شادی امین پابلیک دوباره با یک جمله و گُزاره ی پرووکاتیو، فتواگونه و سیاه/سفیدی و این بار به این شکل که «در جنایات جمهوری اسلامی تمامی مردان مقصرند.» سروصدا و جنجالی نو براه انداخته است و گزاره ی سیاه/سفیدیش به حق مورد اعتراض دوستان دیگری از نسلهای مختلف قرار گرفته است. جدا از انکه شیوه ی برخورد او این مباحث مهم جنسی و جنسیتی را بار دیگر به جنگ نارسیسیک «طرفدار نظر او یا علیه نظر او» تبدیل کرده است که در نهایت تف سر به بالاست. به جای اینکه منظری رادیکال و چندوجهی به معضل جنسی و جنسیتی سیاست و فرهنگ و حکومت ایران بیافکند و یکایک ما را بنا به سهم مان در قدرت با وظایف شهروندیمان روبرو بسازد.(لینک مصاحبه ی بی بی سی در باب «حذف زنان از استادیوم» که آنجا شادی امین از دقیقه ی بیست در باب سهیم بودن همه ی مردان ایران در فجایع حکومتی فتوا می دهد و اهمیتی هم به نظرات مردان در بحث نمی دهد. انگار که در این حکومت حتی زن حکومتی یا حاضر در مجلس وجود ندارد که برعلیه زنان و مردان و تمناهای مدرنشان بدنبال ازادی و حق انتخاب جا و پوشش عمل کرده و می کنند. انگار که زنان قربانیان بالفطره و مردان جانیان شریک در فجایع حکومتی هستند. این یعنی تبدیل مباحث فمینیستی به جنگ حیدری/نعمتی و هیستریک و ناموسی. دفاع از ناموس پاک زنان مظلوم در برابر مردان ناپاک و شریک دیکتاتور و جنایتکار )

اما این جمله ی جنجالی او، یا جملات جنجالی دوست و همرزمش «شادی صدر»، در واقع دارای یک «زیرمتن» و صحنه ی مهمتر است و جایی که «نوع جاگیری انها در برخورد به مباحث و به دیگری» برملا می شود. صحنه ایی که صحنه ی اصلی در شکل گیری موضع گیری بالغانه یا هیستریک است. یعنی وقتی انها بشخصه در نقش «ایت الله های زن» شروع به « فتوا دادن و امر به معروف و نهی از منکر» می کنند. وقتی هرچه بیشتر نقش یک مرد و زن هیستریک و سیاه/سفیدی و معرکه گیر را بازی می کنند، بجای اینکه بحث قوی و چندوجهی در باب مباحث مهمی مثل «ستم جنسی و جنسیتی در ایران» و سهم مردان و زنان واقعی در تولید و حفظ ان ایجاد بکنند.

زیرا اینها مباحثی چندفاکتوری و بینادیسپلینی هستند که نمی توان براحتی آنها را تبدیل به یک فتوای سیاه/سفیدی کرد، مگر اینکه منظورت فقط تولید جنجال و معرکه گیری هیستریک باشد. یا وقتی حتی نمی دانی که همان لحظه مجبوری در این نمایش سیاه/سفیدی چیزی را لو بدهی که اصلا دوست نداری لو بدهی، یا حتی خودت نمی خواهی با آن روبرو بشوی و هنوز درست در خویش ندیده ایی. زیرا بقول فروید «صحنه ی اصلی نمایش جای دیگری است». صنحه ی اصلی نمایش همان نوع موضع گیری و برخورد ما به مسایل است و اینکه ایا سیاه/سفیدی می نگریم و یا قادر به نگرش مدرن و چندوجهی هستیم و از افراط/تفریط حذر می کنیم. ازینرو لکان می گوید: «مهم نیست که چه می گویی بلکه چگونه می گویی، از چه جایگاه و مقامی در ساختار نظر می دهی و حکم صادر می کنی».

متاسفانه این حالات افراطی و سیاه/سفیدی در اکثر کُنشها و نظرات عمومی «شادی امین پابلیک و شادی صدر پابلیک» حاکم هستند و دقیقا این رگه ی عمیق سنتی و سیاه/سفیدی باعث می شود که حتی زحمات خوب انها کمتر جواب بدهد یا مرتب سوالات و مباحثی نو حول انها مطرح بشود و اینکه مثلا حتی چقدر از این مباحث سود مالی و غیره می برند.

یا دقیقا این حالات افراط/تفریطی در او باعث می شود، همانطور که در متن ذیل با دلایل و شواهد نشان می دهم، که او اولا مباحث تئوریک فمینیستی و نسلهای مختلفش را نه تنها خوب یاد نگیرد بلکه حتی این نظریات را بشدت مسخ و ایرانی ماب و به حالت قهرمان گرایانه یا مردانه و سیاه/سفیدی بسازد. یا از ابتدا به دنبال نظرات افراطی فمینیستی برود، چون در ذاتش هنوز یک چریک فدایی باقی مانده است. چریکی که حال حداکثر یک فمینیست فدایی و انقلابی شده است و سعی می کند زیاد سوتی چریکی ندهد. مثلا در تحول اولیه اش و بعد از انکه سرانجام به لزبین بودن خودش اعتراف می کند و به آن دست می یابد، اول سراغ نظرات افراطی از فمینیست معروف «آدریان ریچ» می رود که باور به «جهان زنانه و پیوستار لزبینی» داشت و اینکه زنها اساسا لزبین هستند. نظریه ایی که نه تنها بشدت سیاه/سفیدی بلکه مالامال از رگه های خودشیفتگانه و راسیستی است، همانطور که فمینست های مهم بعدی یا پسامدرنی چون «جودیت باتلر» به آن اعتراض می کنند. یا سپس که علاقه مند به مفهوم «کوییر و جنبش دگرباش گرایی.۱» می شود، انگاه یکدفعه از آنور به اینور می شود و از این نظریه طرفداری می کند که هویت جنسی یا هویت جنسیتی قابل تعویض است، نظری که نه تنها مسخ نظریه چندوجهی و مهم «کوییر» است، بلکه اصولا باعث رشد سرکوب همجنس خواهان و ترانسها حتی توسط پدر و مادرانشان می شود که طبیعتا می خواهند فرزندانشان زندگی معمولی و بی دردسری داشته باشند. یا بعدا در بخش اخر تحول نظریش در کتاب پژوهشی جدیدش «جنسیت ایکس» این بار در کنار سخنان درست شروع به یک نظریه پردازی خطرناک نو می کند و ادعا می کند که بخش مهمی از ترانس هایی که در ایران تغییر جنسیت می دهند، در واقع همجنس خواه زن با گرایشات مردانه یا همجنس خواه مرد با گرایشات زنانه بوده یا هستند. نظریه ایی افراطی که نه تنها در تناقض با تجربه و دانش علمی در این زمینه های جنس و جنسیتی است، بلکه در تناقض با اشتیاقات معمولی اکثر انسانها از هر جنس و جنسیتی است. در واقع این خطاهای مهم تئوریک و همزمان عملی این سوال مهم را مطرح می کند که او بشخصه چقدر با تمناها و کمبودهای جنسیتی خویش روبرو شده است.چطور می شود که زنی با این همه ادعا در مباحث جنسی و جنسیتی این مباحث پایه ایی را حتی از روی تجربه ی شخصی خویش بد بفهمد و مسخ بکند.

