نظام سرمایه داری با مسئله فرودستی و ستم بر زنان، همانند دیگر مسائل و ستم های مناسبات طبقاتی و وارده بر جامعه برخورد کرده است.

اگر چه مبارزات طولانی و تاریخی زنان از زمان سلطه‌ی برده‌داری تاکنون برای بازپس گیری حقوق  از دست رفته ی خود علیه نظام های حاکم ادامه داشته و به نسبت در برخی کشورهای سرمایه داری پیشرفته، زنان را از لحاظ حقوقی و اجتماعی در موقعیت بهتری قرار داده، اما این دستاوردها که در نتیجه مبارزت خونین و هزینه‌های سنگین به ویژه از سوی زنان پیشرو و پیشتازان جنبش کمونیستی به دست آمده، نتوانسته‌اند به خشونت و ستم علیه زنان پایان دهند.

دلیل ناکامی  مبارزات تا کنونی برای رفع سرکوب ها و ستم ها،هم این است که مناسباتی که این خشونت ها و بیحقوقی ها را بازتولید می کنند، هنوز حاکم و پابرجا مانده اند. همانطور که در مناسبات سرمایه داری فقط شکل فقر و استثمار و ستم و نابرابری تغییر  یافته و هیچ تغییر بنیادی نیافته است و ریشه کن نشده، و برابری و آزادی را تنها بر محور  و قوانین صوری و آزادی گردش سرمایه معنا می یابند. در این مناسبات، نیز در همین سطح و معیار به خشونت علیه زنان پرداخته شده است.

خشونت علیه زنان دلایل ریشه ای طبقاتی و اجتماعی دارد و از همین زاویه و بر این اساس باید با آن به مبارزه رفت. بر عکس آنچه فمینیست های بورژوا و خرده بورژوا آن را بیولوژیکی و ذات مردان می دانند، اما خشونت  طبقاتی و فرهنگی علیه زنان تا قبل از پیدایش نظام های طبقاتی در جوامع بشری و فرهنگ این جوامع وجود نداشته است.

خشونت زمانی در فرهنگ ها جا افتاد که مردسالاری همراه با مناسبات طبقاتی و به اشکال مختلف ظهور کرد، برتری جنسیت را ابداع کرد و تولید مثل را در کنترل مردان قرار داد، که این خود به معنای کنترل بر  موجودیت زنان بود. بعد از این بود که زنان در سلسله مراتب نظام های طبقاتی، منجمله نظام سرمایه داری، در پایین ترین سطح و درصف اول قربانیان این نظام ها و حکومت هایشان قرار گرفتند.

در جنگ، قحطی، فتوحات، استعمار، حکومت های دینی و استبدادی، تغییرات اقلیمی، محدودیت های اجتماعی، در هر جایی که جامعه بجای پیشرفت، پس رفت داشته، زنان از اولین قربانیان بوده اند و آماج اولین حملات قرار گرفته اند.

این روزها شاهد نشست گلاسگو در مورد تغییرات اقلیمی جهت محدود کردن میزان افزایش دمای زمین بودیم، تغییراتی که ریشه در همین سیستم اقتصادی دارند که رابطه ای استثمارگر و انگلی با همه چیز، از انسان گرفته تا طبیعت و جامعه دارد.

همه شاهد ابراز نگرانی های دروغین سران کشورهای بزرگ دنیا بودیم، سرانی که خود بانی و حافظ نظام سرمایه داری و صاحبان و شرکا و حامی اصلی شرکت های بزرگی هستند که اولویت اصلی آنها کسب سود و انباشت سرمایه هر چه بیشتر به قیمت جان انسان ها و زمین  و زیست و بوم هست.

نزدیکی زمانی این گردهمایی با روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، مرا بر آن داشت که مختصر اشاره ای به تاثیرات این تغییرات اقلیمی بر زندگی زنان و افزایش خشونت علیه آنها داشته باشم.

