تجسم اعتراض و انقلاب/ بهزاد کامبوزیا

نگاهی اجمالی به آثار تجسمیِ برآمده از جنبش «زن، زندگی، آزادی»

در هفته‌های اخیر فشردگی و شدت رویدادها و تحولات مهم آن‌چنان زیاد بوده و است که احتمالاً برای بسیاری از ما معنای گذر زمان را دگرگون کرده؛ به طوری که تصور وضعیت ایران در روزهای پیش از قتل مهسا (ژینا) امینی مانند به‌خاطرآوردن یک خاطره‌ی بسیار دور است. این فشردگی و تراکم در تولید آثار هنری نیز به چشم می‌خورد. روزانه ده‌ها تصویر در فرم‌های مختلف هنری با موضوع خیزش سراسری ایران ساخته و منتشر می‌شوند. هنرمندان ایرانی و غیرایرانی بسیاری در رشته‌های مختلف هنری از نقاشی و عکاسی و طرح‌های گرافیکی و نقاشی دیجیتال تا چیدمان‌ها و پرفورمنس‌های خیابانی و محیطی، از کمیک و کارتون تا گرافیتی و دیوارنگاری و غیره، همگی با این خیزش همراه شدند و آن را منبع الهام و موضوع کارهای خود قرار دادند.

تصویر جنبش را روایت می‌کند

نام هنرمند: alphonza

از ۲۵ شهریور تاکنون جوانان و نوجوانان ایرانی با فریادی رساتر از همیشه و برای بار دیگر به حکومت جمهوری اسلامی «نه» گفته‌اند و به روش‌های مختلف و در قالب‌های گوناگون ارزش‌های نوین و آزادی‌خواهانه‌ی خود را با هم و با دیگران به اشتراک گذاشته‌اند؛ ارزش‌هایی که به خوبی در شعار «زن، زندگی، آزادی» خلاصه شده‌اند؛ ارزش‌هایی که مطلقاً انسانی و کاملاً زمینی‌اند و محصول تجربه‌ی زیسته‌ی آن‌ها است و نه یک مکتب یا ایدئولوژی خاص. همین پررنگ‌بودن ارزش‌های انسانی یکی از مهم‌ترین دلایل همگانی‌شدن و حمایت بسیاری از مردمان از این خیزش بوده. این یک اعلام موجودیت است؛ از طرف همه‌ی کسانی که در این دهه‌ها طعم تحقیر و سرکوب و ناچیز انگاشته‌شدن را چشیده‌اند.

 

نام هنرمند: qnvti

تا امروز اغلب آثار تجسمی‌‌ که در فضای مجازی منتشر شده، بیش از آن‌که در کار خلق یا پیشنهاد یک صحنه یا نماد اعتراضی باشند، در تلاش برای بازسازی گرافیکی صحنه‌هایی واقعی‌‌اند که پیشاپیش توسط معترضان خلق شده‌اند. این تصاویر واقعی که توسط خود معترضان یا شهروند-خبرنگاران حاضر در صحنه ثبت و منتشر شده‌اند، مهم‌ترین منبع الهام هنرمندان بوده‌اند. دلیلش به سادگی هم در سرعت بالای وقوع حوادث است و هم در خود آن تصاویر. به راستی آن‌چه از کف خیابان‌های ایران به شکل فیلم و عکس به دست ما می‌رسد، از هر نظر آن‌چنان تکان‌دهنده و مسحورکننده است و دارای نوعی زیبایی‌شناسی است که گویی هنرمند برای بازتولید آن، نیاز زیادی به به‌کارگیری قوه‌ی تخیل خویش ندارد و فقط کافی‌ست تا همان صحنه‌ها را در مقابل چشم مخاطب قرار دهد تا او تحت‌تأثیر قرار بگیرد.