در پایان مقدمه لازم است بگویم که این منظر متفاوت و روانکاوانه به فیگور «شادی امین» پابلیک هیچ میل و تلاشی به نفی او ندارد، زیرا به زحمات و قدرتهایش احترام می گذارد و اینکه او راه خویش را رفته است. زیرا نفی دیگری نفی خویش است و دیالوگ و چالش مدرن همیشه ابتدا با قبول قدرت و اهمیت حضور دیگری و رقیب فکری ممکن می شود. ازینرو دیالوگ مدرن از فضای سیاه/سفیدی و انتاگونیستی حذر می کند، مگر وقتی که پوپولیستهای مدرن یا بنیادگرایان سنتی یا نیمه مدرن به صحنه بیایند و فتوا بدهند و به تحول مدرن و ساختاری ضربه بزنند. همانطور که هر انچه اینجا کوتاه گفته می شود، فقط در نقد شادی امین پابلیک است و نه فرد خصوصی در پشت آن. اما خطوط و رگه هایی بنیادین در رفتار و عمل فردی یا پابلیک می ماند که راز و حقایق ما را برملا می کنند و منظور از این بحث ذیل دقیقا دیدن این رگه های اصلی و نااگاه در کُنشها و داوریهای شادی امین پابلیک است و نه بررسی شخصیت فردی او که هیچگاه نمی تواند توسط نقد و روانکاوی سخن یا متنی دیده بشود. یا فقط می تواند در محل امن یک جلسه ی روانکاوی و دور از چشم اغیار برملا و نمایان بشود.

داریوش برادری، کارشناس ارشد روانشناسی/ روان درمانگر

تناقض بنیادین «شادی امین» و راز جنسیتی فتواهای نظری افراطیش!

صحنه ی اصلی نمایش جنجالی و سیاه/سفیدی «شادی امین» پابلیک کجاست؟ این صحنه همان صحنه ی نااگاه و محل تمناها و سوالات عمیق فردی، جنسی و جنسیتی یکایک ماست و جایی که نوع «موضع گیری و برخورد ما به رخدادها یا به دیگران» نمایان می شود. موضع گیری احساسی/نظری که می تواند یا به حالت خودشیفتگانه و هیستریک و سیاه/سفیدی باشد و در نهایت فقط به دنبال مقصری بجوید و در دور باطل گرفتار بماند. یا یک موضع گیری به حالت نمادین و بالغانه و چندوجهی باشد که راه برای تغییر و تحول می گشاید. یا یک موضع گیری «هولناک و خشن» باشد که دیگری را بسان ملحد و ضد انقلابی نفی و سرکوب می کند. ( در باب سه موضع اصلی در حین مراوده و کومونیکاسیون به سمینار لکان بر داستان «نامه ی ربوده شده» از ادگار آلن پو مراجعه بکنید، یا به مقالات من در این باب). این موضع گیری در نقش قهرمان ناموسی یا در نقش منتقد رند و ساختاری، همان صحنه ایی است که حقایق بنیادین یکایک ما در آنجا خویش را نشان می دهد و ما این صحنه را در کجا می یابیم؟ بر لبه ی گفتار و کردار و عمل و کُنش یکایک ما و جایی که چیزی زق زق می کند و تو چشم می خورد و نشان می دهد که اینجا چیزی درست عمل نمی کند، یا اینجا دروغی هیستریک حاکم است. زیرا حقیقت فرد هیستریک بقول فروید یک «دروغ بنیادین» است. کل معرکه گیری هیستریک و سیاه/سفیدی یا ظالم/مظلومیش بر پایه ی یک «دروغ بنیادین» استوار است تا به عنوان قربانی از دیگران باج بگیرد و انها را تحت فشار قرار بدهد.

ازین منظر به فعالیتها و اعمال «شادی امین پابلیک» بنگریم و (فعلا قرینه و همزادش شادی صدر را کنار بگذاریم. زیرا انها قرینه ی نارسیسیک یکدیگرند و یکدیگر را یافته اند. در مورد سوتی های مشابه شادی صدر به این نقد قدیمی من مراجعه بکنید)، آنگاه چه چیزی بیش از همه در نوع کنش و واکنشهای سیاسی/فرهنگی، جنسی/جنسیتی او به چشم می خورد؟

اینکه او اولا عمدتا و بشدت «افراط/تفریطی» و سیاه/سفیدی حرکت می کند. دوم اینکه او مرتب به دنبال «مقصری نهایی برای همه بدبختی ها» می جوید. سوم اینکه او در نقش قهرمان و فدایی برای «ارمان و قربانیانی» به میدان می اید و اینگونه سخن می گوید و اگر قبلا فدایی خلق بود، حال چند دهه است که «فدایی زن و زنان قربانی» شده است تا از دست «مردان ستمکار و جامعه ی مردسالار» نجاتشان بدهد. یعنی تمامی تلاش او برای تولید یک صحنه ی ظالم/مظلومی جنسی و جنسیتی و هیستریک است. او یک عاشورا و مصیبت خوانی زنانه و (با همکاری شادی صدر) راه می اندازد، معرکه می گیرد و طبیعتا از این معرکه گیری سودهای جانبی فراوان می برد.

