۲۴ مهر ۱۴۰۰ == ۱۵ اکتبر ۲۰۲۱
با ورود ایران به مدارج قرمز رتبه بندی‌های جهانی در موارد مختلف، آثار یک انحطاط تمدنی بر کشورمان سایه افکنده است. میهن مان می‌رود که در ردیف فقیرترین ممالک جهان شاهد یک سرنوشت سیاه و تباه باشد. این مطلب به مثابه هشداری است به هر ایرانی که آن را می‌خواند تا در تاریخ ثبت شود و آیندگان بدانند که ما می‌دانستیم که ایران به سوی محو می‌رود.
 
اوضاع جهانی
 
گزارش صندوق بین المللی پول -که به طور معمول روایت لطیفی از واقعیت‌های زمخت جهان را باز می‌تاباند- به خوبی حکایت از ورود به یک کره‌ی زمین دو جهانی دارد: جهان کشورهای ثروتمند و قدرتمند و جهان کشورهای فقیر و ضعیف. نماد این امر را می‌توان در دو نکته‌ی گزارش یافت. نخست این که بازگشت رشد اقتصادی جهان نخست به دوران قبل از کرونا تا ۲۰۲۲ صورت خواهد گرفت و در سال ۲۰۲۴ این کشورها از درجه‌ی رشد اقتصادی بالاتر از دوران پیشاکرونا برخوردار خواهند بود. این در حالیست که قرار است حجم فعالیت‌های اقتصادی کشورهای فقیر همچنان برای سال‌ها بعد از این تاریخ ۵. ۵ درصد پایین تر از دوران پیش از کرونا باقی بماند. می‌توان تصور کرد از ۲۰۲۴ فاصله‌ی میان این دو جهان وارد چه شکاف عظیم تر از حد بحران ساز کنونی خواهد شد! دیگر شاخصی که به خوبی عاقبت متفاوت این دو جهان را آشکار می‌سازد میزان واکسیناسیون در مقابل همه گیری کرونا می‌باشد که در کشورهای جهان اول، به ۶۰ درصد جمعیت بالغ می‌شود و در کشورهای جهان دوم، کمتر از ۴ درصد است. باز می‌توان تصور کرد که با تداوم اشاعه‌ی ویروس کووید-۱۹ و متغیرهای آن و نیز ظهور همه گیری‌های جدیدی که به خاطر آلودگی زمین و نیز تغییرات اقلیمی در راهست، چگونه قرار است حجم قابل توجهی از جمعیت کشورهای فقیر به خاطر بیماری و گرسنگی، کره‌ی زمین را به یک سیاره‌ی خلوت شده به ملت‌های ثروتمند و قدرتمند واگذار کنند.
اما آن چه در این میان جای نگرانی بسیار دارد آغازِ بروز کمبود تولید مواد خوراکی درسطح جهانی است. این امر که از یک سو به دلیل کاهش منابع قابل بازیابی طبیعی آغاز شده است از سوی دیگر با همه گیری کرونا و نیز افزایش قابل توجه جمعیت در کشورهای فقیر، زنگ خطر را برای یک قحطی بزرگ در سطح کره‌ی زمین به صدا درمی آورد. نخستین قربانیان این قحطی بین المللی -که صندوق بین المللی پول نیز در قالب «افزایش قیمت مواد غذایی و کالاهای اساسی» از آن نام می‌برد- مردم کشورهای فقیر و درمانده در آفریقا، آمریکای لاتین، آسیا و به طور مشخص، برخی از کشورهای خاورمیانه (لبنان، سوریه، عراق، ایران، یمن، افغانستان) می‌باشند. در حال حاضر از هر ۱۰ انسان روی کره‌ی زمین یک نفر دچار سوء تغذیه است اما دو عامل تغییرات روزافزون اقلیمی و نیز همه گیری‌ها می‌تواند این رقم را در سال‌های آینده از مقیاس چند صد میلیون نفری کنونی به سطح میلیاردی خود برساند. فراموش نکنیم که همین امروز هم نزدیک به ۲ میلیارد و نیم نفر در سراسر گیتی دسترسی به غذای کافی ندارند.
 
