چنان از میان نرفته است. بنیادگرائیای که این بار میتواند در نظامهای پارلمانی آرائی نیز بدست آورد .
امروزه هم بنیادگرایان و هم قدرتهای سلطهطلب به خوبی می دانند که در منطقه در اقلیت کامل هستند و تنها یا کشتار و شکنجه و اعدام و سرکوب میتوانند حاکمیت خود را تثبیت کنند . بر عکس نیروهای مستقل و مردمی به خوبی میدانند که در اکثریت عددی کامل هستند و اصلا نیازی به روشهای غیر متعارف ندارند، درهر بخش یا کشوری که حتی یک انتخاب نیمه آزاد برقرار شده است، چپ ها و مستقل ها بیش از از ۳۰ الی ۴۰ درصد آراء را داشته اند، نمونه، مصر، عراق، ترکیه، تونس و…. (۶) درست پس از آن که بنیادگراها و نیروهای متحد سرمایه جهانی فهمیدهاند که اکثریت عددی هم ندارد….و به رغم همه اهرم های قدرتی که در اختیار دارند توده های مردمی با آنها مخا لف هستند،
همه قوانین شناخته شده خودشان را زیر پا گذارده و بالاجبار، دست به کشتار و سرکوب زدهاند… که نمونهی آن در مصر و ترکیه و…. قابل مشاهده است . نفرت از نظام سرمایهداری در همه زمینهها بهخصوص در خاورمیانه به گونهای آشکار قابل رو یت است .
در همین راستا است که دو وجه سرمایهداری در سرکوب نیروهای نسبتا مستقل ، تردیدی به خود راه نمیدهند زیرا از هرگونه استقلالی در وحشتاند. از نمونههای جدید آن: کشتار رهبران مستقل ارتش آزاد سوریه یکی پس از دیگری. قتلعام اردوگاه اشرف را نیز در این رابطه باید دانست که در آن همه جناحهای متفاوت حفظ وضع موجود ، هر یک به دلایل خاص خود در آن مشارکت داشتند. تقویت ملیگرائی در کردستان و ایجاد کنگره ملی کرد و قتل رهبران مستقل کرد در پاریس در پی سازشهای پ.ک.ک و تلاش در منزوی کردن نیروهای مستقل مبارز کرد را در همین راستا باید ارزیابی کرد. از نمونههای قدیمتر آن کشتار رهبران مستقل کارگری در عراق (۳) در طی جنگ های داخلی و سرکوب کارگران در مصر در قیام نان و…
اما به رغم آنکه نیروهای مستقل و کارگری در منطقه کم نیستند و حتی به لحاظ عددی در همین شرایط سرکوب ،کثرت و کارآئی آنان قابل مشاهده است ، اما از داشتن انسجام و یکپاچگی و همچنین سازماندهی نیروهای آزادیخواه واقعی بیبهره هستند . هر چند که سرکوب مداوم و رشد بنیادگرایی و از هم پاشیدن اردوگاه شرق در سی سال گذشته میتواند عامل مهمی در به وجود آمدن این شرایط باشد اما نمیتواند همهی مساله باشد . زیرا شاهدیم که و ضعیت این نیروهای مستقل و کارگری با در نظر گرفتن شرایط نسبتا مشابه در برخی کشورهای (از جمله آرژانتین و شیلی ) آمریکای لاتین بسیار بهتر از وضعیت آْنها در خاورمیانه است . پس باید به دنبال دلایل دیگر نیز برای این و ضعیت بود از جمله:
الف . پراکندگی نیروهای مستقل و کارگری و عدم خودباوری آنها به نیروی خود که میتواند یکی از دلائل آن عدم آشنائی و شناخت آنان از یکدیگر باشد.
ب. عدم تشکل و سازماندهی متناسب با شرا ئط هر یک از کشور های منطقه .
ج. وجود فرقه گرایی و گروه گرایی که میراث دوران استعمار است و هنوز به اندازه کافی مضرات آن برای نیروهای جوان و فعال و هم چنین برخی قدیمیترها مشخص نشده است .
عدم ارائه برنامهای فرا گیر مقابل نظام سرمایهداری که این مهم وظیفهی نیروهای مستقل و کارگری است .
مهمترین موارد فوق همان است که نیروهای مستقل و کارگری باور کنند که هیچ راه دیگری برای نجات این منطقه زرخیز و درگیر جنگهای هفتاد ساله ، بهجز وحدت و انسجام آنها نمانده است . تغییر و تبدیل قدرت در منطقه از جناحی به جناح دیگر سرمایهداری ، راه حل مشکلات و بیرون راندن سلطهطلبان نیست. این امر بارها در طی این سالها تکرار شده است . نیرو های جدیدی با شعارهای استقلال و آزادی به منصه ظهور رسیده اند و برای مدتی موفق شدهاند تا حرکتهای اجتماعی را به دنبال خود بکشانند، اما از آنجا که به اصل نظام سودمحور نپرداختهاند به زودی در راس این نیروها، سرمایهداران سودطلبی قرار گرفتهاند که ارضا خواستههای خود را در وحدت با سلطهطلبان یافتهاند. بارزترین نمونهی آن را در ظهور ناصریسم در کشورهای عرب شاهد بودهایم که با در گذشت جمال عبدالناصر به عنوان پیشوای این تفکر جانشینانش با سرعت هر چه تمامتر به سازش با نیروهای سرمایهداری و سلطهطلب تن دادند و پایگاه بزرگی برای سلطه درازمدت قدرتهای سرمایهداری شدند و اخوان المسلمینها و سایر نیرو های مذهبی که به بزرگترین بانکداران متحد سرمایهداری جهانی در سراسر خاور میانه تبدیل شدهاند .