اما نکته ی ناآگاه و اصلی موضوع حتی جالبتر و بحث برانگیزتر است. این نکته ی مهم و روشن کننده ی صحنه ی اصلی نمایش شادی امین پابلیک چیست؟

اینکه او تمامی این بازی و نوحه خوانی فمینیستی و سیاه/سفیدی، تمامی این قهرمان گرایی سیاه/سفیدی و ناموسی در نام «زن و زنانگی سرکوب شده» را، یا در نام دفاع از اقلیتهای جنسی و جنسیتی سرکوب شده را، به حالتی «بشدت مردانه و حتی به حالت مردانه ی سنتی و بازاری» انجام می دهد. با انکه خوشبختانه در این ده سال اخیر هرچه بیشتر سعی می کند در سخنانش دموکرات و فرد خواهان دیالوگ جلوه بکند، اما کافی است کمی پرسش دقیق مطرح بکنید، یا کافی است که او گاه دل به دریا بزند و حرف دلش را مثل این بار بزند تا دوباره همان «مرد و مردانگی سنتی سیاه/سفید و انقلابی یا ناموسی» بروز بکند و این بار به اسم دفاع از فمینیسم و اقلیت های جنسی. اما وقتی شروع می کند فتوا می دهد و همه چیز را سیاه/سفیدی می کند، انگاه مرتب دست خویش را رو می کند. چون کسی به زندگی نمی تواند کلک بزند. جدا از اینکه او با این فتواها عملا زنان قوی ایرانی را تبدیل به گوسفندان و مفعولانی قربانی می کند که انگار هیچ سهم مهمی در سرنوشت و تاریخ فردی و جمعی خویش ندارند. زیرا او در نقش مرد قهرمان و ناموسی می خواهد انها را نجات بدهد و همه ی ما می دانیم که مرد منجی زنان بدنبال چه می گردد؟ مگر نه. کافیست به شیوه ی دفاع جمهوری اسلامی از شرف زنانه بنگریم و اینکه فاطمه باید فاطمه بشود تا بعد ازدواج چهار زنه و صیغه های فراوان و حجاب اجباری و غیره حاکم بشود و مرد پدرسالار و قهرمان ایرانی خویش را نگهبان ناموس و همزمان صاحب حرمسرا حساب بکند. یا به بهایش هم زنانگی و هم قدرت مردانه را سرکوب بکند و سیستمی مسدود به حالت مرد قهرمان و نگهبان حول «زن فرشته وار و حقیقت ناب و باکره» بیافریند و مرتب با تولید فاجعه ها و انسدادهای نو یا خنزرپنزری «دروغ بنیادین و هیستریک» کل این فضای انقلابی و مردانه و مذهبی را برملا بسازد. زیرا هیچکس نمی تواند به زندگی کلک بزند و نامه ی ما به دست ما می رسد. زیرا «چاه کن ته چاه می ماند».

تناقض بنیادین «شادی امین پابلیک» در واقع این است که نمی بیند که او تبلور و بوق کُرنای «نگاه مردانه ی سنتی و قهرمانانه در جنبش فمینیستی است.» و چرا این را ندیده و نمی بیند؟

زیرا او حتی «احتمالا» کاملا با خودش صادق نبوده است که ایا فقط زنی لزبین با حالات و گرایشات مردانه است ( که انهم نوعی از حیات رنگارنگ بشری است) ، یا اینکه در واقع او زنی ترانس سکسوال است که در واقع مرد است و باید سرانجام به جنسیت و به خانه ی تنانه و مردانه ی خویش دست بیابد تا بعد بتواند تازه ترانس جندر و فمینیست قوی بشود. این عدم صداقت «شادی امین پابلیک» با خودش و با تمناهای جنسی و جنسیتی خودش باعث می شود که مرتب سوتی های بشدت مردانه و به حالت مرد ماچومانند ایرانی و بازاری بدهد و مثلا قادر به تفکیک حوزه ها نباشد که یک اصل ذایقه ی مدرن است. یعنی او با تلاش نااگاه یا نیمه اگاه برای «ندیدن مرد بودن خویش»، خواه با میل تغییر جنسیت یا بدون میل تغییر جنسیت، در واقع مرتب حقیقت و قدرت خویش را سرکوب می کند و بناچار حال عنصر حذف و منع شده به حالت افراط/تفریطی بازمی گردد. به حالت «زنی مردانه و در جنگ ناموسی با مردان» می اید و نمی فهمد که چرا او اینقدر با مردان احساس رقابت و جدال میکند و می خواهد به انها ثابت بکند که او «زن/مردی» بهتر یا «مردی قویتر» از آنها حول دست یابی به «زن محبوب یا ابژه محبوب و گمشده» است. زیرا سرکوب و نفی نهایی ممکن نیست و همینکه شور و میلی را در خویش سرکوب و دفع بکنی، انگاه سریع با لباس و رنگی دیگر می اید و این بار به شکل افراط/ تفریطی. اینکه حتی رابطه ی لزبینی او از جهاتی یا در واقع یک رابطه ی «دگرجنس خواهانه»ی شرمگینانه است، زیرا او با حس مرد و در نقش مرد باصطلاح قوی و توانا وارد این روابط می شود و از سرتاپای سخن و حرفهایش و در نوع گفتار و استدلالهایش این حالت شدید مردانه بیرون می زند (حالتی مردانه که بسیار هم در قالب یک زن جذاب است اگر از ان نترسی، یا بالعکس وقتی مردی حالات فمینین قوی دارد و می تواند شکلی نوینی از مردانه بودن را نشان بدهد.). اما وقتی بخواهی «حقیقت و تمنای جنسی و جنسیتی خویش را حذف و منع بکنی»، انگاه او مجبور است به شکل افراط/تفریطی، به شکل «سیمپتوم» بازگردد و در قالب و لباسی دیگر، همانطور که روانکاوی به ما نشان می دهد. زیرا بقول فروید «ضمیر ناآگاه باز می گردد.». یا بقول لکان «انچه ما منع و سرکوب می کنیم، حال از هزارجای تن و روانمان فریاد می زند». همانطور که سرکوب جنسی و جنسیتی در ایران از هزار جای خانه و خیابان و تن های زن و مرد و ترانس ایرانی بیرون می زند و در سیاست و حکومت و ورزشگاه ایرانی و یا در ترس و حسادت مردپدرسالار ایرانی به «زین دوچرخه» ی زنان خویش را نشان می دهد و حقیقت فاجعه بار و همزمان خنزرپنزری کشور و فرهنگ ما را برملا می سازد. (تصویری از چند ترانس ایرانی جوان)