وضعیت ایران
 
حال بیایید تصور کنیم که در این شرایط فاجعه بار جهانی، در یکی از کشورهای جهان دوم، یعنی جهان فقیر، چه می‌گذرد. نام این کشور، ایران است. کشوری که قرار بود در میان یکی از ثروتمندترین ممالک جهان نخست باشد و حالا به همت آن چه در سال ۱۳۵۷ توسط دشمنان تمدن ایرانی طراحی و اجرا شد، در میان مفلوک ترین کشورهای جهان دوم است.
بدون کمترین تردیدی می‌توان گفت «ملت ایران» غارت شده ترین ملت روی کره‌ی زمین در شرایط کنونی می‌باشد. حجم ثروتی که اقلیت یک درصدی از آن به تاراج برده است بیش از ۸۰ میلیون نفر را به خاک سیاه نشانده و آن چه در زیر می‌آید جلوه‌های این غارتی است که در کنار آن، بلایی که مغول‌ها بر سر سرزمین ما آوردند به شکل یک پیک نیک تاریخی می‌نماید.
 
به سوی فاجعه
 
در یک روند چهل و دو ساله در ایران اتفاقی افتاده است که می‌تواند در قالب یک فرایند مرحله به مرحله این گونه تیتربندی شود:
 
۱. تسلط گسترده‌ی دولت بر منابع و ثروت‌های کشور
 
۲. استقرار برخی لایه‌ها و مقوله‌ها بر دستگاه دولت: به طور مشخص آخوندها، پاسداران، بازاریان مؤتلفه (تازه مسلمانان بازاری)
 
۳. تبدیل این سه لایه به صاحبان انحصاری قدرت در دستگاه دولتی
 
۴. انتقال ثروت‌های تحت اختیار مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی از طریق دستگاه دولت
 
۵. انباشت ثروت خصوصی ضمن بهره برداری از قدرت دولتی در درون دستگاه حاکمیت برای حفظ و گسترش آن: یا همان ظهور پدیده‌ی خصولتی
 
۶. تهی شدن تدریجی دستگاه دولت از درآمد و ثروت کافی برای کارکردهای عادی و ارائه‌ی خدمات عمومی
 
۷. محروم شدن دهها میلیون ایران از خدمات دولتی و کشیده شدن آنها به فقر و فلاکت
 
۸. بهره بردن از دستگاه دولت برای سرکوب و کشتار گرسنگان و معترضان به این غارت تاریخی
 
این روند ما را به موقعیت کنونی ایران می‌رساند که در آن شاهد این واقعیت‌ها هستیم:
 
• یک دولت وامانده‌ی فشل و ورشکسته که حتی قادر به تامین هزینه‌های کارکرد خود نیست، چه رسد به مدیریت امور کشور و ارائه‌ی خدمات همگانی یا پیاده کردن سیاست‌های تامین کننده بقای فیزیکی مردم،
 
• یک طبقه‌ی خصولتی که بیش از ۹۰ درصد از کل ثروت کشور را در اختیار خود دارد و بخش اعظم آن را در قالب سرمایه گذاری و دزدی به خارج از ایران منتقل کرده است و در حال تلاش برای تصاحب چند درصد باقیمانده قبل از ترک ایران است.
 
• یک ملت با بیش از ۸۰ درصد جمعیتِ گرسنه، خسته و عصبی و بیمار و روان پریش با بالاترین آمارهای اعتیاد، خودکشی، دگرکشی و خشونت، سرطان، بیماری، بیکاری و فرار مغزها در منطقه یا در سطح جهانی.
 
این سه را کنار هم بگذارید می‌بینیم که چگونه برای دشمنان منطقه‌ای ایران، مانند اسرائیل و ترکیه و پاکستان و جمهوری آذربایجان، بهترین موقعیت در جهت از هم پاشاندن سامانه‌ی تاریخی ایران فراهم شده است. سران و تصمیم گیرندگان در تل آویو چقدر باید احمق باشد که این فرصت طلایی را برای تجزیه و نابودسازی همیشگی تمامیتی به اسم ایران هدر دهند؟
 