نام هنرمند: MahshidMeschi

بنابراین به دلیل سرعت بالای وقوع حوادث و حجم زیاد تصاویر بسیاری از طراحان و نقاشان بیش از پیش به ابزارهای نقاشی دیجیتالی روی آورده‌اند تا بتوانند آثارشان را در سریع‌ترین زمان ممکن در اختیار مخاطب قرار بدهند. شاید به همین دلیل از نظر فرمی کارها بیش‌تر به پوستر شباهت پیدا می‌کند؛ حتی برخی از هنرمندانی که اغلب در آثارشان از واضح‌گویی و اشاره‌ی مستقیم به موضوعی خاص دوری می‌کردند، این روزها به طرح‌های ساده و گرافیکی روی آوردند؛ با یک موضوع خاص و لحنی صریح و برای مخاطبی مشخص؛ مثلاً در حمایت از یک قهرمان مردمی یا در سوگ یکی از کشته‌شدگان یا در تحسین از یک اقدام شجاعانه یا نکوهش مستبد؛ البته این ساده‌شدن و گرافیکی‌شدن آثار دلیل دیگری جز سرعت هم دارد و آن تمایل هنرمندان به همراهی و هم‌صدایی هرچه بیش‌تر با معترضان است که موجب شده طرح‌ها ساده‌تر و کاربردی‌تر باشند و بیش از آن‌که بیان‌گر درونیات و زبان شخصی هنرمند باشند، بیان‌گر شعارها و خواسته‌های معترضانند. به همین دلیل مردم بسیاری این آثار را استفاده می‌کنند و آن‌ها را در دست افراد حاضر در تجمع‌ها یا روی اعلامیه‌ها یا روی دیوارها می‌توان دید. درست است که این امر از طرفی باعث شده عمر این آثار به درازای عمر اخبار باشد و احتمالاً بیش‌ترشان با رسیدن موج بعدی خبرها از یاد می‌روند، اما از طرف دیگر در کنار هم و در مجموع مانند اسناد تاریخی در حافظه‌ی تصویری ایرانیان باقی خواهند ماند و در آینده به آن‌ها رجوع خواهد شد.

نام هنرمند: legomahi

هم‌چنین این حجم بالای آثار تا حد معضل همیشگی فقدان یا کمبود تصویر و خالی‌بودن حافظه‌ی تصویری را در این جنبش برطرف کرده است؛ کمبودی که در اعتراضات سراسری آبان ۹۸ و دی‌ماه ۹۶ و سایر خیزش‌ها به وضوح وجود داشت و به دلایل متعددی این خیزش‌ها آن‌طور که می‌بایست مورد توجه هنرمندان تجسمی قرار نگرفتند. هرچند ممکن است این خبرمحورشدن آثار تجسمی در یک شرایط عادی امری نامطلوب برای برخی هنرمندان به حساب بیاید، اما در چنین روزهایی که توجه اکثریت مردم و نیز مخاطبان هنر تجسمی روی نبرد با استبداد و نمادهای آن است، این تولید بیشینه‌ی آثار اعتراضی -فارغ از کیفیت آن‌ها- نشانه‌ی روشنی از آگاهی و تعهد هنرمندان در همراهی با فریاد حق‌خواهی جامعه است و این‌که هنرمندان تجسمی نیز مانند سایر اقشار می‌خواهند در این انقلاب نقش خود را به تمامی ایفا کنند و به بهترین نحو پژواک صدای مردمی باشند که خود از آنانند؛ البته این دیجیتالیزه‌شدن طبیعتاً درباره‌ی همه‌ی آثار درست نیست. هستند هنرمندانی که هم‌چنان در فرم‌های غیردیجیتالی نیز به خوبی کار می‌کنند یا هنرمندانی که آثارشان در ضمن همراهی با این خیزش لزوماً حاوی یک شعار یا در حال بازتولید یک تصویر یا موقعیت واقعی نیست، اما در فضای مجازی حضور کم‌رنگ‌تری دارند و در آینده آن‌ها را در گالری‌ها خواهیم دید.

نام هنرمند: m_melgrati

این یادداشت مجال بررسی دقیق نقش اینترنت و رسانه‌های اجتماعی در این خیزش و تأثیر آن در آثار هنری را ندارد، اما نمی‌توان از این نقش غافل شد. فراموش نمی‌کنیم که حکومت مانند همیشه در تمام این مدت تا جایی که در توانش بوده، اینترنت را برای شهروندان عملاً مسدود نگه داشته. کاربران هم به دشواری از معدود مجراهای ضعیف و باریکی که برای ارتباط با دنیای آزاد باقی مانده، حداکثر استفاده را می‌کنند، اما با تمام این محدودیت‌ها و موانع به نظر می‌رسد هیچ پدیده‌ی اجتماعی و اعتراضی‌ای در تاریخ تا این اندازه از شبکه‌های اجتماعی سود نجسته باشد. در کم‌تر از چند روز ما شاهد رکورد تاریخی و چندصدمیلیونی تکرار نام مهسا (ژینا) امینی در فضای مجازی بودیم. ارسال بی‌شمار عکس و فیلم از صحنه‌های اعتراضات خیابانی، انتشار نام و تصاویر کشته‌شدگان و همدردی جمعی با خانواده‌های دادخواه، انتشار فراخوان‌ها و بیانیه‌ها، آگاهی‌رسانی از شهرهای مختلف، مقابله با شایعه‌پراکنی و اخبار نادرست، به‌اشتراک‌گذاشتن تجربه‌های کاربران در مواجهه با دستگاه سرکوب، ایجاد شرمساری برای سرکوب‌گران و ماله‌کشان حکومت در داخل و خارج از ایران و غیره.