حال نمونه هایی از این بازگشت ضمیر نااگاه شادی امین را در عرصه های مختلف فعالیتش و به حالت هیستریک و افراط/تفریطی و قهرمان گرایانه را نشان می دهیم و انچه ثمره ی مداوم دروغ هیستریک او به خویش و به دیگران است:

یک نمونه ی آن همین گزاره ی افراطی اخیر او در باب سهیم بودن همه مردان ایرانی در فاجعه ی جمهوری اسلامی است. زیرا دیدن ستم جنسیتی به زنان و ضرورت پایان دادن به آن به معنای این نیست که مردان ایرانی از این ستم خیلی سود می برند یا همه به یک شکل سود می برند و خودشان نیز قربانی نمی شوند. یک شاهد این مدعا نیز این سوال هست که چرا در این باصطلاح «بهشت مردانه ی ایرانی» بالاترین درجه ی اعتیاد و بیماریهای روانی و غیره میان مردان و بویژه میان جوانان پسر ایرانی در کل اسیا وجود دارد. چرا این مردها و جوانها اینقدر کشته و دستگیر می شوند، وقتی در بهشت مردانه زندگی می کنند. اینکه شادی امین نمی فهمد دیسکورس جنسی و جنسیتی متقابل و همپیوند است و وقتی زنانگی سرکوب می شود، مردانگی هم سرکوب می شود و مجبور است فقط در نقش پدر و حافظ ناموس به امتیازاتی برسد و تازه انهم بویژه بخشی از آنها که با حکومت و فرهنگ بهتر همخوانی می کند. همانطور که در چنین جوامعی نیز بخشی از زنان از چنین سیستمی دفاع می کنند و برخلاف منافع خویش.

از طرف دیگر عدم صداقت «شادی امین پابلیک» با خودش و با تمناهای جنسی و جنسیتی خویش باعث می شود که عجیب ترین و افراطی ترین نظریات جنسی و جنسیتی را بیان و نمایندگی بکند. مثلا اول آمد طرفدار نظریات افراطی «آدریان ریچ» شد که برایش زنان همه در ابتدا همجنس خواه بودند و با کلک مردانه و جامعه ی دگرجنس خواهانه از اصل خود دور می شوند و باور به یک «جهان زنانه و پیوستار لزبینی میان زنان» داشت. من پانزده سال پیش در نقد تخصصیم بر مباحث «روانکاوی مباحث فمینیسم، جنسیتی و فمینیسم ایرانی» از جمله این نظریه ی او و ترجمه اش را نقد و دکانستراکشن کردم. چون او هیچگاه قدرت نظری خوبی نداشته است و بناچار بحث های جنسی و جنسیتی اش از پایه دچار مشکلات اساسی بوده و هستند. مالامال از فقدانهای نظری و پایه ایی هستند و بناچار خانه اش از پای بست ویران است و کج بالا می رود. چه انوقت که چریک فدایی بود و چه بعد که فمینیست فدایی شد.

یا مثلا او بعدا این نظر خنده دار (و بشدت خطرناک و تبعیض امیز برای اقلیت های جنسی) را مطرح کرد که گویی می توان جهت گیری جنسی یا هویت جنسیتی را مثل لباس عوض کرد. برای مثال او در یک برنامه ی پرگار به نام «همجنس گرایی: ژنتیک یا اکتسابی» از سال ۲۰۱۱ چنین حرف خطا و بس احمقانه ایی را مطرح کرد و نظریه «کوییر» را ایرانی و بازاری ساخت، وقتی آنجا ادعا کرد که «هویت جنسی و هویت جنسیتی قابل تعویض است، هویت جنسی و جنسیتی قابل انتخاب است، مثل لباس». در حینی که یک «دگرباش» دیگر ایرانی معروف و هنرمند یعنی «ساقی قهرمان» در نظریه ایی به همان اندازه ابلهانه می خواست ثابت بکند که چیزی به نام «ژن همجنس خواهی» وجود دارد و اینکه چرا انگشت دست همجنس خواه متفاوت از دگرجنس خواه است. باور کردنی نیست چنین حرفهای ضدعلمی و احمقانه را به عنوان نظریه علمی به مردم و به جوانان انتقال بدهند و آنهم از طرف کسانی که خودشان را از مراجع تقلید این مباحث جنسی و جنسیتی حساب می کنند، اما طبیعتا به قول فروع فقط در سرزمین قدکوتاهانی که انجا معیارهای سنجش بر مدار صفر حرکت می کند. زیرا مشکل اصلی انها همین «قدکوتاهی آنها» در این مباحث است و جایی که نشان می دهند چرا با تمناها و کمبودهای جنسیتی و مدرن خویش روبرو نشده اند و بناچار قد نکشیده اند (در باب این برنامه ی مضحک و ضد علمی پرگار و با شراکت شادی امین و ساقی قهرمان به این نقد و چالش فیس بوکی من در آنزمان مراجعه بکنید.). یعنی شادی امین نمی فهمید که با «انتخابی کردن هویت جنسی و جنسیتی» بدترین ضربه را به همجنس خواهان و ترانس سکسوالهایی می زند که بحق می گویند من این هستم که هستم و می خواهم در تن و در خانه ی تنانه و زبانمند خودم به عنوان یک همجنس خواه یا ترانس سکسوال یا ترانس جندر ازاد زندگی بکنم. زیرا ما ادمها نمی توانیم تصمیم بگیریم دگرجنس خواه یا همجنس خواه بشویم، حتی اگر توانایی تجربه ی هر دو هرگونه فانتزیهای اروتیکی را برای مدتی داریم. اما جهت گیری جنسی و جنسیتی موضوعی بنیادین و غیرقابل تغییر است. تنها می توان شکل و حالت خویش از مرد یا زن بودن، همو سکسوال بودن یا دگرجنس خواه بودن را مرتب تغییر داد و باید تغییر داد و نو کرد. تنها می توان «کامینگ اوت کرد یا نکرد» و بهای جرات یا ترس خویش را با شادیها و ضربات یا خطرات روحی و جسمی پرداخت. اما شادی امین پابلیکی که بظاهر هیچگاه جرات نکرده است با تمناهای عمیق جنسی و جنسیتی خویش روبرو بشود، می اید می گوید که ما می توانیم هرچه بخواهیم بشویم و یا باشیم. یعنی بدون مرز جنسی و جنسیتی باشیم، چیزی که از منظر روانکاوی لکان یک «موقعیت منحرف جنسی» در برخورد با تمناها و کمبودهای آگاهانه یا ناآگاهانه ی خویش است و در واقع می خواهد از کمبودها و تمناهای خویش در برود و هرمافرودیت و کامل بشود. یا از منظر فمینستی قوی کسانی چون «جودیت باتلر»، تفکرات از نوع ادریان ریچ که برای زن یک نژاد متفاوت می افرینند، یک نظریه در نهایت نارسیستی و راسیستی است. همانطور که نظر دیگر و متقابل از شادی امین که حال می خواهد حضور «هویت جنسی و جنسیتی را نفی بکند» و راحت لباس عوض بکند، بقول جودیت باتلر بزرگ در واقع یک «نظریه ی فاشیستی است».

