اگر واقعا به فکر تحول مدرن کشورتان و پایان دیکتاتوری فاجعه بار کنونی باشید، پش باید جرات بکنید که این را هم ببینید که جنبش «زن/زندگی/آزادی» در حال فروکش کردن است و علت فروکش کردنش از یکسو خشونت حکومت و از طرف دیگر گرایش متقابل بخشی از جنبش مدنی نوین به حرکت هیستریک و به کُنش اراده گرایانه و سیاه/سفیدی یا آنتاگونیستی بود. یا از یکسو حکومت جبار توانست خوب میان ملت شروع به تفرقه اندازی بکند و این کار را با تفرقه میان تیم ملی و مردم انجام داد. از طرف دیگر بخشی از ملت دچار شور حسینی شده است و واقعا خیال کردند که حال ایران در موقعیت جنگی و نهایی قرار دارد و قرار است اول در کردستان جنگ خیابانی رخ بدهد و بعد بقیه قیام سراسری بکنند و مرتب اعلامیه های اینگونه دادند و دیدیم جز قربانی کردن جوانان ما در کردستان و زاهدان و فروکش کردن میزان اعتراضات نتیجه ایی نداد ( همانطور که در مقاله ی اخرینم پیش بینی کرده بودم و علت ساختاریش را نشان دادم). زیرا شما به جای اینکه حال جنبش مدنی و رنگارنگ را که با اکسیونهایی چون انداختن روسریها به اتش و عمامه پرانی و با تظاهرات رنگارنگ در داخل و خارج کل فضای خیابان و خانه و سیاست را عوض کرده بود و یک فضای مدنی و دنیوی ایجاد کردد، به جلوتر ببرید،‌ آنها را با خواستهای مدنی و مردمی دیگر از خواستهای طبقاتی تا خواستهای اقوام و خواستهای برابری جنسی و جنسیتی و رنگارنگی مذاهب و مسالک و غیره پیوند بزنید، به عقب بازگشتید و هرچه بیشتر هیستریک و سیاه/سفیدی سخن کردید و خواستید سریع قیام ملی بیافرینید که بهایش را دیدید و می بینید و اینکه مرتب روز قیام را به تعویق می اندازید و اینگونه وعده و وعیدهای دروغینی می دهید که در نهایت جنبش را دلسرد می کند و بویژه باعث می شود که «مرددها و وسطی ها» هرچه بیشتر به جنبش نپیوندند و ریزش درون حکومتی بیشتر نشود. از طرف دیگر بجای اینکه هرچه بیشتر حرکات پرفورماتیو مدرن برای نهادینه ساختن دیسکورس و ذایقه ی نوین و مندی راه بیاندازید ، یا مثلا طرح پیشنهادی من یعنی طرح رادیکال و مدرن «بوسه بازی و بوسه پرانی , fh» را راه بیاندازید و اینگونه حکومت را هرچه بیشتر مستاصل بکنید، شروع کردید به شکل زبان و ذایقه حکومتی از خودی و غیر خودی سخن گفتید، یا اینکه وسطی وجود ندارد و اینگونه فضا را خشن تر و هیستریک کردید و انطور که حکومت می خواست. بجای اینکه هرچه بیشتر هزار رنگ بشوید و به هرکسی اجازه بدهید به شیوه ی خویش اعتراض بکند و اینگونه هزار گسست را در حکومتی ها ایجاد بکنید و وسطی ها را رنگارنگ بسازید، یا با طرح راههای مورد علاقه و مدنی آنها هرچه بیشتر آنها را به سوی خویش جذب بکنید، حتی اگر جرات اعتراض مستقیم نمی کنند. بجای این کار مهم و تولید رنگارنگی نوین، کار به جایی رسیده بود که می گفتید چون در زاهدان کشتار می شود، در جای دیگری نباید بخندید و یا اکسیونی متفاوت و شاد داشته باشدی. یعنی هرچه بیشتر حسینی و هیستریک عمل می کردید. اینکه از یاد بُردید که درست است چالش در خیابان و در رسانه ها میان نیروهای معترض و حکومت جبار صورت می گیرد، اما برنده ی اصلی کسی است که بتواند صحنه را بدست بگیرد و ذایقه و دیسکورس خویش را بر صحنه حاکم بکند و اینگونه هرچه بیشتر سنگرهای مدنی از خانه تا دانشگاه و ورزشگاه را بدست بگیرد و در سنگرهای دیگر چون مجلس و ارتش و حکومت هر چه بیشتر تنش و تفرقه در برخورد با خواستهای برحق مردم بوجود بیاورد. اتفاقی که در سی چهل روز اول جنبش در حال رشد بود ولی با رشد گرایش هیستریک و جنگی در درون جنبش و با تحریک برخی نیروهای برانداز و افراطی در خارج، انگاه جنبش مدنی و مدرن ما هر چه بیشتر زبان و دیسکورس رنگارنگ و رند و رقصان و اعتراضی خویش را کنار گذاشت و هر چه بیشتر حرکات و برخوردش سیاه/سفیدی شد و ازینرو به دام زبان حکومتی افتاد و به این خاطر در خطر این است که حال هرچه بیشتر فروکش بکند و بی انکه مرگ این جنبش دیگر ممکن باشد. چون دیکتاتوری شکست خورده است و رفتنی است. اما موضوع این است که ایا قادر می شویم دیسکورس و زبان مدرن و رنگارنگ را در همه رخدادها و ساختار وارد و جاری بکنیم و اینگونه وحدت در کثرت بزرگ ملی و حول خواست دموکراسی و سکولاریسم و حول شعار «زن/زندگی/ازادی» را بوجود بیاوریم، ایا می توانیم «وندنتای ایرانی» را به شکلی نو و قوی و مدرن بوجود بیاوریم و یا اینکه با بازگشت به زبان سیاه/سفیدی و هیستریک باز تلفات فراوان می دهیم، عمر حکومت را زیاد می کنیم و انگاه که مجبور بشود فرو بپاشد، بگونه ایی باشد که چیزی بدتر از درون این خشونت جمعی بوجود بیاید و وقتی بشکه های باروت درون این جامعه و اقوامش منفجر بشوند.

