یک ماه؛ سی بزنگاه
– داشتم برای عزیزی به سادگی توضیح میدادم، حق طلاق از حقوق اولیه و مسلم همهی افراد از جمله زنان است که در چشمانم نگاه کرد و گفت: “چه معنی داره زن هر وقت میلش کشید بزنه زیر همه چیز؟” بعد هم برایم از احساساتی بودن زنها و تصمیمات آنی آنها گفت و مدعی شد نمیشود افسار زندگی را در این وانفسا دست زن جماعت داد.
مفهومِ سادهی گزارهی بالا، این است؛ اگر مرد دلش خواست بزند زیر همه چیز ایرادی بر او نیست، او حتما فکر همه چیز را کرده است. در این نگاه، مرد عقل کل دنیاست و خِرَد آنطور که باید در زنان تجلی نمییابد.
چنین باوری مدعی است مرد به عنوان جنس اصلی و برتر، صاحب حقوق مطلق است و در این میان اندک فرصتها و حقوق را با زن به عنوان جنس دوم شریک میشود. مثلا در متون فقهی و به تبع آن قوانین موضوعهی ایران، اصل طلاق، حقی است که به صورت مطلق به مرد تعلق دارد.
به تعبیر فقها طلاق به دست کسی است که ساق پا در دست اوست؛ یعنی کسی که میگیرد میتواند پس بدهد!
مرد برای طلاق دادن همسرش نیاز به اثبات چیزی ندارد، همین که به اصطلاح هوس کرد، میتواند از حقِ مسلم خویش استفاده کند. اما زن از آنجا که میل و انتخابش محل اعتنا نیست و فقط انتخاب میشود و حق انتخابی ندارد، باید به دشواریِ هرچه تمامتر یک سیستمِ موجود را قانع کند که زندگی با این همسر، برایش غیرممکن شده است.
در حقیقت زنان تنها اگر امضای مرد را پای تمامی شروط ضمن عقد داشته باشند و بتوانند یکی از آنها را در محضر دادگاه ثابت کنند، توانایی جدا شدن از همسرشان را پیدا میکنند؛ شروطی نظیر اعتیاد مرد، خشونت فیزیکی، بیماری لاعلاجی که زندگی مشترکشان را به خطر میاندازد، غیبت و مفقودالاثری مرد حداقل به مدت شش ماه متوالی، ازدواج دوم بدون رضایت زنِ اول و …!
آنچه از فرایندهای رسیدگی به دعوای طلاق به درخواست زوجه برداشت میشود، طولانی بودن این مسیر و در بسیاری موارد بینتیجه بودن آن است؛ در عمل مقاومت نظام حقوقی در برابر شنیدن درد زنان از زندگی کنار مردانی ناشایست و خطرناک، باعث میشود امضای این شروط هنگام ازدواج، هیچ زنی را به امکان آزادی و رهایی از زندگی پرمخاطرهی احتمالی، دلخوش نکند.
به طور کلی قضات از مفهوم عسر و حرج، برداشتی مضیق و محدود دارند؛ تا زمانی که جانِ یک زن به طور جدی در معرض تهدید نباشد، زن باید زندگی را تحمل کند. چرا؟ چون زن انتخاب شده و مطابق با کلیشهها باید با همان لباس سفید از خانهی بخت بازگردد. زن در این نگاه باید اخم و خشم مرد را به جان بخرد و آرامش خاطر را برایش به ارمغان بیاورد. اگر مردی به همسرش گفت بالای چشمت ابروست که هیچ، حتی اگر چشم و ابرویی هم برای زن باقی نگذاشت، این زن است که باید جستجو کند ببیند کجای کار خطا کرده که باعث چنین خشمی در همسرش شده است.
اینجاست که بحث حقوقی دیگری پیش پای زنان گشوده میشود؛ حق طلاق یا به تعبیر درستتر و حقوقیتر وکالت در طلاق!
این موضوع ارتباط ویژهای به قوانین خانواده ندارد و از قواعد عمومی قراردادهاست؛ در واقع ازدواج یک توافق دو طرفه است که در آن طرفین صاحب حقوقی هستند و در ارتباط با این حقوق میتوانند به هرکسی از جمله طرف مقابلشان وکالت دهند تا وی نیز در کنار او بتواند از این حق بهرهمند شود.
چیزی که به نام حق طلاق در ایران رواج دارد، اگرچه بسیار مهم و برای زنان حیاتی است، اما امتیاز ویژهای برای زنان محسوب نمیشود. در واقع مرد به هر مرد یا زن دیگری نیز میتواند وکالت بدهد تا به جای او مطابق قوانین و تشریفات برود و زنش را طلاق دهد. در این فرایند زن به عنوان وکیل مرد اجازه پیدا میکند مانند مرد از حق طلاق مرد استفاده کند و از این طریق خودش را به اصطلاح مطلقه نماید.
این مسیرِ کجدارومریز اگر چه چندان چنگی به دل نمیزند، اما تنها راه منصفانه و قانونی برای زنان است تا بتوانند مانند مردان از حق طلاق خود به صورت مطلق و بدون نیاز به اثبات چیزی، استفاده کنند؛ چیزی که به مذاق بسیاری از مردان و نیز نظام حقوقی موجود خوش نمیآید. چه بسیارند مردانی که به هیچوجه زیر بار چنین چیزی نمیروند و یا در ازای دادن چنین وکالتنامهای، زن را وادار میکنند از حقوق ناچیزِ خود نظیر مهریه و نفقه بگذرد.
اینکه آیا اساسا معادلهی حق طلاق در برابر مهریه، معادلهای منطقی و عادلانه است موضوعی است که به تفصیل در یکی دیگر از یادداشتها به آن پرداخته خواهد شد.
به طور کلی میتوان به این حداقلها دل خوش کرد اما دل نبست؛ در این ارتباط شایسته است که زنان را به گرفتن این حق نصف و نیمه تشویق نماییم و به عنوان مردان و زنان آگاه و برابریخواه، پیش از اینکه کارمان به دادگاه و نظام قضایی برسد، با گفتگو در مورد تمام پیشامدهای پس از ازدواج از جمله طلاق، به توافقی عادلانه و غیر تبعیضآمیز برسیم!
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
#بیست_و_پنج_نوامبر
@bidarzani
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.