یا جالب است که همانموقع شادی امین برای ترویج نظریات «ادریان ریچ» میان زنان ایرانی تلاش فراوان می کرد، از یاد می بُرد که زنان فمینیست و لزبینی چون او که حالت مردانه داشتند و به عنوان «بوچ» در روابط «بوچ/فم» بودند، در واقع برای آدریان ریچ و امثال او نماد حضور و نفوذ تفکر مردسالاری در جهان زنانه و در پیوستار لزبینی بودند. اینکه او تبلیغ نظریه ایی را می کرد که حضور خودش را بسان نمادی از تنوع جنسیتی زنانه نفی می کرد. چر ا او آنزمان نیز حتی بر اساس تجربه و حالت شخصی خویش سوال و شک نمی کرد که ایا نظر افراطی و سیاه/سفیدی آدریان ریچ درست است یا غلط است. چرا جرات سوال کردن و شک کردن را نداشت یا هنوز ندارد. یا وقتی که یکدفعه به این نتیجه رسید که هویت جنسی و جنسیتی قابل تغییر است و مفهوم «کوییر» را سطحی و مسخ کرد. ایا انگاه نیز از تجربه ی فردی و شخصی خویش حرکت می کرد و راحت می توانست هویت جنسی و جنسیتی اش را عوض بکند؟. کسی که حتی نوع و لحن حرف زدن و استدلال کردن به حالت مردی سنتی و ماچوگونه یا پایین شهری را در این سی ساله نتوانسته است تغییر بدهد و تا کمی احساسی می شود، این حالاتش و نقش چریک انقلابی و ناموسی در او شدیدا بیرون می زند. چنین ادمی که یک خصلت ساده ی خویش را نمی تواند عوض بکند، می اید و اظهار می کند که می توان هویت جنسی و جنسیتی را انتخاب کرد و عوض کرد و لباسی دیگر پوشید، انهم هویتی تنانه/زبانمند که در چهارچوب لایه های عمیق روانی/دیسکورسیو ما و بر روی یک ماتریکس اولیه بیولوژیک ساخته می شود و شکل اولیه و اصلی آن تا سن چهار یا پنج سالگی به حالت «تفاوت جنسی و جنسیتی»، یا به حالت هویت جنسیتی اولیه و جهت گری جنسی اولیه و بنیادین شکل می گیرد و دیگر هم قابل تغییر نیست. همان هویت بنیادین و اساسی که باعث می شود که بقول خودش از بچگی او میل پوشیدن شلوار مردانه را داشت و از دامن دخترانه بدش می آمد. اما در حین سخنرانی پروپاگاندیستی و قهرمانانه و معرکه گیرانه، همه ی این مباحث مهم انگار از یادش می رود. یا از یاد می برد که او بقول خودش از بچگی این حالات شدید مردانه را داشته است، نه انکه در بزرگسالی این هویت متفاوت آزادانه را انتخاب کرده باشد و راحت لباسش را عوض کرده باشد. چگونه یک ادم معتقد به مباحث جنسی و جنسیتی و فمینیستی می تواند اینقدر ساده و سطحی و با نتایج هولناک «حقایق تنانه/روحی و هر روزه ی خویش» را فراموش و مسخ بکند و سخنی متفاوت از انها بزند. مثلا از یاد ببرد که او بقول خودش از بچگی مثل هر «کودک ترانس» دوست داشت که لباس جنس مخالف و مثل او شلوار مردانه بپوشد و به این خاطر لحن کلام و زبان و نوع پوشش او هنوز هم بشدت مردانه و در واقع ماچوگونه و ایرانی باقی مانده است. زیرا حالات شخصیتی بنیادین ما و هویت جنسی و جنسیتی بنیادین ما قابل تغییر نیستند. ما تنها می توانیم به آنها تن بدهیم، خودمان بشویم و همزمان به شیوه ی خویش یک زن یا یک مرد متفاوت، یک همجنس خواه یا یک دگرجنس خواه متفاوت و غیره بشویم. به این خاطر وقتی به هویت جنسیتی متفاوت خویش به عنوان مرد یا زن تن ندهی، انگاه بناچار زن و مردی افراطی و هیستریک یا شرمنده می شوی و اینگونه عمل می کنی. انگاه نمی توانی به هویت مدرن خویش به سان یک مرد مدرن یا یک زن مدرن یا ترانس جندر مدرن و متفاوت دست بیابی و کافی است کمی احساساتی بشوی تا دوباره اصل افراطی و هیستریک یا سیاه/سفیدیت در کُنش و رفتارت نمایان بشود و لو بدهد که موضوع چیست. زیرا بقول لکان «ضمیر نااگاه یا ضمیر ناخودآگاه در بیرون هست»، بر لبه ی پوست و لحن و رفتار ماست و در حرکات افراطی یا در تپق زدنها و سوتی های ما نمایان می شود و راز و حقیقت مان را لو می دهد . زیرا درون و برون یکی است و مرتب به هم تبدیل می شوند.