علل ساختاری فروکشی جنبش «زن/زندگی/آزادی» و انتخاب اجباری ما!

داریوش برادری، روانشناسی/ روان درمانگر

یا الان دیگه باید این را دیده و فهمیده باشید که علت ماندن حکومت نه در خشونتش هست و نه در اینکه واقعا طرفداری دارد. چون این حکومت بشدت ریزش درونی و بیرونی کرده است و هر چه بیشتر تهی و مضحک شده است. اما هنوز توانایی دارد که شما را به دام بیاندازد و به سوی بازی سیاه/سفیدی بکشاند. همانطور که هنوز توانایی خشونت دارد و می داند که تظاهرات ما هنوز میلیونی نشده است. اما برای تحول نهایی باید هر بازیگر صحنه، چه دولت یا چه ملت و چه نیروهای سیاسی و فرهنگیش بهای خاص خویش را بپردازد تا به محبوب گمشده اش یا به رنسانس دست بیابد و باید از خطاها و امتیازاتی سنتی عبور بکند. زیرا برای هر تحول نهایی نه تنها حکومت باید بها بپردازد و حاضر باشد کنار برود تا سقوط خشن نکند، بلکه مردم نیز باید بتوانند جامعه و جنبش مدنی هزار رنگ و شاد و نو بشوند و سیاستمدارها و شعارهای اینگونه داشته باشند و مثلا نماینده شان کسانی چون مسیح علینژاد هیستریکی نباشد که حتی از حمله ی نظامی به ایران دفاع می کند. اینکه همه نیروهای مدرن و جنبش مدنی این اجماع جمعی را بپذیرند که همه ی ما خواهان دموکراسی و قانون مدنی در چهارچوب کشورو ایران و مرزهای جغرافیایی فعلیش و بسان ملتی واحد و رنگارنگ هستیم. اینکه وحدت در کثرت درونی/برونی و ساختاری قدرت بزرگ ما و پایه ی رنسانس و پوست اندازی نهایی ماست و اینکه از زبان و ذایقه ی سیاه/سفیدی و خیر/شری عبور کرده ایم. ( در باب اصول وفاق جمعی و بسان ملتی واحد و رنگارنگ به این مقاله از من و با تیتر «ایرانیان چندگام پیش!» مراجعه بکنید.)