نام هنرمند: شهرزاد رجبی shahrzadrajabii

در کنار همه‌ی این‌ها هنرمندان هم از این ابزار نهایت استفاده را کرده و می‌کنند تا فریاد خود و مردم را به گوش جهانیان برسانند. از طرفی به دلیل اعتصاب‌ها و شرایط غیرعادی کشور و همین‌طور برای ادای احترام به خون‌های ریخته‌شده و خانواده‌های داغ‌دار تعداد زیادی از گالری‌های هنری در حالت تعطیل باقی مانده‌اند و این سبب شد تا شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی مهم‌ترین پلتفرم موجود برای ارائه‌ی آثار هنرمندان باشند؛ البته در کنار خیابان.

 

 

 

 

خیابان برعکس گالری دست سانسورچی را رو می‌کند

بیش از شصت روز پس از قتل دردناک مهسا (ژینا) امینی هم‌چنان بسیاری از شهروندان در جای‌جای ایران برای خون‌خواهی از این قتل فجیع و جنایات پس از آن و برای بازپس‌گرفتن حق اساسی تعیین سرنوشت از دستان حاکم بی‌کفایت هر روز در خیابان‌ها حضور دارند و این حضور پرقدرت‌تر از هر زمان دیگری در تاریخ جمهوری اسلامی است. این شعله‌های خشم و این حضور هر روزه در خیابان به هنر خیابانی و محیطی نیز اهمیت ویژه‌ای بخشیده. آثار اعتراضی بسیار تأثیرگذاری در خیابان‌ها و در محیط‌های عمومی به چشم می‌خورد؛ آثاری که توسط هنرمندان گمنام و احتمالاً بسیار جوان روی دیوارها خلق می‌شوند؛ از گرافیتی‌ها و دیوارنگاری‌های متعددی که با موضوعات مختلف و با لحنی تند و اعتراضی بر در و دیوار شهرها ظاهر شده و با رهگذران حرف می‌زنند تا پرتره‌های دردناک کودکان کشته‌شده و شعارنویسی روی دیوارها، جعبه‌ها (سکوها)ی برق، اسکناس‌ها و روی هر چیزی که در معرض دید عموم قرار دارد. از چیدمان‌های مفهومی کوبنده مانند به‌رنگ‌خون‌درآوردن جوی‌ها و حوض‌ها در محیط‌های شهری تا رقص‌ها و پرفورمنس‌های انفرادی که یادآور تصاویر خدانور لجعی، جوان کشته‌شده در زاهدان و سایر کشته‌شدگان است.

بوم یک هنرمند خیابانی خودِ خیابان است و همه‌ی آن‌چه درون دل خود دارد و مخاطبش نیز همه‌ی شهروندان. هنر خیابانی ویژگی‌های بسیاری دارد که آن را به یکی از تأثیرگذارترین انواع هنر تجسمی تبدیل می‌کند. یکی از آن‌ها شاید زیرپاگذاشتن قانون و پذیرفتن خطر از طرف هنرمند است. هنرمند خطر دستگیری یا حتی کشته‌شدن را به جان می‌خرد تا اثر خود را در یک محیط عمومی خلق کند؛ مثلاً روز پنج‌شنبه، نوزدهم آبان، در کرمانشاه مأموران امنیتی به اردلان قاسمی در حالی که داشت شعارنویسی می‌کرد، سه گلوله شلیک کردند و جان او را گرفتند. از طرفی مخاطب نیز به این خطر آگاه است؛ چراکه خود به خوبی با خیابان آشناست و این خطرپذیری را یک ارزش مضاعف می‌پندارد. با این نگاه هر اثری که در خیابان خلق می‌شود، فارغ از موضوعش همیشه نشانی از شجاعت خالق خود را نیز با خود همراه دارد.

 اما چیز دیگری که به هنر خیابانی ارزش مضاعف می‌دهد، ‌-‌برخلاف سایر اشکال هنری- پدیده‌ی سانسور است. آثار خیابانی و محیطی معمولاً به سرعت توسط مأموران سانسور می‌شوند، اما دلیل مهمی وجود دارد که باعث می‌شود سانسور در برابر هنر خیابانی همیشه شکست بخورد. جدال هنرمند خیابانی و سانسورچی روی دیوارهای شهر اتفاق می‌افتد و نه در فضای بسته و دور از چشم سایرین. در محیط عمومی خودِ عمل سانسور و نتیجه‌ی آن برای همگان قابل‌مشاهده است و سانسوری که قابل‌مشاهده باشد، شکست خورده. برای همین بر خلاف روال همیشگی اعمال سانسور بر هنرهای تجسمی که پشت درهای بسته‌ی وزارت ارشاد اسلامی انجام و باعث مرگ تدریجی اثر می‌‍شود، در خیابان سانسور بیش از آن‌که بتواند به اثر آسیب برساند، ناخواسته آن را بیش‌تر در مرکز توجه قرار می‌دهد و معناهای عمیق‌تری نیز به آن اضافه می‌کند. به عبارت دیگر سانسور این‌جا درست بر خلاف هدف سانسورچی عمل می‌کند.