زیرا راه بلوغ فردی و جمعی قبول هویت جنسی و جنسیتی به سان امری بنیادین و دیسکورسیو با ماتریکسی اولیه و بیولوژیک است. اما هویتی که اساسش زبانمند و دیسکورسیو است و به این خاطر می تواند مرتب حالات و رنگهای نو و جنس و جنسیت های نو بیابد و بیافریند، هزار نوع مرد یا زن بودن و ترانس بودن را بیافریند و قادر به تفاوت افرینی های نو باشد. زیرا ما انتخاب نمی کنیم مرد یا زن، همجنس خواه یا دگرجنس خواه باشیم، بلکه این یک «انتخاب اجباری» است. ما فقط می توانیم به حقیقت مان تن بدهیم یا با آن بجنگیم و داغان بشویم. یا از طرف دیگر فقط می توانیم تاویل و راه متفاوت خویش از انتخاب اجباریمان و از تفاوت جنسی و جنسیتی مان را بیافرینیم. همانطور که هر تفاوت جنسی و یا هر جهت گیری جنسی و حتی از نوع «بی سکسوال یا پان سکسوال» دارای مرزها و کمبودهای خویش است و هیچ جهت گیری یا هیچ شکل از کامجویی جنسی و جنسیتی کامل و بی مشکل نیست. یا هر رابطه ی عشقی و اروتیکی از هر نوعش دارای معضلات مشابه و متفاوتی نیز هستند و کامجوییهای مشابه و متفاوتی دارند، چون دارای ماتریکس مشابه «چالش عشق و اغوای زنانه با قدرت مردانه»در خویش هستند که در روانکاوی به آن «فالوس بودن زنانه/ فالوس داشتن مردانه» می گویند و هیچکدام کامل بدست نمی اید. زیرا در عین حضور ماتریکس تنانه ی اولیه بیولوژیک و شکل گیری تفاوت جنسی و جنسیتی تحت تاثیر علل بنیادین روانی/دیسکورسیو، همزمان این هویت و تفاوت جنسی و جنسیتی یک «سیستم باز و هزارفلات» است. به این خاطر نیز معنای نهایی زن بودن یا مرد بودن و جنسیت وجود ندارد و می توان و باید مرتب حالات نو و بهتر از زنانگی و مردانگی یا از جنسیت های سوم و چهارم افرید .ازینرو هر جنس و جنسیتی دارای حالات تراژیک/کمدی و یا پارودی وار و همزمان جذاب و زمینی و رندانه است. همانطور که تولید یک مفهوم نو از زنانگی بدون تولید مفهوم متقابل و همپیوندش از مردانگی غیر ممکن است و بی انکه وجود «ستم مضاعف بر زنان» نفی بشود. ازینرو عبور از نقش زن سنتی بدون عبور از نقش مرد سنتی ممکن نیست و برای نجات هردو از دور باطل و فاجعه بار کنونی بایستی گفتمان «اندرونی/ بیرونی و مرد قهرمان نگهبان ناموس و زن فرشته وار درون حجاب» بشکند و حماقتش نمایان بشود. تا هیچکس باور نکند که قهرمان ناموس است و برای «حقیقت ناب مذهبی، قومی، مردانه یا زنانه» می جنگد. تا نسل قهرمانان فرو ریزد و جای خویش را به نسل «جسارت مدنی و شهروندی» و نسل ضدقهرمانان عاشق زندگی و فردیت بدهد. همزمان بایستی برابری حقوقی و فرهنگی در سیستم حقوقی و اموزشی دموکراتیک بوجود بیاید و در این زمینه کار فرهنگی و روشنگری جنسی و جمعی بشود. .( در باب تفاوت مفهومی میان «ترانس سکسوال و ترانس جندر به این مقاله از من به نام «تفاوت و پیوند ساختاری ترانس سکسوالیته و ترانس جندر» مراجعه بکنید. یا برای دیدن و لمس معضل دیسکورسیو و متقابل زن و مرد ایرانی برای مثال به این مقاله از من به نام «نگاهی به داش آکل و راز مرد ایرانی» مراجعه بکنید.).

۲۴.۰۶.۲۰۱۸, USA, New York: Feiernde nehmen an der New York City Pride Parade teil. Foto: Li Muzi/XinHua/dpa +++ dpa-Bildfunk +++

تحول نظری جنسیتی عجیب و خطرناک او اما وقتی بود که در کتاب باصطلاح پژوهشی جدیدش به نام «جنسیت ایکس»، ادعایی بس معضل افرین و ضد علمی می کند. او در این اثر از یکسو بدرستی و بخوبی به معضلات افراد همجنس خواه یا ترانس سکسوال در نظام پزشکی ایران و در سیستم ضد جنسی و ضد جنسیتی حکومت ایران اشاره می کند، اما بعد ادعا می کند که او تحقیق کرده است عمده ی کسانی که در ایران «جراحی جنسیتی» انجام داده اند و مرد یا زن شده اند، در واقع «ترانس سکسوال» نبوده اند، بلکه «همجنس خواهانی» بوده اند که برای راحتی و فرار از سرکوب حاکمیت تغییر جنسییت داده اند. سخنی که نه تنها بشدت ضد علمی است بلکه حتی طرح و بیانش عجیب و خنده دار است وانهم از طرف کسی که ادعای زن بودن و فمینیست بودن یا لزبین بودن می کند. زیرا هیچ بنی بشری با کمی عقل سالم نمی اید بخاطر فرار از سرکوب جنسی تغییر جنسییت بدهد و حاضر به پذیرفتن شدیدترین جراحیها، شدیدترن تغییرات تنانه و هورمونیک و برای تمام عمرش بشود. یا هیچ همجنس خواه مردی با حالاتی زنانه نمی اید برای فرار از سرکوب مثلا التش را بگذارد ببُرند و برایش پستان بگذارند، یا در عرض چهار تا پنج سال نزدیک به ده یازده جراحی هولناک و طولانی انجام بدهد و تمام عمر مجبور به خوردن قرص هورمونی و غیره باشد. مگر اینکه این همجنس خواه دچار اختلالات شدید شخصیتی و روانی یا دچار حالات اسکیزوفرنیک باشد. همانطور که آنها قبل از جراحی تغییر جنسییت بایستی مدتی تحت روان درمانی باشند و تست بشوند تا معلوم بشود که واقعا ترانس سکسوال هستند. یعنی حتی در کشوری مثل ایران با ضعفهای استانداردی پزشکیش باز اجازه دادن به چنین جنایت جنسیتی استثناء است. چون بهایش بس سنگین است و در لحظه ی عمل هر ادمی با کمی عقل سالم پس می کشد اگر که واقعا ترانس سکسوال نباشد و از نبودن در جسم و خانه ی خویش در عذابی طولانی نباشد. کافی است که یکبار بخواهید یک انگشت خودتان راببرید تا ببینید چقدر دردناک است تا انکه بخواهید التهای جنسی یا بخشهای تناسلی خویش را ببرید و عوض بکنید. (نمونه ایی از یک جراحی تغییر جنسیت موفقیت امیز و چندساله از مرد به زن.)