همه گزارش ها حاکی از آن است که تغییرات اقلیمی خطر خشونت علیه زنان را تشدید می کنند. بر اساس گزارش سازمان ملل،۸۰ درصد کسانی که به دلیل شرایط آب و هوایی اضطراری آواره می‌شوند زنان هستند.

در کشورهایی که مردم برای امرار معاش خود به کشاورزی متکی هستند، و یا از امکانات زیستی و رفاهی محروم هستند، آنها بیشتر از تأثیرات تغییرات اقلیمی مثل خشکسالی، دماهای بالاتر، بارندگی های شدید، تلفات کشاورزی و دامی، نبود آب و ناامنی غذایی رنج می‌برند و در این بین سهم زنان از عواقب این تغییرات بیشتر از مردان است، چون زنان هستند که بیشتر در دوره های خشکسالی و کمبود آب، برای یافتن آب فاصله های زیادی از محل و محیط زندگی خود دور می شوند، امری که در بسیاری از کشورهای آفریقایی و آسیایی آنها را در برابر تجاوز جنسی آسیب‌پذیر می‌کند.

کم نیستند دخترانی که خانواده هایشان برای مقابله با کمبود غذا، آنها را در سنین کودکی شوهر می دهند و در واقع به بردگی کشانیده می شوند و یا بخاطر آوردن آب و کار خانگی و محرومیت های دیگر ترک تحصیل می کنند. زنانی که برای تامین نیاز خانواده، مورد سوء استفاده جنسی قرار می گیرند. و حتی زمانیکه ناامنی غذایی بر نقش سنتی مردان به عنوان تامین کننده نان خانواده فشار وارد می آورد، آنها اغلب این ناکامی را بر سر همسرانشان خراب می کنند و یا رفتارشان خشن تر می شود.

هنگامیکه این واقعیات را کنار سخنان سران حکومت های سرمایه داری در این نشست زیر عنوان “توانمند سازی” زنان و مشارکت بیشتر زنان از یک سوی و اقدامات ریاضتی آنها در زمان بحران ها را که قربانی اصلیش زنان هستند از سوی دیگر قرار می دهیم، آن وقت است که پوچی این ادعاها برملا می گردد.

برای حمایت از زنان در  برابر خشونت و توانمند ساختن مقاومت و  مبارزه آنان و فراهم شدن مشارکت زنان در سطح جامعه و در همه سطوح زندگی، زنان به امکانات و پناهگاه های بیشتری نیاز دارند. به علاوه، در این ایستادگی و مقاومت، زنان به مراکز و منابع آموزشی و بهداشتی بیشتر احتیاج دارند.

اما آنچه بطور روز افزون مشاهده می شود سیاست ها و برنامه های ضد انسانی حکومت ها برای قطع و کاهش این خدمات و مراکز و بیکار سازی وسیع زنان و خانه نشین کردن آنها است. این موارد را نیز در دو سال اخیر و در همه گیری کووید ١٩، و هم در پیامدهای بحران مالی ٢٠٠٨ شاهد بودیم.

افزایش خشونت علیه زنان و افزایش قتل زنان حتی در پیشرفته ترین کشورهای اروپایی در زمان محدودیت های دوران همه گیری ناشی از این واقعیات است.

در این مناسبات و چنین روندی، از یک سوی خانه نشین کردن زنان در کنج خانه ها به دلایل مختلف و از سوی دیگر کاهش خدمات حیاتی ای که باید زنان را در مقابل خشونت ها و مشکلات جسمی و روانی و دیگر مشکلات اجتماعی مورد حمایت قرار دهد، بخشی از سیاست ها و تحمیل هایی است که ستم دوگانه بر زنان و به ویژه زنان کارگر و خانواده های کارگری را هدف قرار می دهند.

در حالی که چه در دوران بحران اقتصادی و چه در دوران همه گیری کرونا، شرکت های بزرگ و میلیاردرهای فراری از مالیات، سودهای هنگفتی به جیب زده اند، ما شاهد کاهش مداوم خدمات برای زنان و در کل برای طبقه کارگر بوده و هستیم، و آن خدماتی که افراد آسیب‌پذیر بیشتر به آن ها نیاز داشته اند از اولین خدماتی بوده‌اند که آماج حملات برنامه های ریاضتی دولت ها قرار گرفته اند.