همه می‌دانند
 
این فجایع را به صورت کل یا جزء ده‌ها میلیون ایرانی می‌دانند، اما دانسته‌ها سبب شکل گیری «آگاهی» در آنها نمی‌شود. آگاهی یعنی «قدرت تشخیص درست منافع جمعی». از آن جا که در میان ایرانیان مفهوم «منافع جمعی» دهه هاست جای خود را به «منافع فردی و خانوادگی» داده است، امکان تبدیل تمام این اخبار و اطلاعات فاجعه بار و داده‌ها و دانسته‌ها به قدرت تشخیص درست برای نجات جمعی نمی‌شود. در بهترین حالت تمامی این دانستی‌ها برای تصمیم گیری در جهت نجات خانواده‌ی خود، در قالب خرید ملک و خانه در ترکیه، به کار می‌آید.
این نقصان و کمبود آشکار، هم در شهروند معمولی ایران عمل می‌کند و هم در نخبگان و روشنفکران و سیاسی کاران آن، که به طور صرف در پی منافع خاص فردی و جمعی خود هستند و چیزی به اسم «منافع عام» برایشان نه معنا دارد نه مصداق. در این شرایط، چه نیرویی باید نجات بخش ایران و ایرانی باشد؟ تکرار می‌کنم: در این شرایط کدام نیروی جمعی است که مجهز به آگاهی باشد و قادر به تشخیص درست منافع جمعی ایران؟ اگر کاندیدایی را در این زمینه نام بردیم بعد در مورد آن فرد یا نیرو این سئوال مطرح می‌شود که حال باید چگونه این نیروی به آگاهی رسیده برای تامین منافع جمعی دست به عمل و حرکت و اقدام بزند؟ با چه نیروی دیگری؟ با چه متحد دیگری؟
این جاست که می‌بینیم دستمان آن قدر خالی شده که برخی صحبت از بروز معجزه می‌کنند. نگارنده می‌داند که معجزه‌ای در کار نیست، اما آن چه در کار است، بنا بر گزارش هایی که فقط دو روز پیش (۱۲ اکتبر) منتشر شده، سفارش اخیر آمریکاست برای تولید ۲۰۰۰ بمب جدید سنگرشکن که قرار است زیرزمین کل ایران و تاسیسات اتمی و موشکی نهفته در آن را شخم بزند. این را بگذاریم در کنار خبر بی آبی، کمبود مواد خوراکی و به قول دو اقتصاددان داخل کشور، آقایان حسین راغفر و احسان سلطانی، که در نامه‌ای به ابراهیم رئیسی ضمن اشاره به «بحران‌های آب، برق، مسکن، تغذیه، دارو، خدمات، سلامت، بیکاری، تورم، فقر و نابرابری» خبر از این می‌دهند که «شرایط اقتصادی کشور عادی نیست و لذا قواعد رفتاری متناسب با این شرایط ضروری است، دوم این که گزینه‌های زیادی در مقابل سیاستگذاران اقتصادی وجود ندارد، سوم این که زمان هم برای این تصمیم گیری کوتاه است.» (۱)
نگارنده اطمینان دارد که درباره این سه سفارش آخر، تجربه و عقل از حالا خبر می‌دهد که: نخست، هیچ گونه قاعده‌ی رفتاری متناسبی از جانب بی سوادترین و احمق ترین دولت چهل و دو ساله‌ی اخیر نظام آخوندی دیده نخواهد شد؛ دوم این که هیچ گزینه‌ی مفیدی در چارچوب ساختار سراپا فساد و غارتگر متشکل از آخوند، پاسدار و موءتلفه‌ی بازاری تازه مسلمان برای سیاستگذاران اقتصادی وجود نخواهد داشت و سوم این که، زمان این تصمیم گیری‌ها چیزی حدود یک تا دو دهه گذشته بوده و حالا برای هر اقدامی از جانب یک حاکمیت تا گلو فرور رفته در بحران مافیاهای خود، بسیار دیر شده است.
 
هشدار
 
آری هموطنان! امیدی برای کشورمان نیست، اما اگر بخواهیم شمعی را در این تابلوی تباه و تاریک روشن نگه داریم، حذفِ رادیکالِ کلیت نظام از قدرت، با پرداخت هزینه‌ای بالا و سپردن حاکمیت ویرانستانی به اسم ایران به دست دلسوزترین، کارآمدترین و مردمی ترین نیروهاست. آیا ممکن است؟ بله. انتخاب با ماست
 
۱- نقل از «نامه‌ی دو اقتصاددان به رئیس جمهوری ابراهیم رئیسی»، مورخ ۱۸ مهرماه ۱۴۰۰ خورشیدی
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)