تخریب به مثابه هنر

یکی دیگر از کنش‌های اعتراضی رایج در این خیزش و هم‌چنین در اعتراضات سال‌های اخیر تخریب است؛ آن هم تخریب برخی آثار هنری است که در راستای تبلیغات حکومت و با بودجه‌ی عمومی ساخته و در سطح شهرها نصب شده‌اند. رنگ‌پاشی به مجسمه‌های افراد حکومتی، تغییر نام خیابان‌ها و پارک‌ها، به‌آتش‌کشیدن مجسمه‌ها و تمثال‌های رهبران جمهوری اسلامی و غیره. این‌ها تقریباً در تمام شهرها اتفاق افتاده؛ تا جایی که شهرداری کرمان (زادگاه قاسم سلیمانی) ناچار به گماشتن چند نگهبان برای حفاظت شبانه‌روزی از مجسمه‌ی قاسم سلیمانی در یک میدان شدند. تعدادی از مجسمه‌های سالم یا نیمه‌سوخته نیز جمع‌آوری شده و به انبارها منتقل شدند تا از آتش خشم معترضان در روزهای بعد در امان باشند. برخی شهرداری‌ها نیز برای پیشگیری از تکرار رنگ‌پاشی خودشان تصاویر قاسم سلیمانی را تخریب کردند و با رنگ پوشاندند.

نمونه‌های بسیار زیادی از تصاویر و مجسمه‌های به‌ رنگ ‌خون‌درآمده، به آتش کشیده‌شده یا خردشده‌ی مسئولان نظام در شهرها دیده می‌شود که خود از نظر نمادین گویای بسیاری از واقعیت‌هاست؛ اما تخریب به مثابه‌ی هنر یا به عنوان یک حرکت نمادین هنری و اعتراضی در کشورهای دیگر نیز استفاده شده و همیشه موضوعی داغ بین مردم و هنرمندان و فیلسوفان هنر و حتی حقوقدانان بوده است. مثال‌های زیادی از تخریب به عنوان کنش هنری در تاریخ هنر معاصر وجود ندارد؛ چراکه اغلب این کار مخفیانه و به طور ناشناس انجام می‌شود، اما به عنوان نمونه پییر پینونچلی Pierre) (Pinoncelli هنرمند فرانسوی که دو عدد از هشت نمونه‌ی «سرچشمه»ی مارسل دوشان را تخریب کرد تا احتمالاً تعریفی را که موزه‌ها از اثر هنری ارائه می‌کنند، به چالش بکشد یا هنرمند روس پیوتر پاولنسکی (Pyotr Pavlensky) که بانکی را که در مکان زندان تاریخی باستیل در پاریس احداث شده بود، به آتش کشید. این حرکت یادآور به‌آتش‌کشیدن زندانی در همین مکان به نام باستیل است که به دست مردم پاریس در چهارده ژوییه‌ی ۱۷۸۹ فتح و باعث پیروزی انقلاب کبیر فرانسه شد و تا امروز نیز روز چهارده ژوییه با عنوان «روز باستیل» یا «روز ملی فرانسه» جشن گرفته می‌شود. پاولنسکی برای این آتش‌افروزی شاعرانه و پردردسر خود به سه سال زندان و جریمه‌ی نقدی محکوم شد. او در دادگاه اجازه یافت تا از دلایل خود برای آتش‌زدن آن بانک دفاع کند و حتی در آخر دفاعیات خود را به مارکی دوساد، نویسنده و فیلسوف قرن هجدهم تقدیم کرد، اما این مجازات در ایران بسیار سنگین‌تر است و حتی ممکن است به قیمت جان انسان تمام شود. با این حال به نظر می‌آید روز‌به‌روز به شجاعت و اراده‌ی مردم افزوده شده و هر روز تعداد بیش‌تری از نمادهای حکومتی تخریب می‌شوند.

پانوشت‌ها:
۱- نام هنرمندان برخی آثار استفاده‌شده در این گزارش نام کاربری صفحه‌ی اینستاگرام آن‌ها است.
۲- همه‌ی تصاویر استفاده شده در این گزارش از صفحات مجازی iranianpopart و khiabantribute در اینستاگرام برداشته شده است.
۳- تصویر ابتدای این مقاله مربوط است به اجراهایی از هنر تجسمی اعتراضی دانشجویان هنر دانشگاه تهران

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)