شادی امین پابلیک اما چنین نظرات مسخره و هولناکی می دهد و اسمش را می گذارد «تحقیق محیطی» و با سند و از طریق مصاحبه هایی با همجنس خواهان و ترنسهای ایرانی. آنگاه نیز کسانی چون شادی صدر و غیره برایش هورا می کشند. جالب این است که در جاهایی از مصاحبه حتی با همجنس خواه زنی با گرایشات مردانه و غیره همذات پنداری می کند و اینکه گویی زندگی مشابه ایی داشته اند و فقط او چون به خوداگاهی جنسیتی خویش در خارج از کشور دست یافته است، لازم نبوده است مثل او تغییر جنسیت بدهد. یا اشکارا می گوید اگر او با گرایشات مردانه ی خودش در ایران زندگی می کرد، احتمالا مجبور می شد مثل بقیه تغییر جنسیت بدهد. اما ازین سخن به اینجا رسیدن که کسانی که در ایران تغییر جنسیت می دهند، اکثرا همجنس خواه هستند، چیزی جز نشان از این نیست که احتمالا نمی داند، یا نمی خواهد بداند که او در واقع یک مرد ترانس سکسوالی است که با مرد بودنش خوب کنار نمی اید. یا نمی تواند به شیوه ی خویش یک زن مردگونه ی مدرن یا یک مرد مدرن با جسمی زنانه بشود. یا اینکه جرات بکند با این سوال اساسی جسم و جانش روبرو بشود که ایا واقعا میل تغییر جنسیت دارد یا ندارد. وگرنه اگر این حرف او را به هر ترانس سکسوالی بگوییی که از زن می خواهد به مرد تبدیل بشود و یا بالعکس، که لازم نیست تغییر جنسییت بدهد، چون همجنس خواه است، انگاه می بینی که او چه واکنشی به شما نشان می دهد. یا چطور شما را با تیر نگاه خشمگین و غمگینش هدف می گیرد. زیرا تنها چنین ترانس سکسوالی که زجر زیستن در «خانه و تنی غریبه» را از بچگی چشیده است، به ما نشان می دهد که اهمیت رسیدن به خانه و کاشانه ی جنسی و جنسیتی چیست و چرا یک ترانس سکسوال تا به خانه و جسمش نرسد، نمی تواند آرام بگیرد و حاضر می شود چنین جراحی های هولناک، درازمدت و بدون امکان بازگشت به جسم قبلی را به جان بخرد. یا اگر چنین مرد ترانس جندری بخواهد بدون تغییر جنسیت از مسیر جراحی زندگی خویش به سان مرد متفاوت را تحقق ببخشد، انگاه با افتخار خویش را مرد نو یا مرد کوییر می نامد، انگاه زندگی مردانه ی خویش را کامل می چشد، اسمش مردانه می شود. یعنی حتی دیگر حاضر نیست اسم زنانه ی سابقش را به یاد بیاورد و دوست دختر زن دارد. یعنی شادی امین پابلیک هنوز نمی داند که جهان و تمنای یک فرد ترانس سکسوال یعنی چی؟ و چرا او از این مباحث مهم و اساسی اطلاعی کانکرت و انضمامی ندارد و از تمناهای بنیادین یک مرد یا زن ترانس سکسوال یا ترانس جندر؟ اینکه چرا برای چنین فرد ترانس سکسوالی مهم است که به خانه و به تن جنسی و جنسیتی اصلی خویش دست بیابد، تا مثلا به عنوان مرد با زنی بخوابد یا بالعکس. یا اگر ترنس جندر همجنس خواه باشد، انگاه به عنوان مرد همجنس خواه با مرد همجنس خواه دیگر بخوابد و عشق بورزد. چرا شادی امین این مباحث اساسی را بخوبی و به حالت فردی و تنانه حس و لمس نکرده است، انطور که نظرات افراطیش و خطاهای هولناک و مضحک نظری او در مباحث جنسی و جنسیتی نشان می دهند. زیرا در اینکه او زنی است که می خواهد به حالت مردانه باشد، شکی نیست و به آن نیز در شکل پابلیک اذعان می کند. اما آیا موضوع خیلی عمیقتر نیست و آیا اینجا دقیقا او از چیزی مهم همیشه فرار نکرده و نمی کند؟ آیا دقیقا فرار از این حقایق محوری نیست که باعث می شود او حتی نبیند و حس نکند که چرا هیچ زن و مرد همجنس خواهی با عقل سالم نمی اید تغییر جنسیتی بدهد تا زیر فشار حکومتی نباشد. مگر اینکه دچار حالات شدید اختلال شخصیتی یا پارانوییک باشد. همانطور که یک مرد یا زن دگرجنس خواه تحت فشار اختلال شخصیتی شدید و گسست روحی اسکیزوفرنیک می تواند باور بکند که جنس مخالف هست و بخواهد آن بشود. یا مثل بیمار پارانوییک معروف از زیگموند فروید، آقای پرزیدنت شربر، خیال بکند که زن شده است. ازینرو «تغییر جنسیتی» با مراحل سخت اولیه روان درمانی و تست همراه است تا چنین اتفاقات و خطاهای هولناکی اندک بشود که کل ساختار جسمی و روانی یک فرد و روابطش را در بر می گیرد و غیرقابل برگشت است.