بنابراین یکایک شما و ما اکنون در برابر این انتخاب اجباری قرار داریم که یا هرچه بیشتر به این جنبش مدنی و رنگارنگ و با زبان و ذایقه ی نو تبدیل می شویم و با اکسیونهای مدرن هرچه بیشتر سنگرهای مدنی از خیابان تا دانشگاه و ورزشگاه و مسجد و در نهایت مجلس و. شهرها را به عهده می گیریم، قادر می شویم با طرح شعارهای مدنی در باب حقوق کارگران و زحمتکشان و زنان و اقوام و مسالک مختلف و غیره، این گروهها و اقشار را هرچه بیشتر به سوی جنبش دعوت بکنیم، تا پدران و مادران با فرزندانشان همراهی بکنند و برای حفظ جان انها و تحقق خواستهای مشترکشان و تولید کشور و اقتصادی قوی دست به اعتصابات در عرصه های مختلف بزنند، تا اینگونه رنگارنگ و مدنی و برای تحقق رویای مشترک کشوری نو و با ساختار دموکراتیک اعتراضات میلیونی و یا اعتصابات سراسری در جهت تحقق خواستهای مدنی و نفی ولایت فقیه راه بیاندازیم و اینگونه دیکتاتوری را از همه طرف محاصره ی مدنی بکنیم و از کار بیاندازیم. یا بدینوسیله که با شعارهای درست در خوبش بیشترین وحدت در رنگارنگی و در انها بیشترین تفرقه را نیز ایجاد می کنیم.

یا اینکه انتخاب خطا یا فاجعه بار می کنیم و دوباره مثل برخی معترضان جوان یا خارج از کشوری دچار شور حسینی و زبان سیاه/سفیدی می شویم و می خواهیم اراده گرایی بکنیم و بناچار یا به حفظ این حکومت خشن کمک می کنیم که راحت می تواند این بازیهای سنتی را محاسبه بکند و آنها را سرکوب بکند. یا اینکه حتی اگر هم پس از قیامی خشن و خونین پیروز شدید، بناچار از فردای انقلاب به جان هم بیافتید. چون حال هر کسی از دیگری طلبکار است و می خواهد خودش خدا و شاه نو بشود. این انتخاب اجباری ماست و امیدوارم این دفعه اشتباه انتخاب نکنید و از خطای هفته های اخیر و تاریخ چهل و اندی ساله ی اخیر یاد بگیرید و هر چه بیشتر یک جنبش مدنی و رنگارنگ و قدرتمند و رند بشوید. وگرنه دوباره به تکرار ساختار و فانتسم معاصر فرهنگ و زبان ایران دست می زنید، به دور باطلی دست می زنید که در آن راوی مالیخولیایی و لکاته هیستریک در نهایت به پیرمرد خنزرپنزری تبدیل می شوند و دور باطل جدیدی راه می اندازند. یا با «فیک نیوزهای دروغین» چون فیک نیوز زیر با جان جوانان و عزیزان ما بازی بکنید و براحتی انها را قربانی خواستهای فرصت طلبانه و کین جویانه خویش بکنید. زیرا بدنبال اربابی نو می گردید. زیرا بقول لکان:« هر فرد هیستریک و یا سیاه/سفیدی در نهایت چیزی جز یک ارباب و پدر نو نمی خواهد، و به چیزی جز آن دست نمی یابد.». کافیست که ببینید که چرا براندازهای افراطی در اپوزیسیون از مسیح علینژاد و فرشگردیها و مجاهدین و بقیه هر کدام کهتر و بنده ی اربابانی نو در جهان مدرن شده اند که عمدتا جنگ طلب و در پی حفظ تنش در منطقه برای سود اقتصادی خویش و برای حفظ برتری سیاسی خویش در منظقه هستند و به مترسکی مثل ایران احتیاج دارند و همزمان در فکر تجزیه و تکه تکه کردن آن هستند، اگر این حکومت در انفجار جمعی از بین برود و جنبش دموکراتیک نتواند موفق بشود به شکل مدرن این تحول ساختاری و نهایی و رنسانس ایران را تحقق ببخشد.

باری این بار درست انتخاب بکنید. زیرا بهای انتخاب تان بر تن و روحتان حک می شود، همانطور که بهای انتخاب این چهل و اندی ساله بر تن و روح یکایک ما حک شده است.

