یک ماه؛ سی بزنگاه
– هیچوقت فراموش نمیکنم زمانی را در یکی از کلاسهای ارشد حین بحث از جرایم جنسی، از تجاوز به مردان گفتیم و استاد آن را به خنده و تمسخر گرفت؛ “کدوم تجاوز؟ مرد کلی هم حال میکنه.” این جمله برای من مصداق بارز غلبهی مردسالاری بر تمام افراد اعم از مرد و زن بود.
نگاه مردسالار و دگرجنسگرا-محور، عمیقا به فاعلیت مردان در رابطهی جنسی باور دارد. همچنین تنها رابطهی جنسی مقبول و رضایتبخش را ارتباط میان دو غیرهمجنس میداند. در این نگاه، قدرت جنسی مرد لایزال است و نه گفتن از سوی مردان، به نوعی تابو و نابهنجار تلقی میشود.
این رویکرد تجاوز به مردان از سوی زنان را اساسا به رسمیت نمیشناسد و در ارتباط با تجاوز مردان به مردان، قربانی را به سخره میگیرد و با الفاظی زشت خطابش میکند. مرد در این ساختار یک دستگاه جنسی بالقوه است که با کوچکترین محرک، به تبوتابِ جنسی میافتد و هیچ فرصتی را از دست نمیدهد؛ گویی کنار کشیدن از این مسابقهی نفسگیر از مردانگی مردان کم میکند.
اینجاست که تجاوز به مرد محال به نظر میرسد چون به قول استاد ما و امثال او، سکس برای مرد در هر شکل و وضعیتی مطلوب و ایدهآل است.
ماجرای تجاوز تنها یکی از ابعاد نفوذ کلیشههای جنسیتی و مردسالار بر افکار و باورهای یک جامعه است. در سطوح دیگر، نیز جامعه منطبق با این گزارهها، انتظاراتی از نقش مردان دارد که گاه خلاف میل و خارج از توان آنهاست اما به ناچار تسلیم میشوند تا مبادا برچسب پر افتخار مردانگی از پیشانیشان پاک شود. برای مثال بسیار شنیدهایم که از کودکی به پسربچهها میگویند مرد باش و گریه نکن! یا مرد باش و محکم حرف بزن!
یا مرد باش و قهر نکن! این کلیشهها به مرور و با بالا رفتن سن کودکان، تبدیل به انواع دشوارتری می شوند؛ برای مثال مرد باش و سربازیات را تمام کن! مرد باش و زن بگیر! مرد باش و به سختی کار کن! مرد باش و خرج زن و بچهات را بده!
همچنین به اعتقاد بسیاری از جرمشناسان این کلیشهها در هویتیابی مردان به ویژه در حوزهی جرایم خشن نیز تاثیرگذار است؛ اینکه جامعه از ابتدا به پسربچهها اینطور تلقین میکند که باید رفتارهایی سخت و خشن داشته باشند، اینکه کتک زدن و دعواهای لفظی برای پسران امری عادی و بهنجار محسوب میشوند در حالی که دختران باید از چنین ویژگیهایی بری باشند، باعث میشود پذیرش جرمِ مردان بسیار قابل قبولتر از جرم زنان باشد.
مقبولیت اجتماعی بر پذیرش فردی نیز اثر میگذارد؛ به این معنا که مجرمان مرد به راحتی خودشان را به عنوان یک مجرم میپذیرند در حالی که زنان مجرم گویی با ارتکاب جرم علیه زنانگی خود عصیان کردهاند و در پذیرش هویت مجرمانه نسبت به مردان بسیار ضعیفتر عمل میکنند.
کلیشههای جنسیتی (Gender Stereotypes) ناظر به صفات و نقشهایی هستند که افراد به واسطهی جنسیت خود و تعلق به گروه «زنان» یا «مردان» دارند یا انتظار میرود که داشته باشند. ضروری است به این نکته توجه شود که در کلیشههای جنسیتی، سخن از “جنس” نیست، بلکه “جنسیت” معیار قرار میگیرد. به طور خلاصه جنس بازگشت به ویژگیهای بیولوژیک دارد اما جنسیت به ویژگیهای زنانه و مردانهای که برساخت اجتماع هستند، تعلق دارد.
همانطور که مشاهده میشود، این ویژگیها و رفتارها، انتظار جامعه از یک نقش به صورت کلیشهای است؛ به این معنا که هیچکدام از این گزارههای هنجاری، ذاتی و حقیقی نیستند بلکه در طول سالیان متمادی تحت سلطهی نظامهای مردسالار و سنتی شکل گرفته و رشد کردهاند. بنابراین همگی اکتسابی هستند و قابل رد و ابطال.
در نتیجه مردان، زنان و سایر گروههای جنسیتی و نیز کودکان همگی قربانیان این کلیشهها و نظام سلطه هستند. خشونت امری فراگیر و غیراختصاصی است و مانند جریان یک سیل، تنها نتیجهاش ویرانی است بدون آنکه بداند چه کسانی آسیب میبینند و چه کسانی امان میگیرند. مردان نه تنها از این سیل خانمانبرانداز مصون نیستند بلکه اتفاقا تحت سلطهی این کلیشهها، توان بلند کردن صدایشان را نیز ندارند. گویی در سایه در حال سوختن هستند و نمیتوانند علیه این خورشید خود ساخته شورش کنند.
اینجاست که برابریخواهان و فعالان حقوق زنان با آغوشی باز همهی افراد یک جامعه را فارغ از اینکه به چه گروههایی تعلق دارند و چه عناوینی را به دوش میکشند، به تلاشِ حداکثری برای حذف این کلیشهها و ایجاد جهانی آزاد برای رشد همهجانبهی افراد تشویق میکنند.
بیایید در کنار هم جهانی لبریز از برابری و منزه از تفکرات قالبیِ غالبشده به افراد را تصور و خلق کنیم!
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
#بیست_و_پنج_نوامبر
@bidarzani
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.