فراموش هم نکنیم که طی این دوره ها، زنان فقط از لحاظ اقتصادی زیر حمله قرار نگرفتند، بلکه بسیاری از دیگر حقوق های اجتماعی را که سالها با مبارزه به دست آورده بودند یا از آنها پس گرفته شدند و یا در خطربازپس گرفته شدن هستند.

از جمله اینها میتوان به حملات حکومت های دست راستی و ارتجاعی در ترکیه مانند خروج از کنوانسیون منع خشونت علیه زنان و یا در لهستان، مجارستان، ایالات متحده و کشورهای آمریکای لاتین برای نقض حق سقط جنین اشاره کرد.

در ایران تحت حاکمیت جنایتکاران ضد زن و ارتجاعی اسلامی، زنان ۴٢ سال است سخت تر ار گذشته بصورت قانونی و شرعی و واقعی و در همه سطوح زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از حقوق انسانی خود محروم هستند.

در ایران زیر حاکمیت اسلامی سرمایه، بیش از پیش، هر روزه شاهد افزایش و تشدید سیاست های ضدزن رژیم اسلامی سرمایه از جمله خانه نشین کردن زنان، طرح تفکیک جنسیتی در مراکز متعدد، حمله آتش به اختیاران و چماق داران “امر به معروف و نهی از منکر” به زنان بد حجاب، قمه کشی علیه زنان، اسیدپاشی، تجاوز جمعی و قتل های ناموسی، به خودکشی کشانیدن و صدها بی حقوقی و محدودیت و محرومیت زنان هستیم.

در ماه های اخیر به پیرو اسلام سیاسی  حاکم بر ایران و تجربه ها و کارکرد حکومت اسلامی در ایران، در آخرین و دردناکترین این حملات به زندگی زنان در سطح جهان،  شاهد برباد رفتن یکشبه ی همه تلاش ها و جانبازی و مبارزه و حقوقهای زنان افغانستان در پی بازگشت نیروی فوق ارتجاعی طالبان به قدرت سیاسی بودیم.

با به قدرت رسیدن طالبان به کمک و در خاموشی حکومتهای نظام سرمایه داری، زنان باردیگر به حبس خانگی نشانیده شدند، از رفتن به مراکز آموزشی، کار و ظاهر شدن در انظار عموم و زندگی محروم گشته و معترضان با گلوله جواب گرفتند. در روزهای اخیر نیز، حتا شاهد قتلهای زنجیره ای زنان بوده ایم.

با توجه به این شواهد هست که زنان بعنوان نخستین قربانیان نابرابری و ستم مناسبات طبقاتی سرمایه داری و هر نوع برآمد ناخوشایندی در جامعه و  بعنوان نیمی از افزاد جامعه بشری که بیشترین خطرات و زیانها را متحمل می شوند، باید خود در صف اول هر مبارزه سیاسی و اجتماعی قرار بگیرند و از همه مهمتر، این مبارزه به مبارزه ای برای این حق یا آن حق یا علیه این حکومت یا آن حکومت محدود نشود، بلکه ضروری است تا مبارزه ای علیه کلیت نظام استثمارگر و تبعیض آمیز سرمایه داری باشد، چون تنها با سرنگونی کل این نظام ستمگر و طبقاتی است که می توان نابرابری و خشونت در کل و منجمله علیه زنان را ریشه کن کرد.

منافع ذاتی و ماهیت طبقاتی و سود محورانه ی نظام سرمایه داری در تضاد کامل با استراتژی ریشه کن کردن استثمار و نابرابری است.

تنها زمانی می توانیم به عنوان انسان هایی آزاد و مستقل زندگی کنیم که همه به رهایی واقعی برسیم، رها از استثمار انسان از انسان، رها از بردگی مزدی، زن رها از قید مرد، و زن و مرد هر دو رها از قید سرمایه.

 

 

 

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)