زیرا واقعیت این است که دیکتاتوری عملا شکسته و فروریخته است. فقط تو باید بتوانی این جنبش قوی و رنگارنگ بشوی و همه چیز را به شکل خویش در بیاوری و با این شور نوین زندگی و پیشرفت مُسری و راه یافته در همه سنگرها و ساختارها، همه را به سوی تحول و شادی نو و غروز نو اغوا بکنی تا فروپاشی درونی حکومت تسریع بشود و وسطی ها با خواستهای مدنی ما بیشتر همسویی بکنند. تا پیوند زنجیره وار و تنانه ی ما بسان «لویاتانی نو و رند» و بسان وحدت در کثرتی نو و رند بتواند این دیکتاتورهای خنزرپنزری را به شکل نهایی بدور بیاندازد. زیرا این جنبش مدنی قوی قادر بوده است صحنه ی بازی را عوض کرده است و حکومت را هر روز بیشتر مستاصل و فلج می کند. به جای اینکه در دام بازی انتاگونیستی و خطای خیر/شری او بیافتد و یا هنوز در دیسکورس احمقانه و سنتی اصلاح طلب/ انقلابی بیاندیشد که دو روی یک سکه هستند. این انتخاب اجباری شماست و بهایش بار دیگر بر تن و روح یکایک ما حک می شود. (نقاشی لویاتان غول مدنی از فیلسوف انگلیسی هوبز که نماد وحدت در کثرت ارگانیک مدرن در قالب دولت مدرن و ملت مدرن است).

زیرا شما نمی توانید بگویید که ما نمی دانستیم چه می شود و اینطور می شود، انطور که نسل انقلاب پنجاه و هفت می گفت و نمی خواست با معضلش روبرو بشود که یک «معضل ادیپی» و ادیپالی بود و اینکه به جای دست یابی به قتل نمادین شاه و تولید دموکراسی به دنبال قتل پدر ضعیفت شده و دست یابی به پدر قویتر بود و به این خاطر عکس امام را به ماه بُرد، همان لحظه که مجسمه های شاه را بزمین می انداخت. زیرا شما از جنس و نماد «هاملت» هستید که بقول لکان در سمینار مهم «تمنامندی و تاویلش» نماد قهرمان مدرن است. قهرمان مدرنی که می داند بدهکار است و «جریان را می داند»، خطای پدر و مادرانش را می شناسد و بر سر یک دوراهی قرار می گیرد. اینکه حال با قبول تمنامندی و ضرورتش شروع به تاویل افرینی نو و داداخواهی نو می کند، به «اینجا بودن و به سرنوشتش بعله و اری می گوید» و معنای متفاوتش را از آن می افریند. یابه جای اینکه به «ضرورت و سرنوشتش»، به انتخاب اجباریش تن بدهد و دادخواهی قانونی و انتقام نمادین پدر هاملت یا به دادخواهی و تحقق تمناهای جان باختگان جنبش معاصر و تاریخ معاصر دست بزند و تحول ساختاری و نمادین به یک دولت و ملت دموکراتیک و با نوزایی و رنسانس نو را ممکن بسازد، در نهایت یا مثل هاملت اینقدر این پا و ان پا می کند که فرصت را از دست می دهد و تغییر به شکل «فالوس قتال» می اید و همه شان را از بین می برد. یا انکه تغییر به شکل تغییر هیستریک و سیاه/سفیدی، به شکل قیام بردگان کین توزی رخ می دهد که بناچار اربابانی نو و بدتر می افرینند. اکنون جنبش مدنی نوین ما در واقع « در نقش هاملتی است که می داند جریان چیست»، و بعدا نمی تواند بگوید که نمی دانستم، و یا به تحول مدرن و به ضرورتش تن می دهد و یا اسیر «جهان وسواسی هاملت» می شود و در نهایت به بی عملی و انتظار منجی خارجی یا داخلی کشیده می شود. یا به حالت محتلمتر به شکل هیستریک و سیاه/سفیدی به جنگ انتاگونیستی و خیر/شری با حکومت و پدر جبار تن می دهد و بناچار اربابانی نو و بدتر می افریند و از چاه کنونی به چاه ویل بعدی می افتد. چاه ویلی که بنا به تحولات ساختاری ایران بناچار یک چاه جنگ قومی و به حالت برادرکُشی می باشد. زیرا ساختارها و دیسکورسها تعیین می کنند که چه اتفاقی می افتد و نه نیت افراد و ملتها. زیرا راه جهنم با حسن نیت مفروش است. ( در باب خطر ساختاری و اجتناب ناپذیر جنگ قومی، اگر این جنبش مدنی و این هویت نوین و رنگارنگ ایرانی پیروز نشود، به این استاتوس مراجعه بکنید.).