=============================================
(*)…..، (اخبار روز۸/۶/۹۲ مقاله بازگشت دوباره گشت ارشاد، تفسیر خود اخبار روزی ها)
(۱) هرچند در جنگ جهانی اول پس از فروپاشی کشور عثمانی این منطقه میان قدرت های غالب در جنگ جهانی اول تقسیم شد . اما مردمان منطقه وهمچنین قدرت های غالب این تقسیم بندی را نپذیرفتند ودر نتیجه کشمکش ها جریان داشت . بطوری که در جنگ جهانی دوم یکی از منطقه های نبرد ولشکر کشی ،خاورمیانه بود
۲)TTp bh //..tnews.ir khAbur/6D136249967.hTmi
(۳) مراجعه کنید به مقاله و ضعیت کارگران در عراق در وبلاگ کانون مدافعان حقوق کارگر
و مبارزات کارگران در مصر در سالهای ۲۰۰۴. و اخبار بی .بی سی. در دهم ژوئن ۲۰۱۳ در باره قتل سه زن از رهبران کرد
۴) مراجعه شود به مقاله “چرا طرح تحولات اقتصادی با این سر عت تصویب شد ” نوشته شده در خرداد ۱۳۸۹ منتشره در وبلاگ کانون مدافعان حقوق کارگر”
ژنرال حمید گل مدیر سابق سازمان اطلاعات ارتش پاکستان که سازمانده اصلی طالبان افغانستان که آنها را علیه روسها تجهیز کرده است، به صراحت میگوید که پاکستان و امریکا در تجهیز طالبان در پاکستان و افغانستان نقش داشتهاند. طالبان در افغانستان و به تبع آن و برای پشتیبانی از آن طالبان پاکستان بوجود آمد. گروههای تندرو و سلفی از نزدیکان این ژنرال پاکستانی هستند که به وسیلهی او تجهیز شدهاند. اوبه صراحت گفت طالبان پاکستان از کانال امریکاییها تغذیه میشوند.همچنین هیلاری کلینتون در جلسه کمیته فرعی تخصیص بودجه در مجلس نمایندگان امریکا در خصوص ایجاد شبهنظامیگری در پاکستان و ارتباطش با جنگ دوگانه امریکا علیه شوروی سابق در افغانستان گفت: باید بگویم مشکلاتی که اکنون با آن روبرو هستیم تا حدود زیادی با مسئولیت خود ماست و باید بگویم که ما خود در تشکیل آن دخیل بودهایم. ما تاریخچهای از ورود و خروج به پاکستان داشتهایم. بگذارید یادآوری کنم کسانی که امروز با آنها میجنگیم بیست سال قبل با سرمایهگذاری ما تشکیل شدند. ما این کار را انجام دادیم چرا که در جنگ با اتحاد جماهیر شوروی درگیر بودیم.
(۵)ماجرای کیک و کلید مک فارلین ،نماینده ویژه امریکا در سال ۱۳۶۴ جنجال زیادی را در آن زمان بر پا کرد .مک فارلین مشاور امنیت ملی ریییس جمهور آمریکا برای تحکیم روابط بگونه ای مخفیانه سفر چند روزه ای به ایران داشت که با یک انجیل و یک کیک به صورت کلید وارد ایران شد وچند روزی با مقامات ایران به گفتگو پرداخت. آن زمان ایران و آمریکا در ظاهر دشمنان هم بودند ودر بخلوت مراوده داشتند . گفته میشود رئیس جمهور فعلی جزء هیات مذاکره کننده بود fa.wikipedia.org/wiki/ماجرای_ایران–کنتر
(۶)
http://www.islamtimes.org/vdcg3z9u.ak9yn4prra.html
آخرین انتخابات ترکیه حزب دموکرات مستقل کردها با افزایش ۱۰ کرسی نمایندگی تعداد نمایندگان خودرا به ۳۶ نفر افزایش داد و حزب چپگرای جمهوری خلق با افزایش ۲۳ کرسی تعداد نماینگان خودرا به ۱۳۵ نفر افزایش داد که این تعداد بیش از ۳۰در صد از نمایندگان را تشکیل میدهند و این در حالی است که در این انتخابات که تحت حاکمیت همین نظام انجام میگیرد حزب راستگرای mhp تعداد کرسی هایش از ۷۱ کرسی به ۳۵ رسید یعنی به کمتر از نصف رسید.
همچنین در مجلس موسسان تونس تعداد نیرو های مستقل و چپ قابل ملا حظه هستند . نگاه کنید به .http://www.asnoor.ir/Public/News/ViewNews.aspx?Code=791850
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.