بنابراین خطای شادی امین این است که نمی بیند او همان فدایی چریک بوده و مانده است و همیشه خویش را فدای تفکری ارمانی و بنیادگرا کرده و می کند و بویژه تمناهای عمیق جنسی و جنسیتی اش را فدا کرده و می کند. البته منظورم «شادی امین پابلیک» است و نه فرد خصوصی به نام شادی امین که همشهری محترم من نیز در فرانکفورت نیز هست یا بوده هست. برای ما قبول و حفظ این تفاوتها مهم است. چون ما به تفکیک حوزه ها احترام می گذاریم و از افراط گرایی دوری می ورزیم و قدر زحماتش را نیز می دانیم.

یا به این خاطر او مرتب سوتی های نو می دهد و به زحمات خوبش ضربه می زند و گویا هیچگاه کامجویی و لذت جنسی و جنسیتی مطابق هویت و تمنای «مردانه و مدرن» خویش را بخوبی نچشیده یا نمی چشد. انهم تمناهای جنسی و جنسیتی که اینهمه در موردش سخنوری میکند و بناچار به حالت افراطی سخنوری می کند و امر به معروف و نهی از منکر می کند. زیرا برای دستیابی به این تمنای جنسی زنانه یا مردانه یا ترانس بایستی حاضر باشی تن به خانه و کاشانه ی جنسی و جنسیتی خویش بدهی، کامینگ اوت بکنی و همزمان بتوانی تاویل و معنای جنسی و جنسیتی خویش از زن و مرد بودن، از همجنس خواه یا دگرجنس خواه و ترنس بودن را بیافرینی. زیرا باید اول ترانس سکسوال بودنت را بپذیری تا بتوانی بعد وارد فضای هزارفلات جنسی و جنستی یا «کوییر» و ترانس جندر بشوی و هزار نوع زن یا هزار نوع مرد بودن را ببینی و یا حضور جنسیت های سوم و چهارم و غیره را. زیرا هر چیزی بهایی دارد و آنکه چاه سیاه/سفیدی می کند در چاه می ماند. همانطور که هر قهرمانی چون رستم سرانجام در چاه نابرادریش شغاد می افتد. زیرا قهرمانان فقط تکه ایی از مادر و ارمانی هستند و به بلوغ فردی و جنسی و جنسیتی دست نیافته اند و عمدتا محکوم به مرگ تراژیک و زودرس هستند. یا اگر از مرگ تراژیک در بروند، حداکثر فروشنده ی ازادی و معرکه گیر می شوند. به همه ی قهرمانان بازمانده از نسل گذشته ی ایران بنگرید تا این منطق را ببینید و اینکه چگونه تبدیل به بازاریان معرکه گیر و هیستریک شده اند: از ایرج مصداقی تا شادی صدر، از شادی امین تا مسیح علی نژاد و علیزاده و غیره. پس چه عجب که تازه به جنگ حیدری نعمتی با هم نیز می روند و اینکه کدام بیشتر انقلابی و افشاگر است، مثل جنگ حیدری نعمتی جدید میان ایرج مصداقی با شادی امین و با شادی صدر. زیرا حقایق همیشه برملا می شوند و نامه ی ما به دستمان می رسد.

پانویس ۱: من از ابتدا با برگردان مفهوم «کوییر» به «دگرجنس باشی» مشکل داشتم و هنوز دارم. چون برگردان دقیقی نیست و همان بهتر که از واژه ی جهانی «کوییر» نیز در ایران به زبان فارسی استفاده بکنیم. همانطور که با برگردان واژه ی «هموسکسوالیته» به «همجنس گرایی» مخالف بودم و هستم. زیرا جهت گیری جنسی یک گرایش قابل تغییر نیست، حتی اگر قابل تحول موقتی است و یا شکلهای بیانش قابل تغییرند. زیرا جهان اروتیک و عشق هزار منظر است، مثل جهان هزار منظری از مردبودن یا زن شدن و ترانس شدن. برگردان «همجنس خواه» را مناسبتر می دیدم و با انکه ازین نیز کامل راضی نیستم. همانطور که امیدوارم روزی مثل اروپا و امریکا بار منفی کلماتی چون «همجنس بازی» برداشته بشود تا بتوان دوباره از این واژه در کنار واژگان همپیوند دیگر در زبان فارسی استفاده کرد. زیرا فعل یا اسم مصدر «بازیدن» در زبان فارسی استفاده ی فراوانی دارد، چون عشق بازی، قمار بازی، کفتربازی، زن بازی، مردبازی و غیره و نمی توان یک واژه را اراده گرایانه کامل حذف کرد. بهتر است که از زمانی ببعد هم از همجنس بازی و دگرجنس بازی استفاده کرد و هم با طنز مدرن نکات منفی این کلمات را دکانستراکشن کرد. همانطور که جنبش همجنس خواهانه و کوییر واژه های تبعیض امیزی چون «گی» یا در زبان المانی «شووختل» را هرچه بیشتر مثبت و نو ساخت. در این باب من بیست و اندی سال پیش مقاله ایی منتشر کردم و علل مخالفت خودم با این مفاهیم را مطرح کردم. اما متاسفانه لینک مقاله را در گوگل دیگر نمی یابم.

پانویس ۲: برای توضیحات بیشتر در باب مباحث جنسی و جنسیتی یا «کوییر» و مباحث فمینیستی می توانید به این نقد تخصصی و فشرده و قدیمی من به نام «نقدی روانکاوانه بر مباحث فمینیستی، جنسییتی و فمینیسم ایرانی» مراجعه بکنید که در بخشی از آن به نظریه ادریان ریچ و به ترجمه ی شادی امین می پردازم و حماقت و حالت نارسیستی/ راسیستی پایه ایی این نظریه جهان زنانه را نشان می دهم. همانطور که بزرگانی چون جودیت باتلر نیز در آثارشان به ان اشاره کرده اند. با انکه پانزده سالی از انتشار این مقاله گذشته است اما چهارچوب و مباحث کلی اثر همچنان زنده و معتبر هستند و اگر می خواستم امروز ان را بنویسم، احتمالا آن را فقط تصحیح و کاملتر می کردم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)