این انتخاب اجباری در برایر یکایک ما هست. اینکه ایا «تحول نمادین و فالوس نمادین» و رنسانس نو از مسیر این جنبش مدنی و رنگارنگ رخ می دهد و یا اینکه تغییر اجتناب ناپذیر از طریق «خشونت و فالوس قتال» سیاه/سفیدی رخ می دهد و اینکه اول حکومت با خشونت بیشتر مردم را قربانی بکند و اینگونه بشکه های باروت ایرانی هرچه بیشتر منفجر بشوند و کشور به اتش کشیده بشود و دل همه ی کسانی خوشحال بشوند که ارزوی شکست این جنبش مدنی و ارزوی دیکتاتور شدن دوباره یا ارزوی دیکتاتوری هفت قوم جدید و بازگشت به خویشتن سومی و فاجعه بار از نوعی قومی را دارند.

اما ایا هنوز شما اینقدر کین جو یا نابالغ و احساسی هستید که می گذارید یک خطا و فاجعه سه بار تکرار بشود، یا اینکه بهای بلوغ و رنسانس را می پردازید و جزوی از نسل رنسانس و هزارفلاتش می شوید. نسلی که ما نخستزادانش هستیم و بدون دانش رند و مدرن ما هیچگاه نمی توانید به تحول نهایی دست بیابید. زیرا تحول نهایی همیشه تحول ساختاری است و نه اینکه فقط دیکتاتوری را بزیر بکشی، یا فقط به خیابان بریزی و فریاد مرگ بر دیکتاتور بدهی. زیرا برای دست یابی به تحول ساختاری و نهایی احتیاج به دانش ساختاری و مدرن و دیسکورسیو ما نسل رنسانس دارید، به قدرت فرزانه و رند ما احتیاج دارید و به راههای نوین و مدرن ما چون اکسیون «بوسه پرانی و بوسه زنی» و یا در هزار رنگ و شکل پرفورماتیو و مدرن دیگر احتیاج دارید. هرچه رنگارنگتر و گسترده تر، بهتر. راه این است تا کل فضای سیاه/سفیدی در دیکتاتوری حکومت و در فضای جامعه و در اپوزیسیون افراطی را با هم و همزمان منفجر کرد و «وندتای» نهایی و خندان را و با کمترین تلفات برای عزیزان ما را بوجود اورد.

یا در این باب می توانید به اخرین مقاله ام «خطر رشد اراده گرایی در جنبش مدنی و خطر قربانی شدن هموطنان کرد و بلوچ ما» مراجعه بکنید که دقیقا خطری را که مطرح کرد در هفته ی پیش اتفاق افتاد و در این هفته های اینده بیشتر رخ می دهد، اگر جنبش مردمی از این گرایش به راست هیستریک و سیاه/سفیدیش دست برندارد و به قدرت مدنی و رند و رنگارنگش بازنگردد. یا اگر تلاش نکند ابتدا با تولید اکسیونهای نو و با طرحهای شعارهای ایجابی مدنی و شهروندی هرچه بیشتر اقشار و طبقات و اقوام مختلف را حول خویش جمع بکند و این همبستگی نوین را هرچه بیشتر قوی و میلیونی بسازد تا انگاه بازار و شرکت نفت هم بتواند بهتر به آن بپیوندد و نه اینکه بخواهند در خیابان دادگاه امر به معروف و نهی از منکر درست بکنند، تعیین بکنند چه چیز انقلابی یا خنثی و خائن است. ی مثل برخوردشان به تیم ملی طلبکارانه بگویند کی خائن یا کی انقلابی است و حتی نفهمند که چه رودستی از حکومت در این جریان خوردند و چگونه در خویش تفرقه ایجاد کردند. زیرا جنبش مدرنی که قادر به اندیشیدن و عمل همراه با «قلبی گرم و مغزی سرد» نباشد، محکوم است حکایتش حکایت «سیب سرخ و ادم چلاق» باشد و در بهترین حالت تن هایی پُرشور و لی کور باشند و بناچار چیزی جز کوری نو و شکست نو یا بدبختی نو برای خویش بار نیاورند. زیرا زندگی بهای انتخاب ما را بر تن و ر روحمان حک می کند، همانطور که بر تن و روح یکایک ما و ملت مان در این چهل و اندی ساله ی اخیر می بینیم.

باری این حقایق مهم را بشنوید و به آنها عمل بکنید. چون این بار دیگر نمی توانید بعدا بگویید که نمی دانستید که چه جنایتی به شکل خودزنی و دیگرزنی سنتی انجام می دهید. یا وقتی بخاطر بازگشت هیستریک تان به بازی سنتی و انتاگونیستی حق علیه باطل، بخاطر ترس تان از پرداخت بهای تحول باعث شکست این جنبش شدید و با اینکه دیکتاتوری عملا شکسته شده است و در حال ریزش نهایی بود. این بار نمی توانید بگویید که نمی دانستیم. زیرا ما به شما راه درست رنسانس را نشان دادیم و شما باز راه غلط و سیاه/سفیدی را رفتید. چون نخواستید بهای رویای و تمنای مدرنتان را بپردازید. چون اگر این جنبش با این همه جان باختگان بخاطر خطای شما شکست بخورد، آنگاه شما نیز مسئول این جنایت و شکست هستید و نه فقط حکومتی که عملا شکست خورده است و تهی شده است و به طنابی سنتی بند است. طنابی که همان بازی آنتاگونیستی خیر/شری و سیاه/سفیدی است و راه شکست نهاییش ورود رنگارنگی و شادی و امید و حقوق مدنی در همه ساختارها و سنگرهای مدنیش از خانه تا ورزشگاه و دانشگاه و مجلس و دولت و رهبری است تا هرچه بیشتر از درون و برون فرو بریزنند و سپس با خنده و اعتراض رنگارنگ ما چون درختی توخالی فروبریزند و پوست اندازی نهایی رخ بدهد. یا انکه این مبارزه ی مدنی و ایجابی برای تحقق ساختارهای مدنی را به هزار رنگ جلو می برید و همزمان بدینوسیله ریشه ی دیکتاتوری را می زنید و می خشکانید. مثل حال که سرانجام تحت تاثیر قدرت جنبش دولت مجبور شد که گشت ارشاد را لغو بکند و حال بجای اینکه پارانوییک و سیاه/سفیدی بشویم و بگوییم، همه اش کلک است و بعدا برمی گرداند، ااین پیروزی را به سنگ پرشی نو و برای تحقق خواستهای مدنی دیگر و برای کنار رفتن همه نهادهای امر به معروف و نهی از منکر بسازیم و به همراهش ولایت فقیه و نظارت استصوابی را کنار بزنیم و با این خواستهای ایجابی و مدنی همزمان در میان نیروهای خواهان حفظ حکومت تفرقه و تنش ایجاد بکنیم که نمونه اش رشد زمزمه هایی در مجلس و یا توسط طرفداران موسوی برای قبول کردن خواستهای مدنی مردم و برای حفظ نظام خویش و حتی طرح مجلس موسسان و غیره است. طبیعی است که جنبش مدنی قوی و رنگارنگ انگاه ازین راههای بازشده استفاده بکند تا حال کل انسداد و دیکتاتوری را بشکند و رنگارنگی و دموکراسی را حاکم بسازد. زیرا وقتی گشت ارشاد کنار برود و حجاب اجباری هرچه بیشتر بشکند و فردا ولایت فقیه هرچه بیشتر دردسراور برای حکومت بشود و مجبور بشود کنار برود، انگاه تغییر نهایی حکومت به بهترین شیوه ی مدرن و با کمترین تلفات ممکن است، مگر نه. مگر اینکه شما چنان پارانویید باشید که فکر بکنید اگر شرایط کمی بهتر بشود، انگاه مردم دیگر بیشتر نمی خواهند و حکومت می برد. اما با چنین استدلالی فقط نشان می دهید که هنوز چقدر هیستریک و نابالغانه و سیاه/سفیدی می اندیشید و چرا ذایقه ی شما مثل پدر جبار پارانوییک است. چرا پدر دیکتاتور و فرزند قهرمان و ناراضی در نهایت به هم تبدیل می شوند، زیرا دو روی یک سکه و دور باطل هستند. پس هم از بسته شدن گشت ارشاد و از پیروزی جنبش خوشحال باشید و بهای سنگینش با قتل عزیزانی چون ژینا و حدیث و نیکا و مهرشاد و بقیه را به یاد بیاورید و حال بگویید که بیشتر می خواهید و همه باید بیشتر بخواهند و خواستهای مدنی دیگر مردم باید تحقق بیابند و دولت موظف است تغییر بکند و یا راه را برای حق انتخاب مردم باز بکند. جنبش مدنی قوی اینگونه عمل می کند. او هر پیروزی را به پیروزی های نو و رنگارنگ و به پس گرفتن سنگرهای مدنی نو و به ریزش بیشتر حریف تبدیل می کند و اینگونه هرچه او رنگارنگتر و گسترده تر می شود، در ازایش حریف دیکتاتور مجبور می شود بیشتر امتیاز بدهد و بیشتر ریزش درونی و بیرونی بکند، زیرا در صحنه ی مدرن ما قرار دارد و نه انکه ما در صحنه ی عاشورایی و انتاگونیستی و سیاه/سفیدی او باشیم. موضوع ساختاری و اساسی این است.

پایان

پانویس: اصطلاح «انتخاب اجباری یا ول» از لکان، به این معنا است که ما نه محکوم به سرنوشتی محتوم هستیم و نه ازاد هستیم که هر انتخابی بکنیم، بلکه ازاد هستیم که به شیوه ی خویش به سرنوشت و ضرورتمان اری بگوییم.ازینرو ما محکوم به ازادی نیستیم، انطور که ژان پل سارتر می پنداشت، بلکه ما مجبور به «انتخاب اجباری» هستیم. اینکه به شرایط زندگی و دورانمان آری بگوییم، به سرنوشتمان اری بگوییم که انتخابش نکرده ایم و حال از او تاویل و راهی متفاوت بیافرینیم. این ازادی محدود و رادیکال ماست. اینکه بقول نیچه به سرنوشتمان عشق بورزیم. اینکه به عنوان سوژه «تاخوردگی زمانه» خویش بشویم و راه متفاوت خویش را بیافرینیم. اینکه به زبان هایدگری از هستنده به دازاین و اینجابودن دگردیسی بیابیم. لکان برای توضیح «انتخاب اجباری» این مثال را می زند که «ایا زندگی را انتخاب می کنیم یا پول زیاد را» و جواب می دهد که این انتخاب اجباری است. زیرا اگر پول و ثروت را انتخاب بکنی، باخته ایی. چون زندگی نداری تا بتوانی از ثروتت لذت ببری. بنابراین همیشه اول باید زندگی را انتخاب بکنی تا هم از زندگیت لذت ببری و هم بتوانی پول در بیاوری و هم بتوانی ثروت مند بودن را چندمعنایی حس و لمس بکنی و اسیر یک معنایش چون پول زیاد و حسرت ثروتمند شدن را چنان نخوری که بدنبالش مرتب بدوی و در عمل زندگی و خوشبختی ات را از دست بدهی. یا در مورد ما «انتخاب اجباری» به این معناست که ما باید به سرنوشتمان تن بدهیم، به ضرورت رنسانس و پوست اندازی فردی و جمعی مان تن بدهیم و بهایش را بپردازیم که همان عبور از ذایقه و دیسکورس سنتی سیاه/سفیدی و یا خیر/شری و ورود به منظر و جهان رنگارنگ و دنیوی انسان مدرن و یا نسل رنسانس است. زیرا ابتدا وقتی به این سرنوشت و به بهایش اری بگوییم، انگاه می توانیم همزمان منظر متفاوت خویش و کامجویی متفاوت خویش را از آن بیافرینیم و رنگ و فلاتی متفاوت از نسل رنسانس و هزارفلاتش بشویم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)